| کد مطلب: ۴۳۸۱۵

محدودیت‌‏های راهبردی پکن/چین در میانه دعوای ایران با اسرائیل و آمریکا چه کرد

ادعای گزافی نیست اگر چین را در کنار آمریکا و روسیه، مهم‌ترین بازیگران صحنه بین‌المللی بدانیم.

محدودیت‌‏های راهبردی پکن/چین در میانه دعوای ایران با اسرائیل و آمریکا چه کرد

ادعای گزافی نیست اگر چین را در کنار آمریکا و روسیه، مهم‌ترین بازیگران صحنه بین‌المللی بدانیم. بسیاری معتقدند، لااقل فعلاً، چین از روسیه نیز قدرت و نفوذ بیشتری دارد و از نگاه برخی، تقابل اصلی که در تصویر کلی و بلندمدت جهانی باید رصد شود، تقابل بین پکن و واشنگتن است. ماه گذشته، یکی از متحدان چین، یعنی ایران، از سوی اسرائیل، مهم‌ترین متحد ایالات متحده در جهان، هدف حمله قرار گرفت؛ درحالی‌که البته، چین در چارچوب راهبرد کلی‌اش، با طرف حمله‌کننده نیز روابط خود را دارد.

چین در واکنش به این اتفاق، چه مواضعی گرفت، چه اقدامی کرد، چه ترجیحاتی دارد و دلایل و انگیزه‌هایش چیست؟ چین در خاورمیانه، در تعامل با ایران، در رابطه با اسرائیل و در تقابل با ایالات متحده چه می‌خواهد و وقوع درگیری و تقابل این‌چنینی بین ایران و دو طرف دیگر، چه آثار و دلالت‌هایی در برنامه پکن دارد؟ این وضعیت، عللی دارد و نیز پیامدهایی مثبت و منفی برای چین. پیش از بررسی این عوامل، مرور مواضع و اقدامات طرف چینی مفید خواهد بود.

موضع‌گیری شدید، اقدام قلیل

در صحنه موضع‌گیری، چین خیلی زود وارد شد. یک روز بعد از شروع جنگ، فو کونگ، سفیر و نماینده چین در سازمان ملل در نشست اضطراری شورای امنیت حملات اسرائیل به ایران و نقض امنیت و تمامیت ارضی ایران را محکوم کرد و این اقدامات را حامل پیامدهایی جدی دانست. فو کونگ خواستار اقدام نهادهای بین‌المللی در این زمینه نیز شد. همان روز، شی‌جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین نیز در ایکس نوشت: «اسرائیل باید دست بردارد.» لین جیان، سخنگوی وزارت امور خارجه چین نیز نگرانی کشورش را اعلام و خواستار اقدام همه طرف‌ها برای توقف تنش‌ها شد. تماس‌ها و دیدارهای حین و بعد از جنگ نیز برقرار شدند و چین بر مواضع این چنین تأکید کرد.

چین البته در موضع‌گیری‌های خود، هرازگاهی دو طرف را خطاب قرار می‌داد و خواستار خویشتنداری هر دو می‌شد، مثل وقتی گو جیاکون، سخنگوی وزارت خارجه چین چنین گفت. چین اواسط جنگ، آمریکا را هم متهم به «دمیدن در آتش» این جنگ کرد و ضمناً از همه کشورهایی که نفوذ ویژه‌ای بر اسرائیل دارند خواست مسئولیت بر عهده بگیرند. شخص شی حتی در دیدار با همتای ازبکستانی، تا این حد پیش رفت که اسرائیل را عامل گسترش تنش در آسیای غربی بخواند. شی فنگ، سفیر چین در آمریکا هم در میانه جنگ تأکید کرد آتش‌بس فوری، ضروری است.

