مظنـونین همیشگی
بررسی مسئله سانسور در آثار نمایشی با گفتارهایی از: صدرالدین زاهد، فریدون جیرانی، علیرضا رئیسیان، محسن حسینی
بررسی مسئله سانسور در آثار نمایشی با گفتارهایی از: صدرالدین زاهد، فریدون جیرانی، علیرضا رئیسیان، محسن حسینی
چهارمین شب از سلسلهنشستهای تخصصی حقوق تئاتر با موضوع سانسور و ممیزی در حالی توسط انجمن صنفی کارگردانان تئاتر ایران و مؤسسه حقوق و هنر برگزار شد که قرار بود داریوش مهرجویی، فیلمساز فقید یکی از سخنرانان آن باشد. پنل این نشست که با یاد داریوش مهرجویی آغاز شد، متشکل از شهرام گیلآبادی (رئیس انجمن صنفی کارگردانان خانه تئاتر)، وحید آگاه (حقوقدان و مشاور حقوقی این انجمن) و قطبالدین صادقی (کارگردان، نویسنده، پژوهشگر و مدرس تئاتر) بود. صدرالدین زاهد (بازیگر و کارگردان باسابقه تئاتر)، فریدون جیرانی و علیرضا رئیسیان، دو هنرمند فیلمساز مدعو و محسن حسینی (بازیگر و کارگردان تئاتر) نیز هنرمندانی بودند که در این نشست به سخنرانی پرداختند. آنچه در ادامه میخوانید گزارشی از این نشست است.
چه کردند که سانسور در سرمان کار میکند؟!
صدرالدین زاهد، بازیگر و کارگردان باسابقه تئاتر بهعنوان اولین سخنران این نشست صحبت خود را با نقلقولی از مولانا در «فیهمافیه» آغاز کرد و گفت: «حقیقت آینهای بود که از آسمان به زمین افتاد و شکسست و هر کس تکهای از آن را برداشت، خود را در آن دید و گمان کرد حقیقت نزد اوست. حال آنکه حقیقت نزد همگان است.» او در ادامه همین معنا را به بیانی دیگر از پیتر بروک نقل کرد و افزود: «بنابراین من نمیتوانم ادعا کنم هرآنچه در اینجا میآید تمام حقیقت است. پیتر بروک این معنا را به نحو دیگری میگوید: من هرگز به حقوقی یگانه و واحد اعتقادی نداشتهام، چه از آنِ من باشد، چه از آنِ دیگری. اعتقاد راسخ دارم که تمام مکاتب و مشربها، تمام نظریهها و فرضیهها، میتوانند در مکان و زمان بهخصوصی قابلقبول باشند اما درعینحال معتقدم زندگی وقتی معنا دارد که ما صادقانه و صمیمانه، با شور و شوق و با تمام وجود به نقطه دیدی و تفکری، اعتقاد داشته باشیم. بااینحال زمان میگذرد، ما عوض میشویم، تغییر میکنیم، دنیا تغییر میکند، هدفها و آمال، حتی نحوه تفکرمان دگرگون میشود اما یکچیز همواره نظرم را جلب کرده است و من همیشه آن را دنبال کردهام؛ اگر نظری و تفکری مثمرثمر و قابلارائه باشد، باید خود را وقف آن نموده و تا سر حد مرگ از آن دفاع کنیم. بااینحال همیشه ندایی آرام و آهسته در گوشمان زمزمه میکند: کوشا باش ولی سلانهسلانه برو. در عقایدت مصمم باش و در راه و روشات نرمش داشته باش.»
