چطور هنرمند باقی بمانیم؟
نظری به ادبیات کودک به مناسبت روزجهانی کودک

نظری به ادبیات کودک به مناسبت روزجهانی کودک
فرزاد میرحمیدی
منتقد ادبی
16مهرماه (8 اکتبر)، روز جهانی کودک نامگذاری شده است. در کودکی ما، چنین روزی در تقویم نبود یا اگر هم بود، بسیار کمرونق و بیرمق بود و نهایتاً به دو الی سهساعت برنامه از یک یا دو شبکه تلویزیون آنزمان محدود میشد. امروز اما وضعیت بهکلی فرق کرده است.
برنامههای 24ساعته ماهوارهای، شبکههای اجتماعی، پیجهای مخصوص کودکان، سایتها و... بااینحال، با همهی این تغییرات هنوز کارشناسان و نظریهپردازان بسیاری معتقدند که پیشرفتها و افقها در بحث تولیدمحتوا برای کودک بهویژه در ادبیات کودک، همچنان محدودند و علاوه بر این، سایهی تجاریسازی و سوداگری در زمینهی تولید محصولات برای کودکان نیز- باتوجه به بازار گرم و گستردهی این گروه سنی- بر جنبههای فرهنگی و فرهنگی- آموزشی آن غلبه یافته است.
بدینشکل لزوم تأمل و بازنگری در تئوریهای ادبیات کودک، بیشازپیش ضروری مینماید. ازجمله اهمیت بیشتر به خیالپردازی و تکنیکهای سرگرمکننده، به آن شکل که کودک را از میان انبوه برنامههای سطحی و کمبضاعت، راغب به مطالعه یا تماشای برنامههای مطلوب و پرمایهتر کند. در این مسیر، برای ایجاد رغبت و انگیزه نزد کودکان، توجه به دو رکن اصلی در ادبیات کودک در کانون توجه کارشناسان است؛ زبان و محتوا.
درخصوص توجه به این دو رکن، ابتدا باید دانست که کودک بهلحاظ درک و دریافت معانی و احساسات و فهم منطقی پیرفت وقایع، تفاوت عمدهای با بزرگسالان ندارد و تنها تمایز برجسته کودکان، عدمتجربه یا تجربهی کمتر نسبت به بزرگسالان است. بنابراین در بحث زبان در ادبیات کودک، توجه به سادگی و قابل درک ساختن آن ازطریق تخیل و خیالپردازی، اهمیتی بسزا پیدا میکند. این خیالپردازی در وهلهی نخست ازطریق تصویرسازی، سپس بهواسطهی واژهآرایی و آهنگینبودن کلام، امکان پدیدارشدن در زبان کودکانه و جلبتوجه او را مهیا میکند.
همانگونه که ذکر شد، کودکان تجربهی کمتری نسبت به بزرگسالان در درک وقایع دارند، بنابراین ایجاد و ایفاد معانی در ادبیات کودک بیشتر ازطریق تصویرسازی و خیالپردازی میسر میشود، تا روایتگری و نقلمضمون. درک این نکته در بحث محتوا در ادبیات کودک کمی حساستر و پیچیدهتر از آنچه هست که پنداشته میشود؛ از آنجا که محتوا در ادبیات کودک، بیشتر متوجه جنبههای آموزشی و متمرکز بر رشد و پرورش شخصیت کودک انگاشته میشود، برخی ناخواسته محتوای داستانی کودک را با تصورات خیالی خود از آموزش میسنجند و آن را مطابق با الگوهای آرمانی و اخلاقی خود (بزرگسالان) میسنجند. درحالیکه کودک به همان شکل با جهان و وقایع آن ارتباط برقرار میکند که بزرگترها؛ یعنی ازطریق عمل و عقل مصلحتاندیش، نه ازطریق کتاب یا محتوای آموزشی. ژاکلین رز، نظریهپرداز معاصر در ادبیات کودک، دراینزمینه میگوید: «اگر ادبیات کودک، تصویری از کودک درون میسازد، تا کودک بیرون کتاب را در امان نگاه دارد، [باید دانست] که کودکی به این راحتیها به چنگ نمیآید.»
بهعبارتدیگر، چنانچه زندگی در واقعیتها و تحت سلطه و سیطرهی کامل عقل مصلحتاندیش، ما بزرگسالان را به انواعی از دروغ و فریب آلوده کرده است، دروغ بزرگ آنجاست که سعی کنیم دروغهای کوچکی برای کودکانمان اختراع کنیم و بعد کودکان را وادار کنیم که آن را بپذیرند، درحالیکه کودکان زرنگتر و پیچیدهتر از آنند که ما تصور میکنیم و دیر یا زود به دروغ ما پی خواهند برد.
نکتهی مهم دیگر در بحث آموزش در ادبیات کودک، در این است که غالباً به آینده و فردای او، بیشتر از حال و امروز او اندیشیده میشود. غفلت از این نکته که ادبیات کودک در گام نخست، نوعی سرگرمی و جذابیت آموزشی برای حال و اکنون اوست تا فردا، خطای بزرگی است که نهتنها از حیث آموزش، بیمعنا و بیاعتبار است که با مخدوشکردن تخیلات و گیرایی داستان، امکان سرگرمساختن و رغبت او را نیز زائل خواهد کرد. از آنجا که قسمت عمده در زیباییشناسی تمام هنرها- ازجمله شعر، موسیقی، داستان و...- کموبیش درک حال و لذت اکنون است، چنین ترفندهای آموزشیای حتی بهلحاظ زیباییشناختی نیز غیرهنرمندانه قلمداد میشوند.
تخیلات کودکانه با خیالپردازیهای بزرگسالان، تفاوتهای عمیق و قابلدرکی دارد. بزرگسالان بهدلیل آلودگیهای زندگی واقعی، همواره در هراس آینده و فردااندیشاند؛ حال آنکه تخیلات کودکانه، جسور و از هرجهت ناب- در لحظه، یکه و یگانه- است. بر همین سیاق است که در تئوریهای امروزی ادبیات کودک، تا جای ممکن سعی بر نزدیکی به عالم کودکی و دوری از ذهنیت بزرگسالان در قصهگویی و داستانسرایی میشود. چنانکه بهقول پیکاسو: «هر کودکی ذاتاً هنرمند است، مسئله اینجاست که وقتی بزرگ میشویم، چطور هنرمند باقی بمانیم.»