شیعیان پس از محور/دو تحلیلگر مسائل آمریکا و خاورمیانه، از نظرگاه واشنگتن به تحولات اخیر منطقه نگاه میکنند
تحولات عظیمی که در دو سال گذشته در منطقه رخ داده، از دید همه ناظران از نظرگاههای مختلف به این معنا تفسیر شده است که خاورمیانه امروز، دیگر خاورمیانه سابق نیست، اما به نظر میرسد، در میان تحلیلگران این تصور نیز عمومیت دارد: خاورمیانه جدید، هنوز شکل نگرفته است.
ماریا فانتاپیه از مدیران مؤسسه روابط بینالملل رم
ولی نصر استاد مطالعات خاورمیانه در دانشگاه جانز هاپکینز
وضعیت هنوز موقت به حساب میآید. تحولات عظیمی که در دو سال گذشته در منطقه رخ داده، از دید همه ناظران از نظرگاههای مختلف به این معنا تفسیر شده است که خاورمیانه امروز، دیگر خاورمیانه سابق نیست، اما به نظر میرسد، در میان تحلیلگران این تصور نیز عمومیت دارد: خاورمیانه جدید، هنوز شکل نگرفته است.

وضعیت چندین بازیگر مهم از حالت قبلی خارج شده است. مهمترینشان ایران، اما همزمان حزبالله و دولت لبنان، حماس و تشکیلات خودگردان فلسطین، خود اسرائیل، سوریه، تا حدی عراق و حتی یمن و بلکه عربستان سعودی و امارات متحده عربی، هنوز وارد وضعیت بعدی نشدهاند. اسرائیل همچنان درگیر فرایندی به عنوان صلح است که تکلیفش مشخص نیست.
در همین فرایند، چه طی شود و چه به هم بخورد، وضعیت بعدی حماس مشخص میشود. بهتبع آن، بعد از روشنترشدن شرایط غزه احتمالاً نوبت تعیین تکلیف تازه برای تشکیلات خودگردان و کرانه باختری و بهخصوص خشونتهای شهرکنشینان نیز خواهد رسید؛ بهخصوص که به احتمال فراوان، بعد از تمامشدن پرونده این جنگ، چه با طیشدن روند دادگاه بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل و چه با انتخابات تازه، تکلیف ادامه یا تغییر دولت کنونی اسرائیل هم روشن خواهد شد.
حزبالله درگیر جدال خلع سلاح با دولت لبنان است، درحالیکه اسرائیل همچنان دست از سر لبنان برنداشته. فرایند تشکیل دولت در عراق تازه شروع شده و پس از آن احتمالاً نوبت بحث دوباره بر سر وضعیت حشدالشعبی نیز خواهد رسید. ایران هم نیز مشخصاً پس از ضرباتی که در نبرد مستقیم دریافت کرده و هم با درهمریختن شرایط متحدانش، چینشی تازه در سیاست منطقهای خود خواهد داشت، برخی تصور میکنند، همین روندی که از زمان شروع دور تازه تحولات تا امروز طی شده، ادامه طبیعی خود را طی خواهد کرد و به ایستگاه بعدی خواهد رسید؛ اما برخی دیگر بر این باورند که هنوز و در همین مقطع، بازیگران مختلف با تصمیمهای خود تعیین خواهند کرد که اوضاع بعدی، چه ویژگیهای مثبت یا منفی میتواند برایشان داشته باشد.

ولی نصر و ماریا فانتاپیه، از گروه دوم به نظر میآیند. نصر، استاد روابط بینالملل و مطالعات خاورمیانه در دانشکده مطالعات بینالملل پیشرفته در دانشگاه جانز هاپکینز است که از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۹ به عنوان مدیر در آنجا مشغول بوده است. او کارشناس ارشد مرکز جنوب آسیا در شورای آتلانتیک نیز هست.
نصر از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ مشاور ارشد نماینده ویژه ایالات متحده در امور افغانستان و پاکستان بود و البته تحلیلهای متعددی نیز درباره خاورمیانه و ایران داشته است. ماه مه سال جاری، کتاب او درباره ایران به نام «راهبرد کلان ایران: تاریخچهای سیاسی» منتشر شد و به مجموعه کتابهای او درباره سیاست ایران و خاورمیانه پیوست.
