| کد مطلب: ۲۱۱۹۶

بررسی آنچه احزاب و تشکل‏‌ها نسبت به پاسخگو کردن رئیس‌‏جمهور و دولت می‏‌توانند انجام دهند

اتحاد و انتقاد

اتحاد و انتقاد

سال‌هاست در سیاست ایران همچون بسیاری از کشورها دوگانه‌ای وجود داشته است؛ دوگانه‌ای که تا نیمه دوم دهه هفتاد با نام چپ و راست مشغول به فعالیت بود و پس از دوم خرداد تغییر نام داده و با ترکیبی نزدیک به همان تشکل‌ها نام جدیدی را به خود گرفت و عنوان اصلاح‌طلبی و اصول‌گرایی به آنها اطلاق شد؛ دوگانه‌ای که هرچند زیرشاخه‌های مختلفی را به خود دیده است اما دو جریان اصلی سیاست محسوب می‌شود و هر دولتی که روی کار می‌آید، فارغ از اینکه مربوط به کدام زیرشاخه باشد، عنوان اصلاح‌طلب و یا اصول‌گرا در پیشانی سیاسی آن قرار داده می‌شود؛ موضوعی که باعث می‌شود با برنده شدن کاندیدایی که تابلوی اصول‌گرایی یا اصلاح‌طلبی را همراه دارد، پس از انتخاب به‌عنوان رئیس‌جمهور با سطوحی از توقعات درون‌جریانی از سوی احزاب روبه‌رو شود؛ توقعاتی که تا آن میزان که مرتبط با نگاه حاکم بر دولت و اهداف مبتنی بر تحقق شعارهای مطرح‌شده در دوران انتخابات و جلب حمایت تشکل‎هاست، قابل دفاع است و حتی باید بر آن پافشاری کرد اما از آنجا که بحث بر سر سهم‌خواهی و رقابت درون‌جریانی به سمت تخطئه دولت و از بین بردن رابطه دولت و احزاب همسو می‎شود، قطعا قبیح است و باید هر یک از جریان‎ها که حامی رئیس‌جمهوری مستقر هستند از آن دوری کنند.

تاریخ عرصه آموزش است و سیاست هم خالی از این درس‌ها نیست. در ایران معاصر و در دوران پس از دوم خرداد هم عرصه اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی سرشار از تجربه‌های مشترکی است که می‌تواند درس عبرت باشد، البته اگر درس‌گرفتنی در کار باشد. درباره اصلاح‌طلبان نماد بارز و مشخص این ایجاد شکاف را می‌توان در تجربه‌ای مشاهده کرد که منجر به حضور پدیده‌ای به نام محمود احمدی‌نژاد در عرصه مدیریت کلان کشور شد؛ تجربه‌ای که پس از شکافی که بین اصلاح‌طلبان ایجاد شد، از دل انتخابات ۱۳۸۴ به‌دست آمد؛

زمانی که تعدد کاندیداهای اصلاح‌طلب در نهایت منجر به این شد که نام محمود احمدی‌نژاد به‌عنوان رئیس‌جمهور اعلام شود. اگرچه از همان زمان بحث عبرت‌آموزی در این جریان در نظر گرفته شد اما به دلیل فضای سیاسی غیرقابل پیش‌بینی و عدم وجود شرایط نرمال سیاسی در انتخابات و وقایع بعدی قریب به ۱۰ سال طول کشید که نشانه‎های این تغییر نگاه در سنگر اصلاح‌طلبی به چشم خورد و در نهایت اصلاحات را در کرسی درس‌آموزی قرار داد و آنها در دو انتخابات ۹۲ و ۹۶ از کاندیدای واحد حمایت کردند و پیروز رقابت شدند البته که این دوره هم درس‌آموزی‌های خود را داشت و شاید مهمترین موضوع آن مربوط به حفظ رئیس‌جمهوری در مسیر شعارهایی بود که به واسطه آن اصلاح‌طلبان از او حمایت کردند و در نهایت دولت حسن روحانی با کوتاه آمدن‌ها حتی در مقام پاسخگویی به عدم موفقیت‌هایش به‌ویژه در دوره دوم ریاست‌جمهوری نسبت به اصلاح‌طلبان آنگونه که باید و شاید نبود. البته که این عدم پاسخگویی در قبال اکثر رؤسای‌جمهور و دولت‌ها و حتی سایر مناصب انتخابی و انتصابی در کشور ما مطرح است و دغدغه همیشگی سیاسیون و مردم نسبت به سیاسیون است.  

دوره جدید یا تکرار تاریخ

به هر ترتیب پس از کش‌وقوس‌هایی که سیاست ایران به خود دیده است، دولت جدید روی کار آمده و این‌بار کاندیدایی بر مسند قدرت نشسته است که با حمایت اصلاح‌طلبان به ریاست‌جمهوری رسیده‎است و حالا با توجه به اینکه او اعلام کرده «عضو هیچ حزبی نیستم»، این نگرانی دوباره مطرح می‎شود که قرار است او چگونه پاسخگوی حامیانش در فضای سیاسی باشد و اینکه فضای همراه‌شده در جبهه اصلاحات که به عنوان حامی اصلی اوست، چندی است با برخی اظهارنظرها روبه‌رو است که تاکیدش بر عدم ضرورت این همراهی به عنوان سیاستمداری که مورد حمایت جبهه اصلاحات در انتخابات قرار گرفته، روبه‌رو شده است.

حالا باید دید در آغاز دولت مسعود پزشکیان و مهم‎تر در ادامه راه کدام مسیر درباره حامیان او مورد استفاده قرار خواهد گرفت. آیا اصلاح‌طلبان به درس گرفتن از تاریخ ادامه می‌دهند و در عین انتقاد، اتحاد خود را ادامه می‌دهند و یا وارد مسیری می‌شوند که سرنوشتی تلخ و شاید تلخ‌تر از دولت معجزه هزاره سوم در پس آن باشد.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی