پاشنه آشیل توافق آبراهام
ظهور حزب ضدعرب اسرائیل عادیسازی روابط با اسرائیل را به خطر میاندازد
ظهور حزب ضدعرب اسرائیل عادیسازی روابط با اسرائیل را به خطر میاندازد
دکتر دانا اِل کُرد
استادیار علوم سیاسی در دانشگاه ریچموند و عضو ارشد غیرمقیم مرکز عرب واشنگتن
انتخابات اخیر اسرائیل که حزب راستافراطی «صهیونیست مذهبی» را بیش از پیش به جریانی اصلی تبدیل کرد، نگرانی سیاستگذاران سراسر جهان عرب را برانگیخته است. حزب «صهیونیست مذهبی» عناصری از ایدئولوژیهای سیاسی راستافراطی، افراطگرایان مذهبی و افراطگرایان ملیگرا دارد. دیوید روزنبرگ، سردبیر انگلیسی روزنامه اسرائیلی هاآرتص، اخیرا نوشت که مشخصه اصلی حزب «صهیونیست مذهبی»، نژادپرستی ضداعراب و اعتقاد به برتری یهودیان است.
اسحاق هرتزوگ، رئیسجمهور اسرائیل گفته است: «تمام جهان نگران» ائتلاف جدید به رهبری بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر سابق است که شامل افرادی مانند ایتامار بنگویر و بزاللاسموتریچ میشود که هر دو به دلیل تحریک خشونت و حمایت از عاملان تروریسم، دستگیر شدهاند (و بنگویر متهم شده است). بنگویر مدتها است که با هرگونه صلح با فلسطینیها مخالفت کرده است. او حتی یکی از سازماندهندگان کلیدی راهپیماییهای «مرگ بر رابین»، پیش از ترور اسحاق رابین، نخستوزیر پیشین اسرائیل بود که بهخاطر امضای توافقنامه اسلو، خشم افراطگرایان را برانگیخت. هم بنگویر و هم اسموتریچ در سرکوب فلسطینیها، مانند سرکوبهایی که در شیخ جراح صورت گرفت، مشارکت فعال داشتهاند. فلسطینیها چه در اسرائیل و چه بیرون از آن، خود را برای افزایش خشونت و سرکوب آماده میکنند، چراکه سیاستمدارانی که به تحریک نفرت و تروریسم معروف هستند، حالا به کنست میپیوندند.
این انتخابات پیامدهایی برای آینده توافق آبراهام که روابط بین اسرائیل با امارات، بحرین، سودان و مراکش را عادی کرد، دارد. امضاکنندگان این توافقنامه تاکنون بهطور رسمی در مورد نتایج انتخابات اسرائیل، اظهارنظر نکردهاند، اما کارشناسان و تحلیلگران نزدیک به رژیمهای عربی، نسبت به شدت نژادپرستی «حزب صهیونیست مذهبی» ابراز نگرانی کردهاند. یک تحلیلگر برجسته اماراتی نوشته است: «احزاب نژادپرست شهرکنشین که از اعراب متنفرند و شعار مرگ بر اعراب را سر میدهند و به برتری نژاد یهود معتقدند و هر وجب از خاک فلسطین را حق الهی قوم یهود میدانند، اکنون همراه با رهبر خود، نتانیاهو در چند سال آینده بر اسرائیل حکومت خواهند کرد. من فکر میکنم مناسب باشد که توافق آبراهام را بهطور موقت متوقف کنیم و امیدوارم نتانیاهو و کسانی که با او هستند، پا به سرزمین امارات نگذارند.»
گرچه بعید است که امضاکنندگان توافقنامه آبراهام، سیاست رسمی عادیسازی با اسرائیل را تغییر دهند، خشم ناشی از انتخابات اخیر اسرائیل نشاندهنده روندهای گستردهتری است که توجه به آن مهم است؛ بهویژه اینکه این توافقنامه بهشدت در بین جوامع عربی امضاکننده، منفور بوده است.
با توجه به اینکه مناقشه فلسطین حلنشده باقی مانده است، جوامع عرب این ایده را که توافقنامه آبراهام، تلاشی برای صلح است، نپذیرفتهاند. این واقعیت که این توافق توسط همان دولت ایالاتمتحدهای انجام شد که توسعه اقتصادی را بهجای ایده کشور فلسطین پیشنهاد کرد، شرایط را بهبود نبخشیده و پذیرش برخی از جنبهها حتی برای مقامات رژیمهای عربی امضاکننده توافق هم دشوار است.
با این وجود، وزارت امور خارجه ایالاتمتحده آمریکا اخیرا سالگرد دوسالگی توافقنامه را جشن گرفت و حمایت ایالاتمتحده را برای گسترش این توافق در آینده اعلام کرد. نکته قابل توجه برای ایالاتمتحده، ایجاد مجمع نقِبْ (Negev Forum) بود؛ چارچوب همکاری منطقهای بین امضاکنندگان که مقامات اسرائیلی از آن بهعنوان «آغاز اتحاد منطقهای» یاد میکنند. تصاوير سياستگذاران عرب و اسرائيل در كنار هم در صحرای نقِبْ و بعد از آن در منامه، بهطور گستردهای در رسانههای آمريكایی و عربي به اشتراك گذاشته شده است. درحالیکه ظاهرا وزارت امور خارجه آمریکا به شرکتکنندگان در این مجمع متذکرشده که کار آنها، جایگزینی برای حل مسئله فلسطین نیست، برای همه دستاندرکاران و همچنین برای ناظران، واضح بود که فلسطینیها کاملا به حاشیه رفتهاند.
نظر عموم اعراب در مورد عادیسازی
معمولا سیاستگذاران ایالاتمتحده آمریکا تصور میکنند که شهروندان عرب و افکار و ایدههایشان، آنقدرها هم مهم نیست. این موضوع در مورد شهروندان کشورهای عرب خلیجفارس دوچندان است. سیاستگذاران آمریکایی گمان میکنند که دولتهای حاشیه خلیجفارس، تسلط زیادی بر جامعه خود دارند و وقتی که رهبران سیاسی، تصمیماتی در سیاست خارجی میگیرند، جوامع وفادار و مطیع کشورهای حوزه خلیج فارس، فقط آن را میپذیرند؛ حتی اگر در ابتدا نپذیرند، در نهایت آن را قبول میکنند.
اما چنین فرضیاتی ریشه در واقعیت ندارند. بارها در سرتاسر منطقه، حتی در قلب این کشورها خیزشهایی به راه افتاده است. شهروندان عرب، راضی نیستند و نارضایتی آنها از نمایندگی سیاسی، پیامدها و تاثیرات گستردهتری بر ثبات این کشورها و همچنین درگیریهای اجتماعی آنها دارد.
دوم اینکه، نظرسنجی از «شاخص افکار عرب» نشان میدهد که توافقنامه آبراهام و بهطور کلی توافقهای عادیسازی روابط با اسرائیل، از سوی اعراب، بسیار منفور است. در آخرین بررسی این شاخص، ۸۸درصد از پاسخدهندگانِ مورد بررسی در ۱۳ کشور مختلف، با بهرسمیت شناختن دیپلماتیک اسرائیل مخالف بودند و ۷۹ درصد، آرمان فلسطین را بهطور کلی برای اعراب و نه فقط برای فلسطینیها مهم میدانستند.
این امر حتی در کشورهای حاشیه خلیجفارس که ظاهرا از حاکمان خود رضایت دارند، مانند قطر و عربستان سعودی نیز وجود داشت. در نهایت، حتی در نظرسنجیهای سازمانهای طرفدار توافقنامه آبراهام، مانند موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک (Washington Institute for Near East Policy)، فقط تعداد کمی از پاسخدهندگانِ نظرسنجی در بحرین و امارات از توافقهای صلح اخیر بین دولتهای خود و دولت اسرائیل حمایت کردند. این احساسات در میان عموم اعراب، ژرف و گسترده است، چراکه شهروندان عرب باور ندارند که بهرسمیت شناختن اسرائیل میتواند پیش از برآوردهکردن خواسته فلسطین برای تعیین سرنوشتشان اتفاق بیفتد. بهرسمیت شناختن دولت اسرائیل و همکاری دیپلماتیک با آن، پیش از حل شدن چنین مسئلهای، نه بهعنوان شکلی از صلح، بلکه به شکل نوعی شکست تلقی میشود. از منظر شهروندان عرب، پیمان آبراهام، مناقشه اعراب و اسرائیل را حل نمیکند، بلکه شرایط اِشغال، سرکوب و جابهجایی فلسطینیها را که مشخصه سیاستهای اسرائیل در قبال فلسطینیها است، تثبیت میکند.
