ماندن در پله اول/سیاست خارجی ترامپ در خاورمیانه، برخلاف دیگر نقاط جهان، استمرار سیاستهای دولت بایدن است
بدون تردید تا به امروز دولت ترامپ در هیچیک از مسائل کلیدی خاورمیانه نتوانستهاست از گام اول فراتر برود. در غزه، واشنگتن بار دیگر در مذاکرات با حماس، از طریق واسطههای قطری و مصری، برای آزادی گروگانها، رسیدن به یک آتشبس پایدار و توافقی برای وضعیت پس از جنگ این سرزمین به شدت آسیبدیده گرفتار شدهاست.

پل سالم معاون اندیشکده موسسه خاورمیانه
۶۰ روز نخست دوره دوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ تنش را در سیاست داخلی و سیاستگذاری ایالات متحده آمریکا افزایش داد و در عین حال روابط آمریکا را با دوستان و دشمنان در قارههای آمریکا، اروپا و آسیا زیر و رو کرد اما در خاورمیانه در مجموع اهداف آمریکا تغییر چندانی نکرد. به همین ترتیب در نگاه کلی سیاستهای خاورمیانه ترامپ چندان انحرافی نسبت به سیاستهای جو بایدن ندارد.
وجوه اشتراک سیاست این دو را میتوان به این ترتیب بر شمرد: نخست تعهد قوی به امنیت اسرائیل و تمایل برای پایان دادن به منازعه در غزه و لبنان؛ دوم اولویت دادن به یک توافق سهجانبه میان عربستان سعودی، آمریکا و اسرائیل با هدف عادیسازی روابط دیپلماتیک سعودی و اسرائیل که مستلزم امتیازاتی از سوی اسرائیل به فلسطینیان است؛ سوم ارزش دادن به روابط اقتصادی و فناوری با کشورهای شورای همکاری [خلیج فارس] که به خودی خود یک هدف محسوب میشود و در عین حال هدف آن مهار چین است؛
چهارم تمایل قوی به مذاکره برای یک توافق با ایران. آنچه از این فهرست برمیآید و با توجه به گامهایی که تاکنون ترامپ برداشتهاست، تمرکز ترامپ بر رسیدن به دو تحول بنیادین و ارزشمند است که سلفش در رسیدن به آنها ناکام ماند: نخست پایان دادن به منازعه اعراب و اسرائیل که کانون آن توافق سهجانبه آمریکا - سعودی - اسرائیل و عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل باشد و دوم توافق میان آمریکا و ایران. هر دوی اینها میتواند دستاوردهایی تاریخی باشند. اما تاکنون مشخص شدهاست که به سرانجام رسیدن هر دوی این پروندهها مشکل و پرزحمت هستند.
ماههای نخست
دونالد ترامپ حتی پیش از اینکه رسماً کارش را در کاخ سفید آغاز کند، اثر خود را در پویاییهای خاورمیانه نشان دادهبود. یک هفته پس از اینکه او در انتخابات پیروز شد، اسرائیل و لبنان توافقنامهای را با وساطت آمریکا برای توقف ۱۵ ماه درگیری بین اسرائیل و نیروهای حزبالله امضا کردند. درست چند روز پیش از آنکه روز ۲۰ ژانویه مراسم تحلیف ترامپ برگزار شود، اسرائیل و حماس به توافق مبادله اُسرا و آتشبس رسیدند. در هر دو پرونده گزارش شدهاست که ادبیات ترامپ و اطرافیانش در رسیدن به این توفیقهای دیپلماتیک نقش محوری داشتند.