ماریا فانتاپیه، مدیر برنامه مدیترانه، خاورمیانه و آفریقا در «مؤسسه روابط بینالملل» ایتالیا در رم است. او از ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۳ مشاور ویژه مرکز گفتوگوهای انساندوستانه ژنو بوده و از ۲۰۱۲ تا ۲۰۲۰ نیز در گروه بینالمللی بحران مشغول بوده است. در سال ۲۰۱۸ نیز با معرفی وزارت خارجه ایتالیا به هیئت مشورتی اروپا برای اصلاحات بخش امنیتی در عراق پیوست. او درباره خاورمیانه و شمال آفریقا، اتحادیه اروپا و نقشآفرینی قدرتهای بزرگ در این مناطق به پژوهش و انتشار تحلیل پرداخته است.
کارشناس مرکز خاورمیانه دانشکده اقتصاد لندن و مؤسسه خاور نزدیک فرانسه نیز هست و سابقه فعالیت در مرکز خاورمیانه کارنگی را هم دارد. او درباره مسائل اروپا و خاورمیانه کتابهایی منتشر کرده، از جمله کتاب «سیاستمداران، افسران و انتقال سیاسی در عراق پس از ۲۰۰۳» که در ۲۰۲۳ چاپ شد.
این دو کارشناس، در تحلیلی که در فارن افرز منتشر شده است، مشخصاً روی شرایط شیعیان در خاورمیانه و چشمانداز نقش و جایگاه آنها در این خاورمیانه تازه تمرکز کردهاند. در این نوشته تشریح میشود که برخلاف تصور برخی، سهم و نقش شیعیان در بازی قدرت منطقه به پایان نرسیده است و اتفاقاً چنین تصوری خود میتواند از عوامل تسریع شکلگیری جبههای مشابه با مختصات روز شود. آنها مینویسند، هویت و احساس سرنوشت مشترک در میان شیعیان منطقه همچنان بر جای خود باقی است.
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که تحلیل این دو کارشناس، مشخصاً از نظرگاه غربی نگاشته شده است، با درنظرگرفتن دغدغهها و منافع ایالات متحده و متحدانش. نسخههایی هم که تجویز میکنند، در جهت حفظ و پیشبرد همین منافع است که البته تا حد زیادی، ایران را در مقابل میبیند. روشن است که نظرات این دو کارشناس در این نشریه آمریکایی، مورد تأیید روزنامه هممیهن نیست؛ اما قطعاً مطالعه آنها برای درک تصویر منطقه از نظرگاه غربی، بسیار مفید خواهد بود.
این دیگر به باوری عمومی تبدیل شده است: حملاتی که امسال اسرائیل و ایالات متحده به ایران کردند و نیز تخریب متحدان و شبهنظامیان نیابتی ایران در غزه، لبنان و سوریه، نفوذ ایران در خاورمیانه را کم کرده است؛ اما این دید، درباره ذات پدیده موسوم به «محور مقاومت» ایران و توانایی بالقوه تهران برای بازسازی آن دچار بدفهمی است.
پس از حمله ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳، ایران از هرجومرج حاصل استفاده کرد تا شبکهای فراملی از جوامع شیعه، دولتها و شبهنظامیان ایجاد کند؛ از ایران تا عراق تا لبنان، یمن و سرزمینهای فلسطینی. و ملک عبدالله اردن، مضطربانه آن را «هلال شیعی» خواند. تا سال ۲۰۱۴، تحلیلگران مرتباً شاهد این بودند که تهران چهار پایتخت عربی را تحت نفوذ خود دارد: بغداد، بیروت، دمشق و صنعا. از نظرگاه نظامی، این محور حالا تضعیف شده است. پیشتر، رقابت ایران و عربستان سعودی، پیشران تقابل مذهبی در منطقه بود اما بهبود روابطی محتاطانه در دو سال اخیر هم به این تصور دامن زده که نبرد فرقهای در خاورمیانه به پایان رسیده است.
اما حتی اگر پرده بر صحنه محور مقاومت در حال پایینآمدن باشد، هویت سیاسی و مذهبی شیعه دستنخورده باقی مانده است. شبکه مقاومت ایران، به تهران کمک کرد نفوذ بسیاری بر جهان عرب داشته باشد، اما تابآوری این محور از قدرت ماندگار عقیده، جامعه و روابط خانوادگی هم نشأت میگرفت.