زاهد ادامه داد: «چندی پیش دوستی درباره چرایی و چگونگی کارگاههای عملی بازیگری چهارنفرهام از من پرسید و من در جوابی غیرمستقیم به او و دیگر دوستان، با استعانت از شعری از عطار نیشابوری گفتم: «گه نعرهزنان معتکف صومعه بودیم/ گه رقصکنان گوشه خمار گُزیدیم». تئاتر تنها هنری است که به حضور انسانیِ انسان بازیگر و رودررویی او با انسان تماشاگر نیازمند است. اصلاً تئاتر به این گونه سامان میپذیرد و قبل از این رودرروییِ انسان با انسان نمیتوان به آن، نام تئاتر را اطلاق کرد؛ تمرین است یا به قول فرنگیها رپتسیون یا تکرار. فلسفه تشکیل گروه تئاتری و کار عملی گروه تئاتر هم همین است و حضور تمام و کمال بازیگر در رأس یک گروه تئاتری از این ضرورت انسانی سرچشمه میگیرد. هرچه ابعاد این حضور وسیعتر و گستردهتر باشد و بازیگر با همه امکانات و تواناییهای بدنی، تمرکزی، احساسی، ارتباطی بهخصوص تفکری و آزاد خویش، به این مقابله برود، به این مقابله ارتباط انسانی حاصل از رودررویی انسان با انسان، این رودررویی قویتر و بُرندهتر خواهد شد. در ایران کنونی ما، سانسور آشکار یا به قول خودشان ارشادی، این رابطه انسانیِ انسان بازیگر با انسان تماشاچی را مخدوش و مضمحل کرده است. مکمل این سانسور آشکار، سانسوری است که من آن را سانسور پنهان و ناآشکار مینامم و عدم امکان پژوهش، جستوجو، کار، کوشش و کاوش را سبب شده است و قدرت رودررویی و بُرندگی انسان بازیگر در مقابل انسان تماشاگر را در تئاتر کنونی ما بیمعنا کرده است اما درعینحال باید اذعان کنم که از تشکیل جلسات اینچنینی که تجزیه و تحلیل این شور و شوق انسانی را، این تجربه رودررویی انسان با انسان را در شرایط حیوانی موجود در پیش گرفته است، بسیار شادمانم.»
صدرالدین زاهد افزود: «از من خواستهاند که درباره اِحقاق حقوق حقه تئاتر با یکی از موانع که مختلکننده رودررویی انسان بازیگر با انسان تماشاچی است و سانسور نام دارد، چند کلامی بگویم. برای من در این شرایط جهنمی که معتکفین متقلب از خدا برگشته درست کردهاند، عشق انسانی و رودررویی انسان با انسان تنها محمل عروج از این جهنم زمینی است. چنین جلساتی برای من این امکان را فراهم میکند تا تبلور این اندیشه را تمام و کمال و با تمام وجود بیان کنم و به خود بگویم که تئاتر هیچ نیست، مگر حضور انسانیِ بازیگر در صحنه در مقابله با حضور انسانیِ تماشاگرانی که شوق دیدار مَقام و منزلت انسانی، آنها را در مکانی مقدس بهنام سالن تئاتر گردهمآورده است؛ حضوری که اگر توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و امری بهنام سانسور مختل گردد، باید بگویم: دردا که درین بادیه بسیار دویدیم/ در خود برسیدیم و به جایی نرسیدیم/ کردیم همه کار ولی هیچ نکردیم/ دیدیم همهچیز ولی هیچ ندیدیم.»
او توضیح داد: «فراموش نکنیم که دو عاملِ اساسی، ساماندهنده تئاتر هستند؛ نویسنده و بازیگر. عامل اول که نویسنده باشد، عاملی تفکری است و اغلب اوقات در تنهایی خویش ساماندهنده متن نمایشی است و با وجود اینکه بهعنوان مثال در فرانسه در جلد نمایشنامههای چاپشده از عباراتی چون «تئاتر مولیر» استفاده میشود اما این کتابهای چاپشده، تئاتر نیستند بلکه نمایشنامههایی متعلق به حوزه ادبیات دراماتیک هستند. یکی از شاخصترین وجوه این نامههای نمایشی یا نمایشنامهها، دیالوگ یا گفتوگو است. این گفتوگوهای نمایشی با دموکراسی و آزادی در رابطهای تنگاتنگاند. در کشوری که تابهحال هرگز روی آزادی و دموکراسی ندیده است، تدوین این شاخصترین وجه گفتوگوهای نمایشی برای نویسنده بسیار سخت و پیچیده است، بهخصوص اگر سازمان یا افرادی هم باشند که محدوده تفکری و تخیلی نمایشنامهنویس را به هر دلیل و مستمسکی تنگ و تنگتر نمایند. بههمیندلیل است که در تاریخ هنری جهان، بسیاری از روشنفکران، متفکران، ادیبان و نویسندگان را مییابیم که با پرداخت هزینههای گزاف به مقابله با این مزدوران و جیرهخواران پرداختهاند و میپردازند.»
