| کد مطلب: ۲۰۱۴۷

مرور و آسیب‏‌شناسی حضور همیشگی اصولگرایان در قدرت

جریان حذف‌نشدنی

جریان حذف‌نشدنی

محمدرضا جوادی‌‏یگانه جامعه‌‏شناس معتقد است: دولتمردان اصولگرا، پس از شکست در انتخابات، در حال پُست گرفتن در نهادهای غیرانتخابی هستند. تا وقتی که اصولگرایان طعم اخراج از قدرت به دست مردم را نچشند، ضرورتی به تجدیدنظر در سیاست‌‏هایشان نمی‌‏بینند و تا وقتی مردم را نبینند و صدای مردم را نشنوند،‏ رای عموم مردم را هم نخواهند داشت.

یک سانحه هوایی برای سیدابراهیم رئیسی باعث شد تا عمر دولت سیزدهم، زودتر از آنچه که باید به پایان برسد. انتخابات زودهنگام ریاست‌جمهوری دوره چهاردهم در ایران زمینه‌چینی شد اما خروجی صندوق برخلاف چیزی بود که اصول‌گرایان و به‌ویژه بنیادگراها مد نظر داشتند و یکبار دیگر اصلاحات سکان‌دار مدیریت کلان کشور و دولت شده و این‌بار با شعار «وفاق ملی» پا به عرصه گذاشت تا تلاش رسمی برای جبران کاستی‌ها را صورت دهد.

در این میان و در روزهایی که مشخص شده بود برخی از افرادی که در تیم سیدابراهیم رئیسی حضور دارند، جایی در دولت مسعود پزشکیان نخواهند داشت؛ صحنه مدیریت در ایران شاهد اتفاقاتی بود که پیش از این هم وجود داشته و به‌عبارتی روندی پیشینه‌دار از سوی اصول‌گرایان به شمار می‌رود.

روند بسیار ساده به نظر می‌رسد؛ اصول‌گرایانی که در سمت‌های غیردولتی حضور دارند، سعی می‌کنند دست مدیران بیکارشده هم‌طیف خود را گرفته و آنها را صاحب مسند دیگری کنند و حتی در این میان ممکن است فردی که پستی بالا داشته، برای ادامه حضور راهی پستی شود که در درجه پایین‌تر قرار بگیرد.

تا به اینجای کار شاید ایراد کمی را بتوان به موضوع گرفت و گفت به هر حال قصد بر این است که آنها در چرخه مدیریت کشور حضور داشته باشند اما ماجرا وقتی از حالت یک روند تقریباً عادی خارج می‌شود که برخی از این نقل مکان‌کردن‌ها معقول نبوده و فرد جابه‌جاشده راهی پستی می‌شود که در آن تخصص ندارد و یا اینکه رزومه و سابقه‌ای دارند که موفق بودن آنها در سمت جدید چندان خوش‌بینانه به نظر نمی‌رسد.

نمونه آخری که در این زمینه صورت پذیرفت، ماجرای صدور حکم انتصاب جدید برای رضا مرادصحرایی، وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم است که طی حکمی که از سوی حسین دهقان،  رئیس بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی صادر شد، به‌عنوان معاون توسعه مدیریت و منابع این بنیاد منصوب شده و قرار است ادامه فعالیت خود را در این سمت دنبال کند.

پیشینه دارد

البته این حرکتی که در رابطه مدیران کناررفته دولت سیزدهم آغاز شده است، پیشینه قبلی دارد و نمی‌توان آن را نوآوری سال ۱۴۰۳ اصول‌گرایان برای گرفتن دست دوست دانست. این روند از زمان محمود احمدی‌نژاد در دولت‌های نهم و دهم آغاز شده است و نمونه‌های دانه‌درشت و مشهوری از چهره‌هایی وجود دارند که در دولت احمدی‌نژاد پست و مقام بالایی (در قامت وزیر و یا معاون رئیس‌جمهور) داشته‌اند که به هر ترتیب و دلیلی دوره کاری‌شان به پایان رسیده اما بعد از پایان کار همچنان در چرخه مدیریت حضور داشتند و در این میان به مکانی منتقل شدند که تا آن روز یا هیچ تجربه قبلی درباره آن سمت نداشتند و یا تجربه آنها در آن پست جدید در کمترین میزان ممکن قرار داشته است.

یکی از شاخص‌ترین و جالب‌ترین این موارد در دوره احمدی‌نژاد که در ابتدا جا دارد به آن اشاره شود؛ انتقالی بود که در حوزه وزارت نفت کشور صورت گرفت. حمید بهبهانی که در دانشگاه استاد احمدی‌نژاد بود و تحصیلاتی پیرامون حمل و نقل و ترافیک داشت؛ در تابستان ۱۳۸۷ به‌عنوان وزیر پیشنهادی راه و ترابری به مجلس هشتم معرفی شد و تا یک‌سال‌ونیم اول کار دولت دهم در این سمت باقی می‌ماند اما در بهمن ۸۹ از سوی مجلس استیضاح شده و دوره حضورش در این وزارت‌خانه توسط مجلس تمام می‌شود تا به اجبار صندلی وزارت را تحویل دهد.

ولی اتفاق مهم درباره او زمانی به وقوع پیوست که پایان کارش در وزارت قطعی شده بود و بهبهانی طی انتقالی عجیب، به جایگاه مدیرعاملی شرکت ملی نفتکش ایران رسید؛ موضوعی که در تابستان ۱۳۹۲ صدای بیژن نامدارزنگنه، وزیر نفت ایران در دولت‌های سیدمحمد خاتمی و حسن روحانی را هم درآورد و او که مردادماه آن سال به دعوت بخش خصوصی صنعت نفت در اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران حضور پیدا کرده بود، در بخشی از اظهاراتش با تاکید بر اینکه همه مشکلات ناشی از تحریم نیست، اشاره به موضوع بهبهانی کرد و گفت: «وقتی آقای سوری در شرکت ملی نفتکش که یک برند جهانی بود را بر می‌دارند و یک آدم را به جای آن می‌گذارند که فرق نفتکش جاده‌پیما با نفتکش اقیانوس‌پیما را نمی‌فهمد، اگر مشکلی در حمل و نقل نفت پیدا نشود باید تعجب کرد.»

در مورد چهره مهم و‌ شاخص‌تر دیگر در این زمینه می‌توان به مهرداد بذرپاش اشاره کرد؛ او از سال‌های جوانی به‌عنوان مشاور در حلقه اطرافیان احمدی‌نژاد در شهرداری تهران قرار گرفت و همراه با او به دولت آمد تا روند رو به رشدش شروع شود.

مهرداد بذرپاش که مدرک تحصیلی مهندسی صنایع و فوق‌لیسانس مدیریت اجرایی داشت، در دولت نهم ابتدا سمت مشاور رئیس‌جمهور را دریافت کرد اما اولین گام حضور او در مدیریت کلان کشور زمانی رقم خورد که به هیئت‌مدیره خودروسازان بزرگ ایران رسید. البته این حضور در ارکان بالای خودروسازی شاید ناگهانی و بدون طی کردن مراتب پیشرفت سازمانی بود اما به هر حال به نوعی در ارتباط با رشته تحصیلی‌اش بود؛ ولی اتفاق مهم درباره مهرداد بذرپاش زمانی رخ داد که پرونده حضورش در دولت بسته شد.

پس از اینکه در بهمن ۱۳۸۹ از دولت دهم جدا شد، به بنیاد تعاون سپاه پاسداران رفت و به عنوان قائم‌مقام در سازمانی مشغول به کار شد که هیچ ارتباطی به تخصص و حوزه کاری قبلی‌اش نداشت و پا به نهادی گذاشت که حوزه فعالیتش مسکن است.

پس از اشاره به موضوع حمید بهبهانی و مهرداد بذرپاش، در ادامه نگاه دیگری به برخی از این جابه‌جایی‌های عجیب در دوره محمود احمدی‌نژاد خواهیم داشت. البته ذکر این نکته ضروری است که مواردی که در زیر به آن اشاره شده، افرادی هستند که در دولت‌های نهم و دهم وزیر بوده‌اند و یا در سطوح بالا و کلان مدیریتی قرار داشتند و درباره آنها آمار و اطلاعات رسمی وجود دارد ولی به احتمال زیاد اگر بانک اطلاعاتی درباره مدیران سطح پایین‌تر دولت‌های نهم و دهم وجود داشت، می‌توانستیم بهتر و جامع‌تر از نقل و انتقالات، به موضوع نقل و انتقالات و عجیب آنها بپردازیم که به هر ترتیب در چرخه مدیریت باقی مانده‌اند.

  محمدرضا اسکندری: دانش‌آموخته مهندسی کشاورزی است و از سال ۱۳۶۸ به‌عنوان رئیس سازمان جهاد کشاورزی استان خوزستان وارد چرخه مدیریت کشور شد؛ جایگاهی که تا ابتدای دولت سیدمحمد خاتمی در اختیارش بود اما در دولت اصلاحات هم هر سه پستی که در اختیار داشت مربوط به همان حوزه کشاورزی بود و جای غیرمرتبط نرفت و با همان رزومه در سال ۱۳۸۴ به‌عنوان وزیر پیشنهادی جهاد کشاورزی به مجلس معرفی شد و رای اعتماد گرفت.

او تا پایان عمر دولت نهم در این سمت حضور داشت اما پس از آن برای دوره دهم به مجلس معرفی نشد و حضور در عرصه دیگری از مدیریت را تجربه کرد. او در سال ۱۳۸۴ به مدیرعاملی سازمان اقتصادی کوثر (از زیرمجموعه‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران) رسید؛ سازمانی که از ۶حوزه کاری تعریف شده برای آن، تنها یک حوزه مربوط به کشاورزی است و ۵ حوزه دیگر (معادن، صنایع، خدمات مالی و سرمایه‌گذاری، برق و انرژی، عمران و ساختمان) هستند که ارتباطی با حوزه تخصص اسکندری ندارند.  

  سیدمحمد جهرمی: تمام دوران کاری‌ او با مدرک دکتری مدیریت استراتژیک تا پیش از آغاز دولت نهم در وزارت کشور بود. مدیریت را در سال‌های ابتدایی انقلاب از حوزه فرمانداری در استان مازندران آغاز کرد. تا پیش از حضور در دولت احمدی‌نژاد از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۷۶ در استان‌های زنجان، لرستان، سمنان، همدان و فارس به‌عنوان استاندار مشغول به کار بود تا اینکه با روی کار آمدن احمدی‌نژاد، به عنوان وزیر کار و امور اجتماعی از مجلس رای اعتماد گرفت و تا پایان دولت نهم در این سمت حضور داشت اما در گام بعدی، مهرماه ۱۳۸۸ به عنوان مدیرعامل بانک صادرات انتخاب و به مدت دو سال آن صندلی در اختیارش بود. نکته مهم در این ارتباط این است که او پیش از این هیچ سابقه‌ای در بخش اقتصادی نداشت.

  محمدمهدی زاهدی: مدرک تحصیلی‌اش دکتری ریاضی است و با این مدرک تحصیلی در دولت نهم چهار سال به‌عنوان وزیر علوم مشغول به کار بود اما با آغاز به کار دولت دهم تجربه‌ای جدید و متفاوت را به‌دست آورد و درحالی‌که سابقه کاری در حوزه وزارت خارجه نداشت، از سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۱ سفیر ایران در مالزی بود و پس از آن هم سه دوره متوالی در ادوار نهم تا یازدهم نماینده مجلس بود.

  ابراهیم شیبانی: اقتصادخوانده و از مدیرانی بود که در آخرین سال‌های دولت سیدمحمد خاتمی به مدیریت کلان در دولت رسید و دو سال آخر دولت اصلاحات رئیس کل بانک مرکزی ایران بود. با آغاز به کار دولت احمدی‌نژاد، دو سال دیگر در پست سابق خود حضور داشت اما به‌دنبال اختلاف‌نظرهایی که با سیاست‌های اقتصادی دولت داشت، سرانجام در شهریور ۸۶ استعفا کرد و پس از آن به‌عنوان سفیر عازم اتریش شد تا تجربه سفیر شدن را هم پیدا کند.  

  عبدالرضا مصری: او که دانش‌آموخته رشته زمین‌شناسی است، در دولت نهم به مدت سه سال از ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ وزیر رفاه و تامین اجتماعی دولت نهم بود اما با آغاز به کار دولت دهم، او نیز فرصت حضور در خارج از کشور را پیدا کرد و طی حکمی به‌عنوان سفیر ایران در ونزوئلا منصوب شد.

چرخش نخبگان

در سال‌های ابتدایی قرن نوزدهم، ویلفردو پاره‌تو، جامعه‌شناس ایتالیایی نظریه‌ای را تحت عنوان « Circulation of elite» یا همان گردش نخبگان مطرح کرد؛ نظریه‌ای که براساس آن افرادی در جامعه به مناصب بالا می‌رسند که نخبه هستند. به عبارت دیگر او می‌گوید فرق نمی‌کند فرد با چه روشی به قدرت می‌رسد، بلکه نکته مهم این است که فردی نخبه بوده که توانسته است قدرت را در اختیار بگیرد و مهم‎‌تر اینکه جامعه با گردش نخبگان روبه‌رو است و نخبگانی در تلاش هستند تا جای نخبگان حاکم را بگیرند.

اما با روندی که در ایران وجود دارد و نمونه‌های بارز آن این روزها با جابه‌جایی‌های عجیب دیده می‌شود، شاید بتوان گفت که بخشی از اصول‌گرایان نه‌تنها قائل به گردش نخبگان نیستند، بلکه به نوعی به‌دنبال چرخش نخبگان هستند.  به عبارتی آنها سعی می‌کنند در پست‌هایی که در اختیارشان است نوعی چرخش ایجاد کنند و پست‌ها و سمت‌ها را در اختیار خودشان قرار دهند و تا حد امکان اجازه ندهند غیرخودی در جایگاه‌های‌شان قرار بگیرند، حتی اگر شده در این میان سمتی را به فردی بدهند که سابقه‌ای در آن نداشته باشد.

در این زمینه  خواندن توضیح محمدرضا جوادی‌یگانه، جامعه‌شناس، خالی از لطف نیست؛ او با انتشار متنی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «دولتمردان اصولگرا، پس از شکست در انتخابات، در حال پست گرفتن در نهادهای غیرانتخابی هستند. تا وقتی که اصولگرایان طعم اخراج از قدرت به دست مردم را نچشند، ضرورتی به تجدیدنظر در سیاست‌هایشان نمی‌بینند و تا وقتی مردم را نبینند و صدای مردم را نشنوند،‌ رای عموم مردم را هم نخواهند داشت.»

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی