درباره ر.اعتمادی
سخت دوست داشته باش، سریع زندگی کن، جوان بمیر
سخت دوست داشته باش، سریع زندگی کن، جوان بمیر
گویی اینروزها مرگ بر سرزمین ادبیات، کلمه و واژه سایه افکنده است. از مرگ «احمدرضا احمدی» یکروز نگذشته بود که نوبت به «ر. اعتمادی» رسید و هنوز در حال نگارش این متن بودم که خبر رسید «میلان کوندرا» هم بار هستی را بر زمین گذاشت و درگذشت. رجبعلی اعتمادی که به ر.اعتمادی معروف بود را همه آنهایی که قصههای عاشقانه دوست دارند، میشناسند. روزنامهنگاری که داستانهای عاشقانه را ماندگارترین شکل قصهگویی میدانست و خود نیز عمرش را پای آن گذاشت و بهعنوان نویسنده رمانهای پرفروش عاشقانه اعتبار یافت. چندوقتپیش گفته بود: «از داستاننویسان نسل من هم فقط من ماندهام، این خود یک رنج است و مایه خوشحالی من نیست که آنها رفتهاند و من ماندهام. اصولا از جوانی با عمر زیاد مخالف بودم، یادم میآید در رمان «ساکن محله غم» شعاری دادم که آنزمان همه جوانان در اتاق خود زده بودند: «سخت دوست داشته باش، سریع زندگی کن، جوان بمیر!»؛ زیرا معتقدم همه آدمها باید در اوج بروند و بیخودی نمانند.
طرحی از یک زندگی
رجبعلی اعتمادی در سال ۱۳۱۲، در شهر لار در استان فارس بهدنیا آمد. پدرش اسم پدربزرگش را برای او انتخاب کرد ولی مادرش نام او را به مهدی تغییر داد، اما نام شناسنامهای او همچنان رجبعلی باقی ماند. اعتمادی میگوید: «آنموقع در شهر لار یعنی حدود سالهای۱۳۱۳، پدرم کتوشلوار میپوشید و کراوات میزد. او نخستین کسی بود که در لار، گرامافون خرید و دست خیری هم داشت. درنتیجه در هر خانهای را میزدم و میپرسیدم که کتاب دارید من بخوانم؟ همه سعی میکردند کمک کنند و هر کتابی که داشتند به من میدادند. اغلب هم کتابهای مذهبی بود و من همه آنها را میخواندم چون تشنه خواندن بودم. انشائم هم خوب بود. آشنایی من با کتاب آنقدر بود که در کلاس چهارم ابتدایی میتوانستم بهراحتی حافظ بخوانم، البته برای مادرم. مادرم عاشق پدرم بود. علت علاقه من به نوشتن داستانها و قصههای عاشقانه، ابتدا عشق ایندو بههم بود. پدرم که مسافرت میرفت مادرم خیلی دلتنگی میکرد. از مدرسه که میآمدم سریع حافظ را به دست من میداد و میگفت برایم فال بگیر» در سال ۱۳۳۵ پس از اتمام دوره سربازی، در آزمون آموزشی روزنامه اطلاعات شرکت کرد و بهعنوان نفر ششم وارد روزنامه اطلاعات شد. اعتمادی بنیانگذار و سردبیر اولین مجله با مخاطبویژه نسلجوان ایران بود. مجله جوانان از نشریات مؤسسه اطلاعات در دهههای40 و 50 با سردبیری اعتمادی (۱۳59-۱۳45)، به یکی از پرفروشترین مجلات ایران تبدیل شد که فراتر از مرزهای ایران حتی در دیگر کشورهای فارسیزبان همانند افغانستان و تاجیکستان، هواداران خود را داشت. او بیشتر کتابهایش را با نام مستعار ر.اعتمادی بهچاپ رسانده است. او بیشتر اشتهار ادبیاش را بهخاطر سوژههای داستانهای خود دارد. ر.اعتمادی یکی از معدود رماننویسان معاصر ایرانیاست که چندین نسلجوان ایران بهرغم همه محدودیتهای چاپ کتابهایش، بسیاری از کتابهای او را خواندهاند و میشناسند. خودش میگوید: «این شانس را داشتهام که در این سن رمان بنویسم و مردم استقبال کنند. الان چهارنسل است که با رمانهای من زندگی میکنند. بسیاری از رمانهای من اجازه نگرفتند، اما آنهایی که اجازه گرفتند، در شرایط کنونی که کتابخوانی فراموششده و فضای مجازی جایش را گرفته، ازشان استقبال میشود.» اعتمادی از اواخر دهه50 تا اواخر دهه70 نمیتوانست با نام واقعی خود چیزی را بهچاپ برساند اما کپیهای غیرمجاز کارهایش جزو محصولات پرفروش دستفروشهای حوالی میدان انقلاب بود.
