مارک فیتزپاتریک دیپلمات بازنشسته آمریکایی در گفتوگو با هممیهن:ایده کنسرسیوم سوخت هستهای ایران عملی نیست
از زمان آغاز نخستین دور گفتوگوهای هستهای میان ایران و آمریکا با تسهیلگری عمان، بار دیگر رسانهها از مطرح شدن تاسیس یک نهاد مشترک برای مدیریت غنیسازی سوخت هستهای با مشارکت کشورهای دیگر از جمله آمریکا و یک کشور منطقهای خبر دادند.

از زمان آغاز نخستین دور گفتوگوهای هستهای میان ایران و آمریکا با تسهیلگری عمان، بار دیگر رسانهها از مطرح شدن تاسیس یک نهاد مشترک برای مدیریت غنیسازی سوخت هستهای با مشارکت کشورهای دیگر از جمله آمریکا و یک کشور منطقهای خبر دادند. مارک فیترپاتریک، پژوهشگر اندیشکده موسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک (IISS) در آمریکا و دیپلمات بازنشسته آمریکا است که از جمله مسئولیتهای او سرپرستی معاونت دستیار وزیر امور خارجه آمریکا در امور عدم اشاعه هستهای بودهاست.
فیتزپاتریک معتقد است که ایده ایجاد یک نهاد چندجانبه برای مدیریت سوخت هستهای، هرچند ایدهای جذاب برای بحث و گفتوگوهای کارشناسی و مطبوعاتی تلقی میشود، اما به لحاظ دیپلماتیک به حدی دارای پیچیدگیها و موانع دولتی است که عملی شدن آن تقریباً غیرممکن است. در ادامه متن کامل گفتوگوی هممیهن را با مارک فیتزپاتریک، پژوهشگر موسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک (IISS) مطالعه میکنید:
در پی برگزاری دور نخست مذاکرات ایران و آمریکا، این شایعه مطرح شد تا یک کنسرسیوم بینالمللی برای مدیریت برنامه غنیسازی ایران تشکیل شود. فکر میکنید چنین ایدهای تا چه اندازه جدی و عملی باشد؟
ایده تشکیل یک کنسرسیوم بینالمللی برای مدیریت غنیسازی اورانیوم، ایده جدیدی نیست. من شخصاً به یاد دارم که ۱۵ سال پیش در مجمعی در این خصوص گفتوگو کردم. ایده اصلی این است که چنین نهادی با خرید سهام از سوی تمام طرفهای خارجی که از محصولات سوخت غنیشده استفاده میکنند تقویت شود و پرسنل خارجی در محل بهعنوان پنجرهای به برنامه غنیسازی ایران عمل کنند و در صورتیکه چنین برنامهای در مسیر تبدیل شدن به برنامه تسلیحاتی قرار گرفت، اطلاع پیدا کنند.
در واقع چنین نوعی از کنسرسیوم بینالمللی نوعی «نظارت جمعی» است. با این حال، این ایده از همان زمان که مطرح شد، نتوانست حمایت زیادی جلب کند، چراکه در صورت وقوع هر بحرانی یا اگر حکومت ایران تصمیم به ساخت سلاح هستهای بگیرد، میتواند پرسنل خارجی را اخراج کند و تجهیزات و تاسیسات کنسرسیوم بینالمللی را مصادره کند. علاوه بر اینها تاسیس چنین کنسرسیومی نیازمند وجود اعتماد دوجانبه بسیار بیشتری است که اکنون وجود ندارد.
در میان شایعات مطرح شده، این ایده مطرح شدهاست که یک کشور خاورمیانهای به صورت مشترک با ایران، برنامه غنیسازی ایران را مدیریت کند. این گمانهزنی در بین برخی کارشناسان تقویت شدهاست که کشور مد نظر ممکن است عربستان سعودی باشد که خودش خواستار داشتن برنامه بومی غنیسازی اورانیوم است. فکر میکنید چنین ایدهای مفید و کارآمد باشد؟
ایده شراکت ایران و عربستان سعودی هم یک شکل تغییریافته از همان کنسرسیوم بینالمللی است که ایران و آمریکا در آن عضو باشند. این موضوع هم در گذشته مورد بحث قرار گرفته و نخستین بار نیست که مطرح میشود. اینکه ایران و عربستان سعودی در یک دوره آشتی و عادیسازی روابط به سر میبرند یک نکته مثبت است، اما مشخص نیست که این دوره تا چه اندازه دوام میآورد. برنامه غنیسازی اورانیوم دوجانبه نیازمند روابط حسنهای است که برای دههها پایدار باقی بماند.
یک مسئله دیگر هم وجود دارد، آیا اساساً عربستان سعودی تمایل دارد در برنامهای مشارکت کند که شریک دوم محسوب شود و آیا میپذیرد که برنامه غنیسازی خارج از خاک خودش در خاک ایران باشد؟ احتمالاً ریاض این موضوع را نخواهد پذیرفت. اما اگر فرض کنیم عربستان سعودی قرار باشد میزبان تاسیسات غنیسازی اورانیوم باشد چطور؟ این بار ایران است که حاضر نیست چنین چیزی را بپذیرد.
میزبانی از تاسیسات در یک کشور ثالث ممکن است بخشی از این موانع را برطرف کند، اما اضافه کردن یک شریک سوم به خودی خود پیچیدگیهای بیشتری را به مسئله اضافه خواهد کرد. در مجموع میتوان گفت که این ایده، موضوع جذابی برای پژوهشگران و روزنامهنگاران است که در مورد آن بحث و گفتوگو کنند، اما برای اینکه دولتها از آن حمایت کنند، بیش از اندازه غیرعملی است.
برخی از کارشناسان چنین اقدامی را با تاسیس برنامه مشترک نظارت بر غنیسازی اورانیوم بین آرژانتین و برزیل (ABACC) مقایسه میکنند. فکر میکنید شرایط کنونی ایران و عربستان سعودی تا چه اندازه مشابه شرایط آرژانتین و برزیل در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ باشد؟
آژانس برزیلی-آرژانتینی حسابرسی و کنترل (ABACC) میتواند یک پروژه جذاب برای عربستان سعودی و ایران باشد که از آن الگو بگیرند. آرژانتین و برزیل در آن زمان دو کشور رقیب و بیاعتماد به یکدیگر با حکومتهایی غیردموکراتیک بودند. در آن دوران به اشتراک گذاشتن اطلاعات در مورد برنامه هستهای هم به فرآیند کنار گذاشتن خصومت دوجانبه کمک کرد و هم نتیجه این اتفاق بود. البته این فرآیند آشتی با جوانه زدن دموکراسی در دو کشور تقویت شد.
یک تفاوت که میان وضعیت آن زمان آمریکای جنوبی با خاورمیانه کنونی وجود دارد، این است که در آن دوران آرژانتین و برزیل زمانی که گفتوگو برای تاسیس آژانس حسابرسی و کنترل (ABACC) را آغاز کردند، کاملاً تحت نظارت پادمانهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار نداشتند. در واقع در آن دوران نظارتهای پادمانی آژانس بینالمللی انرژی اتمی در واقع مکمل نظارتهای پادمانی آژانس حسابرسی و کنترل محسوب میشد.
در خاورمیانه وضعیت برعکس است؛ ایران و عربستان سعودی هر دو تحت نظارت پادمانی آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار دارند و توافق دوجانبه مکمل نظارت و بازرسی بینالمللی خواهد بود. در هر صورت، چنین ترتیباتی میتواند تضمینهای مکملی برای استفاده صلحآمیز از مواد هستهای ایجاد کند، اما این هم یک تضمین قطعی نیست.
تا چه اندازه میتوان گفت که تاسیس آژانس آرژانتینی-برزیلی حسابرسی و کنترل (ABACC) در متوقف کردن برنامه بالقوه تسلیحات نظامی دو کشور نقش داشت؟ آیا صرف وجود چنین ترتیباتی یا نظارت یک همسایه بر برنامه هستهای میتواند تضمین کند که جلوی انحراف برنامه هستهای یک کشور گرفتهمیشود؟
درست نیست که اینگونه تصور کنیم که ABACC باعث از بین رفتن تمایل آرژانتین و برزیل به ساخت تسلیحات هستهای شد. تاسیس این آژانس و نظارت مشترک در واقع نتیجه تصمیم هر دو کشور به کنار گذاشتن برنامه تسلیحات هستهای بود، نه عامل آن. اگر یک یا چند عضوِ یک نهاد چندجانبه تمایل به ساخت سلاح هستهای داشتهباشند، نهادی مانند ABACC به خودی خود نمیتواند استفاده صلحآمیز از فناوری هستهای را تضمین کند.
حتی این مسئله ممکن است در مورد وضعیت نظارتهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی هم رخ دهد. برای مثال در ایران، نظارتهای بینالمللی فقط میتوانند انحراف احتمالی برنامه هستهای را در تاسیسات اعلام شده شناسایی کنند، اما این توانایی را ندارند که در تاسیسات بالقوه محرمانه و پنهانی نظارتی را انجام دهند.