صلح غیرلیبرال
با توجه به این شرایط، مفهوم صلح غیرلیبرال - یعنی توقف درگیریها بهگونهای که نهادهای غیرلیبرال حفظ شود یا خشونت ساختاری باقی بماند - در توصیف و درک توافقنامه آبراهام مفید است. کشورهایی که درگیر صلح غیرلیبرال هستند، برای حفظ کنترل، بهجای مذاکره یا پرداختن به ریشه درگیریها، به مدیریت استبدادی منازعه تکیه و از نیروی سرکوبگر بهمنظور جلوگیری یا سرکوب مخالفتهای خشونتآمیز استفاده میکنند.
در این چارچوب، از تاکتیکهایی نظیر سرکوب دیدگاههای مخالف، گسترش پروپاگاندا و تبلیغات بهمنظور تغییر افکار عمومی و مداخله در اقتصاد به نفع «گروههای دستنشانده وفادار» و همچنین حفظ ثبات سیاسی، استفاده میشود. تجزیه و تحلیل پیمان آبراهام کمک میکند که جلوههایی از آن را روشن کنیم که تا پیش از این نادیده گرفته شده یا کمتر به آنها تاکید شده است. از جمله این زوایای پنهان، توجه به نقش گفتمانی مهمی است که این توافقنامه ایفا کرده است، خاصه در مورد نبرد ایدئولوژیکی که در این منطقه، بین کنترل استبدادی و جنبشهای دموکراتیک در جریان است.
همچنین تجزیه و تحلیل این توافق و توجه به زوایای پنهان آن، کمک میکند ارتباط سرکوبهای پس از توافق را با فرایند گستردهتر مدیریت استبدادی منازعه، بیابیم. سرکوبهایی که در کشورهای امضاکننده پیمان آبراهام صورت میگیرد، اقتدارگرایی معمولی نیست، بلکه تشدید میزان حمله این رژیمها به حقوق و آزادیهای انسانی است.
مفاهیم ایدئولوژیکی
مدیریت استبدادی منازعه بر ایجاد گفتمان هژمونیک و بستن فضا برای دیدگاههای دیگر متکی است. در پرتوی آن است که تغییر گفتمان در کشورهای امضاکننده پیمان آبراهام، آشکارتر میشود. دولتهای عربی این تغییر شدید در سیاست را با این ادعا توجیه کردهاند که پیمان آبراهام، روش آنها است برای «بردبارتر» شدن و مهمتر از همه، آموزش دادن به جوامعشان برای آنکه آنها نیز بردبارتر شوند. برای این هدفِ اعلام شده، مقامات دولتی اماراتی، انتقاد از توافقنامه آبراهام را به تعصب و یهودستیزی منصوب کردهاند و از مردم میخواهند که با خبرچینی، گزارش یکدیگر را بدهند.
علاوه بر این، دولتهای عربی با طرح ادعاهای مشابه در مورد ثبات سیاسی، چنین اقدام غیرمحبوبی را توجیه کردهاند. استدلال آنها این است که این پیمانِ صلح به کشورها کمک میکند تا با عادیسازی روابطشان، در منطقهای پرآشوب که هر روز شرایطش آشفتهتر میشود، بهویژه پس از بهار عربی که جنگهای بیرحمانه و تداوم اعتراضها را به همراه داشت، با این شرایط پرآشوب مقابله کنند. دولتهای عربی در آن زمان تصمیم گرفتند که تعهدات و الزامات قدیمی و منسوخ خود را کنار بگذارند و نسبت به منافع خود در منطقه، استراتژیکتر فکر کنند تا کشورهایشان باثبات بمانند و بتوانند تهدیدات را دفع کنند. این دولتها امیدوار بودند که چشمانداز چنین ثباتی برای افراد عادی، چشمانداز جذابی باشد.
علاوه بر این، دولتهای امضاکننده توافق آبراهام قول دادند که این توافقنامه، فرصتهای اقتصادیای را با خود بههمراه خواهد داشت. کلماتی مانند «شکوفایی»، «توسعه» و «رشد پایدار» همگی برای توصیف نتایج مطلوب این توافقنامه صلح مورد تاکید قرار گرفتهاند. ثانی الزیودی، وزیر تجارت خارجی امارات، در بیانیهای به «موسسه صلح توافق آبراهام» گفت که هدف از این توافقنامه، پیش از هر چیز و حتی فراتر از پیامدهای سیاسی آن، رونق اقتصادی است.
بنابراین، توافقنامه آبراهام به جنبه خاصی از یک نبرد ایدئولوژیکِ جاری، مشروعیت بخشیده است. دولتهای امضاکننده این توافقنامه، تلاش کردهاند نشان دهند که خاورمیانه باثبات فقط از طریق مدل خاصی از حکومت و سیاست خارجی است که میتواند به دست آید و این مدل، آن چیزی نخواهد بود که معترضان در بهار عربی یا جنبشهای جاری برای تعیین سرنوشتشان در سراسر منطقه تصور میکردند و میکنند.
در عوض، از نظر رهبران کشورهای عربی امضاکننده توافق آبراهام، خاورمیانه فقط با وجود رهبران قدرتمندی که میتوانند با گرفتن تصمیمهای نامحبوب، اما بهظاهر ضروری، جوامع خود را به «شکوفایی» و توسعه وادار کنند، میتواند پایدار و امن باشد. در واقع، مفهوم سخن حاکمان این کشورهای عربی این بود: جوامع عرب، صلاح خود را نمیدانند و تشخیص نمیدهند که چه چیزی برای آنها خوب است.
واکنش شدید
با این حال، از آنجایی که مردم در جوامع عربی در کشورهایی که دولتهایشان بهدنبال عادیسازی روابط با اسرائیل هستند، تا حد زیادی متقاعد نشدهاند که چنین توافقنامهای را بپذیرند، دولتها مجبور شدهاند اقدامات مستقیمتری را برای خنثی کردن نارضایتیها انجام دهند. در بحرین، این امر موجب ممانعت از اعتراضات، محدود کردن فعالیتهای سازمانهای غیردولتی (انجیاوها) و سازمانهای مدافع حقوق بشرِ منتقد توافقنامه آبراهام یا حامی آرمان فلسطین شده است.
در امارات، افرادی که ماههای بعد، در این مورد مصاحبه کردهاند، از ترسی بیسابقه در جامعه خود سخن گفتهاند. یکی از اماراتیها در مصاحبهای گفته است: «دیگر مشخص نیست خطوط قرمز چیست». حتی کسانی که رابطه مستقیمی با رژیم دارند به دلیل زیر سوال بردن تأثیرات کوچک توافق آبراهام با واکنشهای شدیدی مواجه شدهاند.
علاوه بر این، اماراتیها و بحرینیها شروع به پرسیدن این سوال کردهاند که باوجود تبلیغات فراوان در مورد رونق اقتصادی حاصل از توافق آبراهام، چرا مردم عادی به لحاظ اقتصادی، احساس محدودیتهای بیشتری میکنند. یکی از اماراتیها میگوید:«دوبی در حال رشد است، اما چه کسی دارد پول درمیآورد؟» در واقع احساس عمومی این است که منافع اقتصادی حاصل از توافق آبراهام، برای بیشترِ شهروندان محقق نشده است.
همانطور که میرا الحسین، پژوهشگر اماراتی اشاره میکند، افزایش بیکاری، تغییرات در قوانین شهروندی و مالیاتهای تدریجی و پیشرونده، مردم امارات را نگران کرده است و عادیسازی روابط با اسرائیل، هیچ منفعت قابلتوجهی برای آنها نداشته است. تغییر اقتصادی که از این توافقنامه بهوجود آمده، سرمایهگذاری در فناوریهای اطلاعاتی و نظارتی بوده است و اینها هم صنایعی است که حجم قابل توجهی در اقتصاد امارات ندارد. تجارت بین اسرائیل و بحرین، که یکی دیگر از کشورهای امضاکننده این توافق است، دستکم ۵/۷میلیون دلار بوده است؛ عددی که بسیار کمتر از برآورد ۲۲۰ میلیون دلاری است که اسرائیل در ابتدا ادعا کرده بود.
