بد برنامه، بدتر از بیبرنامه
از ابتدا که دولت کنونی آمد، تقریباً همه میدانستند که برنامهای برای بهبود امور وجود ندارد و صرفاً براساس ملاحظات اقتضایی تصمیمگیری و اجرا خواهند کرد. بهترین دلیل آن ارجاع به برنامه ۷۰۰۰صفحهای! بود، به همین دلیل هم در ۳۰ ماه گذشته بارها از کارشناسان درخواست ارائه طریق کردهاند! دلیل دیگر در قضیه پرداخت ارزی 3/3میلیارد دلاری برای چای دیده میشود، در این ماجرا بیبرنامگی مهمتر از اصل فسادی است که در آن بود. بهعبارت دیگر هیچ برنامهای برای چگونگی استفاده از ارزهای محدود کشور وجود نداشت؛ دولتی که برنامه داشته باشد، طبعاً منابع محدود و ارزی خود را در مسیر اجرای برنامهای خرج میکند نه اینگونه که هیچکس مسئولیت نمیپذیرد که این منابع محدود با اجازه آنان پرداخت شده است. از بیبرنامگی بدتر هم هست، بدبرنامگی یا ایدههای فکرنشده و مخالف عقل سلیم. ایدههایی که هیچگاه به آزمون نخبگان هر حوزه گذاشته نمیشود. بدبرنامگی در دولتهایی که برنامه ندارند بیشتر دیده میشود و به جای برنامه، هرازگاهی یک ایده خام و بیپایه را مطرح میکنند و هزینههای فراوانی برای آن میشود و هیچ نتیجهای که حاصل نمیشود، آثار زیانبارتری هم بر جای میگذارد. نمونه آن قانون فرزندآوری است که هزینههای کلان و وحشتناکی را بر جامعه تحمیل کرده است و بخش قابلتوجهی از تورم نیز مربوط به این قانون است ولی در مقابل نهتنها فرزندآوری افزایش نداشته که کاهش هم داشته است. چرا؟ به این علت که سیاستگذاران و نویسندگان این قانون هیچ آشنایی با مسئله ندارند و فقط میخواهند نشان دهند که کاری کردهاند. اکنون هم مواجه با خبری از آموزش و پرورش هستیم که میخواهند نظام متوسط کنونی را تغییر دهند و سه رشته را تبدیل به یک رشته کنند. واقعیت این است که ما در مقام روزنامهنگار بهصورت سلبی یا ایجابی درباره این ایده نظری نداریم، چراکه این مسئله کارشناسی است.
ولی این را خوب میدانیم که چنین طرحهایی ابتدا باید در عرصه عمومی به بحث کارشناسی گذاشته شود. نظام آموزش عمومی کشور موضوعی نیست که هر چند سال یکبار بتوان آن را تغییر داد و با تجربه و خطا با آن برخورد کرد. آن هم ازسوی وزیری که چند ماه است آمده و دولتی که در همین مدت کوتاه چند نفر را بهعنوان وزیر معرفی کرد که رای نیاوردند، بعد هم که رای آورد به دلیل ناتوانی در اجرای وظیفهای عادی، برکنار شد یا به تعبیری استعفا داد و وزیر جدید هم در این فاصله چند ماهی که آمده، مدتی را در حج بود، بعد هم درگیر مشکلات و نواقص گوناگون این وزارتخانه بوده که هنوز هم حل نشده است، چنین وزیری چگونه میتواند برای این نظام آموزشی طرح کلانی در سطح تغییر نظام رشتهای آموزش متوسط ارائه دهد؟
اینجاست که باید نسبت به ایدههای آنان شک کرد که میخواهند مدعی شوند طرح و برنامه دارند، درحالیکه این تغییرات فقط میتواند معنای تخریب نظام ضعیفشده آموزش عمومی کنونی کشور را به ذهن متبادر کند.
آموزش عمومی کشور یکی از مهمترین مؤلفههای پیشرفت و توسعه جامعه است. متاسفانه در دهه اخیر به علل گوناگون تضعیف شده است؛ هم از حیث نسبت بودجه به کل تولید ناخالص داخلی کشور یا سرانه آن به قیمت ثابت، هم از جهت کیفیت مدیریت و آموزگاران و نیز محتوای درسی و حتی افت وضعیت مدارس کشور بر کسی پوشیده نیست. آزمونهای جهانی بهخوبی این وضع را نشان میدهد. ولی مهمترین ایراد بر این نظام آن است که دانشآموزان را ابزار میبینند و نه هدف. به خود اجازه میدهند که هر نوع آزمونی را بر روی آنها انجام دهند، آنان را در خدمت سیاست رسمی قرار دهند. درحالیکه در یک نظام آموزشی خلاق و عامل توسعه، دانشآموزان هدف هستند نه وسیله.