مرور فضای شبکه‌های اجتماعی هم نشان می‌دهد، احتمالاً بخشی از توان تبلیغاتی غیررسمی چین در فضای این شبکه‌ها نیز در جهت محکومیت اسرائیل و آمریکا و بلکه حمایت از ایران در این تقابل قرار گرفته است. لین جیان، همچنین در گزارش دیدار وانگ‌یی، وزیر خارجه چین با سیدعباس عراقچی، وزیر خارجه ایران، ضمن تأکید بر حمایت از ایران «در مسیر حفاظت از حاکمیت ملی و کرامت خود» ایران را «یک شریک راهبردی جامع» خواند؛ عبارتی که شاید در دنیای واقعی چندان نمود نداشته باشد اما در چنین بزنگاهی، حتماً تعارف بزرگی است. چین در مجموع با تأکید بر نقش قوانین بین‌المللی، آسیب به آرمان‌های منع گسترش تسلیحات هسته‌ای و فراخوان برای کاهش تنش‌ها، تلاش کرد خود را در جایگاه قدرتی مسئول بنمایاند که از ثبات دفاع می‌کند.

در عین حال و با همه این موضع‌گیری‌ها، به لحاظ عملی چین اقدام خارج از انتظاری نکرد. در حین جنگ، نه در تهاجم و نه در دفاع، چین به کمک ایران نشتافت. خبرسازی‌هایی در این زمینه شد اما همه غیرموثق بودند و برخی تکذیب هم شدند؛ چین تلاش جدی و واقعی برای میانجیگری بین ایران و اسرائیل هم نکرد. متحدان و شرکایش را ترغیب به دخالت نکرد و از روابط اقتصادی‌اش با طرف‌های مختلف نیز برای تحمیل کاهش تنش استفاده‌ای نبرد؛ البته می‌توان به این نکته اشاره کرد که حملات فقط ۱۲ روز طول کشیدند و شاید اگر درگیری طولانی‌تر می‌شد یا اتفاقات جدی‌تری در آن می‌افتاد، کشورها تصمیمات متفاوتی می‌گرفتند اما به هر حال در دنیای واقعی، اتفاقی نیفتاد.

ادعای دیگری هم می‌توان در این زمینه کرد؛ اینکه شدت خصومت بین اسرائیل و ایران چنان بود که اقدامات دیپلماتیک و اقتصادی به این شکل کاری از پیش نمی‌بردند. حداکثر اقدامی که فعلاً چین انجام داده، ادامه نقش‌آفرینی به عنوان خریدار عمده نفت از ایران است که با دلایل پیشین ادامه دارد. اما آن موضع‌گیری‌ها چرا واقع شدند و بعد چرا تبدیل به اقدام جدی‌تری نشدند یا به تحلیل برخی، هرگز نخواهند شد؟

محوری در کار نیست

یکی از نکاتی که در این ماجرا بار دیگر آشکار شد، نادرستی یکی از باورها در قبال مفهومی مبهم به نام «شرق» بود. سیاستمداران و تحلیلگران آمریکایی مکرر مدعی شده‌اند که روسیه، چین، ایران و کره شمالی، محوری هستند که در جهت تقابل با غرب در کنار هم عمل می‌کنند. در ماجرای جنگ روسیه با اوکراین، تعاملات بین سه کشور دیگر با روسیه را، گرچه محدود بود، نشانه وجود این محور تعریف می‌کردند. برخی تریبون‌ها خارج از آمریکا نیز چنین تصوری را دنبال می‌کردند و برخی در صحنه ایران نیز، گاهی به عنوان نقطه اتکا و امید ایران و گاهی به عنوان همدستی ناخوشایند، شبیه همین ایده را داشتند.

