نه انعکاس حنجره
29 آذرماه 1385، ناصر عبداللهی، خواننده مشهور موسیقی پاپ ایران پس از آنکه 26 روز در کما بهسر برد، درگذشت؛ مرگی زودرس و مشکوک که هنوز که هنوز است مشخص نیست میتوان آن را قتل دانست یا نه. فارغ از این پرسش مهم اما بیپاسخمانده، کارنامه کاری ناصر عبداللهی اینک پیش روی ماست؛ آوازخوانی که همراه با شکلگیری موج نخست موسیقی پاپ ایران در اوایل دهه 1370، برآمد و در عرض چندینسال به یکی از ستونهای جدی آن بدل شد. مسعود کوثری در کتاب «درآمدی بر موسیقی عامهپسند»، از سه گفتمان موسیقی در ایران سخن میگوید: موسیقی علمی ـ غربی (شامل سه خردهگفتمان موسیقی غربی، موسیقی ملی و موسیقی ترکیبی)، موسیقی سنتی و موسیقی پاپ. موسیقی سنتی که از اواخر دهه 1340، در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی ایران و بعدتر در قالب گروههایی چون «شیدا» و «عارف» عرضه شد، بیشتر واکنشی بود به گفتمان موسیقی علمی ـ غربی و سنتگرایان در برابر شیوع آن موسیقی بهخصوص در دوران پهلوی، ادعا کردند موسیقی سنتی تنها یا عمدهترین شکل غنی و ایرانی موسیقی است. ازقضا بازار این موسیقی پس از انقلاب 57 نیز بسیار رونق گرفت و تقریباً در نبود رقیبی جدی، موسیقی سنتی یکهتاز میدان بود. موسیقی پاپ ایرانی اما درواقع ریشه در دوران مشروطیت دارد؛ زمانی که «تصنیف» قالب مناسبی برای انتقال سخنان مردمپسندانه انقلابی شد. تا پیش از سال 1320، گاه اعتراضاتی نسبت به اجرای موسیقی پاپ در جامعه ایران دیده میشد، اما موج اصلی گسترش این سنخ از موسیقی به سالهای بعد از 1320 بازمیگردد؛ زمانی که موسیقی پاپ و مردمپسند در آمریکا (راک اند رول) و اروپا (بیتلها و...) طرفدارانی جدی پیدا کرد. در ایران نیز کمکم «ترانه»، جای «تصنیف» را گرفت و ملودیها نیز از موسیقی ایرانی و حتی موسیقی کلاسیک غربی فاصله گرفت. بدینترتیب در دورهای که موسیقی پاپ در ایران در اوج محبوبیت و نهادسازی است (1350 تا 1357)، سایر گفتمانهای موسیقی (طرفداران موسیقی کلاسیک غربی، موسیقی سنتی و موسیقی ترکیبی) بهشدت به آن معترض هستند. بااینهمه مدرنیزاسیونی که در جامعه ایرانی در حال متحولکردن شرایط فرهنگی و تمدنی است، در کنار رفاه نسبی و ازدیاد جمعیت جوانان شهری و تمایل این اقشار به حضور در کافهها، رستورانها و کنسرتها، این موسیقی را در برابر نقدها محافظت میکند. بعد از انقلاب اما در ائتلافی اعلامناشده میان سایر سنخهای موسیقی، موسیقی پاپ و ستارگان آن، «مبتذل» نامگذاری شدند و بدین ترتیب موسیقی پاپ در ایران در عمل تعطیل شد. بااینهمه کوچ چهرههای شاخص این موسیقی به خارج از کشور و واردشدن کاستهای غیرقانونی آنها به داخل ایران، ارتباط مردم با موسیقی پاپ را تداوم بخشید و خود یکی از عوامل موثر در راهاندازی مجدد آن در سالهای بعد از جنگ و بهطورویژه در نیمه دوم دهه 1370 بود؛ زیرا از جایی بهبعد مسئولان دریافتند که راه مقابله با موسیقی تولیدشده در لسآنجلس نه توقیف و تحریم که رقابت است. بدینترتیب سیاستهای جدیدی در پیش گرفته شد و نسل نوینی از خوانندگان، ترانهسرایان و آهنگسازان به این عرصه وارد شدند.
محمد اصفهانی، خشایار اعتمادی، سعید شهروز، شادمهر عقیلی، ناصر عبداللهی، امیر کریمی، علیرضا عصار، قاسم افشار، حسین زمان و مانی رهنما ازجمله نخستین این خوانندگان بودند که تنوعی به بازار پاپ ایرانی بخشیدند. در سال 1377 برای اولینبار پس از انقلاب، جشنواره موسیقی پاپ هم برگزار شد و بهتدریج با گسترش برگزاری کنسرت و تولید آلبوم، برخی از این خوانندگان جایی نیز در خانههای مردم یافتند و جدا از پخش صدای آنها بر سر چهارراهها و مغازههای فروش کاست، نوای آنها در خانهها نیز طنینافکن شد. ناصر عبداللهی در میان همین دسته از خوانندگان جزء خوشاقبالترینها و محبوبترینها بود و بهواسطه آنکه در موسیقی خود از موسیقی بومی جنوبی نیز استفاده شایانتوجهی میکرد، بسیار موردتوجه قرار میگرفت.
رایچ است که عموماً از ویگن بهعنوان اصلیترین چهره آغازگر موسیقی پاپ در ایران نام برده میشود. بااینهمه دیگرانی معتقدند احمد عاشورپور (1386ـ 1296) را باید پدر موسیقی پاپ ایرانی دانست؛ خواننده، آهنگساز و ترانهسرای اهل انزلی که بیشتر ترانههایش به زبان گیلکی بود و پدر موسیقی محلی گیلان است و از نخستین خوانندگانی بود که آهنگهایی چون «نوروز»، «ساز و نقاره» و «جوما بازار» را نیز به سبک پاپ اجرا کرد و در ترانههایش به زندگی مردم کوچه و بازار، زحمتکش و تهیدست پرداخت. ازاینمنظر یکی از ویژگیهای شاخص ناصر عبداللهی را که یادآور شباهتهایی میان او و سرچشمههای موسیقی پاپ ایرانی بود، باید در عطفتوجه همزمان او به موسیقی محلی جنوب و موسیقی پاپ رایج و تلفیق میان آنها دانست؛ کمااینکه زیست شخصی او نیز آنگونه که همراهان و دوستانش حکایت میکنند، حاکی از التفات خاص عبداللهی به زندگی مردم پایین شهر و فقیر است. از او آثاری با درونمایههای متفاوت مذهبی، اجتماعی، عاشقانه و عارفانه بر جای مانده است که برخی بهراستی آثاری ماندگار و قابل تأمل هستند. باز میدانیم که او به عوالم عارفانه علاقه داشت و برای همین حس و حال خودش را بیش از هرچیز در این آثار بازتاب میداد. بااینهمه شاید یکی از بهترین ترانههایی که موقعیت او را در آن سالهای گشایش اولیه و درعینحال بهعنوان هنرمندی حساس به وضعیت جامعه، مردم و باورهای آنها به نمایش میگذاشت، ترانه «ضیافت» باشد که در کنار «ناصریا»، یکی از پرشنوندهترین آهنگهای ناصر بودند و ترانه آن که یغما گلرویی نوشته بود، چنین شروع میشد: «من خودمَم نه خاطِره، منظرهام نه پنجره/ من یه هوای تازهام، نه انعکاس حنجره/ میخوام سکوت کوچهرو، ترانه بارون بکنم/ دلارو به ضیافت ترانه مهمون بکنم/ میخوام بگم که این صدا هر چی که هست مال منه/ شیشه رخوت شبو سنگ ستاره میشکنه/ خونه من همینوراست، پیش شُما پیادهها/ هرجا که چشم عاشقی مونده به خط جادهها». عبداللهی خوانندهای بود از اینجنس و در زمانهای که اجراهای خوانندگان پاپ گوشها را میخراشد و حتی انعکاس حنجره نیز نیست، آدمی ترجیح میدهد نقدهایش به نسل اولیهای داخل کشور را بگذارد برای وقتی دیگر و بهاحترام آنها کلاه از سر بردارد.