ساکن حال باش
معصومه کیانی
مستندساز
این لحظه و اکنون، آغاز سفر است، سفری دراز که در پایانش، ما به شکارچیانی تبدیل میشویم که لحظههای خاص زندگیمان را شکار میکنیم، تا بتوانیم طعم آن لحظهها را با تمام وجود بچشیم! اما پیش از هر چیز، باید این قانون را یاد بگیریم؛ تجربه این لحظههای خاص، فقط یکبار در تمام زندگیمان اتفاق میافتد!
اما چگونه این لحظههای خاص را دریابیم و شکارشان کنیم؟! این همان دروازه قلعه هزارتویی است که با خواندن این کتاب، به رویمان گشوده میشود. همه ما بارها و بارها این شعرِ دفتر اول مثنوی معنوی را شنیدهایم که:
صوفی ابنالوقت باشد ای رفیق/ نیست فردا گفتن از شرط طریق
حالا در کتابی که فرهنگ زیستن و تفکر به شیوه ژاپنیها را به تصویر میکشد، با همان مفهوم روبهرو میشویم، اینبار از دری دیگر. اما رازِ بودن در زمان اکنون و ساکن حال بودن، چیست؟ وقتی ما از گذشته و آینده به اکنون برگردیم، بسیاری از رنجهایمان فرو مینشیند، زیرا بسیاریشان متعلق به همین لحظهای نیست که در آن بهسر میبریم.
اما پیش از هر چیزی، ما باید در زمان اکنون بودن را یاد بگیریم. آنچه انگیزهمان را برای بودن در لحظه اکنون بیشتر میکند، رویارویی با این حقیقت ساده است؛ اگر بگذاریم دیدار با این لحظه از بین برود، آن را برای همیشه از دست میدهیم؛ این همان مفهوم
«ایچیگو ایچییه» است. ولی بیشتر ما هر لحظه را در نگرانی لحظه بعدی سپری میکنیم. ما گاهی نمیتوانیم و گاهی هم یاد نگرفتهایم که از اکنونمان لذت ببریم. پس بیشتر مواقع به آینده نامعلومی چشم داریم و شادی و خوشوقتی را در آنجا ترسیم میکنیم. آیندهای که گاه با آن شمایلی که ما تصورش میکنیم، فرا نمیرسد.
عبارت «ایچیگو ایچییه» که از اصطلاحات ذن بودیسم است، به قرن شانزدهم و مراسم «چای ژاپنی» برمیگردد؛ مراسمی ساده و درعینحال پیچیده. اولین نمونه مکتوبی که از «ایچیگو ایچییه» وجود دارد، متعلق به یک استاد چای بهنام «یامانوئه سوجی» است. این استاد ژاپنی میگوید: «با میزبان خود آنگونه رفتار کن که انگار هر دیداری که در حال اتفاق افتادن است، فقط همین یکبار در زندگیات رخ خواهد داد.» عبارتی که بدون ترجمه ژاپنیاش میشود: «با میزبان خود طبق ایچیگو ایچییه رفتار کن.» مراسم چای، رویارویی منحصربهفرد آدمها در زمانی خاص است، حتی اگر میزبان و میهمانان هر روز یکدیگر را ببینند، این دورهمی هرگز دقیقاً نمیتواند تکرار شود! بهقول هراکلیتوس «هیچکس تابهحال دو بار در یکرودخانه قدم نگذاشته؛ زیرا نه رودخانه همان رودخانه است، نه آن آدم همان آدم سابق.»
شما ممکن است بار دیگر همان افراد را در همان مکانها ملاقات کنید، اما در گذر زمان، متفاوتتر و حتی مسنتر از گذشته هستید و شرایط و طبعتان هم متفاوتتر شده و با خود تجربههایی را حمل میکنید که در زمانهای پیشتر نداشتهاید. برای درک این مفهوم، نویسنده ما را به قدردانی از زیباهایی زودگذر دعوت میکند و تصاویری زیبا از برهه زمانی دو هفتهای، در ماه آوریل را توصیف میکند که ژاپنیها شکفتن شکوفههای گیلاس را جشن میگیرند: «هنگامی که نوبرانههای شکوفههای گیلاس، معروف به ساکورا بهبار مینشیند، بیدرنگ در پارکهای ژاپن جمعیت گرد هم میآیند تا مراسم آیینی هانامی را اجرا کنند. معنای این کلمه؛ تماشای گلهاست... از وقتی گلبرگها طی حدود دوهفته شروع به افتادن از درختان میکنند، آنها مجبور خواهند بود کل سال را منتظر بمانند، بلکه دوباره چنین تجربهای را داشته باشند، با آرزوی اینکه باز هم بتوانند آنجا حضور یابند.» بنابراین با خواندن این کتاب ما میآموزیم؛ با لحظه خود طبق «ایچیگو ایچییه» رفتار کن. برای رسیدن به این مقصود، نویسندگان کتاب ما را با آموزههایی دیگر هم آشنا میکنند. برای مثال، خیلی ساده فقط بنشینیم و لحظه اکنون را در آغوش بگیریم. طعم ناب همین لحظه را بچشیم، انگار که آخرین دم خود را فرو میبریم. از آشفتگی دوری کنیم، مثل شکارچیای که ذهن خود را معطوف دو شکار نمیکند. دوست و رفیق خود باشیم و برای نقایص خود هم ارزش قائل شویم. وقتی طبیعت با آنهمه پیچیدگی کامل نیست، برای چه ما باید اینطور باشیم؟ و بسیاری دیگر...
هرگاه به اندیشهای اینچنینی رسیدیم، آنگاه لحظه حال با تمام شکوهش، خود را بر ما آشکار خواهد کرد. پس از این مرتبه، میتوانیم از «ایچیگو ایچییه»، برای کشف هدف زندگیمان هم بهره ببریم، زیرا تنها با یادگیری حضور در لحظه است که میتوانیم بفهمیم چهچیزی بیشترین انگیزه را در ما ایجاد و خوشحالمان میکند. در دوران ما که سراسر پریشانی است، آنچه در از پای درآوردن ما بیشک قدرتمندتر از هر چیز دیگر خواهد بود، خمودگی و ناامیدی است، پس بیایید دست بهکار شویم و از همین لحظه شروع کنیم.