دولتهای عرب حاشیه خلیجفارس و ایالات متحده، تلاشهایی کردهاند تا بعد از جنگ ویرانگر بین اسرائیل و حماس، ثبات را به خاورمیانه بیاورند. اینکه از حالا به بعد، چه در مسیر شیعیان منطقه است، سؤالی است که بر سر این تلاشها سایه انداخته است؛ از این رو، این جمعی که تلاش میکنند صلحآفرینی کنند، باید توجه دقیقی به این نکته کنند که شیعیان منطقه را در چشمانداز خود برای نظم منطقهای لحاظ کنند، هم شیعیان داخل ایران و هم خارج از ایران.
نقشه فعلی، خلع سلاح حزبالله است؛ آنهم بدون اینکه اشغال جنوب لبنان از سوی اسرائیل پایان داده شود، تا چه رسد به اینکه به بازسازی مناطق ویرانشده شیعیان لبنان کمکی شود، خدماتی که این شیعیان زمانی از حزبالله میگرفتند جایگزین شود یا به آنها سهم بیشتری در سیاست ملی داده شود. این نقشه عملاً این شیعیان را از حقوق مدنی محروم خواهد کرد.
اگر اسرائیل به تهدیدات اخیرش مبنی بر لشکرکشی به لبنان عمل کند، این تهدیدی وجودی برای جامعه شیعه این کشور خواهد بود و آنها را بسیج خواهد کرد که مقاومت کنند. در شرایطی هم که حکمرانی سنیها در سوریه شکل میگیرد و ارتش ایالات متحده هم روی شبهنظامیان شیعه در عراق فشار میآورد، احساس محاصره شیعیان ممکن است بُعدی منطقهای پیدا کند. اگر شیعیان در کار شکلدهی به کشور و دیپلماسی، به حاشیه رانده شوند، احتمالاً دوباره به سراغ و استقبال سیاستهای جماعتی به عنوان راهبردی برای بقا خواهند رفت.
دل به دریا زدن
شیعیان تنها ۱۵ تا ۲۰ درصد از جمعیت مسلمانان جهان را تشکیل میدهند، اما در خاورمیانه، تقریباً نیمی از مسلمانان شیعه هستند. مسلمانان شیعه، اکثریت جمعیت بحرین، ایران و عراق و تقریباً اکثریت جمعیت یمن را تشکیل میدهند. بزرگترین جامعه مذهبی در لبنان نیز هستند؛ اما در طول قرن بیستم، چهره منطقه سنی بود.
انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ ایران، شبح برتری شیعی و به همراه آن، مقاومت سنی را بالا کشید. تنشهای فرقهای، بنیان جنگ جانفرسای ایران و عراق در فاصله سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ بود. این جنگ بود که روابط فراملی کلیدی بین شیعیان را شکل داد: ابومهدی المهندس که بعداً رهبر شبهنظامیان شیعه در عراق میشد، در طول جنگ از عراق گریخت و در کنار همکیشان شیعهاش علیه صدام حسین جنگید.
پس از آنکه نیروهای ایالات متحده، دولت عراق را در سال ۲۰۰۳، سرنگون کردند، این روابط فراملی شیعه گسترش شدیدی یافت و احیای هویت مذهبی را کلید زد. شیعیان بیشتری توانستند به حرمهای مقدس در ایران، عراق و سوریه راه پیدا کنند و نیز به مراکز آموزشی تاریخی شیعیان در نجف، جنوب بغداد و قم، جنوب تهران. نیروهای سیاسی و نظامی شیعه نیز سر بر آوردند تا خلأ قدرت را در عراق پر کنند.
در اواسط دهه ۲۰۰۰، سپاه پاسداران ایران کمک متحدان عراقی مثل المهندس و سربازان حزبالله لبنان مثل علی موسی دقداق و عماد مغنیه را به کار گرفت تا شبهنظامیان شیعه را سازماندهی کند؛ شبهنظامیانی که حاضر نبودند سلاحهای خود را کنار بگذارند به فرایند انتقالی سیاسی تحت هدایت آمریکا بپیوندند.
