| کد مطلب: ۱۰۲۷۸
این جان ز تن رفته به تن باز رسید

این جان ز تن رفته به تن باز رسید

درباره بازگشت پیکر محمدعلی اسلامی‌ندوشن به وطن

درباره بازگشت پیکر محمدعلی اسلامی‌ندوشن به وطن

mousavi majdiyar

سیدمهدی‌یار موسوی

خبرنگار فرهنگ

پیکر استاد دکتر محمدعلی اسلامی‌ندوشن در روز یکشنبه ۲۸ آبان‌ماه ۱۴۰۲ - 18ماه پس از درگذشت او - از کشور کانادا به ایران منتقل شد تا به وصیت خودش، در بلاکشیده‌ترین شهر ایران، نیشابور، به دامن خاک سپرده شود و به‌قول خودش ایران را تنها نگذاشته باشد، صبح روز دوشنبه، ۲۹ آبان‌ماه نیز پیکر او در دانشکده ادبیات و حقوق دانشگاه تهران، جایی که سال‌ها تدریس و تحصیل کرده بود، بدرقه شد و پس از قرائت وصیت‌نامه برای اجرای مراسم بزرگداشت، به مؤسسه اطلاعات، پایگاه قلمی‌شدن بسیاری از نوشته‌هایش، منتقل شد. استاد اسلامی‌ندوشن در شهریورماه ۱۳۰۳ در ندوشن یزد، به جهان دیده گشود و پس از 9 دهه تلاش و کوشش با مرکزیت توجه بر عزت و ماندگاری ایران، سرانجام در اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۱ در تورنتوی کانادا دیده از جهان فرو بست. در مراسم بزرگداشت او که به‌همت مؤسسه اطلاعات برگزار شد، یاران، همراهان و دوستدارانش گرد هم آمدند. افرادی چون سیدعباس صالحی، علی‌اصغر دادبه، غلامعلی حدادعادل، ژاله آموزگار و حسن انوری در این مراسم به سخنرانی پرداختند. پیکر دکتر محمدعلی اسلامی‌ندوشن پس از این مراسم به یزد، زادگاهش منتقل می‌شود و پس‌ازآن برای تدفین، عازم خاک نیشابور خواهد شد.

ندوشن ایران را رودی جاری می‌دانست

سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ دولت دوازدهم و مدیرمسئول کنونی مؤسسه و روزنامه اطلاعات ، ضمن خوش‌آمدگویی به میهمانان، در مورد استاد اسلامی‌ندوشن اظهار داشت: «مؤسسه اطلاعات، خانه دوم دکتر اسلامی‌ندوشن بود. سال‌های‌سال در این خانه نوشت و عرضه کرد و این افتخار را مؤسسه اطلاعات داشت که میزبان این شخصیت جلیل‌القدر و عظیم‌الشأن بود، البته همین‌جا یادی کنیم از زنده‌یاد مرحوم دعایی که فرصت چنین فضا، پناهگاه و مرکزی را برای اصحاب فرهنگ و ادب ایران فراهم ساخت. امروز سوگمندانه مفتخریم که باز دکتر اسلامی‌ندوشن اینجاست و گرچه پیکر اوست اما روح‌اش ماناست و همیشه با ایران. دو واژه، پربسامدترین واژگان مورد استفاده او در آثارش بود؛ ایران و انسان. او به‌راستی فرزند ایران بود و دلسوز انسان. او مکتبی از ایران‌شناسی را اگر نگوییم بنیان‌گذاری کرد، لااقل قوام و کمال داد. ایران را به‌عنوان پدیده‌ای تاریخی و عینی مورد مطالعه قرار داد. دکتر اسلامی، ایران هزاران‌ساله را یک واحد متصل تاریخی می‌دانست. ایران قبل از اسلام و بعد از اسلام را، متصل به هم می‌دانست. گرچه در دوره‌ای ایران امپراطوری سیاسی و نظامی داشت اما به‌تعبیر خود او، پس از اسلام، ایران یک امپراطوری فرهنگی پیدا کرد که اگر گسترده‌تر از سلسله هخامنشی نبود، کمتر نیز نبود. همچنین ایران قبل و بعد از مغول و صفویه. او اوج و حضیض، فرازونشیب را قبول داشت اما ایران را یک رود جاری و در جریان می‌دید. دیگر شاخصه مکتب ایران‌شناسی او واقع‌بینی و واقع‌گرایی بود. اسلامی نه خودشیفتگی ملی داشت، نه خود تحقیرکنندگی. به‌بیان‌او، هر تمدنی سه وجه دارد؛ وجهی از شاخصه‌های مانا، وجهی فرسوده و وجوه معیوب. او وجوه معیوب را نقد می‌کرد و از وجوه مندرس سخن نمی‌گفت. اما وقتی از روح ماندگار ایرانی سخن می‌گفت، وجه مانای این تمدن را موردنظر داشت. دکتر اسلامی‌ندوشن نسبت به ایران، همیشه خوش‌بین و امیدوار بود. واژگان مورد استفاده او حماسی است؛ در اوج ناامیدی‌ها دریچه امید را به‌روی خواننده می‌گشاید.»

