پایان دوران برجام
شعار دونالد ترامپ «صلح از طریق قدرت» است که میتواند معنای «معامله از طریق قدرت» یا «تضعیف از طریق قدرت» یا «حذف از طریق قدرت» هم داشتهباشد.

غرب، به عنوان غرب جمعی و در رأس آنها آمریکای دونالد ترامپ، بر این باور هستند که از منظر منطق قدرت، جمهوری اسلامی به حدی تضعیف شدهاست که دیگر مولفههای معاملهگرایانه دوران برجام نمیتواند روی میز قرار داشتهباشد. شعار دونالد ترامپ «صلح از طریق قدرت» است که میتواند معنای «معامله از طریق قدرت» یا «تضعیف از طریق قدرت» یا «حذف از طریق قدرت» هم داشتهباشد.
در واقع اجبار از طریق قدرت، در معادلات بینالملل رویکرد ریشهداری است. تصور آمریکا و متحدان غربیاش این است که در حال حاضر متحدان ایران در منطقه به شکل چشمگیری تضعیف شدهاند. از طرف دیگر در حوزه هستهای به وفور این ادعا تکرار میشود که مراکز غنیسازی ایران نابود شدهاست؛ هرچند با توجه به بومی شدن دانش هستهای در ایران، استعداد ازسرگیری برنامه هستهای همچنان وجود دارد. در حوزه موشکی و مسائل دیگر هم درک طرف غربی این است که ایران تضعیف شدهاست و در موضع ضعف قرار دارد.
به همین جهت تصور آنها این است که فوریت تهدید ایران از بین رفتهاست، اما موجودیت تهدید همچنان باقی است. قدرتهای غربی درصدد این هستند که از هر ابزاری استفاده کنند که دیگر اجازه ندهند، تهدیدی که فوریت آن از بین رفتهاست، دوباره به جایگاه قبلی خودش بازگردد. در این چارچوب هرگونه سختگیری که از سوی طرفهای غربی اعمال میشود، در همین چارچوب است که اجازه ندهند ایران قدرت قبلی خود را بازیابد.
در حال حاضر غرب از ابزارهای فشار خود علیه ایران استفاده میکند. مکانیسم ماشه یکی از تجلیات همین ابزار فشار است. به نظر میرسد که غرب جمعی به این نتیجه رسیدهاست که در شرایط کنونی با تصور تضعیف جمهوری اسلامی و تحلیل رفتن مولفههای قدرتش با اشتراک مساعی و استفاده از ابزارهای فشاری که در اختیار دارد، میتواند امتیازهایی به مراتب فراتر از برجام از ایران بگیرد. در شرایطی که در برجام، آمریکا و متحدان غربیاش پذیرفتهبودند که ایران سطح مشخصی از غنیسازی را انجام بدهد، اما هدف کنونی آنها این است که ایران حق هیچ سطحی از غنیسازی را در خاک خود نداشتهباشد.
در عین حال برخلاف دوران مذاکرات برجام، شاهد این هستیم که دیگر غرب به دنبال توافق تکموضوعی با ایران در حوزه هستهای نیست؛ امری که از سوی وزیر خارجه آلمان هم مورد تاکید قرار گرفت که باید «در مورد همه چیز با ایران توافق کنیم.» در این دیدگاه طرفهای غربی به مذاکراتی علاقهمند هستند که در چارچوب آن همه اختلافهای موجود از جمله مسئله هستهای، مسئله توانمندیهای موشکی ایران، مسئله سیاستهای منطقهای ایران و نوع کنشگری ایران در قبال اروپا هم مورد مذاکره قرار گیرد. یکی از دلایلی که اروپاییها هم در این قضیه در کنار آمریکا قرار گرفتهاند، مسئله بعد جغرافیایی و حوزه امنیتی اروپا است که باعث میشود اروپاییها به شکل ویژه نگران نوع کنشگری ایران در قبال خودشان باشند.
ممکن است که آمریکا هیچ نگرانی معتبری نسبت به برنامه هستهای ایران به عنوان یک کشور نداشتهباشد. اما اروپاییها دارای نگرانی معتبر هستند، چراکه اروپا در دسترس سلاح هستهای فرضی ایران قرار میگیرد. در مورد برنامه موشکی ایران هم همین مسئله وجود دارد، اروپاییها نسبت به برد موشکهای جمهوری اسلامی ایران نگرانی دارند. مسئله ناامنی و بیثباتی منطقه غرب آسیا و خاورمیانه هم برای اروپاییها اهمیت دارد، چراکه بیثباتی منطقه ما از طریق مسائلی مانند مهاجرت و ناامنی اروپا را مورد تهدید قرار میدهد.
علاوه بر اینها مسئله حمایت نظامی ادعایی ایران از روسیه در اوکراین هم به عنوان یک شتابدهنده به نگرانیهای اروپا از عملکرد ایران مطرح شد. هرچند واقعیت میدانی این است که ایران اساساً نقش چندان تعیینکنندهای در شکست یا پیروزی اوکراین در جنگ نداشتهباشد، اما صرف طرح شدن ادعای کمک ایران به یک متجاوز به یک کشور اروپایی، باعث افزایش تنش در روابط ایران و اروپا شد.
اروپاییها معتقد هستند ایران در میدان امنیتی اروپا وارد شدهاست و ادعا میکنند که ایران در حوزههایی مانند تروریسم، نفوذ و جاسوسی در اروپا دخالت دارد. در همین هفتههای گذشته شاهد چندین خبر در مورد بازداشت افرادی که ادعا میشد مرتبط با ایران هستند در کشورهای مختلف اروپایی مانند انگلیس، آلمان و هلند بودیم.
بر اساس آنچه گفتهشد، اروپاییها در شرایطی که ایران ضعیف شدهاست و نگرانیهای اروپا نسبت به ایران بسیار فراتر از نگرانیهای آمریکا نسبت به ایران است، در واقع نقش پیشین خود را که در دوران برجام به عنوان واسطه و میانجی برای کاهش تنش میان ایران و آمریکا تعریف کردهبودند کنار گذاشتهاند و اکنون در واقع آتشبیار معرکه شدهاند.