همهچیز از طبیعت به ما میرسد
سبا دادخواه
خبرنگار فرهنگ
«باغ»؛ مفهوم سبز و دلنشینی که تداعیگر ذهنی آرام و حالوهوایی خوش است و شاید اغراق نباشد که بگوییم ما را به یاد یک روح آرام و سرزنده میاندازد و در هرکجایی که صحبت از ذوق، هنر و لطافت میشود، خودنمایی میکند. همهچیز را کنار بگذارید! باغی را تجسم کنید با درختان انبوه و بوتههای کوتاه و هرسشدهای که به دست باغبانی سالخورده، پرورش یافتهاند. گلهای پیچکی را تصور کنید که به هر امکانی چنگ انداختهاند تا بودنشان را در امتداد آن پی بگیرند. حال این باغ اگر یک باغ ایرانی باشد، ردی از قرینهسازی نیز در آن بهچشم میخورد و اگر هم نباشد، پرچینی کوتاه دارد که مرز دو باغ را معین میکند. دیوید ادوارد کوپر، مزرعهداری آمریکایی است که فعالیتهای اجتماعی بسیاری انجام داده است. از نگاه دیوید ادوارد کوپر، باغبانی کردوکاری است که اگر با قوهی تشخیص حسیِ مناسب درگیرش شوید، بیش از هر کردوکار دیگری تجسمبخش حقیقتِ رابطهی میان انسان و جهانش است. کوپر اندیشمندانه و تأملبرانگیز با روشی یگانه و مهیج در مفهومسازی نشان میدهد که چطور تأمل دقیق بر کردوکارهای باغبانی و فهم این کردوکارها میتواند باعث بروز نوعی مکاشفه در اسرار هستی شود. کتاب «فلسفه باغها» که در سال 2006 منتشر شد ابتدا مقالهای بود که نویسنده آن را در سال 2002 در همایش سالانه انجمن زیباشناسی بریتانیا ارائه داد، سپس با بسط اندیشههایش، کتابِ «فلسفه باغها» را نوشت. دیوید کوپر، باغ را نه از منظر طبیعت، نه از منظر هنر بلکه بهعنوان یک «پدیده ویژه انسانی» مورد ارزیابی قرار داده است. او اهمیت انواع «اعمال باغی» را بررسی میکند و نشان میدهد که نهفقط باغبودن باغ، بلکه اعمالی که جان میدهد در باغ انجام شوند ـ که شامل فعالیتهای اجتماعی و متفکرانه میشود ـ در تحقق یک زندگی خوب نقش دارند. کوپر انواع معانی، مضامین و کارکردهایی را که باغ دارد مورد مشاهده قرار داده است؛ از بازنمایی طبیعت برای بیان احساسات، تا اهمیت تاریخی آن برای نمادسازی رابطه معنوی با جهان. او در این کتاب به موضوعی بسیار تازه پرداخته و مبحث گستردهای از زیباییشناسی، اخلاق و معنای باغها را در این کتاب پوشش داده است. کوپر در 8فصل، به اهمیت باغها، هنر و طبیعت، ارتباط مردم و باغها و معنای باغ میپردازد و درنهایت باغ را بهمثابه مکاشفه میانگارد. او تصریح میکند که باغ صرفاً نیازمند یاری خداوند نیست و صرفاً مکانی نیست که در آن ذهن به سوی خدا معطوف شود؛ بلکه محل ظهور یا مکاشفه الهی است. در این بخش از کتاب، دیوان شمس را گواه گفته خود قرار میدهد و با یک رباعی از مولوی، به اهمیت باغ و مکاشفه میپردازد:
در باغ هزار شاهد مهرو بود
گلها و بنفشههای مشکین بو بود
وان آب زره زره که اندر جو بود
این جمله بهانه بود و او خود او بود
واژه باغ بهوفور در غزلهای سعدی نیز برای بیان مفاهیم و فضاسازیهایی که به تفسیر داستان آفرینش انسان مربوط است، استفاده میشود. در این اشعار شرح داستان آفرینش، چگونگی تولد عشق در جان و سختیهای آن با استفاده از فصول و پدیدههای پویای باغ همچون باد و بوی ریاحین (گیاهان خوشبو) بیان شده است.
کتاب «فلسفه باغها» نشان میدهد که باغها میتوانند معناهای متفاوتِ بسیاری داشته باشند. مثلاً باغ ممکن است چیزی را بازنمایی کند مثل چشمانداز کوهستانی که دارای اهمیت تاریخی یا جامعهشناختی باشد و برای مالکش معنایی عاطفی داشته باشد. همچنین استدلال میکند که بسیاری از باغها مثال چیزی کلیتر و عمیقترند، مثالِ نفوذ متقابل یا وابستگی متقابلِ جهان طبیعی و فرهنگ انسانیاند. درنهایت با در نظر گرفتن همهچیز، این وابستگیِ متقابل چیزی رازآلود است و نمیتوان آن را با علوم طبیعی یا انسانی شرح داد. کوپر در بخشی از این کتاب به پذیرایی باغها میپردازد و معتقد است که هوای آزاد، نور و فضای کافی برای آسان حرکتکردن شاخصههای پذیرا بودن باغها هستند که بی هیچ چونوچرایی عرضه میشوند. گویی در باغ نوعی هوشیاری بیزحمت ظهور میکند آنهم در برابر پیشآمدهای غیرمنتظره و چیزهای بدیعی که هنگام حضور در باغ بر ما اثر میگذارد و درست بههمیندلیل تجربه شنا کردن در استخر باغ، شبیه به تجربه شنا کردن در استخر عمومی نیست. استخر عمومی، محیطی پیشبینی پذیر و استخر باغ محیطی پیشبینی ناپذیر دارد که در آن بدن فرد که گاه از سایه به نور میرود، گاه با وزش نامنتظرهی نسیمی سرد میشود، گاه برگهای شناور روی آب آن را لمس میکنند، بهخودیخود، آگاهانه مهم میشود. باغ جایی است که در آن تغییرات کلی، چیزهای جدیدی را به ناگاه رقم میزنند. مثلاً پاییز بیواسطه و بدون هیچ تلاشی، به چشم میخورد و این همان هوشیاری بیزحمتی است که انسان به رسیدن به آن نیازمند است. کوپر بر این باور است که یکی از دلایل بیاعتنایی فلسفه مدرن به باغ، بیاعتنایی کلیتر به زندگی خوب است. چراکه برخی کردوکارهای باغ به ضرورت فضائلی را برمیانگیزد. وقتی این کردوکارها بهدرستی یا با جدیت سبب تعامل شوند، تعاملی توأم با درک صورت میگیرد که سرشار از فهم کاری است که انجام میگیرد و این فقط زمانی میتواند پدید آید که همزمان پرورش فضایل را فرابخواند و بهبار بنشاند. دیوید ادوارد کوپر، در ۲۰۳ صفحه، از ارتباط میان انسان و طبیعت سخن میگوید و هر کنش آدمی را در ارتباط با باغها، معنادار میخواند. گویی باغ در نظرش، راه گریزی است برای فهم بهتر هرآنچه باید دانست و لمس کرد.