صالحی در ادامه، بخشی از یادداشت‌های استاد ندوشن که این ویژگی در آن‌ها بارز است را قرائت کرد: «رسالت ایران به پایان نرسیده است و شکوه و خرمی به ایران بازخواهد گشت. من یقین دارم که ایران می‌تواند قد راست کند. کشوری نام‌آور و زیبا، سعادتمند گردد و آنگونه که در خور فرهنگ و تمدن سالخوردگی اوست، نکته‌های بسیاری به جهان بیاموزد. در سخنی دیگر، در عین دلسردی‌هایی که زاییده تاریخ ایران است من همواره نسبت به آینده این کشور خوش‌بین بوده‌ام.»

آنچه از من برجای مانده کتاب‌هاست

محمدجواد حق‌شناس، نماینده خانواده ندوشن که مسئولیت برگزاری آیین بدرقه پیکر استاد را برعهده داشت، در غم فقدان او چنین گفت: «از شمار دو چشم یک تن کم، وز شمار خرد هزاران بیش، وز شمار ادب هزاران بیش، وز شمار عشق هزاران هزاربیش...» همچنین حق‌شناس حامل پیامی ازسوی همسر استاد، دکتر شیرین بیانی بود که پس از قرائت وصیت‌نامه دکتر اسلامی، خوانده شد.

وصیت: خواست من آن است که چون روز محتوم فرا رسد، جنازه را از دانشگاه تهران گذرانده و به نیشابور انتقال دهند و به خاک بسپارند. خراسان پرتاریخ‌ترین ایالت ایران است و نیشابور، بلاکشیده‌ترین شهر در ایران. اگر فوت در خارج از ایران صورت گرفت، جنازه به ایران انتقال داده می‌شود. آنچه از من برجای مانده کتاب‌هاست؛ امتیاز چاپ و تجدید آن‌ها را به نهاد آرامگاه فردوسی واگذار می‌کنم. عواید حاصل از آن‌ها به‌عنوان حق‌التألیف، صرف گل‌کاری و زیباسازی محوطه، آرامگاه و جاده مشهد به توس خواهد شد. از همسر، فرزندان، دوستان و خوانندگانم خداحافظی می‌کنم. برای گور من علاوه بر اسم، تاریخ تولد و مرگ، این بیت‌ حافظ نوشته خواهد شد:

اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

پیام خانم شیرین بیانی:

با سلام خدمت بانوان، آقایان، دوستان گرامی، خویشاوندان محترم و عزیز، همکاران ارجمند، دانشجویان گرانقدر و تشکر از زحمات دکتر سیدعباس صالحی که ترتیب گردآمدن دوستان و آشنایان -که قدم‌رنجه فرموده‌اند در سالن بزرگ روزنامه اطلاعات- را فراهم آوردند، همچنین با یاد شادروان سیدمحمود دعایی که علاقه خاص به همسرم داشت و اکنون جای‌شان بسیار خالی است. رامین و مهران، فرزندان‌مان در این درودها و سپاس‌ها، با من شریک‌اند. اینک سخنان خود را با یک رباعی از کلیم کاشانی آغاز می‌نمایم که وصف حال ماست:

بدنامی حیات دو روزی نبود بیش

آن هم کلیم با تو بگویم چه‌سان گذشت

یک روز صرف بستن دل شد به این و آن

روز دگر به کندن دل زین و زان گذشت

همسرم، دکتر محمدعلی اسلامی‌ندوشن، این روزها از غرب ابرآلود و سرد، با گذر از یک بیماری طولانی، راهی شرق با آسمان آبی و آفتاب درخشانش شده است، زیرا به‌قول حضرت مولانا جلال‌الدین بلخی:

هرکسی کو دورماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

او نیز در حال پیوستن به اصل خود است تا در مام وطن، خاک ایران عزیز، خراسان بزرگ و شهر پرتاریخ نیشابور در نزدیکی حکیم عمر خیام و جوار فریدالدین عطار نیشابوری برای همیشه آرام گیرد. می‌دانیم که عطار، این عارف نامی و والامقام در کتاب ارجمند منطق‌الطیر خویش، سیمرغ اساطیری را وصف نموده است که گاه بال می‌گشاید و با خبری خوش بر فراز آسمان ایران ظاهر می‌شود. شاید سفر کرده ما که ازطریق آسمان می‌رسد نیز، مژده‌ای با خود داشته باشد. باید سرافراز باشیم که سرانجام خواست همسرم با همه مشکلاتش به انجام رسید که این نبود اگر کوشش خستگی‌ناپذیر یاران او همه امکانات را فراهم نمی‌ساخت تا این سفر به انجام رسد؛ زیرا او خراسان و نیشابور را بسیار می‌ستود که بسیار ستودنی‌اند. او دراین‌باره در یکی از سفرنامه‌های خود می‌نویسد: «نیشابور در زمان خیام یکی از آراسته‌ترین شهرهای خراسان بوده است. شهری بوده دارای هوای خوش، آب فراوان، کوچه‌های وسیع و زیبا، میدان‌‌ها و بازارهای پر متاع و کتابخانه‌های پر کتاب.» این روزها در ایران، فصل پاییز و برگ‌ریزان، منظره‌ای زیبا و بدیع ایجاد کرده است. برگ‌ها رنگ باخته‌اند و بیشتر حنایی رنگ‌اند. این فصل از کهولتی خبر می‌دهد که دیرپا نیست بلکه زودگذر است؛ چون نوشته‌های دکتر اسلامی‌ندوشن که پربار و پیوسته در حال شدن هستند و رو به آینده دارند. روانش آرام و شاد باد.

شیرین بیانی اسلامی‌ندوشن. آبان‌ماه ۱۴۰۲.

این قطعه خاک دوست‌داشتنی

اصغر دادبه، استاد دانشگاه و مدیر گروه ادبیات دایرة المعارف بزرگ اسلامی (اسلامیکا) ، از دیگر میهمانانی بود که در این مراسم سخنرانی کرد. دادبه از یگانگی دکتر اسلامی‌ندوشن در تخصص خود گفت:

«تخصص ایشان در زمینه‌ای بوده است که نمی‌گویم دیگران تجربه نکرده‌اند اما کسی چون او، دراین‌زمینه کار نکرده است. بدیهی است که تخصص او در ایران‌شناسی بوده، آن هم با نگرش ویژه‌ای که سخن‌ها می‌توان در باب آن گفت. من بخشی از آن سخنان را در مقدمه «ایران‌نامه» نوشته‌ام و به این پرسش، پاسخ داده‌ام که اصلاً ایران‌شناسی یعنی چه؟ ابیاتی نیز مورد توجه خاص ایشان بود که بیان‌کننده آن تخصص است:

«آن‌که پامال جفا کرد چو خاک راهم

خاک می‌بوسم و عذر قدمش می‌خواهم

من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا

بنده معتقد و چاکر دولتخواهم

بسته‌ام در خَمِ گیسویِ تو امّیدِ دراز

آن مبادا که کُنَد دستِ طلب کوتاهم

ذَرّه خاکم و در کویِ توام جای خوش است

ترسم ای دوست که بادی بِبَرَد ناگاهم»

گیسوی دراز در سخنان ایشان، نشان از فرهنگ ایران‌زمین بود. مسئله‌ای که در تمام عمر از آن سخن می‌گفت. در اشارات ابن‌سینا بحثی می‌رود که طی آن می‌خواهد اثبات نفس کند، فرضیه‌ای را تحت‌عنوان انسان معلق در فضا، انسان پرنده مطرح کرده است. می‌گوید در هیچ حالی انسان از خویشتنِ خویش غافل نیست و این خود یعنی نفس. فرض می‌کند که اندام‌های انسانی را از هم گسیخته‌اند و در هوا معلق کرده‌اند. در این حالت هم انسان نمی‌تواند از خویشتن خویش غافل باشد. حال من مدعی‌ام آنطور که من این مرد بزرگ ـ اسلامی‌ندوشن ـ را شناخته‌ام، اگر در حالاتی از خویشتن خویش غافل بوده، از ایران غافل نبوده است. نه آن ایران‌دوستی خام، ذیل شعارهای بی‌معنا، بلکه ایرانی که فرهنگی در آن پرورده شده است. ایرانی که به تعبیر مردم، حرف حسابی برای گفتن دارد. اگر نگاه یک محقق به تحقیق‌اش، چونان عاشق به معشوق نباشد، کاری که باید بشود، نمی‌شود. موضوع تحقیق او ارجمندترین و ضروری‌ترین موضوعی است که ما با آن مواجه هستیم؛ ایران و فرهنگ ایران که معشوق او بود. گاهی این سخن را می‌شنویم که آیا یک قطعه خاک مگر دوست‌داشتنی است؟ آری قطعه خاکی که به‌گفته این بزرگ‌مرد یادگارهایی در آن داریم، البته دوست‌داشتنی است. این یادگارها، یادگارهای فرهنگی است. این قطعه خاک که صرفاً خاک نیست؛ قطعه خاکی است که مردمی بر آن زیسته‌اند و یادگارانی الهی و انسانی برجای گذاشته‌اند. وقتی از ایران سخن می‌گویند، از چنین قطعه خاکی سخن می‌گویند که فردوسی، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ، ملاصدرا، فارابی، شیخ اشراق و دیگر شاعران و نویسندگان ما را در خود جای داده است که در قیاس با بسیاری از بزرگان جهان، درجه اول هستند. سخن این است که نگاه ایشان و هرکس که اینگونه بنگرد و عاشقانه به این معشوق نگاه کند و عمر بر سر آن بنهد، یک نگاه انسانی، یک‌جهت و یک‌رو است. مگر مظروف بی‌ظرف می‌شود؟ مظروفی که ما از آن دفاع می‌کنیم دو گونه ارزش است؛ ارزش‌های دینی و ملی. ظرف این ارزش‌ها کجاست؟ شاید بگویید جهان. اما تا وقتی که آن اتفاق جهانی، آن حکومت عدالت مهدی موعود رخ نداده‌ ، ایران است که ظرف ارزش‌های ماست و این مسئله‌ای است که دکتر اسلامی مطرح می‌کند و امروز ما تأسف می‌خوریم که اگر هزارسال هم عمر می‌کرد، باز هم عمرش کم بود. در آخرین گفت‌‌وگوی ایشان، در اوج کهولت و عدم تمرکز، پرسنده می‌پرسد از خراسان و توس سلام می‌رسانند، آیا پاسخی دارید؟ او پاسخ این پرسش را نمی‌دهد و می‌گوید: «ایران هرگز تنها نمی‌ماند». یعنی این فکر و ذهن، آکنده از ایرانی است که آن یادگارهای انسانی و الهی در آن جای گرفته‌اند. ایران باید بماند. تشیّعی که از آن حرف می‌زنیم، ظرفش اینجاست. ارزش‌ها اینجاست. باید بماند. باید در این جهان پرآشوب بکوشیم و دنبال کنیم این اندیشه مقدس را.»

حالا نیشابور ارزنده‌تر می‌شود

غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و بنیاد سعدی ، وصیت دکتر ندوشن را حاکی از عشق به ایران دانست و اینطور تفسیر کرد: «ایران‌دوستی و ایران‌شناسی، محور همه فعالیت‌های اسلامی‌ندوشن در سراسر عمر او بود. او در ایران‌دوستی، گفتمانی عقلانی داشت و به جز ایران که وطن او بود، یک وطن قلبی دیگر هم داشت که در آن وطن هم زندگی می‌کرد. آن وطن، زبان فارسی بود. دکتر اسلامی‌ندوشن در تمام عمر، در وطنِ زبان فارسی زندگی می‌کرد و مدافع فرهنگ ایران بود. نوشته‌های او نوشته‌های تربیتی بود. او ایرانی را فرهیخته می‌خواست. با قلم خود، فرهیختگی را براساس فرهنگ ایرانی، آموزش می‌داد. عشق به ایران در تک‌تک کلمات او مشهود بود. همه اندیشه‌ها و افکار او یادآور این دو بیت از نظامی در هفت‌پیکر بود: همه عالم تن است و ایران دل/ نیست گوینده زین قیاس خجل/ چون که ایران دل زمین باشد/ دل ز تن به بود یقین باشد.» نثر استوار او، مایه گرفته از هزارسال ادبیات فارسی و قریحه ادبی خودش بود. نثری در خدمت فرهنگ. نهایتاً این دلبستگی، خود را اینجا نشان می‌دهد که دکتر اسلامی‌ندوشن وصیت می‌کند پیکرش در نیشابور دفن شود، پیکرش به ایران بازگردد و همشهریان کرمانی و یزدی‌اش با او وداع کنند، اما سرانجام در نیشابور آرام بگیرد. نیشابوری که نگین انگشتری تمدن ایران است. نیشابوری که خانم شیرین بیانی که ده‌ها سال در دانشگاه تهران، در درس تاریخ مغول، جفای رفته بر نیشابور را تدریس کرده‌اند، عظمت آن را بیش از همه می‌دانند. دکتر اسلامی‌ندوشن وصیت می‌کند که او را در کنار پیکر عطار و خیام به خاک بسپارند. حالا نیشابور ارزشمندتر می‌شود. دکتر اسلامی‌ندوشن اهل سفر بود و بخشی از آثارش هم سفرنامه بود. به هرجای جهان که سفر می‌‌کرد یادگاری برای ایران می‌آورد. اینک از آخرین سفر خود، به دامن مادر میهن بازمی‌گردد. ما ز دریاییم و دریا می‌رویم. دریای او، ایران او.