ترامپ محور کارزار تبلیغات انتخاباتیاش را بر مبنای پایان دادن به جنگها (و نه آغاز جنگهای جدید) قرار دادهبود و اینگونه به نظر میسد که وعده او در حال عملی شدن است. اما حالا کمی بیش از دو ماه بعد از آغاز ریاستجمهوری او، آتشبس در غزه به شکل گستردهای نقض شدهاست و اسرائیل عملیات نسبتاً گسترده نظامی خود را از سر گرفتهاست. آتشبس در لبنان نیز به شکل کامل اجرایی نشدهاست و در طول هفتههای گذشته حملات اسرائیل به بیروت و حملات راکتی حزبالله از سوی لبنان باعث شدهاست که این آتشبس هم در خطر فروپاشی قرار بگیرد.
از دو هفته پیش، ایالات متحده آمریکا رأساً وارد منازعه گستردهتر نظامی با حوثیها شدهاست و حملات هوایی علیه این گروه را تشدید کردهاست. یکشنبه هفته گذشته، دونالد ترامپ تهدید کرد که اگر ایران به توافق با آمریکا رضایت ندهد، جنگ با ایران اتفاق میافتد. (هرچند او توضیح نداد که طرف این جنگ اسرائیل است، آمریکا است یا هر دو.) به عبارت دیگر امید به صلح پشت ابرهای جنگ پنهان شدهاست.
اسرائیل و فلسطین
بدون تردید تا به امروز دولت ترامپ در هیچیک از مسائل کلیدی خاورمیانه نتوانستهاست از گام اول فراتر برود. در غزه، واشنگتن بار دیگر در مذاکرات با حماس، از طریق واسطههای قطری و مصری، برای آزادی گروگانها، رسیدن به یک آتشبس پایدار و توافقی برای وضعیت پس از جنگ این سرزمین به شدت آسیبدیده گرفتار شدهاست.
در کرانه باختری رود اردن هم شرایط به شکل روزافزونی در حال وخیمتر شدن است. آمریکا با نیمنگاهی به عادیسازی روابط سعودی و اسرائیل هنوز روشن نکردهاست چه امتیازی میتواند به فلسطینیها پیشنهاد بدهد که اسرائیلیها با آن موافق باشند و عربستان هم آن را کافی بداند. موضوع نگرانکننده این است که استیو ویتکاف، فرستاده ویژه آمریکا به خاورمیانه بارها در مورد عادیسازی روابط سعودی و اسرائیل سخن گفتهاست، اما فقط به ترتیبات مرتبط با غزه در این مورد اشاره کردهاست و هیچ اشارهای به ترتیبات مربوط به کرانه باختری نکردهاست.
سوال اینجاست که غیبت این مسئله از صحبتهای ویتکاف، فقط یک رویداد تصادفی است یا اینکه سیاست رسمی کاخ سفید محسوب میشود؟ تردید زیادی وجود دارد که اگر اسرائیل فقط حاضر شود امتیازاتی در مورد غزه بدهد و کرانه باختری را نادیده بگیرد، عربستان سعودی حاضر به عادیسازی روابط شود. قطعاً باید امتیازهایی در خصوص کرانه باختری هم بخشی از معامله باشد.
مسیر پیش رو در لبنان
در لبنان، آتشبسی که با وساطت آمریکا برقرار شد، اندکی بهتر از غزه دوام آوردهاست، اما این آتشبس هم شکننده به نظر میرسد. اسرائیل حضور نظامی خود را در پنج نقطه در خاک لبنان ادامه دادهاست. این اقدام اسرائیل فقط باعث میشود که روایت حزبالله تقویت شود. اسرائیل در عین حال همچنان به حملات خود به اهداف حزبالله در خاک لبنان ادامه میدهد.
دو هفته پیش برافروخته شدن مجدد شعله نبرد، از جمله نخستین حمله هوایی اسرائیل به بیروت از زمان آتشبس، نگرانیها در مورد نابودی کامل توافق آتشبس را بیشتر کرد. هفته پیش اسرائیل حمله هوایی دیگری هم به پایتخت لبنان انجام داد. در سمت دیگر حزبالله تا حد زیادی تعهدات خود را برای تخلیه مواضع به سمت جنوب رودخانه لیتانی اجرایی کردهاست، بسامد و شدت حملات اسرائیل به نسبت قبل از آتشبس به شکل چشمگیری کاهش پیدا کردهاست و بیش از یک میلیون آواره لبنانی به شهرها و محلات خودشان در جنوب لبنان و دشت بقاع بازگشتهاند.
