ماری آنتوانت تنها نیست!
نیوشا طبیبی روزنامهنگار و پادکستر روایت مشهوری از ماری آنتوانت، ملکه فرانسه نقل میشود؛ وقتی به او گفتند که «مردم نان برای خوردن ندارند.»، در جواب گفت: «خوب
نیوشا طبیبی
روزنامهنگار و پادکستر
روایت مشهوری از ماری آنتوانت، ملکه فرانسه نقل میشود؛ وقتی به او گفتند که «مردم نان برای خوردن ندارند.»، در جواب گفت: «خوب شیرینی بخورند!» (به فرانسه (Qu'ils mangent de la brioche! . برای این نقلقول البته سندی وجود ندارد و احتمال اینکه این نقلقول فقط برای نشان دادن میزان بیخبری حاکمان وقت فرانسه از میزان سیهروزی و تنگدستی مردم ساخته شده باشد، زیاد است، امّا رنگی از واقعیت دارد. در ضربالمثلهای فارسی هم، مثل معروفی داریم که میگوید: «سواره از حال پیاده خبر ندارد.» این واقعیتی خلالناپذیر است. کسی که در گرمای تابستان زیر خنکای باد کولر نشسته، اگر پیش از آن در زندگیاش 10سال گرمای سوزان صحاری را هم تحمل کرده باشد، در آن لحظه، درکی از احوال مردمی که گرما میکشند، ندارد. چنین است که ثروتمندان حتی اگر از تنگدستترین طبقات اجتماع به رفاه رسیده باشند، توانایی حس همذاتپنداریشان درباره مردم تهیدست را از دست میدهند.
فقر استخوانسوز است، سیاهترین و دردناکترین پدیدهای است که آدمی در زندگی با آن مواجه میشود. وقتی نانآور خانه توانایی تامین هزینههای زندگی را از دست میدهد و از مهیا کردن سرپناه مناسب یا حداقل خوراک و پوشاک عاجز میشود، لحظات سیاهی از ترس، ناآرامی و ناامنی را تجربه میکند. این شرایط برای کسی که در پشت میز مدیریتاش نشسته و از روی ارقام و اعداد شاخص فلاکت را به شکل عدد و آمار میبیند، مطلقاً بیمعناست. هیچ احساسی را در او بر نمیانگیزد. عدد چیزی درباره حس پدری که نمیتواند برای فرزندش نان بخرد، نمیگوید.
شاید اصرار حضرت امیرالمومنین علیهالسلام در برگزیدن زندگی به شیوه فقیرترین مردم تحت حاکمیتاش ریشه در شناخت عمیق ایشان از این وجه آدمیزاد دارد.
مدیرانی که خرید خانهشان توسط امربر و نیروی خدماتی دفتر و وزارتخانه تحتمدیریتشان انجام میشود، 24ساعت شبانهروز و هفتروز هفته در حلقه یاران، معاونین و ملازمان هستند، با محافظ و اسکورت و خودروی اختصاصی رفتوآمد و حقوق و دستمزد بسیار زیادی هم دریافت میکنند، هرقدر هم که شعار بدهند، از احوال مردمی که امروز از تهیه خوراک عادیشان عاجز ماندهاند خبری ندارند.
این امر البته اختصاص به ایران ندارد، در کشورهای مدعی دموکراسی غربی هم وضع بهتر از این نیست. تصمیماتی که اتخاذ میشود، بیشتر از آنکه بهنفع طبقات فرودست جامعه و در جهت رفع محرومیتهای آنان باشد، معطوف به کسب آراء در انتخابات بعدی است. شاید تنها تفاوت آنجا باشد که در صورت بروز خطا، مدیران داعیه خطاناپذیری ندارند و گرد دولت هالهای از تقدس تنیده نشده است. مخالف یا منتقد دولت هرقدر هم که تندگو باشد، مزدور و عامل خارجی و جاسوس شمرده نمیشود. اگر قانون یا تصمیمی برخلاف مصالح مردم گرفته شود، با فشار افکار عمومی و احزاب مخالف، میتوان امید داشت که آب رفته به جوی بازگردد.
اصرار مدیران دولت در اجرای تصمیماتی که میگیرند- ولو تصمیمات خطا و پرهزینه بهدلایل سیاسی- رنج و سختی زیادی را به مردم تحمیل میکند و البته سرمایههای ملی را به باد میدهد. پول بسیار زیادی بر سر طرح خانههای مهر بر باد رفت و خانههای بیکیفیتی نصیب خریداران ضعیف شد که نهتنها گرهی از مشکلات آنان نگشود بلکه زحمت و هزینههای زیادی بر آنها تحمیل کرد. جانمایی پروژهها نه براساس مکانسنجیهای دقیق بلکه برپایه توصیه و تاکید فلان نماینده مجلس و میزان فشار او یا فلان استاندار بانفوذ تعیین شد و نتیجهاش سر برآوردن محلات و شهرکهای جدیدی بود که رساندن خدمات شهری به آنها بار مضاعفی را بر مدیریت آشفته شهری تحمیل میکرد. چنین است اصرار به انحصار خودرو، چنین است طرح تغییر ساعات کاری. همه میدانند که این طرح بهدلایل سیاسی و به بهانه پیروی نکردن از تمهیدات غربی در تغییر ساعات فصلی اتخاذ شده و بهجزاین هیچ منطق دیگری ندارد. ببینید که پشت این انقلابیگری ظاهرسازانه، چه زحمت و مشکلات بزرگی برای خانوادههای ایرانی بهوجود آمده است. کارمندانی که در تهران شاغل هستند و در شهرکها و شهرهای اطراف تهران زندگی میکنند، ناگزیر
هستند که در اولین ساعات بامداد از خواب طبیعی خود بزنند تا در ظلمات نیمهشب بتوانند تاکسی یا اتوبوس یا وسیلهنقلیه دیگری پیدا کنند و به مقصد برسند. در این شرایط وضعیت کارمندانی که فرزند مدرسهرو دارند، چه میشود؟ خسته و عصبیبودن و افت بهرهوری کارکنان از دیگر نتایج اولیه این تصمیم اشتباه است.
«سواره از پیاده خبر ندارد» اگرنه، چنین طرحی تصویب نمیشد و به اجرای آن ولو به قیمت رنج، آسیب و نارضایتی میلیونها نفر اصراری نمیکردند.