| کد مطلب: ۱۱۳۲۳

دفاع از خرد در زمانه دیوانگی

talebi پیمان طالبی

پیمان طالبی

روزنامه‌نگار

درگذشت امیربانو کریمی، ادیب، پژوهشگر و استاد دانشگاه تهران در روزگاری که دانشگاه و فضای آکادمیک دچار مشکلاتی است امیربانو کریمی برای چند دهه متمادی، نه‌تنها استادی نمونه در دانشگاه تهران بود و شاگردان پرشماری تربیت کرد، بلکه حفظ و صیانت از حریم دانش و دانشگاه را نیز سرلوحه کار قرار داد و بهای سنگینی نیز برای آن پرداخت کرد.

امیربانو کریمی در سال پرتلاطم 1332، دانشجوی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود و از همان دوران نیز با التهاب و آشوب در محیط دانشکده آشنا بود. او شاگرد بی‌واسطه بزرگانی چون دکتر پرویز ناتل‌خانلری، بدیع‌الزمان فروزانفر، جلال‌الدین همایی، ابراهیم پورداوود، محمد معین و... بود و در کلاس‌های این نوادر ‌ِدوران، به‌خوبی آموخت که تنها فراگرفتن عروض و قافیه یا صناعات ادبی نیست که از دانشجویی علاقه‌مند، یک استاد می‌سازد. امیربانو بر محیط دانشگاه غیور بود و اعتقاد داشت که باید از آن صیانت کرد و نگذاشت که اغیار را به این حریم راهی باشد.

در صفحه کوچک اینستاگرامی که این اواخر برای خود ساخته بود، مجموعاً 11 پست منتشر کرده که بیش از نیمی از این پست‌ها درباره دانشگاه و محیط علمی است. یکی از شیرین‌ترین و جالب‌ترین این پست‌ها مربوط به مدرک دکتری نوه اوست که با شوقی کودکانه زیر تصویر آن نوشته: «بچه‌ها دیپلم دکتری نوه عزیزم شیرین را تماشا کنید.» او تا روزهای آخر سواد و تحصیلات آکادمیک را ارج می‌نهاد، چنان‌که با وجود 40 سال تکیه‌زدن بر کسوت استادی در دانشگاه، کماکان کسب مدرک دکتری توسط نوه‌اش، ذوقش را برمی‌انگیخت. یکی دیگر از پست‌های صفحه او، درباره درگذشت نابهنگام شهرام آزادیان است؛ استاد بادانش و بی‌ادعای دانشگاه تهران که چندی پیش از دنیا رفت. برایش این بیت را نوشته بود: «اگر گریه گیرد ز دل بار غم را / نه یک‌بار تنها، که صدبار گریم».

هنگامی که برخی از بهترین اساتید دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بی‌سروصدا از تدریس کنار گذاشته شدند تا جا برای عده‌ای دیگر باز شود، او بود که غیورانه فریاد سر داد و دیگر اساتید باسابقه آن دانشگاه را به امتداد دادن بر این فریاد دعوت کرد. درحالی‌که همه این اساتید کنارگذاشته‌شده، سابق بر این شاگردان امیربانو بودند و شاید دفاعی این‌چنین از آنها، فضلی برای استاد دیرپای نامدار محسوب نمی‌شد. ‌ای‌بسا بهتر هم این بود که به روال مرسوم سایر اساتید قدیمی، سکوت پیشه کند و دم نزند. اما او نمی‌توانست تحمل کند صندلی‌ای که روزی از آنِ یارشاطرها و فروزانفرها بوده، امروز تیول اختیارات افرادی باشد که خود ازقضا با دانش راستین معارض و مخالفند.

در روز و روزگاری که دانشگاه عرصه تاخت‌وتاز بیگانه‌ترین افراد با محیط علمی است، سر بخش دیگری از فتنه‌ها، گویا از بیرون دانشگاه و اتفاقاً جمع‌های روشنفکری آب می‌خورد. چندی پیش دیدم که در مجله‌ای، ‌ده‌ها صفحه به این پرسش اختصاص داده شده که چرا دانشکده ادبیات با شعر امروز نسبتی ندارد یا شاعران نوگرا و آوانگارد تولید نمی‌کند؟! همین پرسش، دست‌مایه حملات متعددی به دانشگاه و دانشکده ادبیات در این مجله شده بود و افرادی هم در یادداشت‌ها، گفت‌وگو‌ها و میزگرد‌هایی، بر این آتش دمیده‌ بودند. دریغا فروزانفر، دریغا خانلری، دریغا همایی و دریغا امیربانو که به حریم دانشگاه غیور بودند و پاس آن را می‌داشتند. یک‌نفر از اساتید حاضر یا حتی بازنشسته اما در قید حیات، در جواب مطالبی ازاین‌دست نمی‌پرسد که مگر قرار بوده دانشکده ادبیات یدالله رویایی ترتیب کند؟ که گفته دانشگاه «وظیفه» دارد نسبت خود را با شعر امروز – البته به‌معنای پست‌مدرن و چه و چه‌ها – تعیین کند و بر طبل آوانگاردیسم بکوبد؟ حقا که به‌قول رودکی: مهتران جهان همه مردند و الا در این آشفته‌بازار کسی هم پیدا می‌شد تا حرمت‌دار و نگاهبان دانشگاه باشد. حالا بگذریم از اینکه برخی از همان اساتیدِ به‌قول آن مجله «بی‌نسبت با شعر امروز»، دستی هم در شاعری داشته‌اند و یک بیت از دیوان‌شان به سر تا پای خیلی از مدعیان شاعری در روزگار معاصر می‌ارزد!

با رفتن امیربانو و دیگر امیربانوان و امیرمردان، عرصه از این نیز خالی‌تر خواهد شد و باید از هر دو دسته‌ای که گفته شد، چشم‌به‌راه حرمت‌شکنی‌هایی به‌مراتب شدیدتر از این‌ها باشیم. نادری پیدا نخواهد شد، امید! کاشکی اسکندری پیدا شود.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی