| کد مطلب: ۶۶۳۵
جایی برای پیرمردها نیست

جایی برای پیرمردها نیست

کورمک مک‌کارتی نویسنده‌ای که درون خشن آمریکا را نشان‌مان داد، در ۸۹سالگی درگذشت

کورمک مک‌کارتی نویسنده‌ای که درون خشن آمریکا را نشان‌مان داد، در 89سالگی درگذشت

shekari mohamad amin

محمدامین شکاری

مترجم و روزنامه‌نگار سینمائی

«کورمک مک‌کارتی، شاید بزرگ‌ترین رمان‌نویس آمریکایی زمانه من باشد، او عمر طولانی‌ای داشت و مجموعه‌ای از آثار خوب خلق کرد، بااین‌حال من همچنان سوگوار درگذشت‌اش هستم.» این جملات را استیون کینگ، نویسنده آمریکایی آثار ترسناک در توئیتر خود به‌مناسبت درگذشت کورمک مک‌کارتی، نویسنده آمریکایی که روز سه‌شنبه 13ژوئن در 89سالگی درگذشت، نوشت. وجه اشتراک مک‌کارتی و استیون کینگ به اقتباس‌های مشهور سینمایی آثارشان برمی‌گردد. کورمک مک‌کارتی نزد اکثر مردم دنیا با مهم‌ترین اقتباس سینمایی از آثارش یعنی فیلم «جایی برای پیرمردها نیست» شهرت دارد. عنوان این اثر هم آنقدر جذاب بود که نام نویسنده‌اش را بیش از همتایانش در دیگر آثار مهم سینمایی سر زبان‌ها بیندازد. عنوانی که از بیت اول شعر «سفر به بیزانس»، اثر ویلیام باتلر ییتس برداشته شده بود. کورمک مک‌کارتی نسبتا دیر مشهور شد؛ او وقتی نزدیک 60سال داشت در سال 1992 با انتشار ششمین رمانش با عنوان «همه اسب‌های زیبا» توجهات را به خود جلب کرد. کتاب پرفروشی که «جایزه ملی کتاب سال آمریکا» را دریافت کرد. مک‌کارتی به‌دنبال آن، دورمان دیگر به‌نام‌های «گذرگاه» (1994) و «شهرهای دشت» (1998) را نوشت که با همدیگر «سه‌گانه مرزی» را شکل دادند. دهه دوهزار اما با دواثر دیگر این نویسنده همراه بود، همان دواثری که نام مک‌کارتی را بیش‌ازپیش بین‌المللی کردند. سال 2005 رمان «جایی برای پیرمردها نیست» و سال 2006 رمان «جاده»، هردو بسیار خوب فروختند و جوایز بسیاری ازجمله پولیتزر (برای رمان «جاده») را نصیب این نویسنده سالخورده کردند و البته هردو به اقتباس موفق سینمایی نیز بدل شدند، «جایی برای پیرمردها نیست» را برادران کوئن و «جاده» را جان هیلکات، روی پرده‌های نقره‌ای فرستادند. با وجود این موفقیت‌های عظیم، مک‌کارتی 16سال بعد از نوشتن «جاده» دست‌به‌قلم نبرد تا اینکه سکوت‌اش در سال 2022 با انتشار دو اثر شکسته شد. «مسافر» و «استلا ماریس»، دو کتاب آخر مک‌کارتی بودند که در سال 2022 منتشر شدند و نقدهای متناقضی دریافت کردند. این نقدهای متناقض در رمان «استلا ماریس» بیشتر مشهود بود. «استلا ماریس» مکالمه‌ای طولانی میان یک نابغه ریاضی که خودکشی می‌کند و تراپیست‌اش بود.

نویسنده مردانه

منتقدان حیرت‌زده از تلاش مک‌کارتی برای نوشتن درباره یک‌زن در نقش اصلی داستان بودند. این نویسنده آمریکایی بیشتر اوقات درباره مردان می‌نوشت بااین‌حال «استلا ماریس» بارقه‌هایی از سبک و شیوه کلاسیک نویسنده‌اش ازجمله شوخی‌های نیش‌دار و توصیفات خشن را نیز در خود داشت. در دیگر کار واپسین مک‌کارتی یعنی «مسافر» نیز ردپا و انعکاس آثار قبلی این نویسنده دیده می‌شد؛ بخش‌هایی از کتاب «مسافر»، یادآور «جایی برای پیرمردها نیست» بود. در معرفی کتاب‌های این نویسنده ابتدا به یکی از کارهای اولیه و دهه هفتادی او نگاهی داشته باشیم. سباستین یونگر، نویسنده کتاب‌های «توفان کامل» و «جنگ» در مورد رمان نیمه خودزیستنامه «ساتری» (1979) (Suttree) مک‌کارتی گفته است: «باشکوه‌ترین رمان این نویسنده، این‌کتاب درخشان و دیوانه‌کننده است چون «ساتری» معمولی‌ترین کار مک‌کارتی است.» در کتاب حدود 500صفحه‌ای «سا‌تری» اتفاق زیادی نمی‌افتد، اما همه‌چیز به‌شدت فوق‌العاده واقعی است. مک‌کارتی به مجموعه وسیعی از خشم، شوخ‌طبعی، خشونت، مهربانی، رفتارهای بد و نجابت در میان کاراکترها دست می‌یابد. «سا‌تری» ممکن است همدلانه‌ترین و مهربانانه‌ترین کتاب مک‌کارتی باشد، بااین‌حال هنوز هم درست مانند آثار تاریک‌تر این نویسنده خیلی مردانه است.

ویلیام فاکنر مدرن

اولین رمان مهم مک‌کارتی همانطور که در ابتدا اشاره شد، «همه اسب‌های زیبا» است، اثری که احتمالا سنتی‌ترین کار این نویسنده هم باشد. نیویورک تایمز هنگام انتشار این رمان نوشت: «اگرچه موضوع و رویکرد اثر ظاهرا دلپذیرتر از کتاب‌های قبلی مک‌کارتی است، بااین‌حال ماهیت دیدگاه غیرمعمول این نویسنده در این‌اثر نیز پابرجاست». دو جوان تگزاسی سوار بر اسب، برای کار به مکزیک می‌روند. ماجرای رمان اما به اتفاقات بد ختم می‌شود. بومیان آمریکا در قصه حضور دارند، با‌این‌حال آنها مرکزیت داستان نیستند. حس یک‌طبیعت دست‌نخورده باستانی که قاره آمریکا با آن شناخته می‌شو،د در لابه‌لای صفحات کتاب قابل‌لمس است. در قسمت‌های دوم و سوم «سه‌گانه مرزی»، دید مک‌کارتی تیره می‌شود، سبک نوشتاری او نیز تکه‌تکه می‌شود و خواننده برای مطالعه اثر این نویسنده باید بیش‌ازپیش تلاش کند. بنابه‌گفته منتقد تایمز، رمان مک‌کارتی را باید ترکیبی از رمان وسترن «قمری تنها» لری مک‌مارتی و «هاکلبری فین» مارک تواین خواند. مک‌کارتی با این آثار به‌نوعی به ویلیام فاکنر مدرن تبدیل شده بود.
«جاده»، دیگر اثر مهم این نویسنده است که در سال 2006 منتشر شد و جایزه پولیتزر را برای مک‌کارتی به‌ارمغان آورد. کتاب، داستان ستیز پدر و پسری برای بقا در منطقه‌ای نابودشده پس از یک‌فاجعه زیست‌محیطی نامشخص را به‌گونه‌ای تلخ و خشن روایت می‌کند. تصویری کاملا محتمل و شدنی از جامعه‌ای که به‌دلیل ولع شدیدش ویران شده است. درون‌مایه کتاب پیش‌تر در آثار گذشته مک‌کارتی به‌چشم می‌خورد، از روستای آشفته و نابه‌سامانی در کتاب «فرزند خدا» گرفته تا سرزمین‌های همیشه خشن «سه‌گانه مرزی» و وحشت سرریزشده در «نصف‌النهار خون»، رمان «جاده» با امید به پایان می‌رسد؛ امیدی که هرچند کمرنگ است.

آمریکا، بی‌پرده

«جایی برای پیرمردها نیست» اثر مهم دیگر این نویسنده است که باید از آن یاد کنیم. اقتباس برادران کوئن از این کتاب که برنده چندین جایزه اسکار ازجمله بهترین فیلم سال و بهترین کارگردانی شد، ممکن است در تصور عمومی جای کتاب را گرفته باشد، بااین‌وجود بعید است که خوانندگان چه قبل از دیدن فیلم، چه بعد از دیدن آن، با خواندن کتاب ناامید شوند. کوئن‌ها بیشتر نکات فیلم را مستقیما از صفحات کتاب مک‌کارتی گرفته‌اند. آنتون چیگور، قاتل داستان که شخصیتی بی‌رحم، وحشتناک و مرگ‌آفرین دارد و نقش‌اش را خاویر باردم ایفا کرده است، از نوادگان قاضی هولدن در اثر «نصف‌النهار خون» است. مک‌کارتی توجه خود را بر سرنوشت ساده و خشن افراد متمرکز کرده است. مانند آنچه در غرب تگزاس در آن معامله موادمخدر رخ می‌دهد. کتاب زیبایی آزارنده و مخوفی دارد و این زیبایی آزارنده موجب هیجان‌انگیزشدن کار می‌شود.
«نصف‌النهار خون»، یکی دیگر از آثار مهم مک‌کارتی و شاید یکی از بهترین رمان‌های مدرن آمریکا باشد، کتابی که آن را می‌توان یک جانشین برحق یا مونس و همنشین شاهکار «موبی دیک»، اثر هرمان ملویل خواند. مک‌کارتی در «نصف‌النهار خون» مضامینی را دنبال می‌کند که هرمان ملویل با آنها دست‌وپنجه نرم می‌کرد، داستان مک‌کارتی اما به‌جای دریا در غرب می‌گذرد. در «نصف‌النهار خون»، مک‌کارتی به اوج سبک خود می‌رسد و خشونت کتاب وحشتناک است. در داستان، مردان سفیدپوست وحشت ایجاد می‌کنند و بومیان آمریکا نیز با آنها مقابله می‌کنند. مک‌کارتی ازطریق قاضی داستان، حقیقتی‌آشکار را مطرح می‌کند: «خشونت چیزی است که مردان همیشه در پی آن هستند، این خشونت همان چیزی است که آمریکا از آن زاده شده و راه گریزی از آن نیست. هربار که در مدرسه تیراندازی می‌شود، به درخت داستان مک‌کارتی فکر می‌کنیم که اجساد نوزادان مرده از آن آویزان شده است.» کورمک مک‌کارتی با نام واقعی چارلز جوزف مک‌کارتی جونیور، روز سه‌شنبه 13ژوئن در خانه‌اش در سانتافه در 89سالگی به‌علت طبیعی از دنیا رفت.
بیشتر متن از مقاله مارتین پِنگلی در نشریه گاردین برگردان شده است.

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
آخرین اخبار