چالشهای یک مفهوم
هفته گذشته، خانه اندیشمندان علوم انسانی میزبان نشستی تحت عنوان «منافع ملی و مصالح دینی» بود تا موضوع منافع ملی در جمهوری اسلامی و چالشهایی که پیش روی این موضوع قرار دارد، مورد نقد و بررسی قرار بگیرد. در این نشست به ترتیب خسرو قبادی «عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی»، حسین محمدیسیرت «عضو هیئت علمی دانشکده معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق» و محمد منصورنژاد «عضو هیئتمدیره و مسئول کمیته دینپژوهی انجمن علمی مطالعات صلح ایران» مطالبی را در ارتباط با موضوع بیان کردند.
گفتار اول
منافع ملی؛ امت و ملت
محمد منصورنژاد
عضو هیئت مدیره انجمن علمی مطالعات صلح ایران
نکته اول که باید مورد اشاره قرار بگیرد، این است که برخی از منابع که به منافع ملی از منظر اسلامی میپرداختند، منافع ملی را بهصورت اصطلاح درنظر گرفتهاند و بعد از آن گفتهاند ببینیم در اسلام چنین اصطلاحی داریم یا خیر؟ برخی هم برعکس کار کردند و مفردات را دیدهاند یعنی منافع و ملی را جدا کردهاند و بهصورت جدا آنها را ارزیابی کردند. من اما آمدم هر دو کار را کردم یعنی هم مفردات را دیدم و هم به ترکیب توجه کردم. براساس مکتب فایدهگرایانه بهعنوان یک مکتب جدی اخلاقی، تمام آموزههای اسلام را میتوان توضیح داد.
درباره ملیت چند جمله میگویم، وقتی ملیت را مورد بررسی قرار میدادم، این کلمه یعنی منصوب به ملت. آیا کلمه ملت در قرآن و اسلام آمده است؟ بله، آمده است، عین این کلمه در قرآن آمده است، نکته جالب این است که کلمه ملت مضاعف است و از ریشه مِل آمده است که به منافع ملی ربط دارد. به صراحت میگویم در قرآن کریم هیچ کجا ملت مساوی با مردم نیست. من همه موارد را بررسی کردم، مراد آیین، کیش و دین است. حتی بزرگان ما که فکر میکنم قدرتر از فارابی نداشته باشیم، کتابی با نام المله دارد اما آنچه باعث تعجب بوده، این است که برخی از بزرگان علوم انسانی ایران که سرشناس هستند، میگویند فارابی در این کتاب درباره مردم حرف زده است ولی واقعیت این است که میگوید ملت ذیل یک انبیا، رهبر الهی معنوی تعریف میشود، ملت کسی است که سعادتی را طلب میکند. در این زمینه کسی که به صراحت وارد شده و بحث کرده است، دکتر داوری است که در کتابی که درباره انقلاب اسلامی نوشته، مفصل گفته است که المله و ملت در قرآن ربطی به ملت به معنای nation یا nationality ندارد.
پس اگر ملت در قرآن ربطی به مردم ندارد، ما منافع ملی را چگونه به کار میبریم. نکته جالب این است که در هیچ کشور عربی نمیگویند منافع ملی، این اصطلاح مندرآوردی در ایران است. اگر قرار است این اصطلاح در فرهنگ عربی قبول شده باشد که باید مورد استفاده قرار میگرفت اما آنها از کلمههایی مانند القومیه یا الشعبیه استفاده میکنند. مفهوم ملت یک غلط مصطلح است که در سده اخیر مُد شده و ما به کار میبریم. اما حالا این منافع ملی را بهعنوان غلط مصطلح بپذیرم، آیا در اسلام میتوان منافع ملی داشت یا خیر؟ همه میدانیم که در اسلام بحث امت مطرح است و میگوید از اول امت بودید و تا آخر امت هستید. واژه امت در مقابل ملت به معنای مردم است و به معنای همه افرادی است که دین دارند. با توجه به برجسته بودن امت در قرآن، آیا ما میتوانیم منافع ملی را به معنای منافع مردم در نگاه دینی داشته باشیم؟ بهرغم این شک و شبههای که گفتم اما پاسخ من مثبت است و میگویم میتوان منافع ملی را در آموزههای اسلامی پذیرفت.
نکته بعد این است که منابع شیعی «کتاب، سنت، عقل و اجماع» است که در بین اینها، اجماع خیلی جدی نیست. منابع شیعه اصیل «عقل، کتاب و سنت» است اما وقتی حرف از عقل زده میشود، متاسفانه از عقل درون دینی حرف زده میشود، یعنی عقلی که پیشفرض دارد و در یک میدان بازی میکند. در نقدهای آقایان، عقل را میگویند اما هرگز حق عقل ادا نشده است. من 22سال پیش درباره عقل کار کردم و کاری که کردم این بود که عقل را از منظر درون دینی دیدم و هم به عقل فلسفی و آکادمیک نگاه کردم و به قرآن، روایات و سنت و سیره معصومین نگاه کردم.
نکته دیگر، بحث جمع بین ارزشها و غیرارزشها، ارزشها و عینیات، ذهنیات و عینیات است. سوال اینجاست که آیا میتوان در منافع ملی ارزشها را لحاظ کرد؟ من برخلاف برداشت متعارف، میگویم حتما باید در منافع ملی به ارزشها بهعنوان یکی از شاخصها توجه کرد. مثلاً آیا برای کشورهای دیگر بحثهای ارزشی مطرح نیست؟ آمریکا دو دهه قبل آمد عراق را گرفت درحالیکه تمامیت ارضی خودش در خطر نبود ولی گفتند در آن منطقه بشریت و ارزشهای جهانی در خطر است. ارزشهای اسلامی و ایرانی را باید حتماً در تعریف منافع ملی دید اما نکته مهم این است که ارزشهای اسلامی هرگز کامل ثابت نیست. در اسلام و در قوانین اجتماعی اسلام، اصل بر تغییر است. مشکلی که ما داریم این است که فکر میکنیم ارزشهایی تعریف شده که اصلاً تغییرپذیر نیست و این مشکل ایجاد میکند. داعش و سلفیگری از داخل همین موارد بیرون میآید. ارزشها را باید با غیرارزشها جمع کرد اما این تعریفی که ارزشها گفته میشود که ثابت هستند، درست نیست. نکته دیگر هم در این ارتباط تعریف با نگاه سلبی است و نگاه به این موضوع که چه چیزی منافع ملی نیست؟ اگر بخواهیم خط قرمزهای منافع ملی را تعریف کنیم، کار خیلی آسانتر میشود.
گفتار دوم
منافع ملی و چالشها
حسین محمدیسیرت
عضو هیئت علمی
دانشگاه امام صادقبحث منافع ملی پرچالش و پرحاشیه است و در کوتاهمدت نمیتوان درباره آن صحبت کرد. به ذهنم رسید در این زمان کوتاه به چالشهایی اشاره کنم و بعد هم سه رویکرد مطرح را بگویم. درباره ضرورت صحبت از منافع ملی، میتوان موضوعاتی را مطرح کرد. من درگیری کوچکی در حوزه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دارم و در حوزه منافع ملی دو کتاب و تعدادی مقاله نوشتهام. در یکی از کتابهایی که کار کردیم، 20مصاحبه با مسئولان حوزه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران اعم از وزارت خارجه و دیگر نهادهای درگیر در این موضوع انجام شد. ما واقعاً فهم معناداری از مفهوم منافع ملی نداریم و این چالشی شفاف و روشن است و طبیعتاً این فهم چندگانه منجر به یک عدم ثبات در طراحی سیاست خارجی میشود.