تا ریشه در آب است امید ثمری هست

ژاله آموزگار، استاد دانشگاه و پژوهشگر زبان‌های باستانی ، بازگشت پیکر این فرزند دور از وطن را خطاب به ایران اینگونه رثا کرد: «ای ایران، فرزندی که عشقت در وجودش جای گرفته بود، به آغوشت بازگشته است تا با تو بماند، با تو عجین شود و به‌همراه تو به هزاران جوانه‌ای که از این خاک پاک سر برخواهند آورد، راه و رسم وطن‌دوستی و وفاداری را بیاموزد. این فرزند صالح و خلف تو، کوه‌ها، دریاها، کویرها و جنگل‌های تو، خلیج‌پارس و دریای مازندران، دریاچه ارومیه رنج‌کشیده‌ تو را، نهرها و رودهای کم‌آب و پرآب تو را و کوه‌های سرسبز و خشک تو را، عاشقانه دوست داشت. فرزندان دلبند تو، شعرای گرانقدرت، متفکران والامقامت و دانشمندان بی‌مانندت را بزرگ داشت و به ما آموخت که بزرگ‌شان بداریم. او در حسرت تو بود و دور از تو و با یاد تو در غربت ظاهراً چشم فرو بست اما چشمانش نیمه‌باز و نگران بود تا زمانی که چشم دلش و یادش را در آغوش تو برای همیشه ببندد. او آرامش را زمانی خواهد یافت که جسم بی‌جانش در خاک تو به زندگی جاودانه برسد. ایران! سرزمین ما! چگونه عشقی است، عشق به تو که چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم، در دل ما ایرانی‌های خود گم‌نکرده و حتی خود گم‌کرده، رشد نموده است. گاه سر بر می‌دارد و گاه به اجبار خاموش می‌شود. اسلامی‌ندوشن تو را دوست داشت؛ اما تنها به دوست‌داشتن بسنده نکرد. او با خویش‌کاریِ خویش، خوب آشنا بود و ازاین‌رو کوشید که ایران را با عیب‌ها و حسن‌‌هایش بشناسیم و دوستش داشته باشیم و به ایرانی‌بودن‌مان بنازیم. او چون به این احساس رسیده بود، نوشت و گفت و با آثارش به ما آموخت که دوست‌داشتن‌مان معقول، مستند و به‌دور از تعصب و خود بزرگ‌بینی باشد. او با آثارش به ما فهماند که فرهنگ غنی تو همیشه از میان تندبادها جان به‌در برده است. هیچ رویدادی؛ نه یورش، نه اشغال و نه استثمار فرهنگی، نتوانسته و نخواهد توانست ریشه ژرف تو را قطع کند چون به‌قول اسلامی‌ندوشن: تا ریشه در آب است، امید ثمری هست. او در رده فرزندان برومند سده شاد و زرین گذشته تو بود که همگی به پیشبرد تو می‌اندیشیدند و با هر تخصصی که داشتند، برای پیشرفت این سرزمین و در راه اعتلای فرهنگ تو تلاش می‌کردند. دکتر اسلامی، هرگز فرهنگ تو را از وسط نبرید و به انقطاع سرزمین نیاندیشید. او به تداوم آن ایمان داشت و میان فرهنگ تو از دیربازان تاکنون هرگز دیوار نکشید. او به مولوی، فردوسی، سعدی و حافظ تو، چنان حرمتی گذاشت و مزایای آنان را چنان با استدلال قلم زد و در «چهارسخنگوی ایران» به اثبات رساند که کل فرهنگ ایران را در چهار کتاب این بزرگان می‌توان یافت. البته از دیگر فرزندان برجسته تو غافل نشد و با کتابِ «از رودکی تا بهار» و دیگر مقالاتش، مقام آنان را ارج نهاد. او تاریخ ادبیات سرزمین تو را ننوشت، اما بهتر از هر تاریخ ادبیات‌نویسی به تحقیق شعرهای شاعران تو پرداخت. او با دلیل و برهان در آثار ارزنده‌اش، «فردوسی، شاهنامه و مرگ پهلوانان در شاهنانه»، «ایران و جهان در شاهنامه» و دیگر آثارش، به ما ثابت کرد که چرا فرزند نامدار تو فردوسی، شاعر و حماسه‌سرای بزرگ و جهانی است. ما با مقاله‌های «تأمل در حافظ» و «ماجرای پایان‌ناپذیر حافظ»، این فرزند شیرین‌سخن تو را بهتر شناختیم. ما از مقاله‌ای که او درباره سعدی نوشت، پی بردیم که این استاد سخن، سعدی، فرزند بزرگوار تو، چگونه معلم عشق است. او به ما گفت که سعدی، سعدی تو، ضمیر خودآگاهی را و حافظ تو ضمیرناخوداگاهی دارد. او با آثارش درباره مولوی ما را آگاه کرد که چگونه مولانای تو، ما را از زمین فراتر برده است. او همراه با عشق به تو، به زبان فارسی نیز عشق می‌ورزید. دکتر اسلامی در نوشته‌هایش ثابت کرد که زبان فارسی، راز ماندگاری هویت ایرانی و عامل گسترش فرهنگ ایران در دیگر سرزمین‌هاست. او با نثر شیوا و رسای خود، این زبان را به اوج رساند و با نثر طناز خود، زیبانویسی و درست‌نویسی را به‌هم ‌آمیخت. او بود که به ما گفت ایران ما برای عرضه در جهان، به‌عنوان یک کشور کهنسال، با چندهزار سال تاریخ و به‌دلیل موقعیت حساس جغرافیایی‌اش، تجربه فراوان اندوخته است و حرف فراوان برای گفتن دارد. او تو را و تمدن فرهنگ تو را ارج می‌نهاد اما خردمندتر از آن بود که فراموش کند دیگر تمدن‌ها نیز شایسته توجهند و گوهر تمدن تو در کنار تمدن‌های دیگر باید بدرخشد. ازاین‌روی از گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها سخن می‌گفت. او سال‌ها پیش در خطابه‌ای جهانی از همه دولت‌ها خواست، تریبون آزاد بگذارند و به دور از مداخله دولت‌ها و با پیش‌زمینه فرهنگ‌های مختلف ازطریق نمایندگان‌شان، با هم روبه‌رو شوند و برای سرگردانی این جهان چاره‌ای اندیشند. ولی کسی به این پیشنهاد سازنده، توجهی نکرد. دکتر اسلامی‌ندوشن در «ایران و تنهایی‌اش»، به ما یادآوری کرد که گاه تو چقدر تنهایی. اکنون سرزمین عزیز ما! این فرزندی که هرگز نتوانست دل از تو برکند و قطعاً در آخرین دمی که دور از تو فرو برده، به تو اندیشیده است، به سویت باز‌ آمده است. در آغوش مهربانت جایش ده که تو با چنین فرزندانی هرگز تنها نخواهی ماند. ما تو را ای ایران عزیز ـ به‌قول این فرزند ـ از یاد نخواهیم برد.»