در عمل اما در بزنگاهی مهم مشخص شد این ایده پایه و اساس چندانی ندارد. هر کدام از این کشورها، به دلایل خودشان و در عرصه‌هایی جداگانه، اختلافاتی با غرب و به‌خصوص با ایالات متحده دارند که در بازه‌های زمانی مختلف تشدید می‌شود یا تخفیف می‌یابد؛ اما سوژه‌های این اختلافات، هر کدام در عرصه‌های مختلفی و جنس این تقابلات هم به شکلی است که اغلب نمی‌توان چندان هم‌پوشانی بینشان یافت؛ هم‌پوشانی از جنسی که موجب شود، پروژه‌های این‌ها در این تقابل‌ها بر هم منطبق شود و برآیند مشترکی حاصل کند.

حتی وقتی روسیه درگیر جنگی می‌شود که به اندازه اوکراین برایش مهم است، قدرتمندترین بازیگر دیگر از این جمع، یعنی چین هم بسیار محدود وارد بازی می‌شود. این درست برعکس سیستم اتحاد غربی است که در آن اشتراک اهداف، منافع و راهبردها بسیار گسترده‌تر است. بخشی از این موضوع نیز البته به این برمی‌گردد که طرف غربی در مقایسه با طرف شرقی اغلب از موضع دست بالا وارد تقابل می‌شود؛ به همین شکل است که یک تأثیر اصلی چین، تهدید جایگاه ایالات متحده در صحنه اقتصاد و تجارت جهانی است و یک اقدام مهم روسیه، واکنش به گسترش ناتو.

طرف غربی البته تحلیل‌های این‌چنینی را بیشتر جهت تنظیم برنامه‌ها مطرح می‌کند و البته در بسیاری از صحنه‌های اصلی تصمیم‌گیری، این تحلیل‌ها به این شکل جدی گرفته نمی‌شوند. در سمت شرقی نیز می‌توان با اطمینان خوبی گفت، در پکن، مسکو و پیونگ‌یانگ، واقعیت این روابط بسیار صحیح‌تر فهمیده می‌شود.

بعید است ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه وقتی درباره جنگ اوکراین فکر می‌کند، شی در پکن وقتی به جنگ تعرفه‌ای با واشنگتن می‌نگرد یا پیونگ‌یانگ، وقتی بازی هسته‌ای را ادامه می‌دهد، بر این تصور باشند که می‌توانند بی‌گدار به آب بزنند؛ به این اطمینان که حتماً و قطعاً در بزنگاه‌های مهم، دیگران نجات‌شان خواهند داد. آن‌ها می‌دانند که بقیه کشورهای دارای اختلاف با آمریکا، حداکثر می‌توانند در پروژه‌های خاص، هم‌دستی‌هایی محدود ارائه کنند.

رابطه پکن با تهران

بخشی از این موضع‌گیری‌ها به این برمی‌گردد که به هر حال ایران کشوری دوست برای چین محسوب می‌شود. چین نفت زیادی از ایران می‌خرد و طبق برخی گزارش‌ها، این معامله دوستانه هم تنظیم می‌شود. چین برای حفظ چنین ورودی مطلوبی انگیزه دارد. از طرف دیگر، تهران بازیگر همراه پکن در صحنه خاورمیانه‌ای است که تقریباً همه بازیگران دیگرش، روابطی به‌مراتب قوی‌تر با واشنگتن دارند؛ البته بسیاری از این کشورها، روابط خود را با چین هم دارند اما به هر حال، می‌توان به سادگی ادعا کرد که برای همه آن‌ها، اولویت آمریکاست.

ایران همچنین به عنوان بازیگری که همراه غرب نیست، در همسایگی روسیه حضور دارد و این هم جایگاه مهمی برای دو پایتخت طرف تقابل با آمریکاست. در بلندمدت، چین می‌تواند در میان گزینه‌های اول یا حتی تنها گزینه ایران برای هر گونه تعامل تجاری و اقتصادی خارجی باشد، به‌خصوص که بازیگر دیگر، یعنی روسیه، چندان توانایی تعامل اقتصادی تأثیرگذار با تهران ندارد.

