وفاق علیه حذف/روایت جریان های سیاسی-فکری از گفتمان و راهبرد اعلامی دولت پزشکیان
سالن همایش کتابخانه ملی، صبح پنجشنبه هفته گذشته میزبان اولین همایش «گفتوگوی ملی درباره وفاق ملی» بود، همایشی که با سخنرانی مسعود پزشکیان، محمدجواد ظریف و کیومرث اشتریان، استادعلوم سیاسی آغاز شد و تا غروب پنجشنبه، پنلهای مختلفی را پشتسر گذاشت که در اولین پنل آن که به مدیریت محمدرضا جلاییپور برگزار شد، ۵ چهره پیرامون موضوع «جریانهای سیاسی و وفاق ملی» نکاتی را مطرح کردند.
سالن همایش کتابخانه ملی، صبح پنجشنبه هفته گذشته میزبان اولین همایش «گفتوگوی ملی درباره وفاق ملی» بود، همایشی که با سخنرانی مسعود پزشکیان، محمدجواد ظریف و کیومرث اشتریان، استادعلوم سیاسی آغاز شد و تا غروب پنجشنبه، پنلهای مختلفی را پشتسر گذاشت که در اولین پنل آن که به مدیریت محمدرضا جلاییپور برگزار شد، 5 چهره پیرامون موضوع «جریانهای سیاسی و وفاق ملی» نکاتی را مطرح کردند.
حسین نورانینژاد (قائممقام حزب اتحاد ملت)، میلاد دخانچی (منتقد فرهنگی)، عماد بهاور (عضو سابق دفتر سیاسی نهضت آزادی)، سعید آجرلو (فعال سیاسی اصولگرا و مدیرمسئول روزنامه صبحنو) و محمد قوچانی (روزنامهنگار اصلاحطلب و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران)، چهرههایی بودند که در این پنل اظهارنظر کردند. خلاصه سخنرانی و متن مناظره آنها در ادامه میآید (سخنرانی عماد بهاور و سعید آجورلو بهدلیل عدم امکان ورود وسایل مورد نیاز برای پوشش، بهشکل حداقلی نقل شده است).
سعید آجورلو: من در اینجا به فیلم آژانس شیشهای میخواهم اشاره کنم که به نظر من بسیار استعاری و نمادین است. از نگاه من، وفاق یعنی آن دوقطبی حاج کاظم و سلحشور نباید اتفاق بیفتد و اگر هم اتفاق افتاد با مذاکره و سازش باید تمام شود یعنی هم عباس باید برای معالجه برود و هم مردم شب عید باید به خانه و زندگیشان برسند و اینکه آن موتوریها هم از اول قرار بود نباشند. البته آن دوقطبی تا حدود زیادی فضا داشته و منافع جریانهای سیاسی را تامین میکرد اما حالا که داریم صحبت میکنیم اساساً باید فکر کنیم از آن دوقطبی چگونه سازش در میآید و ما نمیتوانیم عباس را نادیده بگیریم.
آقای نورانینژاد در سخنانشان میگوید «امتگرایی تمام است» من این را میخواهم بگویم که این رویکرد شما کاملاً پوزیتیویستی است و بخشی از جامعه نگاه امتی دارند. الان این سوال را دارم از 76 که قرار شد آن دولت ملتی که شما اشاره میکنید با کنار گذاشتن امتگرایی شکل بگیرد، آیا شکل گرفت؟ من معتقدم شکل نگرفته و امکان حذف امتگرایی نیز وجود ندارد. از طرفی دیگر من درباره این وفاق با همه که دوستان اصلاحطلب به آن اشاره میکنند از جمله آقای تاجزاده بگویم که به هر حال ایشان گفتوگوهایی در زندان با آقای رزاق داشت و درباره گذار از جمهوری اسلامی سخن گفت و من نمیدانم و ندیدم ادیتی داشته و تغییر نظری انجام داده باشد. پس بخشی از جریانهای سیاسی از نظام عبور کردهاند.
پس من این را میگویم که همانطور که آن جمعی که مانند موتوریهای فیلم آژانس هستند برای این دولت خطر دارند؛ از نظر من بخشی از جریان سابق اصلاحطلب که من به آنها «چپ جنبشی» میگویم آنها هم وفاق را در منطقةالفراغ تعریف نمیکنند بلکه وفاق را در اصول تعریف میکنند. وفاق اصلاً استحاله جمهوری اسلامی نیست. معتقدم برنامه منطقهای ما باید به روز شود و در حوزههای سیاست خارجی و حوزههای مختلف آن باید چنین اتفاقی بیفتد کما اینکه جمهوری اسلامی این را عمل کرده است. اساساً من معتقدم که نفع راست تودهگرا و اصطلاحاً چپ جنبشی یا چپ ساختارگرا در این است که این دوقطبی که من آن را در فیلم آژانس شیشهای توضیح دادم ادامه پیدا کند و اگر به سازش برسد گروههای دیگر سیاسی دیگر معنا پیدا نمیکند و این سازش آغاز مسئله توسعه برای ماست.
محمد قوچانی: به نظر من اگر ما همان آژانس شیشهای را در نظر بگیریم ما نه حاج کاظم هستیم و نه سلحشور؛ ما آن مردمی هستیم که داریم اتفاق را تماشا میکنیم به خاطر اینکه آن نسبتی که شما بین این دونفر برقرار میکنید یعنی یک فرد جبهه رفته ارزشی در برابر یک فرد امنیتی است. در مرحله اول انتخابات و مرحله دوم آن دعوا که رخ داد بین این دو بود و جناح دیگری آمده و از موضع دیگری حرف زد.
برای همین من فکر میکنم که باید از حل مسائل زودهنگام فوری گذر کرد و نظریه برای بازی درست کرد ما مشکلمان این است که قاعده بازی درست نداریم و این قاعده بازی دچار ایراد شده و این قانون انتخابات کار نمیکند. حالا این پزشکیان از درون آن درآمده لطف خدا بوده است و همتی که خودش داشته و توانسته خود را حفظ کند و جمعی که دنبال او راه افتادند تا دیگران را قانع کنند. از کجا معلوم که این استثنا به قاعده تبدیل شود؟ پس ما اگر وظیفهای داشته باشیم تبدیل کردن این قانون انتخابات بی در و پیکر و بیمنطقی است که شورای نگهبان هر جور که دلش بخواهد بتواند آن را اداره کند و تبدیلش به یک نظام انتخاباتی بر مبنای یک نظام حزبی است.
نظام حزبی هم این نیست که 80 تا حزب داشته باشیم بلکه کشور ما باید 3، 4 تا حزب هویتدار تعریف شده داشته باشد که در انتخابات شرکت کند. به نظر من تا زمانی که سند ملی ما به عنوان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اصلاح نشود مشکل وفاق حل نمیشود. ما با نسل بعدی به سختی میتوانیم گفتوگو داشته باشیم و تاکید دارم که نقد من مثلاً فقط به یک اصل ولایت فقیه نیست کل قانون اساسی ناکارآمد است؛ در مباحث اقتصادی در تنظیم وظایف رئیسجمهوری، رهبری و مجلسین و.... پس قضیه این نیست که آقای قالیباف به وزرا رای داده پس وفاق شده و ناترازی را آقای پزشکیان به امید خدا حل کند، همه مشکلات حل شده است. تا زمانیکه جمهوری اسلامی دیگری (نه حکومت دیگر) خلق نشود، مشکلات حل نمیشود.
آجورلو:من جز در موضوع کارآمدی و اقتصاد هر گونه بحث وفاق را از بین رفتن وفاق میدانم. سخنان آقای قوچانی به نظرم ادامه دوم خرداد است و آقای پزشکیان ادامه دوم خرداد نیست.
نورانی نژاد:آقای پزشکیان در رقابتهای انتخاباتی گفتند که ادامه دولت اصلاحات هستند.
آجورلو:منظور من آن است که آقای پزشکیانی که من میبینم با اتحاد ملت و مشارکت یکی نیست.
نورانینژاد:من هم از اصلاحات گفتم نه اینها.
آجورلو:آقای قوچانی هم که از جام زهر و سوریه شدن حرف زدند و ایران هیچکدام نشده است. اگر بخواهیم تفاهمی داشته باشیم فقط در کارآمدی است سر مسائل دیگر تفاهم ما خیلی کم میشود.
نورانینژاد:کارآمدی یعنی یک خانم در خیابان بتواند عادی و راحت راه برود. این هم بخشی از کارآمدی است. کارآمدی فقط ابعاد توسعه اقتصادی نیست و اینکه یک خانم در راحتی و آرامش بتواند در خیابان راه برود؛ حتماً بر اقتصاد و تورم هم اثر دارد. شما نمیتوانید اینها را از هم جدا کنید. یعنی اگر فکر میکنید مسئله اقتصاد را بدون حل مسئله سیاست و بدون حل مسائل دیگر میتوانید حل کنید تجربه در این زمینه داریم و اگر میشد دولت آقای رئیسی آن را انجام داده بود.
آجورلو:شما در دولت اول آقای خاتمی، تندروی سیاسی کردید که وضعیت کشور آن شد. در دولت دوم چون آقای معین و تاجزاده خارج شدند وضعیت بهتر شد.
نورانینژاد:تندروی سیاسی آن تیری بود که جلوی شورای شهر به صورت آقای حجاریان زدند و طرف کلاً 2 سال زندان رفت. حالا اگر بخواهم توضیح بیشتری درباره آن بخشی که آقای آجورلو به صحبت من درباره امتگرایی اشاره کرد، بدهم من به دلیل ذهن امتگرایی که دارم نگاهم نسبت به اتفاقاتی که در غزه و لبنان میافتد با آنچه که در سایر نقاط جهان رخ میدهد، متفاوت است. ما داریم درباره مسائل حاکمیتی صحبت میکنیم. اینجا که ما داریم در این زمینه صحبت میکنیم سرزمین ایران فقط مدنظر است و شهروندانش با هر نگاهی چه امتگرا و چه غیر آن میتوانند باشند. آنچه مهم است و ایجاد مسئله میکند این است که در حاکمیت نگاه امتگرا وجود داشته باشد. وگرنه ما به عنوان شهروندان میتوانیم هم نگاه و احساس امتگرا داشته باشیم و حتی فعالیت مدنی امتگرا داشته باشیم اما در سطح حاکمیت این روا نیست.
