پیرمرد كم آورد
در حاشیه مناظره مسعود درخشان با موسی غنی نژاد

در حاشیه مناظره مسعود درخشان با موسی غنی نژاد
دکتر بابک زمانی
نورولوژیست و نویسنده
ظاهری به صلاح داشت بهقدر كفایت معمر با چهرهای متین و اطمینانبخش، بهدور از ظواهر معمول. نوام چامسكی را به ذهن می آورد. شاید همین قیافه و همین لحن در جاانداختن عقایدش برای شاگردانی كه اداره اقتصاد كشور را برعهده گرفتهاند، بیتاثیر نبوده است. معلوم شد اتكای بسیاری به اوست. وقتی ایدهای در ذهن داری سازگار با جوانیات و منطبق با آن مختصر كه در جوانی خواندهای، چهچیزی بیش از این چهره استادانه چامسكیمانند میتواند به شما اطمینان دهد كه آنچه در این چند 10سال انجام دادهاید، چندان مخرب نبوده كه هیچ، حتی لازم و مفید هم بوده است؟ چهچیزی بیش از این چهره دانشمند كه از ظاهرش استقلال و صداقت علمی میبارد، میتواند شما را تا عمق خواب شب همراهی كند؟
اما پیرمرد بدجوری كم آورد. بسیاری چون حقیر كه ذرهای از درس اقتصاد نخواندهایم اما سنگینی قوانین اقتصاد را در كاروبار روزانه خود با شدت تمام احساس میكنیم (سنگینیای كه بخش عظیم آن بهخاطر اعتقادات یا منافع استاد و شاگردانش بوده است)، از این كمآوردن خوشحال شدیم. نه آنطور كه از پیروزی تیمت خوشحال میشوی، بلكه ازآنرو كه میاندیشی شاید درك و قبول مسائلی كه برای هر عقل سلیمی جای تردید ندارند، توسط استاد و شاگردان مسئولش هم از سنگینی كاروبار روزانهات بكاهد.
مردم خوشحال شدند شاید روزی استاد بپذیرند و به شاگردان خود بیاموزند كه اقتصاد هم یك علم است همچون سایر علوم. اگرچه زمانی بلشویكهای روس به علم ژنتیك، شیمی و فیزیك ماركسیستی معتقد بودند ولی وحدت دانش از اصول اولیه دانشمندی است ! دوالیسم و پلورالیسم علمی هیچجایی در دنیای مدرن ندارند و علم شرقی، علم غربی نداریم. تاریخ منازعه بین مونیسم و پلورالیسم علمی چند قرن است به پایان قطعی رسیده است. دیگر هیچكس جرأت نمیكند برای قبیله خود قائل به علمی مستقل با دیسیپلینهای استثنائی بشود. از اینها گذشته، علم اقتصاد در درجه اول یعنی علم اقتصاد سرمایهداری، یعنی بررسی قوانینی كه این شیوه مبادله ایجاد كرده و هر ایدهای كه بخواهد به شیوهای عادلانهتر بپردازد هركس كه بخواهد استیلای سرمایه بخصوص سرمایهداری ستمگر و مهارنشده دولتی را كه بارها و بارها بهعنوان سوسیالیسم و عدالت خودنمایی كرده است مورد نقد قرار دهد و شیوه مبادلاتی عادلانه جدیدی پی افكند، چارهای ندارد جز آنكه این قوانین را بشناسد. سوسیالیستها از هر طیفی، ماركس را یكی از فلاسفه بزرگی میدانند كه دنبال سوسیالیسم بود. كتاب ماركس، سرمایه نام دارد و بررسی موشكافانه
قوانین سرمایهداری است. اگر كسی ایدهآل سوسیالیسم را با بیاطلاعی یا بهرسمیت نشناختن قوانین این علم و بدون شناخت قوانین سرمایهداری موجود دنبال كند، مثل كسی است كه بدون اطلاع از نحوه راندن اتومبیل، پشت یك تریلی بنشیند و بخواهد آن را از سقوط در دره نجات دهد؛ كار او درنهایت در تئوری، سوسیالیسم تخیلی نام میگیرد و در عمل یا بهطور ساده به آنارشیسم خواهد انجامید یا بدتر از آن به سرمایهداری دولتیای منجر میشود كه بهمراتب از هر سرمایهداری لجامگسیخته لیبرالیای ستمگرانهتر است.
وقتی تئوریهای اقتصادی غیرعلمی انقلابی، بدون شناخت قوانین اقتصادی -بخصوص بعد از انقلابات- شكست میخورند، نظریات ارادهگرایانه تلاش میكنند بر قوانین اقتصاد غلبه كنند و وقتی باز هم شكست میخورند، تقصیر را گردن افراد میاندازند كه بهاندازه كافی انقلابی نبودند. تقلیل دانش اقتصاد به اراده افراد درواقع نفی قانونمندی روابط اقتصادی است.
البته نظریات استاد و شاگردانشان هم از این قاعده مستثنی نیست و شاهدیم چه آنارشی عظیمی در سیستم مبادلاتی كشور برجا گذاشته و كاردستی مهیبی پدید آورده كه بازگرداندن آن به قوانین اقتصاد، كاری عظیم و دور از ذهن بهنظر میرسد. راستی چه ارزش و قهرمانیای بالاتر از آنكه پیرانهسر دریابی خطا رفتهای، از خطای تو جوانانی به گناه و ملتی به مذلت افتادهاند، از راهرفته بازگردی و جهاد اكبر با نفس را پیروز شوی؟