برخی همین حالا گمانه‌زنی می‌کنند، زمانی که ایران بخواهد برای بازسازی نقاط آسیب‌دیده از همین جنگ اقدام کند، یکی از گزینه‌ها استفاده از کمکِ چین است. به‌طور کلی نیز، چین می‌تواند در تقابلش با واشنگتن از گزینه ایران و به‌خصوص نفتش استفاده کند. همه این‌ها یعنی حفظ تهران در مقابل خطرات اساسی برای چین مفید است.

در عین حال، امکانات ایران برای ارائه فرصت و مزیت به چین محدود است و از آن مهم‌تر، گزینه‌های جایگزینش. به همان اندازه که وجود کشوری در وضعیت ایران برای چین کارکرد دارد، شرایطی که ایران در صحنه بین‌المللی تحمل می‌کند، به این معناست که چین نگرانی چندانی هم از بابت حفظ رابطه با تهران ندارد. کشوری مثل ترکیه اگر از وضعیت رابطه با ایالات متحده ناراضی باشد، می‌تواند در تعامل با روسیه، منافعی حاصل کند و نیز به واشنگتن یادآوری کند که امتیاز می‌خواهد. ایران چنین گزینه‌ای ندارد. به همین مناسبت، پکن لازم نمی‌بیند خود را برای راضی‌نگه‌داشتن تهران به آب‌وآتش بزند.

شاید جالب‌توجه‌ترین ادعایی که در این میان از سمت چین آمد، از زبان یک استاد دانشگاه چینی بود. فن هونگدا، کارشناس خاورمیانه دانشگاه مطالعات بین‌المللی شانگهای، در گفت‌وگویی با رسانه چینی «ساوت چاینا مورنینگ پست» یا «صبح جنوب چین» گفت: «پکن به دلایل راهبردی و اقتصادی نمی‌تواند به طور مستقیم در منازعات نظامی مداخله کند، اما در صورت تشدید بحران، احتمالاً حمایت‌های مادی در اختیار ایران قرار خواهد داد.» این اظهارات پس از حمله آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران و نگرانی‌های مربوط به بسته شدن تنگه هرمز مطرح شد.

وی افزود: «فشار آوردن به ایران برای جلوگیری از بستن تنگه هرمز برای چین دشوار خواهد بود، زیرا تهران دلایل مشروعی برای پاسخ دادن به حملات ایالات متحده دارد.» با این حال این کارشناس چینی تاکید کرد پکن ممکن است در صورت تشدید بحران، «حمایت مادی» به ایران ارائه دهد، گرچه وی اقدامات ایالات متحده را تاکنون بیشتر «نمادین» دانست. این تحلیل‌ها، تصویر خوبی از چارچوب نظری پکن درباره تهران با گستره و محدودیت‌هایش ارائه می‌کند.

خبر مهم دیگری نیز که در بررسی وضعیت تقابل بین چین و آمریکا و نیز ایران و آمریکا مفید به نظر می‌رسد، اتفاقی است که پس از آتش‌بس افتاد. دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا در پی آتش‌بس میان رژیم اسرائیل و ایران اعلام کرد: «چین حالا می‌تواند به خریدن نفت از ایران ادامه دهد.» ترامپ پیشتر با اشاره به تصمیم خود برای وضع تحریم‌های جدید علیه نفت ایران، تهدید کرده بود هر کشوری که از ایران نفت بخرد حق تجارت با آمریکا را نخواهد داشت.

رابطه پکن با تل‌آویو

بخش دیگری از ماجرا، مربوط به تعامل چین با اسرائیل است. چین با اسرائیل، کم روابط تجاری ندارد. تنش‌های چند سال اخیر در صحنه‌های مختلف، البته گاهی روی رابطه پکن با تل‌آویو تأثیر منفی داشته اما بخش‌هایی از این رابطه ممکن است مقاوم‌تر از این‌ها باشند. روابط چین و اسرائیل، پیش از اینکه حتی آتش جنگ دوباره غزه شعله‌ور شود، در مسیر نزولی قرار گرفت. دولت ایالات متحده به تل‌آویو فشار آورد تا حضور چین را در بخش‌های حساسی مثل فناوری‌های پیشرفته و زیرساخت‌های بنادر مهار کند.