زاهد با اشاره به اینکه این امر در فرانسه به سال ۱۹۰۶م تحقق یافت و «قلم» آزاد شد، افزود: «پیش از این تاریخ، در قرن نوزدهم، هر مکان اجرایی موظف بود ۱۵ روز قبل از روی صحنه رفتن هر نمایشی متن آن را به مقامات سانسور ارائه کند و اعضای سانسورکننده شب پیش از اجرا در سالن حضور مییافتند تا شاهد باشند که موارد تذکردادهشده اعمال شده است. نویسندگانی بودند که با این سیستم حکومتی همراهی و همگامی میکردند اما درعینحال کسانی هم مانند ویکتور هوگو و امیل زولا بهشدت و با تمام قدرت به مقابله با امر سانسور میپرداختند. این مشکلات، ممانعتها و مثالهای آن همیشه و در همهجا و همه زمانها وجود داشته و دارد اما آیا میدانید سانسور در کشورهای آزاد و دموکراتیک چه تفاوت عملکردی با کشورهای سرکوبگر و دیکتاتوری دارد؟ تفاوت در این است که سانسور در اولی بهصورتی پنهان و در دومی آشکارا عمل میکند. برای همین است که ژید میگوید سانسور کمی شبیه شیطان است، به محض اینکه بخواهیم آن را بفهمیم و تجزیه و تحلیل کنیم، همانند شیطان، اینجا و هرکجا که باشد محو میشود، عملکرد او عینی، مادی و قابل رؤیت است اما بهمحض اینکه بخواهیم ردپایی از او جستوجو کنیم همانند شیطان متقاعدمان میسازد که وجود ندارد و این بزرگترین نقطه قوتاش است.»
زاهد با اشاره به اینکه «اگر لغت «سانسور» از لاتین میآید، کلمه Anastasie از یونانی قدیم است که معنایش روز رستاخیز و احیای دوباره است»، ادامه داد: «برای همین «قیچی آناستازی» شوخی بسیار جدی متداول، در میان روشنفکران فرانسوی است که درواقع میخواهد بگوید، اگر سانسور در زمان انقلاب مخدوش شد و از بین رفت، در دوره ناپلئون دوباره احیاء شد... و نیت ثانوی آن است که بگوید «سانسور هرگز نخواهد مرد!» در رابطه با این گفتار ژید و قیچی آناستازی به مطلبی با این عنوان: «قیچی آناستازی در سر کار میکند» برخوردم، یعنی همان سانسور پنهان که در نزد همه ما وجود دارد. در این مطلب آمده بود: امروزهروز کشور ما -منظور فرانسه است- توسط اردوگاهی محترم و نیکوکار به آرامی و محترمانه و زیرکانه اشغال شده است. نیرویی مسلح به تفکری منزه بر همه پیشخوانهای اجتماعی- سیاسی پیروز شده است. حس میکنم که عاقبتبهخیر شدهایم. به نظر میآید که فرانسویهایی که در گذشته قلعه باستیل Bastille را فتح کردند و در همین چند دهه پیش برای تغییر زندگانی خویش راهپیمایی نمودند، بالاخره اخته شدهاند. بحران کار خود را کرده است، همه در لانه خزیدهاند و سانسور با همان قیچی که در سر کار میکند یا به قول خودمان با صلاح و مصلحت عمل میکند و عملکرد لازمه خویش را دارد.»
او افزود: «اما داستان ما چگونه است؟ ما اذعان داریم که تئاتر دراماتیک است، که با نور است که تاریکی معنا پیدا میکند که با شب است که روز تجلی مییابد، با بدی است که خوبی را تبیین میکنیم، شیطان است که حضور خدا را مسجل کرده است و... آن وقت در کشورمان تمام اینها بهنام «ارشاد» کنار گذاشته شدهاند. دیگر تقدسی بر صحنهمان دیده نمیشود و از این بدتر تمام قدرتمان را از دستمان گرفتهاند و ما را بیدفاع و بیسلاح به صحنه میفرستند؛ کارمان را کار نمیدانند، حقوقمان را به رسمیت نمیشناسند و تمام حق و حقوق اجتماعیمان را نادیده میگیرند و برای این کار صدها و بلکه هزاران امکان دارند و بازیگران و کارگردانان و دستاندرکاران صحنههای ما از تکنیک و فن خویش هیچ نمیدانند چون امکانی به آنها داده نشده است.»
ما در کشور سوءظن زندگی میکنیم
فریدون جیرانی، فیلمساز و سینماگر شناختهشده مدعو به این نشست تئاتری، دومین سخنران چهارمین شب از سلسلهنشستهای تخصصی حقوق تئاتر با موضوع سانسور بود. او صحبتهایش را با یاد داریوش مهرجویی آغاز و به درگیری مدام او با سانسور اشاره کرد و ادامه داد: «من میخواهم از این زاویه به موضوع بپردازم که اگر آزادی وجود داشت وضعیت سینما چگونه میشد. شاید خیلیها را ظاهرِ واقعیت راضی کند اما من تابهحال فیلمی که واقعیت را آنچنان که هست نمایش داده باشد، ندیدهام. هنر فیلمهای خوب نئورئالیستی در ساده نشان دادن واقعیت نیست بلکه سازندگان آنها، واقعیت را بسیار عمیقتر میبینند. سازندگان این فیلمها این امکان را داشتهاند که واقعیت را، بدون نگرانی، آنگونه که فهمیدهاند نمایش دهند. در کشوری که دسیکا و روسلینی فیلم ساختهاند کسی متفاوت بودن را بد معنا نمیکند و به سازنده یک فیلم متفاوت سوءظن پیدا نمیکند. ما در کشور سوءظن زندگی میکنیم. بنابراین گاهی که واقعیت در فیلم من پیچیده عرضه میشود، به خاطر ملاحظاتی است که برای نجات یک کل به نام فیلم لحاظ کردهام. واقعیت فیلم، شکل پالایشیافته و انتخابشده و از صافی دریافت کارگردان گذشتهی واقعیت بیرونی است. (بهرام بیضایی در گفتوگویی به تاریخ بیستوهشتم آذرماه ۱۳۸۰ در مورد «سگکشی») این مصاحبه در سالی انجام شد که یکی از سالهای خوب سینما بود و جزو چند سالی بهحساب میآمد که بهترین سالهای سینما بودند. سالهایی که با پیروزی گفتمان دموکراسی شروع و جامعه تودهای به جامعه مدنی تبدیل شد؛ هنر و فرهنگ استقلال نسبی پیدا کرد، مطبوعات نسبتاً آزاد شدند و شور و نشاط به محیطهای فرهنگی و دانشگاهی بازگشت. سالهایی که نیروهایی که قرائتی دیگر داشتند و درصدد دموکراتیک و مدرنیزهکردن کشور بودند، قدرت را به دست گرفتند. صراحت بیضایی در این مصاحبه و واقعیت تلخی که بیان میکند از دل همین آزادی نسبی بیرون آمد. سالهایی که سینما توانست سنت و قدرت را نقد کند و به آرمانهای طبقه متوسط، طبقهای که در این سالها حضوری تعیینکننده داشت، نزدیک شود.»