نکته بعدی که خودش را در سالهای گذشته پررنگ نشان داده، تفوق منافع دیگر بر منافع ملی ولو به صورت ناخودآگاه است. مثلاً یکی از عجیبترین منافعی که بر منافع ملی تفوق پیدا میکند، منفعت سازمانی است. مثلاً وزارت امور خارجه بهصورت ناخودآگاه با سازمان فرهنگ و ارتباطات رقابت میکند و یا نیروی قدس ناخودآگاه با وزارت امور خارجه رقابت میکند. این مسئله تفوق منافع دیگر بر منافع ملی یکی از چالشهای ماست و منفعت شخصی عریانترین شکل این موضوع است؛ اینکه فرض کنید دیپلمات شما منافع شخصیاش را ترجیح دهد. در سالهای اخیر گاهی اوقات منفعت صنفی، جناحی، سازمانی، قومی بر منافع ملی تفوق پیدا کرده است. سوال اینجاست که آیا در کشورهای دیگر منفعت شخصی و قومی وجود ندارد؟ آیا مثلاً دیپلماتی که با شما از سوئیس گفتوگو میکند، احیاناً ایتالیاییزبان نیست؟ چرا وقتی با شما مذاکره میکند منافع قوم ایتالیایی زبان سوئیس را نمیبیند و نماینده کشور سوئیس است؟ یا فرض کنید در مقوله قومی بودن؛ مثلاً دیپلماتی را میبینید که عربزبان است اما ساکن جنوب ترکیه است یعنی به عبارتی کُرد عرب ترکیهای است اما وقتی با شما گفتوگو میکند حرف از منافع ملی میزند ولی در جمهوری اسلامی ما در مواردی شاهد هستیم که منافع قومی بر منافع ملی تفوق پیدا میکند. برای مثال الان یکی از مشکلات ما در دستگاه دیپلماسی کشور این است که در مناطق آذریزبان دیپلمات ترک نفرستند. دیپلمات شما فراموش میکند که او نماینده ایران در ترکیه است نه اینکه نماینده آذریها باشد. این یکی از چالشهاست که آیا باید هویتهای خرد را تضعیف کرد؟ آیا باید هویت صنفی را فراموش کرد؟ راهحل اینجا چیست؟
نکته بعدی و چالش بعدی، رویکرد رمانتیک به فهم منافع ملی است. این یکی از گرفتاریهایی است که ما داریم. من احساس میکنم فهم ما از بسیاری از واژگان در عرصه علوم انسانی یک فهم رمانتیک است. آیا منافع ملی امری است که میتوان آن را کاملاً در فضای تودهای تعریف کرد؟ آیا فهم مفهوم منافع ملی امری نخبگانی است؟ به ما که میرسد به شدت تاکید میشود که این مفهوم امری تودهای است اما وقتی شما در ساختار سیاسی غرب کنکاش میکنید، میبینید اتفاقاً مفهوم منافع ملی را به شدت بدنه الیت و نخبگان جامعه تعریف میکنند و یک مفهوم دمدستی نیست.
چالش بعدی که خیلی پررنگ است، تضاد و در خوشبینانهترین حالت، تزاحم بین منافع ملی و مبانی دینی است. من بهعنوان کسی که با افراد درگیر در موضوع سیاست خارجی جمهوری اسلامی مصاحبه کردهام، این نکته را میگویم که متدینترین و بهاصطلاح حزباللهیترین دیپلماتها در مواردی با تعارف میگویند اسلام گفته دست ندهید ولی بالاخره منافع ملی ما جایی زیر سوال است. چرا باید این دیپلمات شما در یک دوگانهای قرار بگیرد؟ من ماه پیش سفری به منطقه اسکاندیناوی داشتم، گزارشی برای وزارت خارجه نوشتم و اشاره کردم که این دیپلمات شما نه مرد دل کندن از غرب است و نه دل در گرو غرب دارد و در یک برزخی گرفتار شده است. حالا اینجا مفهوم منافع ملی خیلی مهم است که دیپلمات شما یک فهم منسجم از مفهوم منافع ملی داشته باشد، آیا این را میخواهد در چارچوب ادبیات غربی تعریف کند؟ آیا این را میخواهد در فضای ادبیات ایدئولوژیک تعریف کند؟ هنوز ما به یک انسجام مفهومی نرسیدهایم و این به شدت کار را غیرمنسجم میکند.
نکته و چالش بعدی این است که ما در یک رویکرد شبه آرمانگرایانه و شبهدینی، به شدت در عرصه ملی منفعتستیزی داشتهایم. البته قطعا ما به یک بلوغی در دهه پنجم انقلاب اسلامی رسیدهایم اما هنوز هم ما یک دوگانهای میسازیم. اینکه آرمانگرایی یعنی ذبح منافع عینی ملی، سنتی و تاریخی ما؛ یک مثال و یا مفهوم تلخ پرتکرار در این ارتباط بزنم. مثلاً دوگانه تعهد و تخصص، به نظر بزرگواران فهم چرایی وقوع انقلاب اسلامی بدون اینکه باور قلبی داشته باشیم یا نداشته باشیم، یک امر تعهدی است و یا تخصصی؟ مثلاً از دیپلماتی که میخواهد وارد وزارت خارجه شود بپرسیم شما که زبان انگلیسیتان خیلی خوب است بگویید چرا انقلاب اسلامی اتفاق افتاد؟ آیا این سوال تعهد است یا تخصص؟ امروز به شما میگویند که این سوال تعهدی است و اینکه آن فرد انقلاب اسلامی را درست فهمیده باشد. میخواهم بگویم ما هنوز در حبابی قرار داریم که باید شفاف شود. افراط و تفریط در فهم مفهوم امت و ملت داریم. البته امروز فعالیتها به یک تعادلی رسیده است. مسئله اخلاق و منافع ملی واقعاً جدی است و جزء چالشهای ماست. غرب تکلیفش را تقریباً روشن کرده است و میگوید اخلاق در مرزهای ملی معنا دارد. شما میبینید یک آدم واقعاً خوشاخلاق در مرزهای ملی است اما پذیرفته خارج از مرزهای ملی مسئله منافع ملی مطرح است. اخیراً ما جلسهای با آقای رومانو پرودی، نخستوزیر پیشین ایتالیا هماهنگ کرده بودیم که مصاحبهای با ایشان انجام دهیم. ما هماهنگیها را انجام دادیم و کارهای سفر انجام شد اما دو روزونیم قبل از مصاحبه به ما پیام دادند که مصاحبه لغو شده است. من به آقای سفیر گفتم چرا لغو کرد؟ گفت پرودی به من گفت که پیرمرد هستم و خاطرات کودکی من همزمان با جنگ جهانی دوم است. شما در مسئله روسیه و اوکراین من را یاد خاطراتم انداختید و من این مصاحبه را لغو میکنم. یعنی وقتی بحث منافع ملی میشود، مسئله اخلاق و خلف وعده جایگاه خودش را از دست میدهد. یا مسئله مهاجران افغان که چالشی در مسئله منافع ملی ما ایجاد کرده است. سوال اینجاست که شما دربرابر این چالش قصد دارید چه کاری انجام دهید؟ قصد دارید مرزهای ملی را ببندید؟ الان مسئله حضور افغانستانیها قطعاً یک تهدید امنیت ملی است و سوال اینجاست که قرار است چه کاری انجام شود؟
من دو پیشنهاد دارم و فکر میکنم حداقل این کارها ضروری است. یکی اینکه بدون تعارف ما مجبور به بازتعریف مفاهیم پایه هستیم. من نمیتوانم مفهوم منافع ملی را در چارچوب هر مکتبی بیاورم و عیناً در جمهوری اسلامی پیاده کنم. چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه از جمهوری اسلامی خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید، ساختار سیاسی فعلی یک ساختاری است که بخش عمدهای از رویکردهای ایدئولوژیک را درون خود دارد. نکته بعدی که شاید آسانتر از قبلی باشد، تعادل هویتی است. من هفته گذشته به اهواز رفته بودم و جایی بودم که اکثراً عربزبان بودند. یکی از سوالات این بود که آیا این عربزبان بودن تهدید است یا فرصت؟ جواب این است که قطعاً فرصت است و انباشت فرهنگی است اما نکته اینجاست که در ایران به دلایل مختلف تبدیل به یک تهدید میشود که یکی از این دلایل، تحریک بیرونی است اما از طرف دیگر واقعیت این است که ما در جمهوری اسلامی هنوز به یک تعادل هویتی نرسیدهایم. تعادل هویتی خیلی مهم است و من فکر میکنم یکی از فضاهایی که ما میتوانیم منافع ملی را در آن تعریف کنیم، براساس تعادل هویتی است. اگر این تعادل هویتی اتفاق بیفتد، مردم هم در تعادلی هویتی منافع ملی را تعریف خواهند کرد. اگر منافع قومی باشد، او خودش را یک کُرد ایرانی میداند اما اگر او خودش را یک ایرانی مسلمان کُرد دید، طبیعتاً جنسی که تعریف میکند فرق خواهد داشت.
اما درباره بازتعریف من سه کار انجام دادهام. کتابی با نام «منافع ملی و مبانی اسلامی» نوشتم و در آن با نگاه قرآنی مفاهیم را نگاه کردم. برای مثال مفهوم ملیت در قرآن یک مفهوم کاملاً غیرارزشی و اقتضایی است، یعنی قرآن نیامده برای اقتضای زیستی انسان ارزشی را تعریف کند. واژههایی مانند قبیله، عشیره، مدینه و... در این ارتباط در ادبیات قرآنی بار ارزشی ندارد و بارش، اقتضایی است. در ادبیات دینی مسئله ملیت و مرزهای ملی یک ارزش اقتضایی است و بهعنوان ارزشی مطرح است که کار میکند. یا درباره مفهوم منفعت نگاه قرآن فوقالعاده است و به شدت انسان را یک موجود منفعتطلب تعریف میکند و پایه عرفان و اخلاق را منفعتطلبی انسان میداند. چرا انسانی باید به سمت اخلاق برود؟ چون میخواهد خودش رشد کند. در یک مقالهای در ذیل بازتعریف منفعت ملی نوشتم که حداقل ما باید به سه لایه هویتی در تعریف منافع ملی در شرایط فعلی توجه داشته باشیم: «1- لایه ایرانی اعم از موسیقی، هنر، تاریخ و... 2- هویت اسلامی؛ بدون تعارف بگوییم که نمیتوان ایران را بدون اسلام تعریف کرد. 3- لایه هویتی که پس از انقلاب شکل گرفت.»
گفتار سوم
منافع ملی؛ ضرورتها
خسرو قبادی
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی
آنچه قصد دارم در این جلسه بگویم، در سه قسمت خلاصه میشود:
ضرورت منافع ملی: ضرورت بحث منافع ملی یک ضرورت دولت-ملتهاست، یعنی از زمانی که دولت-ملتها واحدهای سیاسی در صحنه جهانی شدند، بحث منافع ملی شکل گرفت و تا زمانی که دولت-ملتها هستند و دولتها کنشگر اصلی صحنه بینالمللی به شمار میروند، این بحث باقی است. فرض ما الان بر این است که هنوز هم دولتها اگر تنها بازیگر نباشند، بازیگر اصلی یا بازیگر بسیار مهم صحنه بینالمللی هستند. منافع ملی یعنی منافع مردمی که درون این جغرافیا با عنوان واحد ملی و مرزهای مشخص حضور دارند. آنها دارای سرنوشت مشترک هستند و دردهای مشترک دارند. باید بدانیم منافع ملی که تعریف میشود، در واقع منافع ملی یک کشور است. با این توضیح منافع ملی یک ضرورت داخلی و یک ضرورت خارجی دارد. ضرورت داخلی یعنی اینکه ما اگر بخواهیم هدف کلان برای کشور انتخاب کنیم، باید چه هدفی را انتخاب کنیم؟ چگونه مردم را زیر این هدف بسیج کنیم؟ برای دستیابی به این موارد به تعریف منافع ملی نیاز داریم. در واقع مفهوم منافع ملی، مفهوم کلان انسجامبخش برای بسیج داخلی میتواند باشد یا به تعبیر دیگر، توسعه ملی که امروزه جزء ضرورتهای واحدهای ملی است، بدون تعریف منافع ملی امکانپذیر نخواهد بود. با ایدئولوژی ممکن است بتوانیم مردم را بسیج کنیم و حتی احساسات عمیقتری در مردم ایجاد کنیم اما باید بدانیم گستره ایدئولوژی گستره کمتری در مقایسه با منافع ملی است. بیشتر افرادی که از منافع ملی صحبت کردهاند، بیشتر آن را در صحنه بینالملل و رفتارهای خارجی دیدهاند. تا جایی که من حضور ذهن دارم، چند نفری وجود دارند که درباره بُعد داخلی منافع ملی صحبت کردهاند. آبرامو ارگانسکی به صراحت گفته منافع ملی دو بُعد داخلی و خارجی دارد. بُعد داخلی میگوید که منافع ملی در واقع راهبردی است که با آن شما باید بیایید و در تولید کالای استراتژیک کشور (مانند گندم) خودکفا شوید. کشوری که دنبال منافع ملی است باید در کارهای استراتژیک خودکفا شود. البته من نمیخواهم از این مصداق که توسط ارگانسکی عنوان شده، دفاع کنم الان با توجه به تغییراتی که در صحنه بینالمللی ایجاد شده، شاید این مورد مصداق نداشته باشد. میخواهم بگویم ایشان گفته منافع ملی در بُعد داخلی هم کاربرد دارد. گفته واژگانی که در این حوزه به کار برده میشود «منافع عمومی، مصلحت کشور و منافع جامعه» است که گاهی از این واژهها به جای کلمه منافع ملی استفاده میشود. در داخل هم یکی از افرادی که در گذشته درباره بُعد داخلی این مفهوم کار کرده بود، مرحوم دکتر باوند بود. در بُعد خارجی کشور را در برابر کشورهای دیگر یک واحد ملی را در کنار واحد دیگر تعریف میکند و البته کشورها ممکن است منافعشان را طوری تعریف کنند که الزاماً با منافع دیگر واحدهای بینالمللی در تضاد نباشد، منافع مشترک تعریف کنند و یا بخشی از منافع خود را در ذیل یک سازمان بینالمللی ببیند. همه این فرضها مفروض است اما اجمالاً باید گفت منافع ملی یعنی منافع مردم یک کشور در کنار و یا در برابر دیگران. با فرض اینکه کنشگران اصلی دولتها هستند، مکاتب و رشتههای فکری مختلفی مانند واقعگرایان، رفتارگرایان و اخیراً سازهگرایان در حوزه منافع ملی سخن گفتهاند. در مقابل حداقل سه گروه با منافع ملی به دلایل مختلف مخالفت کردهاند. مارکسیسم میگوید اساساً منافع ملی نمیتواند وجود داشته باشد. منافع همان اقلیت حاکم است که نماینده طبقاتی هستند. آنارشیسم هم مخالفت میکند. لیبرالیسم هم مخالف است اما مخالفتش از جنس مخالفت مارکسیسم و آنارشیسم نیست. آنها میگویند بازیگران اصلی صحنه بینالملل دیگر دولتها نیستند. البته همینها هم طیفهای مختلفی دارند. اجمالاً ما که از منافع ملی حرف میزنیم، در یکی از این سه رویکرد قرار میگیرد.
اصول منافع ملی: درباره این موضوع، مباحثی تحت عنوان «ویژگیهای منافع ملی و ابعاد منافع ملی، ارزشهای منافع ملی و شاخصهای منافع ملی» مطرح شده است. مثلاً پادلفورد و لینکلن 9ویژگی و اصل برای منافع ملی مطرح کردهاند که عبارتند از: «امنیت ملی، رفاه اقتصادی، حفظ و ازدیاد قدرت کشور، شخصیت یا پرستیژ یا به تعبیر برخی اعتبار ملی، رفاه عمومی، عقاید سیاسی، راه و روش زندگی، تمامیت ارضی و صیانت از کشور». به این موارد اشاره کردم تا بگویم از این پراکندگی 9گانه تا دستهبندیهای بهتر از اصول منافع ملی وجود دارد. اما هانس مورگنتا آمده و منافع ملی را در سه دسته تقسیم کرده است: «1- منافع اولیه و حیاتی که صیانت از کشور و تمامیت ارضی را در این دسته قرار داده است. 2- منافع ثانویه یا متوسط که رفاه عمومی و توسعه ملی در این دسته هستند 3- منافع آرمانی و جهانی» ژوزف فرانکل منافع را به دو دسته تقسیم کرده که منافع آمالی و منافع عملی یا کاربردی هستند. او میگوید تمایلات و آرزوها منافع آمالی هستند که درازمدت هستند و ریشه در عقاید و سنتهای تاریخی و فرهنگی دارند. جالب است که میگوید در کشورها معمولاً جناحهای تندرو از این دسته منافع دفاع میکنند و دنبال این منافع هستند. اما منافع عملی یا کاربردی مصلحتگرایانه است، بیشتر بر قابلیتها استوار است تا آرزوها، قابل برنامهریزی است و تناقضهای محتوایی کمتری در مقایسه با دسته اول دارد یا اگر هم داشته باشد، آسانتر تحمل میشود. مورگنتا بهعنوان یک واقعگرا میگوید منافع ملی دو دسته است: «1- منافع متغیر که ثابت نیستند و در طول زمان جابهجا میشوند و با تغییر حکومتها تغییر میکنند 2- منافع گروهی 3- منافع عمومی». من اینطور میفهمم که میگوید وقتی پای منافع ثابت به میان آمد، دیگر منافع عمومی هم نشد، نشد. دولت بهعنوان مقتدر عالی عمل میکند. یک جایی منافع عمومی هم رعایت نشود، حقوق بشر هم رعایت نشود. مورگنتا میگوید منافع ثابت سه دستهاند: «1- حفظ و حراست فیزیکی و تمامیت ارضی، 2- حفظ و حراست نظام مستقر، 3- حفظ هویت فرهنگی، ارزشها و هنجارهای تاریخی.» من فکر میکنم با تلفیق این دیدگاهها حداقل شش اصل را بتوان با عنوان اصول منافع ملی در نظر گرفت: «1- حفظ جان مردم 2- حفظ تمامیت ارضی 3- حفظ همبستگی و انسجام ملی 4- رفاه ملی 5- حفظ فرهنگ و ارزشهای ملی 6- حفظ اعتبار بینالمللی.»
چالشهای تعریف منافع ملی در ایران امروز: بررسیهایی که من کردهام، احساس میکنم سه دسته چالش وجود دارد که دو چالش مختص به ما و کشورهای مشابه ماست که آرمانهای ایدئولوژیک دارند. 1)اولین مورد درباره تزاحم بین منافع ملی برخی موارد است: «1- منافع این جهانی و آن جهانی، ما وقتی از منافع حرف میزنیم منظور منفعت این دنیاست یا آن دنیا؟ 2- ارتباط منفعت با حقیقت؛ میگویند چیزی ممکن است منفعت باشد اما لزوماً حقیقت نیست. مثلاً آقای ملکیان گفته دو رسالت را همه روشنفکران دارند، یا باید تقریر حقیقت کنند یا تقلیل مرارت. میگوید اگر بین این دو اختلاف افتاد من تقریر حقیقت را ترجیح میدهم. 3- چالش منفعت با اخلاق؛ خیلی اوقات ما اخلاق و معرفت را طوری تعریف میکنیم که این دو با هم تزاحم پیدا میکنند و بنابراین در تعریف منافع ملی دچار مشکل میشویم.» 2) در کشور ما مشکل و چالشهای فروملی داریم. تجزیهطلبها عمدتاً با مفهوم منافع ملی مشکل دارند. هر چقدر شما بتوانید منافع ملی را خوب و عام تعریف کنید، ممکن است تجزیهطلبان جذب شوند. درون ملی هم طوری برخورد میکنیم و نوعی تئوریزه میکنیم که انگار همه افراد جامعه برابر نیستند. منافع ملی میخواهد بگوید مردم داخل یک کشور باید منافع برابر داشته باشند اما گاهی اوقات انگار اقلیتها و زنان شامل این موضوع نمیشوند. در فراملی هم مشکلات زیادی داریم. ممکن است یک کشوری عمق استراتژیک برای خودش انتخاب کند اما اصلاً بسیاری از بحثهای ما در داخل عمق استراتژیک قرار نمیگیرد. ما اول منافع آرمانی و فراملی را تعریف کردهایم، بعد برای توجیه میگوییم عمق استراتژیک است. اینکه اکثریت مردم بیشترین منافع را ببرند، اینجا از فلسفه اخلاق گرفته تا مباحث علم سیاست و جغرافیا مشکل داریم. ما خیلی اوقات به لحاظ تئوریک تکلیفمان را روشن نکردهایم. 3)سومین چالش که فکر میکنم بحث همگانی در بحث منافع ملی است، این بحث است که روش تعیین منافع ملی چیست. اجمالاً عرض کنم، برآیندی از اهداف ملی، قدرت، توانمندیها و محدودیتها اگر محوری ترسیم شود که در طول آن قدرت قرار داشته باشد و اهداف در عرض باشد، باید منحنی این موضوع رسم شود. اجمالاً میتوان گفت نظامهای دموکراتیک بیشتر از نظامهای اقتدارگرا منافع ملی را تامین میکنند اما به معنی جامعه تودهوار نیست. جامعه مدنی و تشکلهای مدنی میتوانند در این زمینه کمک کنند.