در عین حال، از زمان آغاز حملات اسرائیل در غزه، انتقادات فزاینده چین از این رژیم نیز روند رابطه را نزولی‌تر کرد. همین موضع‌گیری‌های چین در قبال جنگ اسرائیل با ایران نیز برای رابطه پکن – تل‌آویو مضر بوده است. در عین حال، محاسبات اقتصادی طور دیگری پیش می‌روند. «موسسه خاورمیانه» در تحلیلی در این باره می‌نویسد احتمال دارد اهالی کسب‌وکارهای حوزه فناوری در اسرائیل، همچنان به دنبال سرمایه و نیز بازار چین بروند.

به عبارتی، این رابطه فعلاً همچنین گزینه مهمی برای دو طرف است اما در عین حال، باز به تحلیل همین اندیشکده، دوران گسترش همکاری‌ها بین چین و اسرائیل به نظر پایان‌یافته می‌رسد. این ممکن است برای چین خسارت بزرگی هم نباشد، چراکه وزن راهبردی اسرائیل در برنامه‌های جهانی پکن چندان بالا نیست و حفظ اعتبار پکن بین دولت‌های منطقه با اکثریت مسلمان، به‌خصوص آن‌هایی که نسبت به رویکرد غرب بدبین شده‌اند، اهمیت بیشتری دارد.

رابطه پکن با اطرافیان خلیج فارس

بخش دیگری از موضوع به مدیریت رابطه چین با دیگر کشورهای خاورمیانه برمی‌گردد، مشخصاً اعراب حاشیه خلیج‌فارس. چین مدت‌هاست در حال افزایش تعاملات اقتصادی و تجاری با این کشورها، به‌خصوص در حوزه انرژی است و در چند سال اخیر سعی کرده در صحنه سیاسی نیز خودی بنمایاند؛ برجسته‌ترین نمونه‌اش هم مربوط به وساطت بین تهران و ریاض برای رفع تنشی چندین ساله بود. کشوری که به دنبال تحکیم روابط با کشورهای یک منطقه است، نمی‌تواند در مقابل اتفاقی در این ابعاد ساکت بماند، به‌خصوص وقتی طرف‌های سوم در ماجرا نیز عمیقاً نگران تبعات جنگ و احتمال گسترش آن یا ترکش‌هایش هستند. پکن ناچار است وارد شود و موضع بگیرد تا به آن‌ها هم نشان دهد وضعیت این منطقه و تهدیدات امنیتی در آن برایش اهمیت دارد.

دردسر انرژی در خاورمیانه

اهمیت خاورمیانه برای چین نیز، تا حد زیادی به مسئله انرژی مربوط است. هر گونه تنش در خاورمیانه، همواره بر بازارهای انرژی اثرگذاری کم‌وزیاد، کوتاه‌مدت و بلندمدت داشته است. تأمین انرژی، از انگیزه‌های مهم تعامل چین با کشورهای خاورمیانه است، چه با ایران و چه با اعراب منطقه. تنش در حد جنگ اسرائیل با ایران یا بدتر از آن، حمله آمریکا به ایران، می‌تواند بحران‌هایی در منطقه ایجاد کند که آثاری جدی روی بازار انرژی بگذارند.

خود ایران به عنوان فروشنده نفت چین در معرض آسیب قرار می‌گیرد اما گسترش جنگ یعنی عراق، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و خیلی‌های دیگر هم در معرض چالش قرار می‌گیرند. هر گونه شعله‌ورشدن آتش درگیری در حوالی خلیج فارس یا هر گونه تهدید مسیر کشتیرانی تنگه هرمز یا دیگر آب‌راهه‌های منطقه، می‌تواند به معنای گرانی انرژی یا حتی کاهش تولید نفت شود و چین بسیار نسبت به چنین وضعیتی هوشیار است. به همین مناسبت انگیزه‌ای جدی دارد که در حد امکان تلاش کند تنش‌ها در این منطقه کنترل شوند.