جیرانی ادامه داد: «سالهایی که فرشته صمیمی، دانشجوی چپ، در پایان بهترین فیلم تهمینه میلانی، «نیمه پنهان» گفت، ارزش من و باورهای من دوستداشتن مردم بود و این گناه شمرده شد. سالهایی که گلرخ کمالی، نویسنده در «سگکشی»؛ یکی از بهترین فیلمهای بهرام بیضایی، به تهران بازگشت تا شوهرش ناصر معاصر را یک سال قبل از پایان جنگ در شهری که بهشدت دست نظامیها بود، از زندان نجات دهد. سالهایی که رضا، قهرمان مسعود کیمیایی، در بهترین فیلمش «اعتراض»، گفت مملکت را قانون، قدرت و آزادی با هم اداره میکنند؛ قانون که دست یک جناح است و قدرت دست یک جناح دیگر و آزادی که از روزنامهها و خیابانها شروع شود، چماق میخورد... این سالها خیلی زود تمام و سینما خیلی زود مجبور شد با فیلم تلخ «نفس عمیق» نبود آزادی را احساس کند، فیلمی که نشانهای از آغاز سرخوردگی طبقه متوسط در رسیدن به آرمانهایش بود. وقتی از سال ۱۳۸۴ بهبعد همه نیروهای طرفدار دموکراتیک و مدرنیزهکردن کشور از قدرت بیرون رانده شدند و طبقه متوسط تحقیر شد و لمپنیزم و سیاست به سینما آمد و بیضایی چقدر خوب در آخرین فیلمش، «وقتی همه خوابیم» این لمپنیزم را نشان داد. بهرام بیضایی بعد از «وقتی همه خوابیم» دیگر نتوانست فیلم بسازد، نتوانست نمایشنامههایش را روی صحنه ببرد و چون هیچ شغلی نداشت ناچار شد در مردادماه ۱۳۸۹ مهاجرت کند؛ مهاجرتی ناخواسته. درست در بهمنماه همان سال در جشنواره فیلم فجر، «جدایی نادر از سیمین» به نمایش درآمد. فیلمی که فقط بازگوکننده جدایی نادر از سیمین و جدایی طبقه متوسط از طبقه پایین نبود؛ بازگوکننده مهاجرت طبقهای بود که بعد از سال ۸۸ آرمانهایش شکست خورد. فیلمی که بهنوعی شکاف گفتمانی میان دولت و جامعه را پس از سال ۸۸ نشان داد و چقدر سینما آینه تمامنمای جامعه است.»
او افزود: «پس از عزل بنیصدر از قدرت، محافظهکاران سنتی که سنت را تبدیل به ایدئولوژی کرده بودند، میخواستند همه جامعه ازجمله فرهنگ و سینما را در محدوده مفهوم نگرش سنتی که تبدیل به ایدئولوژی شده بود اداره کنند اما خوشبختانه فرهنگ، سینما و تئاتر در این مقطع تاریخی شانس آوردند و قدرت رادیکالهای سنتی که بعداً به اصلاحطلبان تبدیل شدند بیشتر از محافظهکاران سنتی بود و آنها توانستند اداره فرهنگ را به روشنفکران دینی بسپارند. تحولات روشنفکری دینی در دهه ۶۰ بود که موجب شد تا آغاز دهه ۷۰، ایدئولوژی در اداره سینما نقشی نداشته باشد و سینمای اسلامی در مفهومی گسترده تعریف شود. از دل همین تفکر، در نیمه دوم دهه ۶۰ سینمایی متفکر شکل گرفت و شاکله سینمای پسازانقلاب را شکل داد اما اکنون به دوران تقویت دولت ایدئولوژیک و مخالفت با هرگونه قرائتهای گوناگون از سنت، جامعه و مذهب بازگشتهایم، به جامعه تودهای و حذف طبقه متوسط و اصلاً حذف طبقه، به حمایت از حذف، انسداد فرهنگی، غربستیزی و روشنفکرستیزی. مطرحکردن دوباره سینمای اسلامی بعد از ۴۰ سال، بهمعنای نفی تاریخ گذشته فرهنگی و تجربیات به دست آمده است. آن هم در شرایطی که شکاف میان افکار عمومی و تفکر رسمی، شکاف میان تفکر رسمی و کردارهای جمعی بسیار زیاد شده و این همه در شرایطی است که خیابان تغییر کرده و بازگشت خیابان به قبل از این تغییرات امکانپذیر نیست. وقتی زمانه تغییر میکند، نیازهای جدید بهوجود میآید. وقتی نیازهای جدید بهوجود آمد، باید رسوم زیستن جدید بهوجود آید و سینما آینه تمامنمای جامعه است و نمیتواند به گذشته برگردد. سینما با زمان و با تغییرات زمان جلو میرود.»