بدون کتاب درجا میزنیم
کتابخوانها چهکسانی هستند؟ این پرسشی است که از هر نویسندهای میتوان پرسید؟ اعتمادی در پاسخ به این سوال گفته بود: «طبقه پایین اگر بتواند نان و آب خود را تأمین کند هنر کرده، طبقه بالادست هم آنقدر سرگرمی دارد که هیچوقت کتاب نمیخواند، این طبقه متوسط است که دنبال دانش و آگاهی است و کتاب میخواند که آنهم دستش خالی است. اگر پنجسال پیش با ۱۰۰هزار تومان میتوانست ۱۰کتاب بخرد، الان شاید بتواند یک کتاب بخرد. این خیلی دردناک است. معتقدم همانقدر که قیمت نان در جامعه اهمیت دارد، قیمت کتاب هم اهمیت دارد و دولت باید فکر اساسی برایش بکند. بدون کتاب در زندگی روزمره درجا میزنیم.»
رمان و سیاست
اعتمادی در زمانهای بهشهرت رسید و قلم میزد که سیاست دوره ملتهبی را تجربه میکرد و بیشک دامنه این التهابات تا قلمرو نویسنده و نویسندگی هم گسترش مییافت. او خودش دراینباره گفته بود: «ما نسلی بودیم که با دوره خاص مبارزات سیاسی در سرتاسر دنیا روبهرو شده بودیم، مبارزه مارکسیسم- لنینیسم با سرمایهداری غرب. ایدئولوژی مارکسیسم مانند هر ایدئولوژی دیگری، فقط خط خود را قبول داشت و خطوط دیگر را پس میزد و محکوم میکرد. فقط ایدئولوژی خود را میپسندید. اگر شما رمانی مینوشتید از زندگی کارگران، فقر و بدبختی و مبارزات کارگری، روشنفکر بودید و تأیید میشدید اما اگر در ادبیات کار میکردید و مردم آثار شما را صرفنظر از ایدئولوژی میخواندند، یا نادیده میگرفتند یا حمله میکردند. این ایدئولوژی در نسل شما شکست خورد اما دنبالههایش هنوز در ایران هستند و کسانی اینطور فکر میکنند. آنها با تحولات جهانی هماهنگ نشدهاند و هنوز تحتعنوان نویسنده روشنفکر دنبال این هستند که در یک گروه و طبقهخاص، خواننده داشته باشند و طبعاً نویسندهای که در همه گروهها خواننده داشته باشد، برایشان غیرقابل تحمل است. اگر درباره فقر، بدبختی و مبارزات کارگری مینوشتید، نویسنده روشنفکر بودید و چون کتابهای من را همه طبقات و جوانان میخواندند بیشتر مورد حمله قرار میگرفتم.»
عامهپسندی؛ بودن یا نبودن؟
در کنار مخاطبان فراوانی که آثار ر.اعتمادی داشت، منتقدان او هم کم نبودند که کانون اصلی نقد آنها بر عامهپسندی آثارش بود. مخالفانش بیشتر چپهای استالینیستی بودند. اعتمادی درباره عامهپسندبودن آثارش گفته است: «همیشه گفتهام اگر عامهپسند به این معناست که مردم کتابهای یک نویسنده را قبول دارند و میخوانند، حافظ هم عامهپسند است زیرا در خانه هر ایرانی یک کتاب حافظ میبینید. اینجور تقسیمبندیها در دنیا ازبینرفته اما ما هنوز گرفتار این بلای ایدئولوژی گذشتهها هستیم. من نویسندهای بودم که جوانان، آثار من را میخواندند و در همه طبقات طرفدار داشت بنابراین بیشتر مورد حمله قرار میگرفتم. در سالهای 57-56 که هیجان انقلاب در جامعه افتاده بود، آثار آقای شریعتی با تیراژهای وحشتناک در بازار کتاب بود، اما حالا شاید در ماه یکی، دوکتاب هم از او نخرند. این مسائل از بین رفت. اما داستانهای عاشقانه شکسپیر، تولستوی و داستانهای عاشقانه خودمان لیلیومجنون و شیرینوفرهاد ماندگارند، زیرا با احساس بشر سروکار دارند، نه با مسائل روز؛ گرچه با مسائل روز بااحساستر میشوند.»
سبک و آثار
۲۸کتاب اعتمادی تاکنون چاپ شدهاند که ۱۸تای آنها قبل از چاپ بهصورت پاورقی هفتگی در مجله اطلاعات هفتگی و جوانان منتشر میشدند. به گفته نویسنده، همه رمانهایش برپایه شخصیتهای واقعی شکل گرفتهاند. بهعنوان نمونه ماجرای شهرزاد، شخصیت کتاب «شب ایرانی» اعتمادی، از خبری که در روزنامه بیلد آلمان منتشر شد، الهام گرفته شده است. رمان «عالیجناب عشق» او که سال۱۳۸۱ اولینبار توسط نشر شادان بهچاپ رسید در سال ۱۳۹۱ برای پانزدهمینبار تجدیدچاپ شد. سبک داستانهای اعتمادی عشقی، اجتماعی و عرفانی است. اگرچه منتقدان، آثارش را در زمره رمانهای عامهپسند قلمداد میکنند ولی خود اعتمادی بر اینباور است که محبوبیت یک اثر بین همه قشرهای جامعه بهتنهایی دلیلکافی برای چنین طبقهبندیای نیست، کمااینکه دیوان حافظ بهرغم محبوبیتاش در چنین گروهی جای ندارد. ر. اعتمادی پس از سالها سکوت، در آذرماه سال ۱۳۹۶ گفتوگویی بلند با روزنامه همدلی داشت که حامد داراب آن را انجام داد. این گفتوگو انعکاس گستردهای داشت و روزنامه همدلی باعنوان «نخستین ممنوعالقلم بودم»، آن را در صفحه اول خود منتشر کرد. اعتمادی نظرات خودش را درباره مذهب، ساختار مؤسسه اطلاعات، جامعه فرهنگی و ضدفرهنگی برای نخستینبار بیان کرد. او همچنین گفت که نخستین ممنوعالقلم بعد از انقلاب بوده است. این گفتوگو در سهصفحه منتشر شد. اعتمادی در جایی از این گفتوگو از دیدارش با مکارم شیرازی سخن گفت که رمان «تویست داغم کن» را خوانده بوده. آقای اعتمادی در گفتوگوی خود اشاره داشت که ایشان بعدها تغییرفرم داده است. او همچنین از سهماه حضورش در شهر نو صحبت کرد که منجر به نوشتن کتاب «داستان شهر غم» شد. اعتمادی در این گفتوگو تأکید داشته که قبل از انقلاب با مذهب، همزیستی مسالمتآمیز داشته و اصلاً فکر نمیکرده که روزی مذهب جلوی نشر کتابهایش را بگیرد.