پکن در تقابل با واشنگتن

تحولات منطقه البته واجد یک ویژگی مثبت مهم برای پکن هم هستند: هر چه تنش‌های خاورمیانه و مشخصاً درگیری‌های اسرائیل طولانی‌تر و گسترده‌تر شود، بخش بیشتری از انرژی و سرمایه سیاسی و اقتصادی ایالات متحده را به سمت خود می‌کشد و مصرف می‌کند. هر چه ایالات متحده در دنیا بیشتر مشغول باشد، فرصت و توان کمتری باقی می‌ماند که بتواند صرف شرق آسیا و چین کند و این برای چین اتفاقی مثبت است.

بخش مهمی از ساختار سیاست خارجی ایالات متحده مدت‌هاست قصد دارند حضور خود را در خاورمیانه کاهش دهند و توجه بیشتری به سمت شرق آسیا داشته باشند، هم به خود چین، هم به اقدامات چین در نقاطی مثل تایوان و هم در تعامل با کشورهایی در آن منطقه که بیشتر و بیشتر در معرض تصمیمات چین هستند؛ اما یکی از عوامل مهمی که مانع تحقق این خواسته در آمریکا شده، خاورمیانه است.

موضع‌گیری چین در قبال این تحولات از طرفی، این کارکرد را هم دارد که به چین فرصت می‌دهد، اقدامات و رویکردهای غرب را محکوم کند و بر فشارها در این زمینه بیافزاید. چین در میانه جنگ چندین بار با ادبیات و به اشکال مختلف، آمریکا را به عنوان مسئول این تنش‌ها و مقصر آن معرفی و حتی تأکید کرد حمله آمریکا به ایران به اعتبار واشنگتن آسیب زده‌است. همچنان که تعامل با متحدان آمریکا در منطقه برای چین مفید است، حمایت از کشوری مثل ایران در تقابل‌های این‌چنینی نیز می‌تواند از همین زاویه، در جهت خلاف خواسته‌های واشنگتن، به کار چین بیاید. از نگاهی، مسئله جنگ روسیه در اوکراین هم همین کارآیی را برای پکن دارد.

در عین حال، تقابل بین چین و آمریکا، برای هر دو طرف الزاماتی نیز ایجاد می‌کند و همزمان همین الزامات، اهرم‌هایی نیز به دست دو طرف می‌دهد. ترامپ پس از آتش‌بس، تأکید می‌کند که دیگر درباره خرید نفت چین از ایران تهدید مستقیم نخواهد کرد. این عقب‌نشینی از موضعی است که آمریکا هنوز مایل نیست وارد آن شود و فعلاً چین هم تصمیم نگرفته از آن کنار بکشد. فعلاً چین می‌خواهد همچنان از ایران نفت بخرد و آمریکا هم تصمیمی ندارد بر سر این موضوع، تشدید تنشی درست کند.

فاصله با بحران‌ها

یک مسئله دیگر نیز در لحظه کنونی چین را در جایگاهی منحصربه‌فرد قرار می‌دهد: در میان منابع مهم قدرت، فعلاً چین تنها بازیگری است که در هیچ‌کدام از بحران‌ها درگیری مستقیم ندارد و این مزیت مهمی است. آمریکا درگیر تحولات مربوط به اسرائیل و اوکراین است و نیز تا حد زیادی، اتفاقات مربوط به یمن، سوریه، عراق و کشورهای دیگر. اروپا در تقابل با روسیه و در مسئله اوکراین مشغول است و البته سهم قابل‌توجهی هم از چالش‌های حاصل از اقدامات اسرائیل را بر دوش می‌کشد. روسیه خود طرف اصلی یک جنگ مهم است.