با این حال بازگشت آوارگان اسرائیل به شهرکهایشان در شمال اسرائیل به شکل چشمگیری محدودتر بودهاست. چالش بعدی مرتبط با لبنان، اطمینان یافتن از این موضوع است که آتشبس به اجرای قطعنامههای سازمان ملل منتهی شود. این قطعنامهها خواستار خلع سلاح کامل حزبالله لبنان و هر گروه مسلح غیردولتی دیگر میشود. حزبالله هرچند با عقبنشینی به جنوب رودخانه لیتانی موافقت کردهاست، اما حاضر به پذیرش تحویل سلاحهایش در شمال رودخانه به دولت لبنان نیست. این مواجهه میتواند به یک درگیری سیاسی و امنیتی داخلی جدی در لبنان تبدیل شود یا به صورت بالقوه باعث از سرگیری جنگ تمامعیار اسرائیل علیه حزبالله شود و یا هر دو پیامد را همزمان به بار بیاورد.
بازگشت به آینده در یمن
در یمن هم دولت ترامپ همچنان کم و بیش همان نقشههای دولت بایدن را اجرایی میکند: فرمان حمله نظامی به یمن برای وادار کردن حوثیها به متوقف کردن حملاتشان در دریای سرخ و به اسرائیل. مانند گذشته ممکن است که این حملات باعث تضعیف توانمندیهای حوثیها شود، اما دستکم تاکنون این حملات نه توانستهاند در مقابل حملات بیشتر این گروه در دریای سرخ بازدارندگی ایجاد کنند و نه جلوی پرتاب موشک علیه اسرائیل را گرفتهاند.
مواجهه با ایران
همانطور که دولتهای بایدن و ترامپ به درستی اعلام کردهاند، ایران محور اصلی بسیاری از منازعههایی است که ایالات متحده آمریکا در منطقه گرفتار آنها شدهاست. دونالد ترامپ هم حرکات تندی در مقابل ایران انجام دادهاست از جمله احیای کارزار «فشار حداکثری» و تهدید به اینکه «چنان بمباران خواهند شد که نمونه آن را تاکنون ندیدهباشند».
در عین حال او برای رهبر معظم ایران نامه نوشتهاست و خواستار مذاکره و حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات شدهاست. تردیدی نیست که ترامپ برای یک توافق تحولآفرین آمادگی دارد، اما معلوم نیست که رهبر ایران هم آماده است یا نه. ایران اعلام کردهاست که حاضر به مذاکره مستقیم نیست، اما برای مذاکرات غیرمستقیم آمادگی دارد. از یک سو میتوان گفت که ایران تحت فشار شدید قرار دارد: دسترسیاش را به سوریه از دست دادهاست؛ متحد اصلیاش حزبالله به شدت تضعیف شدهاست؛ و حماس به شکل وسیعی از بین رفتهاست.
علاوه بر این اقتصاد ایران دچار ضعف شده و در مضیقه قرار دارد و سرزمین ایران هم نسبت به حمله آسیبپذیر است. اما از سوی دیگر تندروهای ایران ممکن است شرایط را به شکل دیگری ببینند. بعد از ۱۸ ماه جنگ با اسرائیل (و به تعبیر آنها با آمریکا) محور مقاومت ایران آسیب دیده، اما زنده ماندهاست. حتی حماس هم بهرغم ماهها حملات مستقیم اسرائیل تا حدودی حفظ شدهاست، بگذریم از حزبالله، حوثیها و حشدالشعبی عراق. تاکنون ایران فقط در سوریه شکست کامل خوردهاست، که حتی آنجا هم دنبال راههایی است تا موقعیت خود را مجدداً احیا کند.
