| کد مطلب: ۴۰۹۸۳

الگوی جدید رفتار آمریکا/از اوکراین و روسیه، تا اسرائیل و ایران

ایالات متحده همچنان سطح قابل‌توجهی از کنترل را بر اقدامات دولت‌های مشتری‌اش اعمال می‌کند، بدون اینکه نیروهای خودش را در معرض خطر قرار دهد.

الگوی جدید رفتار آمریکا/از اوکراین و روسیه، تا اسرائیل و ایران

جورج فریدمن/استراتژیست: حمله پهپادی اوکراین به روسیه در آغاز ماه جاری و حمله اسرائیل به ایران، شباهت‌های عجیبی داشته‌اند:

هر دو حمله در حالی واقع شدند که مذاکرات بین ایالات متحده و کشورهای هدف حمله، در ضرب‌الاجل‌هایی که آمریکا تعیین کرده بود، هنوز به نتیجه نرسیده بودند.

هر دو حمله، به‌شدت بر عملیات عمده و مخفیانه امنیتی متکی بودند.

 به نظر می‌رسید ایالات متحده در هیچ‌کدام از حملات دخیل نبود؛ اما در مورد اسرائیل، آمریکا از پیش خبردار شده بود، اجازه حمله را داده بود و حتی با تعیین برخی شرایط برای اسرائیل، تا حدی به آن شکل داده بود. درباره اینکه آمریکا از نقشه اوکراین چقدر خبر داشت و چه تأثیری بر آن گذاشته بود، شفافیت کمتری وجود دارد اما بعید است که ایالات متحده قبل از وقوع حمله از آن خبردار نشده باشد.

 هر دو حمله دو هدف داشتند. اول نابودی یک ابزار راهبردی: هواپیماهای دوربرد در روسیه و زیرساخت‌های هسته‌ای در ایران. دوم ایجاد حس آسیب‌پذیری در طرف حمله با عملیات مخفیانه در قلمروش و نیز ایجاد عدم‌قطعیت درباره احتمال حضور نیروهای مخفی بیشتر.

 در هر دو مورد، واکنش به حملات، لااقل تا اینجای کار، عمدتاً با حملات گسترده پهپادی بوده است.

 هیچ‌کدام از این حملات با تهاجم نظامی متعارف دنبال نشدند.

شباهت‌ها واضح‌اند، اما اهمیت این شباهت‌ها کمتر مشخص شده و باید در نظر گرفته شود. از نظرگاه سیاست ایالات متحده، این دو عملیات از چندین نکته حکایت دارند. اول اینکه ایالات متحده همچنان اهمیت بالایی برای این جنگ‌ها قائل است. به عبارت دیگر، انگیزه دوری‌گزینی از تبعات مداخلات جهانی، مطلق نیست. ایالات متحده همچنان هم در اروپا و هم در خاورمیانه، منافعی مهم دارد، اما دارد مداخله مستقیمش را محدود می‌کند. در مورد اسرائیل، ایالات متحده از حمله قریب‌الوقوع باخبر بوده و شرایطی برای آن تعیین کرده. در مورد اوکراین، مدعی هیچ اطلاع قبلی نشده اما این انکار با توجه به سطح اقدامات لازم برای این عملیات و اذعان به انتقال اطلاعات به اوکراینی‌ها به صورت کلی، چندان قانع‌کننده نیست.

در هر دو مورد، ایالات متحده، دغدغه‌ای راهبردی داشت که از مسیرهای دیپلماتیک در حال پیگیری‌شان بود. همچنین در هر دو مورد، ناتوانی در دستیابی به فهم مشترکی قابل‌اقدام در چارچوب زمانی تعیین‌شده، مقدمه حملات بود؛ بنابراین، دو نکته را در طرف آمریکایی شاهدیم. واقعاً علاقه‌مند است با این دو کشور بسیار متفاوت، یعنی ایران و روسیه، به توافق برسد. اگر این نشود، اجازه اقدامات قابل‌توجه را به طرف‌هایی که مستقیم درگیر هستند، می‌دهد، اطلاعات در اختیارشان می‌گذارد و به آن‌ها سلاح می‌دهد، اما آشکارا خودش را درگیر نبرد نمی‌کند. 

طرف‌هایی که من نام‌شان را «دولت‌های مشتری» می‌گذارم، توانایی اقدام علیه کشورهایی که انتظارات دیپلماتیک آمریکا را برآورده نمی‌کنند، با تمایل آمریکا به اقدام به عنوان بازیگر اصلی، متفاوت است. ایالات متحده همچنان سطح قابل‌توجهی از کنترل را بر اقدامات دولت‌های مشتری‌اش اعمال می‌کند، بدون اینکه نیروهای خودش را در معرض خطر قرار دهد. همزمان، تا حدی امکان ادعای بی‌طرفی را برای خودش حفظ می‌کند، اگر چه ادعای بی‌تفاوتی ندارد. با این کار در واقع توانایی خود را برای اقدام دیپلماتیک حفظ می‌کند. شاید به نظر برسد با زحمت و اصرار بشود به چنین قرائتی رسید اما من فکر می‌کنم این قرائتی منطقی و قابل‌توجه است.

از نظرگاه نظامی، افزایش استفاده از عملیات مخفیانه قابل‌توجه است. نمی‌دانم چقدر از این موضوع، حاصل کار عاملانی در محل بوده و چقدر از آن استفاده از سیگنال‌های ارتباطی. ادعا می‌شود که اطلاعات حاصل از فعالیت انسانی در شناسایی اهداف نقش کلیدی داشته اما ممکن است این صرفاً تلاشی برای پوشاندن آسیب‌پذیری‌های فناوری‌های مدرن باشد، مثل اینکه لپ‌تاپ شما چقدر راحت مهیای افشای موقعیت مکانی شماست. در هر حال، ذات جنگ به‌سرعت در حال تکامل است و الگوی پیشین جنگ‌آوری گسترده، روزبه‌روز بیشتر منسوخ می‌شود.

از جایی که من نشسته‌ام، مهم‌تر از پیامدهای ژئوپلیتیک این اتفاقات این است که این وقایع، درباره ذات در حال تکامل جنگ و رفتار در حال تغییر ایالات متحده، چه به ما می‌گویند.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
آخرین اخبار