سعید آجرلو: در لحظه بسیار مهم تاریخی برای سیاست داخلی هستیم
فعال سیاسی اصولگرا گفت: الآن در یک لحظه بسیار مهم تاریخی برای سیاست داخلی هستیم؛ که آیا این تفکر تفاهمگرا تقویت میشود یا تضعیف خواهد شد.

به گزارش هممیهن آنلاین، مشروح گفتوگوی خبرنگار جماران با سعید آجرلو را در ادامه میخوانید:
پس از سالها شکاف سیاسی و نزاعهای حاد حوزه سیاست داخلی، جنگ 12 روزه با سوق دادن خطوط جریانها به سمت «امر ملی»، به نظر میرسد زمینهساز آرایش تازهای در این حوزه شده است. به نظر شما جناح بندیها و خطکشیها در جمهوری اسلامی ایران زین پس به کدام سو حرکت خواهد کرد؟
فرض من این است که فضای سیاست داخلی بعد از انتخابات ۱۴۰۳ تغییراتی داشت. یعنی در نمودار سیاسی، اصطلاحا دو گرایش «راست تودهای» و «چپ جنبشی» داشتیم که ویژگی آنها قطبیسازی و به هم زدن نظم موجود است. راست تودهای میخواهد نهادها را کنار بزند و خودش نقش واسط بین نهادها و بدنه را در اختیار بگیرد. در سمت چپ جنبشی نیز نوعی از ساختارشکنی یا تجدیدنظرطلبی وجود دارد. بالأخره اینها دو طیف رادیکال این دو جناح هستند.
یک گرایش راست و چپ میانه هم داریم. این گرایش اولا نهادی است و نمیخواهد نهادها را به هم بزند و بعد هم با رادیکالها مرزبندی دارد. بالأخره در قوا و نهادها هم قدرت دارد و نمادش هم عکس سران قوا است. من این حرف را بعد از انتخابات زدم و پافشاری هم کردم. سؤالی که به ذهن میرسد این است که نموداری که من ترسیم کردم، بعد از جنگ چه تفاوتی کرده است؟ یعنی درباره این موضوع بحث کنیم که شکل و شمایل این نمودار چه تغییری کرده است.
به نظرم میرسد که بعد از جنگ، بهطور کلی فاصله میان نیروهای سیاسی و اجتماعی کم شد. این یک واقعیت است که در انتخاباتهای گذشته، این فاصله زیاد شده بود و خودش را در عدم مشارکت افراد نشان میداد. یعنی یک روند مشارکت زیر ۵۰ درصد که دلایل خاص خود را دارد، اما نتیجهاش یک نوع گسست بین نیروهای اجتماعی و نیروهای سیاسی بوده است. به عقیده من، بعد از جنگ یا ایام جنگ، این گسست کم شد. شکاف بین نیروهای سیاسی و اجتماعی کم شد.
شکافهای اجتماعی هم به نوعی کم شد؛ که آن بحث جامعهشناسی است و من نمیخواهم به آن ورود کنم. من میخواهم اینجا رابطه نیروهای سیاسی و نیروهای اجتماعی را بگویم که ذیل «امر ملی»، «وطن»، «هویت ملی»، «بدبینی به غرب» و «تهاجم خارجی» از نظر ذهنی به هم وصل شده و میشود گفت پدیده این همبستگی، نیروهای حتی اپوزیسیون بودند؛ اپوزیسیونی که بالأخره علیه تهاجم ایستاد و ملیگرایانه عمل کرد؛ بر خلاف سلطنتطلبان که علیه امر ملی حرکت کردند؛ و در واقع علیه خود ایده سلطنت که طبیعتا باید به باستانگرایی و موضوع ایران بپردازد. یعنی به مشروعیت خارجی تهاجم دادند.
به نظر من، آنها ضربه بزرگی خوردند و مونیخ هم درست کردند برای اینکه بتوانند اعاده حیثیت کنند؛ که به نظر من تأثیری ندارد در بهبود ضربهای که خوردند. پس به نظرم میرسد که این نیروهای سیاسی و اجتماعی به هم نزدیکتر شدهاند.
این منطقه میانه که به نظرم «منطقه تفاهم» اسم بهتری برای آن است، نشان دهنده این است که سیاست کار میکند، یعنی تغییرات سیاسی تأثیرات اجتماعی دارد؛ یا رابطه بین جامعه و نهاد دولت برقرار است. این بالأخره بعد از انتخابات خودش را نشان داد که گروههایی در میان اصلاحطلبان هستند که میخواهند با حاکمیت و حتی جناح مقابل کار کنند، برای اینکه مسأله حل کنند؛ و این خلاف تجربه بعد از دوم خرداد بود.
البته رقبایی در جناح چپ دارد که من بخش تجزیهطلب آن را گفتم و یک بخش اصلاحات ساختاری هم دارد. یعنی اگر نزدیک به مرکز، نهادیها، چپ میانه یا روزنهگشاییها باشند و در انتها چپ تجزیهطلب باشد، در میانه چپ ساختاری است که بیشتر مثلا در اتحاد ملت و امثال اینها هستند. در ایام جنگ شاید اینها هم یک مقداری به میانه و گفتار میانه نزدیک شدند.
غرضم این است که در فضای بعد از جنگ، این منطقه تفاهم چه تغییری میکند؟ قدرتمند میشود یا تضعیف میشود؟ اگر بتوانند با همین تفاهم، وفاق و اینها در منطقه تفاهم دستاورد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی بسازند، به نحوی که جامعه احساس کند بازخورد گرفته و احساس تغییرات و یا گفتوگو کند، به نظرم میرسد که میتواند اقدامات متفاوتی باشد.
نمیخواهم به جزئیات این اقدامات بپردازم. میتواند به بزرگ شدن این منطقه تفاهم و گوشه گرفتن طیفهای رادیکال منجر شود و ادبیات رادیکال را کنار بزند و ادبیات تفاهم را بالا ببرد. اما اگر دستاوردی ساخته نشود، به نظر من امکان ضربه خوردن به منطقه تفاهم وجود دارد و امکان اینکه این میانه ضربه بخورد، لاغر و بدون دستاورد شود، نتواند گفتمانش را امتداد بدهد و بعد دوباره آن گرایش رادیکال، قطبیساز و ستیزهجو دست بالا را پیدا کنند که این گفتارهای ستیزهجو به هر ترتیبی میخواهند ما را به جامعهشناسی سیاسی قبل از جنگ ببرند؛ در حالی که در ایام جنگ این گفتار قطبیگرا به یک گفتار ضد شکاف و تفاهممحور تبدیل شد.
به نظر شما آیا ما در این معادلات جدید، شاهد ائتلافهای جدید خواهیم بود؟
اگر این دستاورد ساخته شود، معنیاش این است که فاصله نیروهای اجتماعی و سیاسی کمتر میشود و سیاست همچنان کار میکند. طبیعتا به نظر من مشارکت هم در انتخاباتهای آینده افزایش خواهد یافت، چون سیاست دارد حل مسأله میکند. این میتواند موضوعات مختلف باشد و قدرت این منطقه میانه یا منطقه تفاهم بیشتر شود و ما به سمت تثبیت آرایش جدیدی برویم که بعد از انتخابات ریاست جمهوری به وجود آمده و میتواند ادامه پیدا کند.
طبیعتا ممکن است از دل این ائتلاف بیرون بیاید و این چیز عجیبی نیست. یعنی حداقلش این است که ما ائتاف را انتخاباتی نگاه نکنیم؛ این ائتلاف ممکن است بر سر «حل مسأله»، «مهار رادیکالیسم چپ و راست»، «موضوعات سیاست خارجی» و حتی «موضوعات کلان اقتصادی» باشد. یعنی امکان ائتلافهای مسألهمحور برای پیدا کردن راهحل و اجرای آن یا پلتفرمهای راهحلساز وجود دارد؛ کما اینکه یک نمونه آن بیانیه ۱۹۱ نفر بود. به نظرم همین گفتار و متن است که به نوعی میخواهد یک پلتفرم راهحلساز پیدا کند و این تفاهم را امتداد و گسترش بدهد و یک شکل جدیدی به سیاست بدهد. من فکر میکنم آن بیانیه در همین چهارچوب و دنبال تقویت منطقه میانه است.
نکته بعدی که وجود دارد این است که به نظر من در جناح چپ این روزنهگشایی شکل گرفته و در جناح راست نیازمند این هستیم که گرایش راست نهادی، راست میانه یا گفتار عقلانیت انقلابی خودش را بروز بدهد و بیان کند. طبیعتاً، این کار به هزینه دادن، گسترش یافتن و گفتوگو کردن نیاز دارد. شاید در جناح راست نیاز به سر بر آوردن چنین تشکلهایی باشد. در واقع این طوری میتوانم بگویم که فردای جنگ، ما نیاز به تشکلها و احزابی در جناح راست داریم که ادبیات «عقلانیت انقلابی»، «تفاهم» و «حل مسأله بدون کشمکش و دعوا» را جلو ببرد و یک جاهایی هم ممکن است مثل مدل ۱۹۱ نفره وارد ائتلافهایی با طرف مقابل هم بشود.