ایران روی شکست هیئت حاکمه جدید دمشق در بازگرداندن اتحاد و ثبات در سوریه حساب باز کردهاست و سرمایهگذاری میکند. ایران احساس میکند که استمرار چنددستگی این کشور، مسیر را برای بازگشت ایران به سوریه باز میکند. رویدادهای ماه مارس در سواحل غربی سوریه نشان داد که تصور ایران چندان هم بیراه نیست. نگرانکننده این است که هم ایران و هم اسرائیل به شکست حکومت جدید سوریه متعهد هستند و به چنین رخدادی کمک میکنند. با نگاه به کارنامه ایران و اسرائیل، دو رقیب اصلی در خاورمیانه، در ۱۸ ماه گذشته، نمیتوان به نتیجه روشنی رسید.
این درست است که ایران نسبت به حمله اسرائیل و آمریکا آسیبپذیر است، اما ۷ اکتبر ۲۰۲۳ اسرائیل بیشترین تعداد تلفاتش را در تاریخ مدرن ثبت کرد و از آن زمان تاکنون به صورت پیوسته در حال جنگ با بسیج کامل عمومی بودهاست. در برابر، ایران در این مدت امنتر بود و کمتر درگیر شدهاست. در ماههای آوریل و اکتبر سال گذشته میلادی دو مورد حمله هدفمند به سامانههای دفاع هوایی، کارخانه تولید سوخت موشک و یک محل پژوهشهای اتمی در ایران انجام شد، که بدون تردید حملههای مهمی بود و آسیبپذیریهای ایران را برملا کرد. اما در عین حال ایران و ایرانیها بههیچوجه در ابعادی که اسرائیل و اسرائیلیها در ۱۸ ماه گذشته رعب و وحشت مستمر تحمل کردهاند، متحمل نشدهاند.
اثر معکوس حمله به متحدان نیابتی ایران
هرچند آسیب رساندن به نیروی موشکی ایران و تضعیف متحدان شبهنظامیاش، بهویژه حزبالله، به صورت بالفعل بازدارندگی ایران در مقابل حمله اسرائیل را از بین بردهاست، اما جنگهای اسرائیل (و در برخی موارد آمریکا) با نیروهای نیابتی ایران در عمل باعث میشود تا تعهد ایران به محور مقاومت تقویت شود. هر حمله به متحدان شبهنظامی ایران و هر میزان انرژی که برای حمله به هر هدفی غیر از خود ایران صرف شود، در واقع تاییدیهای بر کارآمدی استراتژی ایران برای مسلح کردن نیروهای نیابتی به عنوان حائل و ضربهگیری است که حملات اسرائیل و آمریکا را به خود جذب میکنند. هرچقدر ایران بتواند دشمنانش را مشغول و حواسپرت به نبرد با متحدان شبهنظامی عربش نگه دارد، بیشتر و بیشتر میتواند خودش را خارج از گود حفظ کند.
گفتوگوهای معنادار یا مذاکره برای مذاکره؟
شکی نیست که ترامپ تلاش میکند استراتژی تهران را از طریق تهدید به حمله مستقیم در صورت حاضر نشدن به مذاکره و دادن امتیازهای جدی، خنثی کند اما تهران هم میداند که حتی اگر در مقابل حمله مستقیم آمریکا و اسرائیل توانایی دفاعی نداشتهباشد، اما میتواند زیرساختهای تولید نفت خام و گاز طبیعی و حمل و نقل را در خلیج فارس هدف قرار دهد.
بهطور قطع ترامپ نمیخواهد اجازه دهد که حمله به ایران باعث بحران جهانی اقتصاد و انرژی شود. در نتیجه میتوان گفت که هر دو طرف توانایی خالی کردن زیر پای دیگری را دارند. این احتمال وجود دارد که تندروهای ایران بار دیگر سراغ نقطه امن همیشگیشان بروند (جایی که حالا روسیه و چین هم به عنوان متحد در کنارشان هستند) و بازی بلندمدتی را آغاز کنند و تلاش کنند با اجتناب از جنگ واقعی، از دوره ریاستجمهوری ترامپ و نخستوزیری نتانیاهو به سلامت عبور کنند.
با توجه به شرایط کنونی، یعنی صرفاً قرار گرفتن تحت تحریمهای اقتصادی و حملات نظامی به متحدان شبهنظامی عرب ایران، تهران زیر چنان فشاری قرار ندارد که تندروهای ایران و رهبر معظم ایران احساس کنند نیازی به دادن امتیازهای بسیار جدی و تحولآفرین وجود دارد. آنها ممکن است که انگیزه ورود به مذاکرات را داشتهباشند، اما فقط در این حد که امتیازهای محدودی در پرونده هستهای مطرح کنند که چندان هم فراتر از توافق از هم فروپاشیده ۲۰۱۵ نباشد. در عین حال اعتماد آنها به مذاکره با دونالد ترامپ که توافق قبلی تهران را با آمریکا از بین برد، چندان زیاد نیست. تردیدی نیست که اگر شرایط به سرعت تغییر کند و به سمت یک حمله جدی به ایران حرکت کند، آنگاه محاسبات هم در تهران عوض خواهد شد.
محوریت اقتصادی شورای همکاری خلیج فارس
اگر منازعهها را کنار بگذاریم، آنچه در مرکز توجه دولت ترامپ در خصوص منطقه قرار دارد، اهمیت عربستان سعودی و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به عنوان شرکای اقتصادی (به صورت روزافزون فناوری) آمریکا است. استیو ویتکاف، فرستاده ویژه ترامپ به خاورمیانه با اشاره به پیشرفت فوقالعاده پادشاهی سعودی و دیگر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس اینگونه استدلال کرد که اگر عادیسازی روابط سعودی و عربستان پیش برود و منطقه بیش از پیش ادغام شود آنگاه خاورمیانه از نظر اهمیت برای ایالات متحده آمریکا «میتواند بسیار بزرگتر از اروپا» شود.
نتیجهگیری
از زمانی که کمی بیش از دو ماه پیش دولت ترامپ کار خود را آغاز کرد، هنوز سیاستهای این دولت نتوانستهاست اثر تحولآفرینی بر منازعهها و بحرانهای متوقف در خاورمیانه بر جا بگذارد. اما این هنوز اول کار است. همچنان دو سوال بدون جواب از این دولت باقی ماندهاست:
۱- برنامه دولت آمریکا برای «روز پس از جنگ» در غزه و کرانه باختری چیست و آیا این برنامه برای اقناع عربستان سعودی به عادیسازی روابط با اسرائیل کافی است؟ اگر پاسخ به این سوال مثبت باشد، آنگاه منطقه در آستانه یک تحول اساسی قرار دارد و آنگاه دیگر کشورهای عربی و اسلامی هم در آستانه عادیسازی روابط با اسرائیل در چارچوب ترتیبات مورد قبول مردم فلسطین و فشارهای عربستان سعودی خواهند بود.
۲- سوال دیگر این است که چگونه دولت ترامپ میخواهد وارد یک توافق تحولآفرین با ایران شود. چنین توافقی نیز میتواند آثار مثبت بنیادین بر منطقه بر جای بگذارد. اما با توجه به وضعیت کنونی، آنچه به نظر محتمل میرسد، استمرار وضع کنونی است: نه رسیدن به توفیق اساسی دیپلماتیک و نه یک جنگ جدی.
ترامپ همواره به این میبالد که یک معاملهگر بینظیر است. نظر او درست است که حل و فصل منازعه اعراب و اسرائیل و رسیدن به توافقی برای پایان دادن به خصومت چنددههای ایران و آمریکا اولویت دارد. تاکنون مشخص شدهاست که رسیدن به این اهداف بسیار مشکل است، اما همچنان زمان زیادی باقی ماندهاست و ترامپ ماهها فرصت دارد تا این اهداف را به نتیجه برساند.
عکس: AFP