اهداف دور از دسترس پیامدهای خطرناک/تحلیل کارشناس «مؤسسه خاورمیانه» از چشمانداز کوتاهمدت و بلندمدت تحولات اخیر
چهار روز اخیر چیزهای زیادی را مشخص کرده است، درباره اینکه اسرائیل از این درگیری چه میخواهد، ایران چه میکند و چه تصمیماتی در روزهای آینده پیش روی رئیسجمهور آمریکاست.

اف گرگوری گاوس سوم/استاد روابط بینالملل: چهار روز اخیر چیزهای زیادی را مشخص کرده است، درباره اینکه اسرائیل از این درگیری چه میخواهد، ایران چه میکند و چه تصمیماتی در روزهای آینده پیش روی رئیسجمهور آمریکاست.
اهداف اسرائیل: کارزار اسرائیل بسیار فراتر از برنامه هستهای ایران است. در کنار مقامات نظامی و دانشمندان هستهای، اسرائیل زیرساختهای غیرنظامی و انرژی و اهداف دیگری را هم هدف گرفته است. آنها فشار را بر مردم عادی ایران افزایش دادهاند. هنوز به تأسیسات هستهای فردو با استحکامات قویاش ضربه نزدهاند. ممکن است آنها امیدوار باشند که آمریکا برای کمک به فردو به آنها بپیوندد. فردو تأسیساتی است، عمیقاً زیر کوهستان و اسرائیل تسلیحات هدفگرفتن آن را ندارد. در عین حال گستره کارزار هوایی اسرائیل نشان میدهد که موضوع فقط برنامه هستهای ایران نیست.
وضعیت ایران: مشخص است که مقامات ایران خواستار پایان این وضعیت هستند. آنها از طرفهای اروپایی و عربی خواستهاند مداخله کنند و آمریکا را قانع کنند که اسرائیل را مهار کند. آنها مایل به این بودند که درباره برنامه هستهای با خود دولت ترامپ گفتوگو داشته باشند.
انتخاب پیش روی آمریکا: ایالات متحده همچنان یک علامت سؤال است، چنانکه در دوره صدارت رئیسجمهور ترامپ همواره چنین خواهد بود. برخی نیروهای سیاسی به او فشار میآورند که به این حمله بپیوندد. عناصری همانقدر مهم در ائتلاف او هم به او فشار میآورند که از این جنگ بیرون بماند. او مشخصاً نمیخواهد آمریکا را به سمت یک جنگ دیگر در خاورمیانه ببرد؛ یعنی کاری که درباره عراق و افغانستان انجام شد؛ اما او همواره مایل به توافق است و شاید نقشآفرینی آمریکا در این کارزار را راهی برای کشاندن ایران به توافق ببیند. مشکل این نوع قمار با هزینه بالا این است که بلوفها را میتوان تشخیص داد. اگر تهران قبول نکند، ممکن است انگیزه ترامپ برای مداخله بالا برود.
اگر آمریکا وارد جنگ شود: پیامدهای مشارکت فعال آمریکا در این درگیری، وخیم خواهند بود. ایران تا اینجای کار، محدودیتهایی را بر واکنش خود قائل بودهاست. اگر ایران هدف حمله مستقیم آمریکا قرار بگیرد، ممکن است ایران هم این محدودیتها را کنار بیاندازد. قطعاً این امکان هست که ایران نیروها و پایگاههای آمریکایی را در خلیج فارس هدف بگیرد؛ اما هدف دیگری که به لحاظ بالقوه محتملتر است، تأسیسات نفتی دولتهای متحد آمریکا در منطقه، مانند عربستان سعودی خواهد بود.
در سال ۲۰۱۹، موشکها و پهپادها، تأسیسات نفتی مهمی در عربستان را هدف گرفتند، فعالیت آن را هفتهها متوقف کردند و قیمت نفت را بالا بردند. دولت اول ترامپ، آن زمان هیچ واکنشی نشان نداد. اگر ایران در حمله مستقیم به اسرائیل و آمریکایی که مستقیم درگیر جنگ است، با چالش مواجه شود، انگیزه برای هدفگرفتن متحدانشان در منطقه بسیار بالا خواهد بود.
عواقب بلندمدتتر این درگیری همچنان نامعلوم هستند. دولت ایران در طول دههها بر چندین دوره بحرانی فائق آمده است. اگر هم موضع ایران در منطقه، مثلاً در لبنان و فلسطین، تضعیف شود، ایران همچنان نفوذش را در عراق و یمن حفظ خواهد کرد و همچنان خواهد توانست در دیگر نقاط، مثل سوریه، بازی را به هم بزند.
چشمانداز بلندمدت برای ایران: اگر ایران بر این بحران هم غلبه کند و توافقی هم با ایالات متحده در کار نباشد، میتواند تصمیم بگیرد و با تمام توان برای تغییر راهبرد هستهای خود و ایجاد بازدارندگی نهایی حرکت کند. این یعنی محتملشدن همان چیزی که اسرائیلیها در صحنه عمومی ادعا میکنند، دلیل جنگشان بوده است. از طرف دیگر، اگر بحرانی در ایران هم شکل بگیرد، مدیریت آن بسیار سخت و شاید غیرممکن باشد. ایالات متحده حتی با دهها هزار نیرو در خاک عراق هم نتوانست به روند سیاسی، به شکلی که میخواست جهت بدهد. در هیچ سناریویی خبری از آن همه نیروی آمریکا در ایران نخواهد بود.
چشمانداز بلندمدت برای اسرائیل: در پایان این درگیری، اسرائیل ادعای قدرت نظامی بالا در منطقه خواهد داشت اما این ادعا را پیشتر هم داشته است. به تعبیر اوتو وان بیسمارک، دولتمرد آلمانی قرن نوزدهم، با سرنیزه همه کار میشود کرد اما نمیشود روی آن نشست. مشکل اسرائیل این است. اسرائیل توانایی اندکی دارد که قدرت نظامیاش را به تغییر واقعیتهای سیاسی ترجمه کند و امنیت خود را در بلندمدت تقویت کند.
از میان بازیگران محلی، دولتی را غیردولتی، اگر هم اصلاً کسانی حاضر به اتحاد با آنها باشند، اندک خواهند بود. آنها متحدی در دیگر کشورها ندارند، یعنی چیزی که در الگوی قدرت منطقهای ایران در طول چندین دهه وجود داشته است. اگر هم ایران تضعیف شود، دولتهای عربی مثل عربستان سعودی، اسرائیل را کمتر به عنوان شریک بالقوه خواهند دید و بیشتر آن را تهدیدی برای ثبات منطقهای حساب خواهند کرد. عادیسازی روابط سعودی و اسرائیل، چیزی که هم دولت بایدن و هم دولت ترامپ به دنبال آن بودند، نامحتملتر خواهد شد.
به جز ماندن نخستوزیر بنیامین نتانیاهو بر قدرت و ممانعت از تشکیل دولت فلسطین، دولت اسرائیل هیچ افق سیاسی ندارد. هیچ پروژه سیاسی برای غزه ندارد به جز اشغال دوباره و انتقال گسترده جمعیت، کاری که بسیار سخت خواهد بود و هیچ دوستی هم برای اسرائیل به همراه نمیآورد. درباره کرانه باختری هم این صادق است، جایی که به دنبال تضعیف تشکیلات خودگردان، طرف منطقهایاش بوده است تا حتی از احتمال دولت فلسطینی هم جلوگیری کند. دولت نتانیاهو همچنین تلاش میکند دولت جدید سوریه را هم با حملات نظامی و اشغال سوریه فراتر از بلندیهای جولان، بیثبات کند.
با اشغال بخشهای گستردهای از لبنان در نزدیکی مرز، کمکی هم به ایده خلع سلاح حزبالله در مقابل دولت لبنان نمیکند، حزباللهی که دهههاست میگوید برای مقابله با اشغال اسرائیل در لبنان نیاز دارد مسلح باشد. اقدامات اسرائیل در کرانه باختری و تشویق جابهجایی جمعیت، تهدیدی بلندمدت برای اردن است؛ همان دولتی عربی که طولانیترین سابقه همکاری امنیتی با اسرائیل را از دهه ۱۹۵۰ دارد. قدرت نظامی اسرائیل در منطقه بالاست اما اگر پروژه سیاسیاش این است که از این قدرت برای بیثباتی منطقه استفاده کند، شرکای چندانی در جهان عرب نخواهد یافت.
چشمانداز بلندمدتتر برای ایالات متحده: آمریکایی که در حمله به ایران مشارکت کرده باشد، مسئول نتایجش خواهد بود. سه رئیسجمهور پیاپی در آمریکا رویای این را داشتهاندد که از مشغولیت در خاورمیانه خارج شوند و به لحاظ نظامی و سیاسی به سمت آسیای شرقی بچرخند. این رویا، باز هم غیرممکنتر خواهد شد. اینکه جمهوری اسلامی که هدف حمله قرار گرفته، تغییر دکترین هستهای خود را با سرعت و قدرت پی بگیرد، مشغولیتی عمده برای آمریکا خواهد بود.
آشوب سیاسی در ایران هم باز دردسری برای آمریکا خواهد شد. علاوهبراینها، ایالات متحده، بیش از پیش متصل به اسرائیل دیده خواهد شد؛ آن هم اسرائیلی که در صحنه منطقهای و جهانی، روزبهروز بیشتر به عنوان نیرویی نه برای ثبات که برای آشوب دیده میشود. بهسختی میتوان مسیر خروجی از چنین بحرانی برای ایالات متحده تصور کرد.