سیدحسن رسولی عضو مرکزی جبهه اصلاحات ایران: زیر چتر توسعهطلبی جمع شویم
سیدحسن رسولی، عضو مرکزی جبهه اصلاحات ایران در گفتوگو با هممیهن میگوید رویکرد اصلاحطلبانه نسبتی با تنگنظری، با خودشیفتگیهای خیالی، با خودی و غیرخودی کردن بخشهای مختلف جامعه ندارد.

سیدحسن رسولی، عضو مرکزی جبهه اصلاحات ایران در گفتوگو با هممیهن میگوید رویکرد اصلاحطلبانه نسبتی با تنگنظری، با خودشیفتگیهای خیالی، با خودی و غیرخودی کردن بخشهای مختلف جامعه ندارد.
آقای خاتمی در صحبتهای اخیر خود تاکید کردند که اصلاحطلبی فراتر از جبهه اصلاحات است. ارتباط جبهه اصلاحات با اصلاحطلبان خارج از جبهه باید چگونه باشد و جایگاه سیاسی این گروه در فضای سیاسی ایران چیست؟
بنیاد باران در دورهای در مورد اصول و مبانی اصلاحات مطالعاتی انجام داد و براساس کارنامه عملکردی و موضعگیریهای جریان اصلاحات، چه در مقطعی که بخش قابل توجهی از قدرت در دو قوه مقننه و مجریه را در اختیار داشت و چه در سالهای بعد از آن در حوزه عمومی و اجتماعی، بر مبنای یک نظریه و یک دکترین سیاستورزی خود را تنظیم و اعمال کرد. یکی از این معیارها نگاه اصلاحطلبان به ایران و بهخصوص به توسعه ایران بود. همچنان که آقای خاتمی در پیام اخیرشان به گردهمایی اصلاحطلبان استانها اشاره کردند، دغدغه ایران و توسعه ایران و فراهم کردن زندگی آبرومندانهتر، اصلیترین دغدغه اصلاحطلبان بوده است.
آقای خاتمی در آخرین سال دوره ریاستجمهوری خود در دانشگاه تهران در یک جمع عمومی توسط تعدادی از دانشجویان مورد بازخواست و سوال قرار گرفتند و جملهای گفتند که بعداً این جمله نقطه عطفی در تصدیق این نوع گرایش سیاسی اصلاحطلبان به نظرات منتقد و حتی مخالف شد. ایشان گفتند «زندهباد مخالف من». در بخش دیگری با هدف تقویت حفظ تعلق همه ایرانیان به این سرزمین گزاره دیگری مطرح کردند با این عنوان که «ایران برای همه ایرانیان است». در همین راستا رویکردهای دیگری را مطرح کردند که تعبیر من تقدسزدایی از قدرت بود و این رویکرد اصلاحطلبانه نهتنها قدرت را در هر سطحی مقدس به حساب نمیآورد بلکه همواره صاحب قدرت را برگزیده مردم و پاسخگوی افکار عمومی میداند.
به این منظور وقتی که در دایره نگاه اصلاحطلبی در حوزه داخلی، توسعه، اخوت، همگرایی، انسجام و وحدت ملی مطرح است و در عرصه بینالمللی نظریه گفتگوی تمدنها را مطرح میکند و نیز همزمان در سال ۷۸ بعد از سالها فصل هفتم قانون اساسی یعنی شوراها را اجرا کرد، معنای آن این است که این رویکرد نسبتی با تنگنظری، خودشیفتگیهای خیالی، خودی و غیرخودی کردن بخشهای مختلف جامعه ندارد، نهتنها نسبتی ندارد بلکه بابی که این جریان باز میکند در اطلس متنوع قومی کشور و در رنگینکمان باورهای فکری، سیاسی و جناحی، افقی را فراتر از مناسبات صرف حزبی و جناحی ترسیم میکنند و این در حقیقت یکی دیگر از معیارها و شاخصهای اصلاحطلبی است.
آنجایی که آقای خاتمی به ما اصلاحطلبان و جبهه اصلاحات توصیه میکند که اصلاحطلبی را فراتر از اصلاحطلبان جستوجو کنید، در حقیقت هدفی مدنظر رهبر اصلاحات است که فقط با قرار گرفتن همه ظرفیتهای سیاسی کشور در ذیل چتر توسعهطلبی پایدار و همهجانبه ایران و با حفظ حقوق اساسی و قبول همه تنوعات مذهبی و قومی و عبور از دوگانههای مخرب جنسیتی و حتی عبور از شکافهای نسلی مقرر میشود و جامعه ما امروز به این رویکرد نیازمند است.
در حقیقت این جریان فکری به معنای اصلاحات، اهداف، آرمانها و مقاصد بالاتری از مقاصد یک جریان فکری و یا حتی جبهه اصلاحات را جستوجو میکند. ترجمان این تذکرات آقای خاتمی به این معناست که امروز باید بیش از گذشته شرایطی را فراهم کنیم که اسباب گفتوگو در داخل و همگرایی با سایر جریانات سیاسی فراهم شود، با همدیگر نزدیکتر شویم و همفکری و همکاری کنیم تا آینده بهتری برای ایران رقم بخورد.
این روزها به اصلاحطلبها هجمههای بسیار زیادی وارد است؛ یکی از آنها این است که چرا جریان اصلاحات نتوانست از یک جایی گروههای مختلف مردم را جذب این جریان سیاسی کند؟
ببینید زیرساختهای رسیدن به جامعه آرمانی اصلاحطلبانه فراتر از حوزههای سیاسی، نیازمند برخی از ظرفیتهاست؛ بهعنوان نمونه وقتی صحبت از آزادی احزاب و نهادهای مدنی میشود به بستری نیاز است که در آن بستر همه قدرت در حوزه اقتصاد، سیاست، فرهنگ، هنر و ورزش در اختیار حاکمیت و یا در اختیار یک جریان فکری نباشد.
یکی از دلایل اینکه بعد از سال ۸۴ جریان اصلاحات بهرغم برخوردار بودن از نظریه برتری اصلاحطلبانه نتوانست در بطن و متن جامعه بروز و ظهور عملیاتی و عینی پیدا کند، این بود که تحت تاثیر فقدان آزادی، تمرکز قدرت، افزایش فشارهای اقتصادی و معیشتی روزبهروز امکان اعمال سیاستهای اصلاحطلبانه در سطح جامعه به معنای پرسشگری از دولت و حاکمیت و در حقیقت ایجاد یک موازنه مثبت بین قدرت اجتماعی، قدرت مردمی و قدرت ملی با حاکمیت تضعیف شد. فکر میکنم که اگر تئوری و نظریه اصلاحات را به عنوان اهداف کلیدی افق چشمانداز ۲۰ساله بعدی کشور قرار دهیم؛ با فراهم کردن شرایطی که همه ایرانیان صرفنظر از قومیت و جنسیت و نوع نگاه سیاسی، تعلق خاطر به ایران داشته باشند، میتوان ایرانِ بهشدتآسیبدیده را مجدداً احیا کرد.
فکر میکنید اصلاحطلبان و گروه اصلاحخواهان به لحاظ فکری و عملکرد چقدر با همدیگر نزدیکی دارند و اگر بخواهیم اینها را با همدیگر متحد کنیم چه رویکردی باید در پیش گرفته شود؟
نفس وجود جبهه اصلاحات در بطن و متن خود دو پیشفرض را به همراه دارد؛ اول اینکه این ۳۱ حزب در برخی از امور عیناً همانند هم نمیاندیشند و لذا در درون جبهه اصلاحات هم اشخاص حقوقی اختلافنظراتی را دارند. مثلاً رویکرد اقتصادی حزب توسعه ملی که عضو جبهه اصلاحات هست با رویکرد حزب کارگزاران در حوزه اقتصاد متفاوت است و سایرین هم ممکن است در حوزههای فرهنگی و اجتماعی اختلافنظر داشته باشند اما عرصههایی که به لحاظ کمی و کیفی همفکر هستند از وزن بیشتری نسبت به ساحتهایی که این اعضا در آن عرصه با همدیگر همنظر نیستند برخوردار است. نکته دیگری که باز در درون این جبهه اصلاحات هست، یک نقص آشکار در نظام حزبی کشور است.
وقتی که میگوییم جامعه مدنی، من بیشتر بحث احزاب مدنظرم هست، وقتی در کشوری بر اساس اعلام وزارت کشور بیش از ۲۵۰ حزب ثبت شده دارد، معنا و مفهوم آن این است که این احزاب متکثر امکان اینکه همراستا بشوند از جنس جبهه اصلاحات، بسیار ناچیز است و لذا به جز جبهه اصلاحات که ۳۱ حزب را در بر میگیرد سایر نحلههای فکری کشور فاقد چنین سازوکار اجماعسازی هستند. بنابراین یکی دیگر از بایستههای رسیدن به اهدافی که عرض کردم کاهش کمّی از تعداد احزاب و تقویت کیفی اصل تحزب و نهادهای حزبی در کشور است. ما باید به سمتی حرکت کنیم که سیاستورزی اصلاحطلبانه تشکیلاتی و حتی اصولگرایی در کشور متکی بر تعداد انگشتشماری از احزاب اصلاحطلب و اصولگرا باشد و در آن صورت از ایجاد و نگه داشته نهاد اجماعسازی مثل جبهه اصلاحات بینیاز خواهیم بود.
این هدف، هدف مهمی است و بیش از 100 سال است که تعقیب میشود؛ منتها باید همچنان تعقیب کنیم. بخشی از زمینهسازی برای تقویت احزاب متوجه دولت و وزارت کشور و با اصلاح قانون فعالیت احزاب و انجمن و بخشی با سایر بخشهاست و بخشی هم برمیگردد به درون جناحهای سیاسی. مثلاً اگر ما در جریان اصلاحات ۳۰ تا ۳۲ حزب داریم این ۳۰ تا ۳۲ حزب در سه حزب محدود که این سه تا حزب در کلیات با هم همنظرند اما در مثلاً حوزه اقتصاد در گرایش به سوسیالیسم و... اختلافاتی دارند.
وقتی که۲۵۰ حزب در کشور داریم، انگار اصلاً حزبی نداریم بنابراین اصلاحطلبان تا اطلاع ثانوی و تا نرسیدن به ایجاد دو سه حزب توانمند ناچارند از همین سازوکار نهاد اجماعساز جبهه اصلاحات استفاده کنند. چراکه نبود این نهاد تفرقه ایجاد میکند. در دورهای که ما با تکثر احزاب اصلاحطلب مواجه هستیم ناگزیریم از سازوکار جبهه اصلاحات که متشکل از احزاب اصلاحطلب و به اندازه نصف احزاب اصلاحطلب شخصیتهای عمومی، ما به همافزایی برسیم اما ایدهآل، آن است که اصلاً نیازی به این نهاد اجماعساز نداشته باشیم.