در سال ۲۰۱۱، وقتی «بهار عربی» به راه افتاد و جنگهای داخلی، سوریه و یمن را در بر گرفت، نفوذ ایران و شیعه در جهان عرب بیش از پیش گسترش یافت. این چالشهای قدرت، به شکلی اجتنابناپذیر، مذهبی بودند: حاکمان علوی سوریه، همسانی عقیدتی اندکی با شیعه داشتند، اما تهدید اسلامگرایی سنی علیهشان، آنها را هم برای ایران و هم حزبالله، به نزدیکترین متحد تبدیل کرد. در سال ۲۰۱۳، ایران و حزبالله، سربازان افغان، عراقی و پاکستانی را سازماندهی کردند تا به ارتش بشار اسد، رئیسجمهور سوریه، کمک کنند به چالش با جهادگرایان رادیکالی بروند که حمایت رقبای سنی ایران در منطقه را داشتند.
سال بعدش، نیروهای ویژه سپاه قدس به شبهنظامیان عراقی پیوستند و جنگی تمامعیار علیه «دولت اسلامی» مشهور به داعش، با رهبران سنیاش به راه انداختند. ژنرال قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس این کارزار را رهبری کرد و به حضوری فراگیر در سراسر میادین نبرد در عراق و سوریه رسید. در همین حال، حوثیهای یمن که پیرو شاخه زیدیه از شیعه هستند، بر سر هدف مشترک چالش با سنیهای یمن، با ایران متحد شدند.

مراجع دینی ارشد شیعه، در نقاطی مثل بغداد و بیروت و نخبگان شیعه که نگران عطش خون مذهبی داعش بودند، همه از جنگ علیه داعش حمایت کردند و آن را به کارزاری تبدیل کردند که وجه شیعی گستردهای داشت. در ژوئن ۲۰۱۴، در شرایطی که داعش پشت دروازه بغداد بود، آیتاللهالعظمی علی السیستانی، عالیرتبهترین روحانی شیعه در عراق حتی حکمی مذهبی [فتوا] صادر کرد و به جوانان عراقی فرمان داد به شبهنظامیان تحت فرماندهی قاسم سلیمانی بپیوندند.
پیروزیها بر داعش در میدان نبرد، به حفظ و تقویت حکمرانی شیعه در عراق، مبارزه حوثیها در یمن و رژیم اسد در سوریه کمک کرد. این موفقیتها همچنین کمک کرد، جنگی که شبهنظامیان سنی حماس و جهاد اسلامی فلسطین علیه اسرائیل داشتند، به نبرد کلی محور مقاومت متصل شود. ایران که از این موفقیتها روحیه و قدرت گرفته بود، از این محور مقاومت استفاده کرد تا قدرت خود را در سراسر مدیترانه و دریای سرخ اعمال کند و پدیده موسوم به «حلقه آتش» را دور اسرائیل شکل داد.
انباشت مشکلات
اما شکست قاطع داعش در سال ۲۰۱۹، به شکلی عجیب شرایط افول محور مقاومت را نیز فراهم کرد. بسیج جوانان مسلمان شیعه در گروههای شبهنظامی ضدداعش کاهشی شدید یافت. آیتالله سیستانی، علناً بین خود و کارزارهای محور مقاومت فاصله ایجاد کرد و خشونتهای شبهنظامی را محکوم کرد، با این استدلال که ماندگاری قدرت شیعه در عراق، بسته به تواناییاش در ایجاد نفوذ در حکومت و سیاست است.
شبهنظامیان شیعه، کنترل قلمروهایی گسترده در عراق را در طول کارزار ضدداعش به دست گرفته بودند، در شهرهای متعدد و نیز در بخشهایی از بغداد، از گستره کنترل ارتش و پلیس عراق، فراتر رفته بودند و قدرت اقتصادی قابلتوجهی، مستقل از دولت مرکزی به دست آورده بودند؛ اما وقتی مشغول اعمال قدرت شدند، اعتبارشان به عنوان ناجی شیعه و ضامن ثبات در عراق آسیب دید.
در سال ۲۰۲۰، حمله هوایی ایالات متحده، هم ژنرال سلیمانی و هم ابومهدیالمهندس را هدف گرفت و ضربهای دیگر به محور مقاومت وارد کرد. در سال ۲۰۲۱، احزاب عراقی نزدیک به ایران و شبهنظامیان مورد حمایت ایران، تنها ۱۷ کرسی در پارلمان به دست آوردند که نسبت به ۴۸ کرسی در سال ۲۰۱۸، کاهش یافته بود.
حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، در ابتدا نمایشی سهمگین از قدرت محور مقاومت به نظر آمد؛ اما به سرعت موجب شد ضرباتی به این محور وارد شود. نیروهای شیعه در سراسر منطقه تلاش کردند در حمایت از حماس بسیج شوند؛ اما در نوامبر ۲۰۲۴، اسرائیل با تبدیل ابزارهای ارتباطی حزبالله به بمب، تخریب گستردهای در این گروه به بار آورد، با ۴۲ قربانی و قطع عضو هزاران نفر از مقامات و سربازان این گروه. اسرائیل دهها نفر از فرماندهان این گروه و نیز رهبر کاریزماتیکش، سیدحسن نصرالله را هم در حملهای هوایی ترور کرد. یک ماه بعد از آن، در سوریه، دولت اسد در مقابل ارتشی از جهادیهای تحریرالشام با حمایت ترکیه، فروپاشید.
وقتی اسرائیل و ایالات متحده حمله نظامی و سختشان علیه ایران را در ماه ژوئن آغاز کردند، گروههای شیعه متحد ایران در منطقه به کمک تهران نرفتند. مقامات ایران که مجبور شدند توجهشان را به داخل معطوف کنند، سودی در این ندیدند که از ورای مرزها درخواست کمک کنند و به جای آن، از مردم ایران خواستند از میهنشان دفاع کنند. به همین شکل، متحدان شیعه در عراق و لبنان هم از ادبیاتی که بر هویت مذهبی فراملی تکیه داشت، روی گرداندند و به شکلی کاملتر به ملیگراییهای به سبک خودشان روی آوردند.
حالا به نظر میرسد ایران به جای اینکه به متحدان منطقهایاش فرمان دهد، در حال پیروی از روش آنهاست. حالا محور مقاومت بیشتر شبیه فدراسیونی از گروههای همنظر شده که اهداف مشترکی دارند ولی خودمختار عمل میکنند. در عراق، ایران گروههای مورد حمایتش را تشویق میکند که لباسهای نظامیشان را با کتوشلوار عوض کنند و به فرایند سیاسی بپیوندند.
در لبنان، ممکن است حزبالله تحت فشار اسرائیل و ایالات متحده خلع سلاح را بپذیرد تا از جنگ با اسرائیل و نیز جنگ داخلی با دیگر گروههای لبنانی بپرهیزد. تغییرات درون خود ایران نیز، نشاندهنده حرکت به سمت نوعی ملیگرایی و تساهل در محدودیتهای مذهبی است.
ایران به تدریج به گذار قدرت در رأس نزدیک میشود. آیتالله سیستانی ۹۵ سال دارد و بیمار است. نجف و قم مدتها کرسیهای رقیب برای آموزش مذهبی شیعه بودهاند، اما در طول دهههایی که ایران بر تقویت قدرت نظامی و سیاسی متمرکز بود، نجف بیشتر از قم یا تهران نمود مرجعیت مذهبی شیعه بود. انتظار میرود که جانشین سیستانی در عراق شیعیان را در مسائل مذهبی هدایت خواهد کرد.
اسرائیل میخواهد با برانگیختن شکافهای بیشتر در میان شیعیان، شبکه منطقهای ایران را از هم بگسلد. شیوه تفکر اسرائیل این است که اگر دولتهای ضعیف و در عین حال انعطافپذیری که مردم اقلیت خود، بهخصوص شیعیان را آزار میدهند یا تهدید میکنند، در لبنان و سوریه قدرت را به دست گیرند، انرژی شیعیان، بهجای مبارزه با اسرائیل صرف نبردهای داخلی برای قلمرو و نفوذ میشود. اسرائیل در منطقه اشغالیاش در جنوب لبنان، مکرراً به اهداف شیعیان حمله میکند. علاوهبر سربازان حزبالله دهها غیرنظامی را هم کشته است. تلاشهایش برای جلوگیری از اعمال قدرت دمشق بر سوریه نیز اقلیتهای این کشور را در مسیر برخورد با دولت مرکزیشان قرار داده است.
خطرات پنهان
با این حال، افول قدرت نظامی شیعه در سراسر خاورمیانه به این معنی نیست که هویت مذهبی شیعه و این احساس که بخشی از یک جامعه مذهبی فراملی هستند، ضعیف شده باشد. بهرغم شکستهای سیاسی و نظامی، تعداد شیعیانی که به زیارت اماکن مقدس عراق میروند، سالبهسال افزایش مییابد. در ماه اگوست، بزرگداشت شهادت امام سوم شیعیان، جمعیتی از زائران را که ۲۱ میلیون نفر تخمین زده شده، به شهر عراقی کربلا کشاند.
در شرایطی که ایران ضعیف شده و فشار بر شبهنظامیان شیعه برای خلع سلاح افزایش مییابد، شیعیان نگران آیندهای از بهحاشیهراندهشدن و خشونت هستند. سوریه که مهره مرکزی این محور بود، حالا توسط کهنهسربازان داعش و دیگر گروههای شبهنظامی سنی اداره میشود که در طول جنگ داخلی سوریه علیه حزبالله جنگیده بودند.
رژیم جدید در دمشق حالا حمایت قدرتهای اصلی سنی در منطقه را با خود دارد، یعنی ترکیه و عربستان سعودی. این رژیم به دنبال شکلدهی به توافقی با اسرائیل نیز هست. در همین حال، شیعیان در لبنان و عراق نگران هستند که دمشق از سنیها در کشورشان حمایت کند و تعادل قدرت را به ضررشان تغییر دهد.
این شیعیان که احساس تهدید و محاصره میکنند، ممکن است حتی قاطعانهتر به سراغ هویت جمعی خود بروند. اقلیتهای دروزی و علوی سوریه همین حالا هم مقاومت در مقابل حاکمیت دمشق را آغاز کردهاند. برای پیشگیری از جنگهای داخلی تازه، فروپاشی دولتها و ظهور دوباره افراطگرایی، تلاشهای دولتسازی در لبنان و سوریه باید بر تضمین حقوق برابر برای همه جوامع متمرکز باشند. اگر بیروت و دمشق اقلیتها را نادیده بگیرند، شیعیانِ بهحاشیهراندهشده دوباره برای دریافت حمایت به ایران روی میآورند. اگر درگیری راه بیفتد، کمک ایرانیها در آموزش، تسلیح و تأمین مالی به دنبالش خواهد آمد.
در عراق، جایی که فرایند ظریف تشکیل دولت و مذاکرات درونشیعی ادامه دارد، رهبران میانهرو شیعه را باید تشویق کرد. سیاستهای اخیر ایالات متحده، فشار سنگینی بر دولت عراق آورده تا از ایران فاصله بگیرد. واشنگتن باید از این پرهیز کند که عراق را مجبور به چنین انتخاب دشواری کند. چنین کاری ممکن است جایگاه رهبران میانهرو شیعه را تضعیف کند و تلاشهایشان برای کاهش نفوذ شبهنظامیان سابق و سیاستمداران فعلی و نیز محافظت و جدانگهداشتن عراق از درگیری بین ایران و اسرائیل را خنثی کند.
در سراسر منطقه، پرهیز از بازگشت به خشونت، بسته به تضمین این موضوع دارد که شیعیان در کشورهای خودشان، آیندهای سیاسی برای خود ببینند، نقشی ملی داشته باشند و نیز فرصتهایی اقتصادی بهدست آورند. مثلاً در لبنان، صرفاً خلع سلاح و برچیدن حزبالله ثبات نخواهد آورد. این سازمان، دههها نقش دولت را برای جامعه شیعه داشته است. به آنها امنیت، شغل و خدمات اجتماعی داده. حالا که نقش این گروه کمرنگ شده، باید راههای دیگری برای نقشآفرینی در سیاست و اقتصاد کشور به شیعیان ارائه شود.
دولتهای لبنان، سوریه و عراق، با کمک ایالات متحده و همسایگان عرب، باید به شیعیان مشاغل طبقه متوسطی در بخش خصوصی ارائه کنند، تا اتکایشان به استخدام در بخش دولتی که شبهنظامیان کنترلش میکنند، کاهش یابد. بدون راهی برای مشارکت اقتصادی، ممکن است جوانان دوباره به سمت نظامیگری کشیده شوند.
عربستان سعودی و دیگر دولتهای خلیجفارس در حال سرمایهگذاری هستند تا مشوق ظهور دولتهای قوی و مرکزی در لبنان و سوریه باشند؛ دولتهایی که بتوانند در مقابل نفوذ ایران مقاومت کنند. اینها در حالی که مشغول این سرمایهگذاری هستند، نباید اجازه دهند این تلاشها با فرایند عادیسازی روابط با ایران تداخل پیدا کند. عادیسازی روابط کمک کرده در حالی که بقیه نقاط خاورمیانه درگیر جنگ میشد، خلیج فارس باثبات بماند.
برای تضمین ادامه این ثبات، دولتهای عرب باید برنامههای دولتسازی را فعالانهتر با چشماندازی اقتصادی همراه کنند که آیندهای هم برای مناطق شیعه در لبنان و عراق ارائه کند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی باید تضمین کنند که آتشبس کنونیشان با حوثیها برقرار میماند و پیشرفت دیپلماتیک به سمت پایان همیشگی جنگ داخلی یمن، ادامه مییابد. آنها باید این ذهنیت را کنار بگذارند که شیعیان در سراسر منطقه دستنشانده ایران هستند و با آنها مثل شهروندانی برابر رفتار کنند.
بازسازی نیاز به آشتی دارد
اگر ایالات متحده به سهم خود میخواهد به درگیری در خاورمیانه پایان دهد و شاهد شکوفایی عراقی مستقل باشد باید گروههای شیعه را هم درون نظم ملی و منطقهای که تصور میکند ادغام کند. در لبنان، این یعنی همراهکردن تلاشها برای خلع سلاح حزبالله با برنامهای مشخص جهت بازسازی مناطق شیعه و ارائه حقوق مدنی و سیاسی شیعیان. ایالات متحده باید هر کار میتواند بکند تا از آتشبس بین حزبالله و اسرائیل حفاظت کند. شیعیان لبنان قطعاً در مقابل تهاجم و اشغال اسرائیل مقاومت خواهند کرد، چنان که بین سالهای ۱۹۸۲ و ۲۰۰۰ کردند.
واشنگتن باید از تلاشهای دولتهای عرب برای عادیسازی روابط با ایران حمایت کند و این یعنی گفتوگوی مستقیم با تهران. برخلاف آنچه ظاهراً دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده تصور میکند، ایران بعد از جنگ ۱۲ روزه در ماه ژوئن، احساس شکستخوردگی نمیکند. تهران بر این باور است، موشکهایی که به اسرائیل شلیک کرد، به اندازه کافی آسیب زدند تا هم اسرائیل و هم ایالات متحده، پیش از فکرکردن به دور دیگری از نبرد، بیشتر تأمل کنند. تا الان هم دیگر واضح شده است که این حملات، ظرفیتها و برنامههای هستهای ایران را کاملاً نابود نکردهاند.
ثبات منطقهای بستگی به این دارد که ایران با جهان عرب وارد تعامل دیپلماتیک و اقتصادی شود، اما دولتهای عرب نسبت به این موضوع، احتیاط و تردید دارند که به تهران، نقش منطقهای بزرگتری بدهند. هرگونه احیای روابط دیپلماتیک با بحرین یا گسترش روابط اقتصادی با دیگر دولتهای خلیج فارس مشروط به پیشرفت ایران در گفتوگوهای هستهای است. در نتیجه، بهتر است واشنگتن دوباره توجه خود را معطوف به مذاکره برای توافق هستهای با تهران کند، هر چه زودتر بهتر.
چندپاره نگهداشتن شامات، برای خاورمیانه ثبات به همراه نخواهد آورد. جوامع شیعه که زمانی زیربنای محور مقاومت بودند، باید درون زندگی سیاسی و اجتماعی منطقه گنجانده شوند. ایران هم باید ببیند که میتواند از تعامل دیپلماتیک و اقتصادی سود بیشتری حاصل کند یا خیر. گروههای شیعه تضعیف شدهاند اما تلاش برای خاموشنگهداشتن آنها با مستثنی کردنشان از سیاست، فقط باعث میشود آنها برای بازسازی شبکه نظامی مهیاتر شوند.