عماد بهاور:همه میدانیم که مسئله اصلی برای ما مسئله ایران است البته آنها که مخالف وفاق هم هستند؛ خارج از این طیفی که هست میگویند مسئله ما هم ایران است. مثلاً طیف برانداز هم همین نگاه را دارد و لازمه آن این است که حکومت تغییر کند. حالا ما کجا میتوانیم به این برسیم که این بحث وفاق محوریتش چیست؟ و روی چه چیزی باید وفاق کنیم تا وفاق ملی شکل بگیرد.
من در مخالفت با آقای آجورلو میگویم که این ناترازیهایی که گفتند یعنی ناترازی اقتصادی و انرژی حتماً ناشی از ناترازی سیاسی است. چون همین کارآمدی که بهش اشاره میکنند به کارآمد رسیدن دولتی با مشارکت حداکثری همه افکار و ایدههاست که میتواند کارآمد شود و دولت دموکراتیک میتواند کارآمد شود. مسئله سیاسی را هم کاری ندارم اما همه اقشار جامعه باید در مسئله تصمیمگیری و تصمیمسازی نقش داشته باشند. من این نقد را هم به سخنان آقای پزشکیان دارم که خیلی بر اساس علوم تجربی نمیشود مسئله را دید همان اندازه که شواهد میتوانند مهم باشند، منافع هم مهم است.
آجورلو:و ارزشها.
بهاور:خیلیها حفظ ارزشها منافعشان را تامین میکند و در همین دستهبندی است و البته منظورم از منافع هم منافع صرفاً باند و گروهها نیست؛ در بین مردم هم منافع متضادی وجود دارد که باید دیده شود. پس اگر بخواهید توزیع منافع را مدیریت کنید و مکانیزمی برای آن داشته باشید؛ سند وفاقی نیاز دارد که همان قانون است که نیاز به تغییر و اصلاح دارد. به عبارتی چیزی باید باشد که مدیریت کند که اولاً به صورت حداکثری و متکثر از گروهها و اقشار بیشتری، این منافع توزیع شود و دوم اینکه منافع به سمت منافع ملی کشیده شود یعنی مسئله ایران، حفظ و تمامیت ارضی آن.
پس حل ناترازی سیاسی میتواند به کارآمدی منجر شود و رضایت ایجاد کند. مسئله مهم دیگر این است که این موضوع بدون وفاق با مردم امکانپذیر نیست. در این بین گروههایی ضدوفاق هستند. فرض کنید ما همه به این نتیجه رسیدیم که وفاق را با کمک این دولت پیش میبریم آن جریان ضد وفاق را چگونه باید کنترل کرد که بازی را برهم نزند و سیستم را به سمت درگیری و تنش نبرد؟ مگر اینکه وفاق تبدیل به یک گفتمان عمومی شود. دوم خرداد را یادمان هست هیچ کسی درباره جامعه مدنی و... در ابتدای کار نظریهپردازی نکرد؛ بلکه یک موج اجتماعی شکیل وسیعی پیش آمد که از درونش گروههای اجتماعی، نهادهای مدنی، انجیاوها جوشیدند و همه به دلیل گفتمان اصلاحات و جامعه مدنی و شهروندی به صحنه آمدند.
گفتمان وفاق هم اگر تداوم پیدا کند و در سطح تاکتیک، فقط توافق بین چند گروه سیاسی نباشد باید تبدیل به گفتمان عمومی شود، که این نیازمند اعتمادسازی برای مردم است تا مردم احساس کنند که در این فرایند مشارکت دارند و همراه هستند. همه سیاستها و اصلاحات بر اساس سیاستهای جامعهمحور باشد و اصلاحات هم جامعهمحور باشد تا یک جریان مردمی به وجود آید. خدمت آقای دکتر ظریف بودیم و گفته شد که اگر این تاکتیک باشد و بگوییم که حالا تحت فشار هستیم و بیاییم این را مطرح کنیم که از این گردنه هم عبور کنیم و بعد دوباره به عقب برگردیم؛ که نتیجه نمیدهد. برای برگشتناپذیر کردن آن، حضور مردم و جریانهای اجتماعی است که مانع این برگشت میشود و باید وفاق تاکتیکی به وفاق راهبردی تبدیل شود.
دخانچی:سه نکته بسیار کوتاه:
1.آقای آجورلو شما نمیتوانید فقط سر موضوع کارآمدی دنبال وفاق بگردید. اساساً همانطور که به اشکال مختلف هم طرح شد؛ رقابت فقط شکل اقتصادی ندارد، رقابت عادلانه هم در فرهنگ، هم در سیاست و هم تراز آن در حوزه اقتصاد رخ میدهد. شما نمیتوانید در حوزه فرهنگ و سیاست انحصار ایجاد کنید و در حوزه اقتصاد انتظار یک اقتصاد درونزای رو به رشد داشته باشید. این پدیده به لحاظ فنی هم اشتباه و هم غیرممکن است.