اعمال سانسور به قصد همشکلکردن ما
علیرضا رئیسیان، دیگر فیلمساز و سینماگر شناختهشده مدعو به چهارمین شب از سلسلهنشستهای تخصصی حقوق تئاتر با موضوع سانسور، صحبتهای خود را با لغاتی که روی پوستر این نشستها ذکر شده است؛ سانسور و ممیزی، آغاز کرد و گفت: «در حکومتهایی شبیه حکومت ما و در طول تاریخ، واژهها بارها و بارها از معانی تهی شدهاند و واژههای دیگری را نشان دادهاند تا اهداف پنهان شوند. به فرهنگ لغات که مراجعه میکنیم، میبینیم که در مورد ممیزی هیچ مبنایی درخصوص هنر ذکر نشده است. آنچه در فرهنگ لغات دهخدا و معین دراینخصوص آمده، به کارشناسی املاک و مالیات مربوط است. آنچه در هنر و فرهنگ معنا پیدا میکند، سانسور است. پس بیایید با یکدیگر شرط بگذاریم که زینپس هیچگاه ممیزی را بهجای سانسور بهکار نبریم. چراکه با ظاهر محترمانهاش فریبمان میدهد. در سینمای ایران، سانسور با اولین فیلم، «حاجآقا آکتور سینما» متولد شد و تا امروز هم ادامه دارد. حتی اگر شکلش تغییر کرده باشد و قدرتش کم و زیاد شده باشد، ماهیتش ثابت مانده است و بیشاز یک دلیل عمده برای آن وجود ندارد؛ سوءظنی دائمی که همواره نسبت به هنرمندان وجود داشته و اینکه سینما با توجه به مولود مدرنیته بودنش هیچگاه با سنت سر سازگاری نداشته است. پس همواره میان روشنفکری، هنرمندان روشنفکر و هنر متعلق به آنها و جامعه حکومتگر، تعارض وجود داشته است. پیشازانقلاب اندیشیده بودند که این جریان را به اسم خواست مردم به سمت ابتذال سوق دهند؛ اتفاقی که پسازانقلاب با ساخت فیلمهای کابارهای ادامه پیدا کرد. بله، مردم آن نوع از سینما را میخواستند اما چرا آنچه باقی مردم میخواستند محقق نمیشد؟ پسازانقلاب باتوجه به اینکه دولت، متولی امر سینما شد و ضمن ارائه امکانات، بر روند فعالیت آن نظارت کرد و سیاست حمایت، هدایت و نظارت را در پیش گرفت، تمام مقدرات سینما را هم در اختیار گرفت اما در طول تاریخ سینما، در جهان و در کشور ما، سانسور همواره بهقصد همسانسازی و یکشکلسازی اعمال شده است. چیزی که با ذات بشر در تضاد است و باتوجه به اینکه هنرمند هیچگاه جدا از اجتماع خود نیست و تکثر بخشی از ذات هنر است، سانسورچیها هیچگاه نتوانستهاند بالاتر از هنرمندان قرار بگیرند.»
رئیسیان ادامه داد: «سانسور در سینمای ایران همواره یقه جنبههای هنری و روشنفکری را چسبیده است و هیچگاه نه با فیلمفارسی، نه با فیلمهای کابارهای کاری نداشته است. درحالحاضر سینمای اندیشمند و هنری امکان تولید را بهلحاظ عقلی و اقتصادی از دست داده و دو گونه سینما بیشتر باقی نمانده است؛ یا به سینمای کابارهای بیپوندید یا آثاری در خدمت پروپاگاندای موجود تولید کنید. دوگونهای که شاکله سینما را بهسمت نابودی برده است اما آیا ما در برابر این اتفاق سکوت کردهایم؟ بهشخصه در مورد خودم میتوانم بگویم ما در حال اعتراضیم. من چهارسال پیش اعلام کردم در چنین شرایطی فیلم نمیسازم چراکه معتقدم اگر وارد این بازی شدید به طرف مقابل امکان سوءاستفاده میدهید. درحالحاضر وضعیت سینمای ما مشابه وضعیت فدراسیونی ورزشی است که ورزشکارانش مرتب رکورد میزنند؛ رکورد فروش ماهانه، هفتگی و روزانه و حال سالندارهای سینما خوب است اما آیا حال سینمای ایران هم خوب است؟ شما وقتی ترویج کمیت بهمعنای عامهپسند بودن هنر را اصل میگیرید در حال مبارزه با کیفیت هستید و در چنین شرایطی سینمای اندیشمند و هنری نه بهلحاظ سرمایه، نه بهلحاظ نیروی انسانی و نه بهلحاظ بازار از امکان رقابت با این رکوردها برخوردار نیست. این سیاستها با برنامهریزی اجرا میشود و تصورش بر آن است که سینماگران مستقل خودبهخود حذف خواهند شد. این درحالیاست که آنچه در عمل رخ خواهد داد، حذف کل سینماست.»