اگر بخواهم جمعبندی کنم، به نظر میرسد که الآن در یک لحظه بسیار مهم تاریخی برای سیاست داخلی هستیم؛ که آیا این تفکر تفاهمگرا تقویت میشود یا تضعیف خواهد شد. اگر این تفکر تضعیف شود، به دوران قطبیت فضای سیاسی باز میگردیم که جناحهای سیاسی یک دعوای هویتی و ستیز هویتی میکنند و رقابت سیاسی نمیکنند. رقابت سیاسی به آن معنی نیست؛ یعنی طرف مقابل نمیخواهد رقیبش را از صحنه سیاست حذف کند بلکه میخواهد رقابت کند و برای رقیبش هم حیات سیاسی قائل است. اما وقتی رقابت قطبی و از جنس تکفیر میشود و کمپینهای منفی خیلی گسترده جلو میآید، دیگر میخواهد جناح مقابلش را کاملا از صحنه سیاسی حذف کند و هویتی میشود.
بنابراین، فکر میکنم دستاوردسازی در منطقه میانه و استفاده از ظرفیتهای اجتماعی بعد از جنگ و فرصتهای اجتماعی که بعد از جنگ به وجود آمده، خیلی مؤثر است. همان طور که گفتم در جناح راست ما نیاز به تشکلهای فردای جنگ داریم که همین تفکر اجتماعی و سیاسی را داشته باشند و بتوانند نمایندگی کنند.
به نظر من برآمدن این تفکرات که در دل خودشان پیشرفتخواهی هم دارند، حتی به جناح چپ و طیفهای تفاهمگرا و روزنهگشا کمک میکند که بتوانند حیات خودشان را بازتولید کنند و چه بسا برای حل مسأله بین هم ائتلاف هم بکنند. به نظرم این نکته مهمی است.
آیا دوگانههایی همچون اصلاح طلب/اصولگرا، معتدل/رادیکال، غرب گرا/ درون گرا و... کماکان کارکرد خود را حفظ خواهد کرد یا دچار دگرگونی خواهد شد؟
به نظرم میرسد که گروههای قطبیساز به دنبال ادامه این دوگانهها هستند؛ اما گروههای تفاهمگرا یک بار دیگر صورت مسأله را مینویسند و از اینجا شروع میکنند که اساسا امنیت و توسعه مقابل هم نیست و کنار هم است. در روابط با شرق و غرب باید دنبال فرصتها، منافع و موازنه گشت و دوگانه «امت – ملت» واقعی نیست؛ یا چیزهایی از این دست. وقت این است که نیروهای معتقد به «امر ملی» یک بار دیگر صورت مسأله بنویسند.
بنابراین، فکر میکنم درون مرزهای انقلاب اسلامی یک امکان بازتولید نیروها، طرح دوباره صورت مسألهها و راهحلسازی به وجود آمده که طبیعتا گروههای قطبیساز و رادیکال، از جمله راست تودهای و چپ جنبشی، نمیخواهند این تغییرات شکل بگیرد و قدرت و گسترش پیدا کند و سیاست همچنان تخاصمی و غیریتزا بماند؛ در حالی که فکر میکنم امکان به وجود آمدن این نیروهای جدید فکری و اجتماعی وجود دارد به شرط اینکه اینها بتوانند خودشان را بروز بدهند، بیان کنند، گسترش بدهند، هزینه بدهند و گفتار و ادبیات تولید کنند.
یعنی یک زبان و بسته پیشنهادی داشته باشند و با جامعه و نخبگان گفتوگو کنند. اگر این اتفاق بیفتد، امکان بزرگ شدن این منطقه وجود دارد و وقتی که این، منطقه تفاهم و دستاوردسازی آن را بازتاب بدهد، امکان مشارکت سیاسی و اجتماعی بیشتر خواهد شد. از این بابت توصیه میکنم که نیروهای معتقد به این تفکر به دنبال آرایش سیاسی فردای جنگ باشند و آن را تبیین و بیان کنند و از کلیشههای قدیمی عبور کنند.