روزگاری ایران قد راست خواهد کرد

حسن انوری، استاد دانشگاه، نویسنده و مؤلف فرهنگ سخن ، از دوستی و مراوده‌ چندین‌ساله‌اش با دکتر ندوشن گفت: «این پاییز درست 60 سال است که من با اسلامی‌ندوشن دوستی، مراوده و همکاری داشته‌ام. نخستین‌بار در سال 1342، در دفتر مجله یغما همدیگر را دیدیم. من گفتم که برای کتب درسی کار می‌کنم و از آثار شما چند مورد را انتخاب کرده‌ام برای کتب درسی. دلم می‌خواهد شما این‌ها را ببینید و تایید کنید. از آنجا دوستی ما آغاز شد. بعدها نیز در مسائل دیگر همکاری داشتیم. در طول این 60 ‌سال، درباره ایشان چند مقاله نوشته‌ام و خود ایشان تعیین می‌کرد که در کدام نشریه چاپ شود. یک مقاله درباره «روزها» نوشته بودم. این اواخر هم درباره نثر ایشان یک مقاله نوشتم، چراکه نثر اسلامی‌ندوشن یکی از بهترین نثرهای دوران اخیر است؛ مخصوصاً در سفرنامه‌ها. وقتی سفرنامه «در کشور شوراها» منتشر شد، من این کتاب را به دوستی که در شوروی تحصیل کرده و 6 سال آنجا مهندسی خوانده بود، دادم و وقتی کتاب را خواند، گفت من در مدت 6 سالی که در شوروی بودم آنقدر شوروی را نشناختم که ایشان در عرض 6 ماه شناخته‌اند. دقت‌نظر ایشان در مسائل دیگر و نثر شیوا، من را دگرگون می‌ساخت. همچنین در رباعیاتش ـ چه به کنایه، چه به صراحت ـ از ایران سخن گفته است: بر بستر ناز آنکه خفته‌است تویی/ رخ را به دو زلف در نهفته‌است تویی/ با مژّه ره نیاز رفته‌ا‌ست تویی/ وین راز مگو به کس نگفته‌است تویی.»

این تو کیست و آن راز مگو چیست؟

اگر کسی آثار استاد را خوانده باشد و در رباعیات ایشان دقت کرده باشد، خواهد گفت که «تو» ایران است و این «راز مگو»، راز ماندگاری ایران. وقتی با خود استاد دراین‌باره صحبت کردم، قبول کرد و بحث بر سر این رفت که کدام ایران؟ آیا ایران در حیطه زمان؟ یا ایران در حیطه زمان و مکان؟ یا ایران در حیطه معنا؟

توضیحاً باید بگویم وقتی در رادیو می‌شنویم که وزیر خارجه ایران به ترکیه رفت، این ایران در حیطه مکان است؛ اما وقتی در تاریخ می‌خوانیم که در زمان ساسانیان، پایتخت ایران در فلان‌جا بود، این دیگر ایران قبلی نیست، ایران در حیطه زمان و مکان است؛ اما وقتی می‌شنویم که ترک‌ها می‌گویند مولانا از آن ماست، ما می‌گوییم جسم مولانا برای شماست اما روحش برای ماست. این نه ایران اول است، نه ایران دوم؛ بلکه ایرانِ معناست. ایرانِ معنا را فردوسی هم به‌کار برده است؛ در انتخاب رستم برای اسب خودش. وقتی رستم می‌خواهد برای خودش کره‌ای انتخاب کند، دست پشت هر کره‌ای می‌کشد، کره پشت خم می‌کند، تا می‌رسد به یکی که پشت خم نمی‌کند و آن را انتخاب می‌کند؛ آن همان رخش نام‌دار است. از چوپان می‌پرسد که قیمت این اژدها چند است؟

چنین داد پاسخ که گر رستمی/ برو راست کن روی ایران زمی/ مر این را بر و بوم ایران بهاست/ بدین بر تو خواهی جهان کرد راست و بهای آن را ایران زمین می‌داند. در قرن چهارم که ایران استقلال نداشت و خلفای عباسی بر ایران حکومت می‌کردند، فردوسی چه ذهنیتی داشته که اینطور سروده است!

اسلامی‌ندوشن یکی از ایران‌دوستان واقعی بود و ایران را آنطور که باید می‌خواست؛ نه ایران موجود را. او در جایی نوشته است: دلم گواهی می‌دهد که روزگاری ایران قد راست خواهد کرد...

ندوشن از میان ما رفت و ما امروز می‌گوییم: یارب به وقت گل گنه بنده عفو کن/ وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش...

دیدگاه

ویژه فرهنگ
  • بوروکراسی در جهان مدرن برای نظم‌بخشی به امور جاری زندگی به‌وجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.

  • خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه…

سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار