وطندوستی یعنی چه؟
نیوشا طبیبی روزنامهنگار و پادکستر ۱ برایم تعریف میکرد که نشسته بوده گوشه پارک محل و مردم را نگاه میکرده. آنجا جایی است که سگداران، حیوانشان را برای گردش

نیوشا طبیبی
روزنامهنگار و پادکستر
1 |
برایم تعریف میکرد که نشسته بوده گوشه پارک محل و مردم را نگاه میکرده. آنجا جایی است که سگداران، حیوانشان را برای گردش و هواخوری میآورند. سگها به هم میپریدهاند، گاهی بازی و گاهی هم از سر عصبانیت واق و ووقی به هم میکردهاند. در این میان هم تولهسگ نگونبخت ولگردی، از آنها که مال خاک همین ایران خودمان است و نژاد بومی محسوب میشود، میان آنها میدویده و بهدنبال محبت بوده. با چشمانش، با همه وجودش مهر طلب میکرده. صاحبان سگهای نازپرورده وارداتی قطعاً گرانقیمت، با پیفپیف و گاهی تشر و گاهی حتی پرتاب سنگ، چوب و لگدی، تولهسگ بیچاره را از آنجا میراندهاند. عاقبت همان صاحبان سگهای خارجی، از همانها که لابد فریادهای حیواندوستیشان در اینستاگرام گوش فلک را کر میکند، این حیوان بختبرگشته و تشنه محبت و غذا را در گونی میاندازند و در بیابانهای اطراف اتوبان قم رها میکنند.
2 |
دور میز تقریباً روبهروی من نشسته و با دوست کناری صحبت میکند. ناخواسته استراقسمع میکنم، همه سر یک میز نشستهایم. دوست یکی از دوستانم است. بحثشان بالا میگیرد. آقا بهشدت وطندوست است. میگوید: «وقتی نقشه ایران و تصویر دماوند را میبینم، وقتی از روی خلیج همیشه فارس پرواز میکنم یا سرود ای ایران میشنوم، چهارستون بدنم به لرزه در میآید.»
همسرش کنار دست من نشسته و با یکی دیگر از دوستان صحبت میکند، موضوع صحبتشان جالب است؛ شیرینکاریهای آقا در گمرک ایران برای خارجکردن چند قطعه فرش ابریشمی نایاب و قدیمی و عتیقههای بسیار نفیس از کشور و فروش آنها در آمریکا! در تضاد کامل با ادعاهای وطندوستی استاد محترم!
3 |
برای صبحانه به منزل یکی از دوستان عزیز دعوت شدهام، سفرهای انداخته تمیز، نظیف و پاکیزه. مختصری گوجه، خیار، پنیر تبریزی، کره، مربا، نان سنگک و قوری چای. همه رفقا که نشستند، کاسه کوچکی هم کلهوپاچه بر سر میز گذاشت. یکی از آقایان که مدتی است گیاهخواری میکند، بهصدا در آمد که؛ «پر کنید شکمهایتان را از جسد حیوانات بیچاره، اینها که میخواهید بخورید سر، کله، دست و پای موجود زندهای بوده که عاطفه داشته، زندگی میکرده و…» و سخنرانی مفصلی در قساوتقلب خورندگان و حاضران و لزوم اهمیتدادن به دیگر جانداران ایراد فرمود. البته که کسی دست به کاسه کلهوپاچه نبرد تا متهم به قساوت قلب، بیفرهنگی، بیرحمی و عدم اعتنا به محیطزیست نشود.
آقای مذکور البته کفش چرمی به پا و کیف چرمی به دست داشتند. سیگار هم بیوقفه میکشیدند. در دورهمی چندروز پیش هم به یک تعارف میزبان که «حالا گوشت خورش را نخور، آب و سبزی و لوبیایش را بکش…»، یک دوری کامل پلوخورش قورمهسبزی پرگوشت تناول فرموده بود.
رفتارهای ما بهویژه آنجا که پای میهن و میهندوستی و حفظ محیطزیست و حیواندوستی به میان میآید، سخت دچار تناقض و تضاد میشود. امروز شعاردادن برای محیطزیست و حقوق حیوانات، در جمعهای دوستانه خریدار دارد و وجههای برای مدعی بهوجود میآورد، در اینستاگرام هم فراوان خریدار دارد و لایک میگیرد. میهندوستیهای سانتیمانتالیستی هم چنین هستند. استوریها پر است از میهندوستی به شیوه «اینجا سوئیس نیست، ایتالیا نیست…، ایران است!»
نیاکان ما عاشق این سرزمین بودهاند. به همین چشماندازهای خشک و طلاییرنگش عشق میورزیدهاند و بهسختی گوشهگوشه آن را «آباد» کردهاند. آبادکردن در فرهنگ ما با توسعه غربی فرق دارد. آبادی با تلاش و مرمت حاصل میشود. آبادانی، محیطزیست را تخریب نمیکند. اساس آبادانی بر رفاقت و همراهی با طبیعت ریخته شده و تا ابد باقی میماند.
ما فراموش میکنیم که عشقورزیدن به ایران، تنها دوستداشتن آب، خاک، دماوند و خلیجفارس نیست. ایران یعنی فرهنگ، تاریخ، آب، خاک، کوه، دره، دشت، دمن و البته مهمتر از همه اینها یعنی مردمانی که امروز در این خاک زندگی میکنند و پیشازاین میزیستهاند. ایران یعنی زبان فارسی. اگر زبان فارسی را از ما بگیرند، از ایران چه میماند؟
وطندوستی یعنی اینکه همه وطن را دوست داشته باشیم؛ بیتبعیض، بیانتخاب. وطندوستی یعنی اینکه در اعمال و رفتارمان باریک و دقیق شویم تا هیچ کاری به ضررش انجام ندهیم. وطندوستی یعنی زباله نریزیم، از قوانین رانندگی تخطی نکنیم، به هیچ بهانه و دلیلی طبیعت ایران را تخریب نکنیم و به حیواناتش - این هموطنان بیزبان و بیگناهمان - آزار و آسیب نرسانیم. وطندوستی و مراقب ایران بودن، یعنی اینکه با آفرود و بهبهانه طبیعتگردی، به جان کویر و دشتاش نیفتیم. وطندوستی و میهنخواهی هزار راه دارد و ادب آن را باید آموخت. نباید به ظواهر بسنده کرد.