پکن اما بین خود و همه این تنش‌ها حائل و فاصله دارد. این به نوعی برای چین مزیت به حساب می‌آید، چون دست بازتری برای انتخاب میزان دخالت خود دارد و می‌تواند در همه این صحنه‌ها، به میزانی محدود منافع خود را دنبال کند؛ به‌علاوه، آسیب و هزینه مستقیمی از هیچ کدام از این تقابل‌ها متوجه چین نمی‌شود. از طرف دیگر، این وضعیت انگیزه‌ای هم برای چین ایجاد می‌کند که نگذارد میزان درگیری‌اش در هیچ کدام از این تنش‌ها، از حدی بیشتر شود و به همین مناسبت، اقدامات خود را نیز محدودتر نگه می‌دارد.

این البته تا حدی با راهبرد پکن مبنی بر عدم‌تعهد فعال نیز جور در می‌آید و حتی شاید این دوری از بحران امکان اتخاذ چنین راهبردی را برای چین فراهم کرده، چنان که تا جنگ جهانی دوم، فاصله جغرافیایی ایالات متحده با مراکز مهم درگیری در جهان و حضور دو اقیانوس به عنوان حائل، کمک کرده بود واشنگتن بر همین راهبرد عدم‌مداخله بماند. تحولات جنگ جهانی دوم آمریکا را قانع کرد از لاک خود بیرون بیاید و پس از آن هم دیگر برنگشت. در پکن اما هنوز نشانه‌ای از این نیست که تصمیم برای تغییر این سیاست کلان وجود دارد.

بالادست مسکو

در این وضعیت البته نکته دیگری هم دیده می‌شود و آن اینکه چین الان در صحنه بین‌المللی، به عنوان یکی از دو قدرت بزرگی که در تقابل با آمریکا هستند، وضعیتی بهتر نسبت به روسیه دارد و امکانات بیشتری برای تصمیم‌گیری. در بزنگاه درگیری ایران و اسرائیل نیز می‌شد دید که موضع‌گیری‌های چین، با دست بازتری انجام می‌شوند. اگر ماجرا به نقطه‌ای می‌رسید که برای منافع چین در منطقه تهدید جدی ایجاد می‌شد، بیشتر و زودتر از روسیه می‌توانست وارد نقش‌آفرینی برای مهار وضعیت شود و البته گستره وسیع تعاملات تجاری و اقتصادی‌اش با همه طرف‌های درگیری، ابزارهای بهتری برای تعامل با آن‌ها برایش ایجاد می‌کرد؛ ابزارهایی که بخش عمده آن‌ها را روسیه اساساً ندارد.

پیامدهای رویکرد عدم‌مداخله

در عین حال اما یکی از بخش‌های مهم راهبرد سیاست خارجی چین، یکی از محدودیت‌های آن نیز می‌شود. چین تا اینجای کار به شکلی جدی تقابل خود با ایالات متحده را وارد عرصه درگیری‌های نظامی و تقابل‌های خصمانه نکرده است و بلکه در کمتر صحنه‌ای حاضر شده در عرصه نظامی نقش‌آفرینی داشته باشد. این رویکرد، مزیت‌های بسیاری برای چین داشته اما در این میان یک چالش هم برای او ایجاد می‌کند که در بزنگاهی مثل جنگ اسرائیل با ایران، خودنمایی می‌کند.

رویکرد چین و تداوم آن در میانه این جنگ، برای بسیاری این پیام را دارد که در بحث امنیت، نمی‌توانند روی چین حساب باز کنند، لااقل نه آن طور که می‌توانند روی مداخله آمریکا حساب کنند یا حتی روی نقش‌آفرینی روسیه. این نکته از دید بسیاری از تحلیلگران نیز پنهان نماند که روند اتفاقات جنگ اسرائیل و ایران، در این زمینه اثری منفی روی نگاه اطرافیان خلیج فارس به چین داشته است و به آن‌ها پیام داده، اگرچه می‌توانند در تعاملات اقتصادی و حتی گاهی سیاسی، با پکن کار کنند، برای بحران‌های امنیتی و نظامی، چین همچنان مایل نیست گزینه باشد.

این طبعاً برای برخی به معنای گسترش تعامل با دیگران است و در همین راستا، می‌تواند مزاحم برنامه‌های چین در منطقه باشد. به هر حال به یکی از دوستان چین در خاورمیانه‌ای که برای چین مهم است، حمله شده و چین عملاً دخالتی نکرده است. برای کشوری که چندین سال است، مدعی و پیگیر نظم جدیدی در جهان است، این اصلاً تصویر خوبی نیست؛ البته چنان که رسانه اقتصادی سی‌ان‌بی‌سی در آمریکا گزارش داده، آمارها می‌گویند برنامه‌های اقتصادی چین در منطقه از این تحولات آسیبی ندیده‌اند اما تحرکات چند سال اخیر نشان داده، چین نقشی فراتر از یک بازیگر مهم اقتصادی می‌خواهد.

محدودیت خودخواسته در نقش‌آفرینی‌های مورد نیاز

احتمالاً تا همین جای متن این نکته توجه شما را جلب کرده باشد که نکات مطرح‌شده، با هم هم‌راستا نیستند. حتی گاهی در بررسی یک عامل نیز در دو جهت مختلف حرکت می‌کنیم. واقعیت وضعیت چین در صحنه جهانی همین است. تحولات خاورمیانه به‌شدت برای چین مهم هستند. از میان سناریوهای محتمل در ادامه روند، برخی برای چین بسیار نامطلوب هستند و برخی دیگر، ایده‌آل؛ اما چین برای نقش‌آفرینی مؤثر در تحولات منطقه، چه در جهت کاهش تنش و حرکت به سمت صلح و چه در جهت مدیریت آن له یا علیه یکی از بازیگران، امکانات محدودی دارد.

تصمیم پکن برای حرکت جدی به هر کدام از این دو جهت، می‌تواند در یکی دیگر از عرصه‌هایی که چین در منافع ملی خود تعریف کرده، چالش جدی بیافریند و چین را در معرض مسائلی قرار دهد که لااقل تا اینجای کار، پکن به‌شدت از آن‌ها پرهیز داشته. چین تلاش بسیاری کرده که تصویر چندقطبی جهان را تقویت کند اما در همین بزنگاه بار دیگر به بسیاری یادآوری شد، این آمریکاست که با همه دردسرها، همچنان واقعیت میدان نبرد را تغییر می‌دهد نه چین. جنگی که رخ داد، بار دیگر به چین یادآوری کرد که دیپلماسی و تجارت، بدون اهرم اعمال قدرت، کمتر نتیجه‌بخش است و رویای رهبری در جهان، با حفظ عدم‌تعهد راهبردی جور در نمی‌آید. در محاسبات چین، این مسئله درک شده است. روسیه، سقف و کف مداخله چین را می‌داند و در تنظیم سیاست‌های خود این را در نظر می‌گیرد.

واشنگتن، متوجه است که تا کجای کار با چین در تقابل مستقیم قرار نخواهد گرفت و از چه خطی اگر عبور کند، چین را مجبور به اقدام خواهد کرد. تل‌آویو، ریاض، ابوظبی، حتی بغداد و پیونگ‌یانگ، تابه‌حال نشان نداده‌اند که گزینه‌هایی فراتر یا فروتر از واقعیت برای گستره امکانات چین قائل‌اند. در صحنه‌ای چنین پرتنش، با آتشی که زیر خاکستر چنین گداخته است، هر کس درباره بازیگران دیگر تحلیل نادرستی به خود القا کند، خطایی بزرگ مرتکب می‌شود؛ بزرگ و شاید مهلک.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
پربازدیدترین
آخرین اخبار