2.درباره امتگرایی، شکلگیری دولت مرکزی در ایران به خاطر اینکه خودش را در یک دیگری به نام غرب تعریف کرد (که سیدجمالالدین اسدآبادی در آن نقش بسیار داشت)، وامدار مقوله امتگرایی است. یعنی در ژن دولت مرکزی و nation-state، دولت- ملت مدرن نوعی از امتگرایی به مثابه یک ژن در حال کار است. به عبارتی آنچه آن را در مقابل جوامع غرب گالوانیزه و متحد میکند، گفتمان معطوف به امتگرایی است اما آیا همین جمهوری اسلامی چهل و چند ساله خودمان تحت عنوان امتگرایی سیاستهای خود را در عرصه سیاست خارجی اداره کرد؟ به نظر من، نه. تفاوتهای مختلفی در تفسیرمان از منافع وجود داشته اما از قضا بر اساس منافع رفتیم کارها را در مناطق مختلف انجام دادیم.البته شاید رنگبندی مختلف داشتیم و من تعجب میکنم که چرا دوستان به باطن قضیه توجه نمیکنند که حضور ما در همه جا در منطقه بر اساس منافعمان بوده است.
3.و این رو هم درباره آقای قوچانی که امتگرایی را به شریعتی منتسب میکند، اتفاقاً یکی از ضعیفترین متون شریعتی «امت و امامت» اوست و در آنجا هم شریعتی امت و امامت را در قالب Nation-state میفهمد. اساساً ما میگوییم:« Islamism is a muslim nationalism»
یعنی اسلامگرایی یک ناسیونالیسم مسلمانی است که نمیتوانیم از این حربه عبور کنیم.
قوچانی:پس قبول دارید که ضعیفترین کار شریعتی است.
دخانچی:بله ضعیفترین کار ایشان است اما دریایی از جهان معرفتی است و شما در آن سو از نئولیبرالیسم موهوم سخن میگویید که اصلاً مشخص نیست منظورتان چه است.
و در نهایت وفاق یک امر پسینی است و قبل از وفاق رقابتهای عادلانه باید در جامعه وجود داشته باشد که وفاق، توافق و گفتوگو از دل آن به عنوان یک سنتز نقشآفرینی کند. پس ما نمیتوانیم این نزاعها و تعارضها و تکثرهای اجتماعی را نداشته باشیم و بگوییم یک جایی وفاق صورت گیرد. این یک امر پیشینی باید باشد و باید کار کند که وفاق خودش به شکل ارگانیک نه بهعنوان گفتمان دولتی شکل گیرد. ما یک مانع عظیم معرفتی در ایجاد وفاق داریم و آن هم این است که ما به لحاظ معرفتی نتوانستهایم به مقوله شر یک صورتبندی الهیاتی داشته باشیم و من معتقدم تنها متفکری که توانست در تاریخ قرون ما نسبت ما و شر را صورتبندی نظری کند و از آن غافل شدیم، عینالقضات همدانی است و از قضا اینجاست که گفتوگویی که شریعتی با عینالقضات همدانی در رفع مسئله شر و گفتوگو با مسئله شر ایجاد میکند امکان الهیاتی ما برای ایجاد یک جهان معرفتی و صورتبندی معرفتی و الهیاتی برای مقوله تکثر و پذیرش دیگری را ممکن میکند.
آجورلو:اول اینکه من خوشحالم تفکرات سوسیالیستی و لیبرالیستی سر موضوعی با هم توافق کردند و آن نقد من بوده است. من برای این میگویم کارآمدی؛ چون حل مسئله ناترازیها، مسئله بانکها، مسئله شرکتهای دولتی، مسئله بوروکراسی دولت نتوانیم با هم توافق کنیم من با بقیه دوستان هیچ توافقی ندارم و سر همین میتوانم با شما توافق کنم و با گروهی هم که من نمایندگی میکنم اصلاً نمیتوانید توافق کنید. چون این حرفهایی که شما میزنید ما سالهاست که با آن مرزبندی داریم و از این به بعد هم داریم. مثلاً آقای نورانینژاد میگوید خانمی که بیاید راحت بتواند راه برود، من میگویم مسئله ما این است که زندگیاش را بتوانیم تامین کنیم، مسائلش را بتوانیم حل کنیم و یکسری تصمیمات بزرگ بگیریم اجماع کنیم و برویم جلو.
قوچانی:یعنی ارتباط با آمریکا و اینها...
آجورلو:آقای روحانی دو دولت داشت؛ در دولت اول او برجام اتفاق افتاد و با وجود نیروهای سیاسی مخالف اجرا شد اما وقتی تبدیل به خوراک سیاست داخلی شد و دوقطبی سیاست داخلی رخ داد که بخشی از آن مربوط به آقای روحانی و بخشی مخالفانش بود.
قوچانی:آقای آجورلو آنجایی که گفتی قبول نداری را قبول نداشته باش، راهحل اینکه دیدگاه شما باشد یا دیدگاه ما را بگویید؟
آجورلو:شما به دنبال تغییر قانون اساسی از طریق وفاق هستید. من میگویم هرگز.
قوچانی:شما بحث را در تغییر قانون اساسی خلاصه میکنید. من 9 مرحله را اشاره کردم و شما به آخرین مرحله اشاره میکنید. من این را تاکید میکنم منظور من تغییر و اصلاح در قانون اساسی جمهوری اسلامی است نه قانون اساسی حکومت دیگر. شما اگر به دعوای تکنوکراتهای 20 سال پیش برگردید که توسعه سیاسی اولویت است یا توسعه اقتصادی. دوره این سپری شده است ما کارگزارانیها، پدر این بحث هستیم و از آن عبورکردهایم. تا مسئله سیاسی و تحریم حل نشود خیلی از مسائل ناترازی که به آن اشاره کردید حل نمیشود و برای حل مسئله تحریم و مذاکرات بحث توافق برای حاکمیت مهم است. ما میگوییم توافق بر سر مسائل ملی است و نمیتوانیم آن را در 4 مسئله اقتصادی خلاصه کنیم. اگر در سال 96 هم دوستان شما در مشهد بیرون نریخته بودند و مرگ بر روحانی نگفته بودند، ترامپ از برجام خارج نمیشد.
آجورلو:مشکل شما درباره برجام این است که ترامپ را نمیبینید. چهار نفر در مشهد را میبینید. ترامپ آدم غیرقابل پیشبینی بوده است و او را رها کردهاید و تقلیل ندهید. دولت شما کاری کرد که همین آقای نورانینژاد و دوستان شما این انتخابات را تحریم کنند.
قوچانی:ما که تحریم نکردیم چه شد؟ مشارکت مردم زیاد شد؟
آجورلو:اگر وفاق و جریانهای سیاسی اپوزیسیون حاکمیت شوند کارشان تمام است. اصلاً مصداقی بحث نمیکنم. از نگاه من روی مسائل اقتصادی میشود وفاق کرد و غیر از آن خیر.
وفاق بر سر کارآمدی
سعید آجورلو، فعال سیاسی اصولگرا: بهعنوان فردی که در جناح اصولگرا تعریف میشوم، چرا در این پنل حاضر شدم؟ شاید مهترین دلیلش این است که نمیخواهم دولت پزشکیان تبدیل به دولت بنیصدر، دولت اول خاتمی و دولت دوم روحانی شود. اگر ما روی مسئله کارآمدی بهمعنای حل مسئله ناترازی، بانکها، بروکراسی دولت و مسائلی از اینقبیل با هم توافق نداشته باشیم، از نگاه من این وفاق محقق میشود.
گروهی هم که من آنها را نمایندگی میکنم نیز در غیر از این مسائل، با طرف مقابل توافقی نخواهد داشت. چون مسائلی که اینجا مطرح میشود، مسائلی است که ما سالها با آنها مرزبندی داریم و از این بهبعد هم خواهیم داشت. اگر میخواهیم مشکل مردم را حل کنیم، باید بتوانیم زندگی مردم را تأمین کنیم، مسائلی نظیر تورم و ارز را حل کنیم و بر سر حل این مسائل اجماع کنیم و جلو برویم. اگر وفاق و جریانهای سیاسی اپوزیسیون حکومت شوند، کارشان تمام است. وفاق اصلاً استحاله جمهوری اسلامی نیست و نباید اجازه داد تعریفی از وفاق که بخواهد جمهوری اسلامی را استحاله کند، پیش برود.
قانون اساسی سند وفاق است
عماد بهاور، عضو دفتر سیاسی نهضت آزادی: در کشور ما مهمترین و عمدهترین مشکل در حوزه تصمیمگیری و تصمیمسازی است و ما با بحران تصمیمسازی و تصمیمگیری روبهرو هستیم. این مسئله فراتر از همه بحرانهایی است که میشناسیم. بهعنوان مثال یکگروه در رابطه با سیاست خارجی معتقد است، باید مقاومت کرد و نباید توافق کرد و یک گروه دیگر دقیقاً ۱۸۰ درجه مقابل آن از توافق، تنشزدایی و تعامل با سایر کشورها صحبت میکند. یا در رابطه با مسائل داخلی مثلاً در حوزه فرهنگ یک گروه معتقد است، باید سختگیری بیشتری کرد و قوانین مختلف در این زمینه وضع کرد و گروه دیگر برعکس روی آزادیهای اجتماعی، حق پوشش و مسائل اینچنینی تاکید میکند.
یا در رابطه با انتخابات میبینید گروههای سیاسی، اجتماعیای که وجود دارند راهحلها و نظرات کاملاً متضادی میدهند. یکی از آزادی حضور گروههای مختلف سیاسی در فضای رقابت سخن میگوید و دیگری بر همین وضع فعلی تاکید دارد. سوال این است، حالا آن مرجعی که تصمیمگیرنده و تصمیمساز است، کدام یکی از این مسیرها را باید برود؟ این سلسله ضرورت وفاق ملی آنجایی پیش میآید که در مرحله تصمیمسازی بر سر مکانیزمهای تصمیمگیری و تصمیمسازی توافق شود و معلوم شود کدام سند وفاقی قرار است حل مسئله و حل منازعه کند.
قانون اساسی و اصول آن میشود سند وفاق باشد و البته شاید یک سند وفاقی مکمل قانون هم باید وجود داشته باشد که ببینیم چطور میشود تصمیم گرفت؛ چه در درون حاکمیت، چه در ارتباط مردم بین خودشان. مشکلات متعددی در این سالها باعث شده است که اعتماد مردم نسبت به حاکمیت کاهش پیدا کند. نمونهاش حادثه سقوط هواپیمای اوکراینی و موارد مرتبط با آن است که نیاز به بازگرداندن اعتماد مردم به حاکمیت را نشان میداد. این سند وفاق است که تعیین میکند مثلاً ما در رابطه با آمریکا، در رابطه با موضوع هستهای و در رابطه با حجاب مردم چه باید بکنیم؟ برای اینکه این سند درواقع به سیاستهایی که پشتوانه اجتماعی دارد تبدیل شود، درنهایت این وفاقی که مطرح میشود، باید به یک نوع تغییرات نهادی منجر شود که این تغییرات نهادی تضمین کن،د مشارکت و نظر مردم در تمام مسائل و بحرانها ـ یعنی همه این مسائلی که وجود دارد ـ تعیینکننده است. اگر این اتفاق بیفتد، در مسیر بازگرداندن اعتماد به مردم گام برداشتهایم و همین هم نشان میدهد که بازگشت اعتماد مردم، اینجا اهمیت پیدا میکند.
ناترازی 9 گانه ما
محمد قوچانی، رئیس دفتر سیاسی حزب کارگزاران: در این پنل جای 3 کرسی خالی است؛ اول آنها که رأی ندادند، دوم آنها که رأی به رقیب آقای پزشکیان دادند تا حدی که رأی نیاورد و سوم زنان کشورمان. در سخنان همه سخنرانان تاکید بر وفاق میشود، اما در این همایش هم بحث گفتوگوی ملی و هم وفاق ملی مطرح شده است. پس مقوله ملت در آن محوری است. پس اگر به مقوله ملی وفاق توجه نکنیم، وفاق تبدیل به پروژهای میشود مانند اصلاحات، اعتدال و حتی عدالت که در گذشته مطرح بود. از سالهای 1400 و 1401 بین ملت و حاکمیت شکاف عمیقی شکل گرفته است.
50 درصد در انتخابات شرکت نکردند که این عدم مشارکت را در همه سطوح میبینیم. اگر امروز میگوییم نیاز به وفاق ملی است؛ از آنروست که مفهوم ملتشدن ما زیرسئوال رفته است. در بحثهای نظری، عمومی و حتی قومیتی، مفهوم ملت زیرسئوال میرود و کمرنگ شده است. اینکه در این شرایط یک آذربایجانی رئیسجمهور ایران میشود، بسیار مهم است؛ زیرا آذربایجان همیشه پرچمدار وحدت ملی بوده است. تاریخ معاصر ما ذیل وحدت ملی وجود دارد که متاسفانه تضعیف شده است. واقعیت این است که وفاق قرار نیست بین دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا باشد. قرار نیست بین مجلس و دولت باشد (البته خوب است که مثلاً مجلس به وزرای دولت رأی دهد).
حتی قرار نیست که وفاق بین مثلاً دو جریان اصلاحطلب روزنهگشا و سایر اصلاحطلبها باشد. اساس این وفاق باید بین ملت و دولت باشد. ما نیازمند آن هستیم که دوباره یک ملت شویم و برای این کار هم ساختار دولت ملتی که راجع به آن صحبت میشود، یک مبنایی دارد. ما 900 سال در کشورمان دولت متمرکز واحد نداشتیم؛ از سقوط دولت ساسانیان تا برآمدن دولت صفویان. اما در همه این 900 سال ملت ایران زنده بوده است؛ یعنی میشود دولت متمرکز نداشته باشید، اما ملت زنده باشد. مثلاً با شاهنامه، فرهنگ یک ملت زنده مانده است.
پس اگر ما به خلأ آن 50 درصدی مشارکت توجه نکنیم حتماً خسران عظیمی در کشور ما به وجود خواهد آمد. در حال حاضر چهار اقلیت داریم؛ اصلاحطلبان با وجودی که پیروز انتخابات بودند، اصولگرایان که نفر دوم انتخابات بود. همچنین براندازان، انحلالطلبان و جریان پایداری که اپوزیسیون درون نظام هستند. هیچکدام از ما نمیتوانیم دیگری را حذف کنیم. وفاق، امروز یک توفیق اجباری است؛ نه چیز دیگری. از خودمان شروع کنم ما اصلاحطلبان اگر دستمان میرسید، یک جاهایی رقیب را حذف میکردیم و اصولگرایان هم رسماً کمر همت برای حذف اصلاحطلبان بسته بودند.
پس باید مبانی نظریمان را یکبار با هم مرور کنیم. اگر مبانی نظری حول مسئله ایران قرار نگیرد، اساساً قابل گفتوگو نیست. آقای دکتر پزشکیان مسیر خوبی را در پیش گرفت. ما 9 ناترازی داریم که باید آن را رفع کنیم: گرانی و تورم، بحران انرژی، بحران اشتغال(کار و گزینش)، تحریمها و رفع آن، حجاب و سبک زندگی(که باید به توافق ملی برسد)، نهاد روحانیت (مثلاً درباره همین عمامهپرانی که چرا مردم به این مرحله رسیدهاند؟)، محور مقاومت و دیپلماسی، دسترسی به اطلاع آزاد (که الان در فیلترینگ نماد پیدا کرده، اما خیلی گستردهتر است) و انتخابات. تا این مسائل حل نشوند، مسائل ملی ما هم حل نمیشوند.
لازمه تسری گفتمان وفاق به جامعه اتخاذ تصمیم فرادولتی است
حسین نورانینژاد، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت: وفاق مسئله جامعه نیست. مسائل جامعه تورم، اقتصاد و... است که به هر طریقی که حل شوند از آن حمایت میکند. (خواست مردم یک زندگی عادی است) درواقع راهحلی است که نیرویی سیاسی میانجی جامعه، حاکمیت و گروههای مختلف سیاسی با یکدیگر شده تا مسائل آنها را حل کند. مشابه این تلاش قبلاً هم انجام شده و ما در گذشته مشابه این جریان را پشتسر گذاشتیم. در دوره اصلاحات رواداری گفتمانی که شاکله گفتمان آقای خاتمی و اصلاحات را تشکیل میداد، قرابت زیادی با وفاق داشت.
اواخر سال ۸۷ که مهندس موسوی برای انتخابات ۸۸ کاندیدا شد، بین ملت و حاکمیت فاصله ایجاد شده بود و آقای موسوی جایی بین اصلاحطلبی قرار گرفتند که وفاقی ایجاد کند. در انتخابات ۹۲ گفتمان اعتدال هم کاملاً قرابت داشت با گفتمان وفاق، اما دیدیم به یک وفاق پایدار منجر نشد. بنابراین گفتمان وفاق بهنوعی موج چهارم است و من شخصاً خیلی امیدوارترم به این وفاق بهدلیل تجاربی که پشت سر گذاشتیم. ضمن اینکه ادبیات و رویکرد آقای پزشکیان بهعنوان کاپیتان وفاق، با این موضوع سازگاری زیادی دارد. بهخصوص که اینبار برخلاف تلاشهای پیشین، حاکمیت هم بهدلایل مختلف، همراهی میکند. این تفاوت مهم با گذشته است. در موجهای قبلی بخش قابلتوجهی از قدرت همسویی نداشت و احساس نیاز نمیکرد، اما بههرحال الان توازن و اجماع بیشتری وجود دارد.
لازمه تسری گفتمان وفاق به جامعه را اتخاذ یک تصمیم فرادولتی میدانم و حاکمیت باید تصمیمات سختی برای حل بسیاری از مسائل حاد جامعه بگیرد که جامعه تابآوری داشته باشد. بهطور خلاصه در یک مفهوم بحث گسترده پذیرش دولت- ملت و عبور از امتگرایی به دولت - ملت است. یعنی دولت مدرن در این کشور پذیرفته شود. اما در بین جریانهای سیاسی مهم، سرمایه بزرگی پشتسر دولت است. امروز بهجز براندازان بیرونی و خودبراندازان داخلی یعنی تندروها، سایر جریانها، از بخشی از گذارطلبان حتی تا افرادی چون تاجزاده، همه اصلاحطلبان و بخش قابلتوجهی از اصولگرایان در ضرورت موفقیت دولت وفاق، همموضعند. اما تداوم این حمایت و سرازیر شدن آن به جامعه مستلزم چیست؟ در یک کلام دستاورد و قابلیت دولت در تامین رضایت و مطالبه شهروندان و حالا خود این هدف چگونه تامین میشود؟ این به تصمیمی حاکمیتی و فرادولتی وابسته است.
حاکمیت، قبل از انتظار از جامعه برای پذیرش تصمیماتی سخت، خودش باید تصمیمات سخت بگیرد. همه این تصمیمات ذیل یک مفهوم قابل طرح است؛ پذیرش دولتها بهجای امتگرایی. به تبع چنین پذیرشی، مسئله دولتـ ملت حل خواهد شد. ما الان یک مملکت، یک دولت نداریم. امتگرایی، هم مانع پذیرش دولت مدرن است و هم مانع پذیرش مفهوم شهروند. برای رفع فیلترینگ 2 تا پلتفرم، دولت نباید معطل چندتا شورا بشود که معلوم نیست جایگاهشان از لحاظ قانونی کجاست؟ یک مملکت، یک دولت یعنی پذیرش ملت. در یک نگاه امتگرا شهروند بهمعنای مدرن آن ممکن نیست و من فکر میکنم اگر این اتفاقات رخ دهد، حاکمیت مردم بر سرنوشتشان تقویت میشود و میانگین تصمیمات جامعه نسبت به میانگین تصمیمات عرصه قدرت به مصلحت کشور نزدیکتر است. یعنی میتوان به جامعه میتوان کاملاً اعتماد کرد. در انتخابات هم این مسئله از سوی جامعه نشان داده شد.
از نگاه من، جامعه آماده اعتماد دوباره است؛ بدون دست کشیدن از اعتقادات و سلایقاش. اگر اعتقادات و سلایقاش بهرسمیت شناخته شود، میتوان آن اعتماد ازدسترفته را احیا کرد. به گمان من حل این مسئله، کلید حل سایر مسائل، حتی مشکل کلیدی ما در سیاست خارجی و تحریمها میتواند باشد. میانگین جامعه تاکنون نشان داد، تصمیمات بهتری از میانگین حاکمیت میگیرد و همین میتواند آغاز خلق دستاورد و امیدی باشد که وفاق را به جامعه هم جاری کند. درواقع توافق در بالا و احیای اعتماد و همبستگی در پایین و جامعه. بنابراین جامعه آماده اعتماد است، بیآنکه از اعتقادات و سلایقاش بگذرد. این انسجام میتواند توالی دستاورد برای حاکمیت و کشور را تداوم بخشد و وفاق را به نتیجهای برساند که کاپیتانش در پی آن است.
وفاق، الهیات و معرفت سیاسی
میلاد دخانچی، منتقد سینما و فعال فرهنگی عدالتخواه: حرف آخرم را اول میزنم، آقای قوچانی بیا سر شریعتی توافق و وفاق کنیم. چرا من از شریعتی بهعنوان استعاره استفاده میکنم، چون ما مسئله وفاق را در سطح ماتریالیتی قدرت مورد بحث قرار میدهیم. برهم کنش نیروها، موضوع بررسی ما شده است اما در سطح الاهیات و معرفت سیاسی من بهعنوان نظریه پرداز باید بتوانم وفاق را صورتبندی کنیم. اساساً من از خودم میپرسم که آیا من در سطح الاهیات و نظریه سیاسی میتوانم آن را صورتبندی کنم یا نه؟ متاسفانه یکی از مشکلات ما همین فقدان نظریه سیاسی است.
مثلاً در خیابان از طرف، درباره جریان سیاسیاش میپرسم و او جواب میدهد من حزباللهی یا براندازم و من میپرسم براساس کدام سنت سیاسی خودت را اینگونه تعریف میکنی؟ او توضیحی ندارد. متاسفانه ما دچار انقطاع از توارث سیاسی شدهایم. دو نکته درباره وفاق: اول، اینکه رئیسجمهور از روشهای علوم تجربی بهره میبرد و مبانی شواهد علمی را مطرح میکند اما نباید انتظار داشته باشد که ما در حوزه علوم اجتماعی آن را بپذیریم. ما میدانیم که خطای شناختی در شناخت وضعیت موجود، وجود دارد یا ارادهها حاکم میشود و علمی بحثکردن و علمی سیاستورزیدن، رویایی بیش نیست.
دوم، وفاق از یکی از الگوهای بهرسمیت شناختن پیروی میکند. وفاق یعنی وفق و تطبیق دادن. ما برای بهرسمیت شناخته شدن دو الگو داریم؛ یکی سلطه و جنگ. یعنی میجنگم و فائق میآیم بر شما. دیگری اینکه نمیجنگیم و وارد گفتوگو میشویم و وفاق اینجا مفهوم پیدا میکند. پس وقتی از وفاق صحبت میکنیم یعنی نمیخواهیم بجنگیم، پس برای آن سازوکار تعریف میکنیم. بر همین اساس وفاق یک امر پسینی است. شما با موضوع جنگ و رقابت آغاز میکنید از آن گذار کرده و به وفاق میرسید.
برای ایجاد دولت مرکزی در ایران 3 گفتمان متعرض داشتیم و داریم: «اسلام، ایران و غرب» که باید بین آنها وفاق ایجاد شود تا دولت بتواند خودش را ساماندهی کند. دو تثلیث «عرف، شریعت و قانون» و «نقل، عرفان و فلسفه» هم هست که باید میان آنها عاملیتی برای چسب وجود داشته باشد تا دولتها بتوانند موفق شوند. اسلامگرایان معاصر این اتصالات را به وجود آوردند و انقلاب اسلامی شکل گرفت و برای اولینبار یک حکومت مرکزی واحد شکل گرفت. دولت مرکزی یک امر پیشینی نیست، یک برساخت در مدرنیته است و هر روز باید برساخت شود.
ایران نقطه عزیمت امروز ماست و این چسب همچنان اسلامگرایی است و باید دستخوش نقد تجربه معاصر کنونی ما شود.حالا باید به این سوال پاسخ داد که چه کسی میتواند بر ما ادارت داشته باشد و آیا او میتواند محل توافق این سه گذاره باشد؟ وفاق یک امر پسینی است و زمانی ممکن میشود که در بازار، فرهنگ و سیاست امکان رقابت عادلانه وجود داشته باشد. در چنین شرایطی وفاق بهشکل ارگانیک و درونزا شکل خواهد گرفت.