رواننشناسی
در پی حکم عجیبوغریب یکی از شعب قوهقضائیه درباره برخی بازیگران زن سینمای ایران که با برچسب بیماری «ضداجتماعی» محکوم به مراجعه به روانشناس شدند، چهار انجمن روان
در پی حکم عجیبوغریب یکی از شعب قوهقضائیه درباره برخی بازیگران زن سینمای ایران که با برچسب بیماری «ضداجتماعی» محکوم به مراجعه به روانشناس شدند، چهار انجمن روانشناسی کشور واکنش نشان داده و نسبت به این حکم اعتراض کردند. در این نامه اعتراضی آمده: «آنچه در متن حکم بهعنوان استدلال تشخیص یک بیماری بهنام شخصیت ضداجتماعی بیان شده، مناسب، منطقی و قانعکننده نیست. همچنین عنوان تشخیصی بیماری روحی و شخصیت ضدخانواده، عنوانی غیرعلمی و غریب و بهکارگیری آن برای اهل فن ناباورانه است». در این نامه تاکید شده است : «تشخیص اختلالات روانی در صلاحیت روانپزشک است، نه قاضی؛ همانگونه که تشخیص سایر بیماریها در صلاحیت پزشکان است، نه قضات. ارجاع افراد به مراکز روانشناسی و مشاوره جهت اعمال تغییر در سبک زندگی و انتخابهای فردی آنها متعارض با اصل خودمختاری بهعنوان یکی از اصول اخلاقی این حرفه است.»
واقعیت این است که سوءاستفاده از روانشناسی سابقه طولانی در جهان دارد. برچسبزدن بر بردههای نافرمان یا تشخیص روانپزشکی در ایالاتمتحده آمریکا و حبس طولانیمدت مخالفان کمونیسم در بیمارستانهای روانی شوروی، تنها دو نمونه از موارد سوءاستفاده از روانپزشکی روانشناسی در تاریخ بشر است. مسئله اما فقط در سوءاستفاده از روانشناسی برای مقاصد سیاسی نیست. در یک لایه عمیق و درونیتر حتی میتوان از ترویج «روانشناسیگرایی» بهمثابه ترفند و تمهیدی زیرکانه برای مهار افکار عمومی، سرکوب مخالفان، تحریف واقعیت و فرار از پاسخگویی نهادهای سیاستگذار حرف زد. بهاینمعنی نظامهای سیاسی و ساختارهای قدرت از نظام روانی پریشان در جامعه خود و نیاز به روانشناسی و روانشناسان برای درمان استقبال کرده و سود میبرد و حتی به آن بهایمضاعف میدهد تا با فردی و شخصیکردن مشکلات، از مسئولیت پاسخگویی و نقد نهادهای قدرت فرار کند. بهعبارتدیگر، ساختارهای سیاسی برای ناکارآمدیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی موجود در جامعه که نیازمند راهکارهای اجتماعی است، نسخه روانشناسی میپیچند تا آدمها بهجای نقد وضع موجود، به نقد وجود خود دست زده و بهجای آنکه یقه
بانیان بدبختیها و نابسامانیهای زندگی فردی و اجتماعی را بگیرند، یقه خود را بهعنوان عامل بدبختی بگیرند و حتی بدرند! در این وضعیت، با تحلیل و تقلیل مشکلات به مسائل روانی افراد و با تشدید وجدانهای معذب، عذاب زیستن به خود افراد حواله میشود و هر نابسامانی در زندگی فرد بهدلایل فردی مثل ناتوانایی شخصیتی یا فقدان مهارتزندگی در فرد نسبت داده میشود تا دلایل واقعی را تطهیر یا پنهان کنند. واقعیت این است که بسیاری از خودخوریها، سرزنشها، افسردگیها و عصبیتها بهدلیل همین خطای شناختی صورت میگیرد و آدمها ناکامیها و حال بد خود را صرفا محصول ضعف و ناتوانی شخصی و شخصیتی خود میدانند، نه ناکارآمدی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و ناکارآمدیهای احتمالی فرهنگی که ممکناست در هر جامعهای وجود داشته باشد. ازاینرو بهجای حضور جامعهشناس، اقتصاددان و منتقد سیاسی و اجتماعی، شاهد حضور پررنگ روانشناسان در رسانهها هستیم تا بهجای نقل و نقد معضلات اجتماعی، نقد عملکرد فردی در اولویت قرار گیرد و مردم مشغول فردیت برساخته خود شوند تا اگر دنبال کموکاستیهای زندگی خود هستند آن را در ضعفهای شخصیتی خود جستوجو کنند، نه ریشهها و
دلایل اجتماعی. تا لحظهای به این فکر نکنند که این جامعه بیمار و معیوب است که افرادی مفلوک میسازد، نه بالعکس. این آدرس غلط دادن البته از فریب روانشناسی نیست، استفاده فریبکارانه از روانشناسی است! احکامی ازایندست صرفا ابزاری برای تنبیه، تحقیر و مجازات فرد خاطی نیست، بلکه آسیبزدن به منزلت یک دانش و تصویر آن در افکارعمومی هم است. ازاینرو بهنظر باید واکنش این چهار انجمن روانشناسی کشور نسبت به حکمهای غیرتخصصی که مبتنی بر سوءاستفاده از دانش روانشناسیاست را مصداقی از تلاش یک جامعه علمی در دفاع و صیانت از هویت و حریت حرفهای خود تفسیر کرد که باید در ابعاد دیگری غیر از احکام قضایی هم پیگیری شود. گاهی بهادادن به چیزی، از سر اعتماد و باور به آنچیز نیست، بلکه در پی بالوپر دادنها، ردی از سوءاستفادهها یا استفاده ابزاری برای بهخدمتگرفتن یک دانشعلمی در خدمت اهداف سیاسی و جناحی، قابل ردیابی است. بهقول فاضل نظری شاعر: «آب طلب نکرده همیشه مراد نیست/ گاهی بهانهای است تا قربانیات کنند».