محسن حسینی، بازیگر و کارگردان تئاتر آخرین سخنران این مراسم بود. او با بیان اینکه معتقد است، ما تنها با سانسور مواجه نیستیم از این گفت که سالهاست با خودسانسوری و عادت به آن رودرروییم و این عادت چنان در ما نهادینه شده است که پیش از آغاز کار، خودمان خط و مرزهایی را که میدانیم در ادامه با آنها مواجه میشویم در ذهن مجسم میکنیم تا در مسیر مانع کارمان نشوند. او در ادامه با ذکر خاطراتی به اولین بارهایی اشاره کرد که ناچار به خودسانسوری شد، سپس با اشاره به نمایشنامه «مجلس ضربت زدن» بهرام بیضایی از این گفت که بیضایی چگونه در این اثر، سانسور و سانسورچیها را دور زده است.
پیشنویسی برآمده از نشستهای حقوق تئاتر
وحید آگاه، حقوقدان و مشاور حقوقی انجمن صنفی کارگردانان خانه تئاتر با بیان اینکه در چهارمین شب از سلسلهنشستهای تخصصی حقوق تئاتر با موضوع سانسور به آنچه از سهجلسه گذشته برآمده و جمعبندی پیشنویسی که تاکنون در ذهن خود آماده کرده، خواهد پرداخت و بندهای این پیشنویس را که در حال چکشکاری است با حضار در میان خواهد گذاشت، ادامه داد: «اولین بند، به این نکته میپردازد که برقراری اصل صدور مجوز برای اجرای تئاتر یا نمایش نیازمند تغییر قانون اساسی و بعد از تغییر قانون اساسی، حتماً نیازمند تصویب قانونی عادی است. بنابراین تصویب سندی واحد یا مادهواحدهای در حوزه تئاتر خارج از صلاحیت مجلس شورای اسلامی، هیئتدولت، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا شوراهایی مانند شورایعالی انقلاب فرهنگی است چراکه عملشان مغایر قانون اساسی خواهد بود. بنابراین «ضوابط نظارت بر نمایش و صدور پروانه مصوب سال ۱۳۷۹ شورایعالی انقلاب فرهنگی» و «دستورالعمل صدور پروانه اجرای نمایش مصوب سال ۱۳۹۸ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی»، هر دو خلاف قانون اساسی است چون اصل را بر برقراری صدور پروانهای قرار داده که قانون اساسی آن را نپذیرفته است.»
او با اشاره به بند دوم افزود، این بند در مورد شرایط کارگردانی است. آگاه با بیان اینکه شاید کسانی با نظر او مخالف باشند اما به نظرش خلق اثر هنری نه نیازمند مجوز که نیازمند موارد دیگری است که میتوان در جامعه مدنی و صنوف ردیابیشان کرد و ارتباطی با دولت ندارد، افزود: «بنابراین بندهای الف و ب ماده ۲ دستورالعمل صدور پروانه اجرای نمایش مصوب سال ۱۳۹۸ که به بیان شرایط کارگردان اثر جهت تقاضای صدور مجوز اثر نمایشی میپردازد، خلاف ذات هنر و ذات قانون اساسی است. در این ماده طی دو بند الف و ب آمده است: «الف) کارگردانی که برای صدور مجوز اثر نمایشی خود اقدام میکند، باید فارغالتحصیل رشته هنرهای نمایشی از یکی از دانشگاههای مورد تایید وزارت علوم تحقیقات و فناوری یا آموزشگاههای هنری رسمی باشد و ب) معرفیشده ازسوی صنوف رسمی هنرهای نمایشی (خانه تئاتر یا انجمن هنرهای نمایشی،....) یا تاییدصلاحیت هنری توسط سهنفر از اساتید و پیشکسوتان شناختهشده هنرهای نمایشی را با خود داشته باشد.» این درحالیاست که کسی با این تاییدیهها هنرمند نخواهد شد.
آگاه با اشاره به بند سوم پیشنویس مذکور افزود: «نکته سوم، مشارکت حداکثری جامعه مدنی تئاتر است.» او با اشاره به ماده چهارم دستورالعمل صدور پروانه اجرای نمایش ذیل عنوان «مرجع صادرکننده پروانه نمایش و اعضای تشکیلدهنده آن» ادامه داد: «در این ماده آمده است که اعضای شورای نظارت استانها و شورای مرکزی نظارت باید دو کارشناس دارای بینش و اطلاعات اسلامی و آشنا به امور هنری و نمایش، یک کارشناس دارای بینش سیاسی و اجتماعی و سه کارشناس ارشد تئاتر با مدرک حداقلی کارشناسیارشد رشته تئاتر یا دارای حداقل ۱۰ سال سابقه کار حرفهای در عرصه هنرهای نمایشی باشند. همچنین اعضای شورایعالی نظارت نیز عبارتند از؛ مدیرکل هنرهای نمایشی، دو نفر دارای حداقل مدرک کارشناسی تئاتر با معرفی معاون هنری وزیر ارشاد، یک کارشناس دارای بینش اسلامی، سیاسی و اجتماعی، رئیس گروه نظارت و ارزشیابی مرکز هنرهای نمایشی - بدون رأی - و یک نفر کارشناس حقوقی آشنا به مسائل هنری. در این میان، یک نفر از جامعه مدنی، یک نفر از خانه تئاتر دیده نمیشود. درحالیکه اکنون در شوراهای نظارت و ارزشیابی، چه استان و چه شهرستان، چه مرکزی و چه عالی، جامعه مدنی تئاتر دیده نشده است. ضمن اینکه ایرادات وارده ازسوی این شورا خطاب به گروههای نمایشی باید مستند به قانون و مستدل باشد و به افراد ابلاغ شود تا قابلیت اعتراض داشته باشد و با توجه به اینکه اصل بر عدم ممیزی است پس این شوراها هستند که باید به اثبات ایراداتشان بپردازند. نکته دیگر اینکه متقاضی دریافت مجوز حق دارد که در جلسهای علنی شرکت کند، بنابراین همه این شوراهای نظارت باید بهصورت علنی برگزار شوند و متقاضی بتواند با وکیل، کارشناس یا صاحبنظر حقوقی مدنظر خود در آنها شرکت کند.»
او با اشاره به بند دیگری از پیشنویس ۹بندی آسیبشناسی نظام سانسور ادامه داد: «ممنوعالکاری فقط میتواند با حکم قضایی صورت بگیرد و هیچکدام از مقامات اداری و اجرایی، تحت هیچ شرایطی هیچگونه حقی در این زمینه ندارند. بند (پ) ماده ۷۵ لایحه برنامه هفتم توسعه با عنوان سازوکار رسیدگی به تخلفات اهالی فرهنگ و هنر توسط وزارت ارشاد که مورد موافقت مجلس قرار گرفته و هنوز به تصویب شورای نگهبان نرسیده است نیز در حال دور زدن اصل قانونی بودن جرم و مجازات است. این درحالیاست که هنرمندان، کارمند و کارگر نیستند و اگر رابطهای کاری داشته باشند با کارفرمایشان است که یا تهیهکننده و سرمایهگذار اثر است یا کارگردان آن. بنابراین چون دولت کاری را به آنها سفارش نمیدهد، از دولت حقوق ماهیانه نمیگیرند و هیچ نوع رابطه اداری و استخدامی میان هنرمند و دولت وجود ندارد، وزارت ارشاد یا هیچ بخش دیگری نمیتوانند به تخلفات آنها رسیدگی کنند. درنتیجه بهنظر میرسد که اگر میخواهیم به تخلفات احتمالی هنرمند رسیدگی کنیم، این کار باید ازطریق صنفی صورت بگیرد که هنرمند عضوی از آن است و اگر هنرمندی نخواست که عضو هیچ صنفی باشد و از مواهب آن محروم بماند، حق دارد که هنرمندی آزاد باشد.»