در برخی از بخشهای اقتصاد، مانند آموزش عالی، گشایش اقتصاد برای تجارت و سرمایهگذاری اسرائیل، به دلیل شکست آن قابلتوجه بوده است. یکی از این سرمایهگذاریها، مربوط به یک تاجر آمریکایی-اسرائیلی در دانشگاه زاید بود که اعتراضات زیادی را از سوی دانشگاهیان، شخصیتهای عمومی و دانشجویان برانگیخت.
ذینفعان در دانشگاه زاید از اینکه کلاسهای سنتی کالج آنها با کلاسهای آنلاین جایگزین و محوطه دانشگاه به فضایی برای «تعاملات بین فرهنگی» تبدیل شود، ناامید شدهاند. سامی الریامی، سردبیر یک روزنامه اماراتی، مقاله کوتاهی در مورد این نوشت که چرا دانشگاه زاید برای تغییر ماهیت برنامه آموزشی به استفاده از یک استارتاپ آزمایشنشده متوسل شده است.
نویسنده این مقاله به این واقعیت که سرمایهگذار دانشگاه زاید، ریشه اسرائیلی دارد، اشارهای نکرد و برای انتقاد خود هم چیزی از توافقنامه آبراهام نگفت. با این وجود، او برای بازجویی فراخوانده شد و به مدت 10 روز در بازداشت بود و در نهایت، نوشتهاش از وبسایت، حذف شد. در واکنش به این اتفاق، این روایت در توئیتر عربزبانها پخش شد که رژیم حاضر است برای حفظ وجهه روابط اقتصادی و توسعه، حتی افراد وابسته به دولت را سرکوب کند. یکی از دانشگاهیان در مصاحبهای گفت که دولت «تمام حیثیت خود را از دست داده و مردم وحشتزده شدهاند.»
ارتباط بین توافق آبراهام و سطوح جدیدی از سرکوب شهروندان عرب، بهطور فزایندهای خود را نمایان کرده است. زمانی که انجمن جوامع یهودی خلیجفارس (Association of Gulf Jewish Communities)، سازمان جدیدی که اغلب میزبان مقامات اسرائیلی در امارات است، اعلام کرد که برای رهبران شورای همکاری خلیجفارس، دعای ویژهای به زبان عبری خواهد خواند، یکی از شخصیتهای دانشگاهی، این اقدام را «عبریسازی سنتهای ما» توصیف کرد. چنین پیشامدهایی، به این ایده اعتبار میبخشد که توافقنامه آبراهام، غیرقانونی است و این توافق در بطن خود، نیازمند مدیریت استبدادی منازعه است.
نتیجهگیری
تحمیل توافقهای نامحبوب بر جوامعی که دارای اصول و تعهدات اخلاقی و سیاسی خاصی هستند، پیامدهای جدیای در پی دارد. در گذشته، شهروندان کشورهای عربی با انتقاد از دولتهای خود میگفتند که آنها به اندازه کافی، کاری برای فلسطینیها انجام نمیدهند. امروزه این شهروندان حتی میتوانند بگویند که دولتهایشان دشمن فلسطین شدهاند. این تغییر خطرناکی در روابط دولت و مردم جامعه است که سیاستگذاران به آن توجه کافیای نکردهاند.
در نتیجه این احساسات فزاینده، دولتهای عربی کشورهای حوزه خلیجفارس در معرض خشم مردمی و درگیریهای داخلی هستند. در کشورهایی که نظامهای سیاسی اقتدارگرایی دارند، شاید واکنشهای مردمی به سیاستهای حاکمان، خیلی سریع نباشد، با این وجود اما پویاییها و تحرکات، بیتاثیر نخواهند بود و در صورت ایجاد فرصت سیاسی مناسب برای مخالفت کردن، افزایش ناآرامیها میتواند بیثباتکننده هم باشد.
چنین پویاییهایی بهطور فزاینده، مشروعیت رژیمهای کشورهای عربی حوزه خلیجفارس را از بین میبرد. برای شهروندان عادی مشخص نیست که آنها چه سودی از توافق آبراهام میبرند، حتی اگر قرار باشد چنین توافقی، نژادپرستیها و احساسات ضدعربی را از سوی متحدان اسرائیلی کم کند.
در کشورهایی مانند بحرین که سابقه اعتراض و سنت غنی کنشگری دارند، صحبت از «بازسازی خاورمیانه» باعث میشود مردم با کسانی همسو شوند که با چنین بازسازیهایی مقابله میکنند؛ یعنی کشورهایی مثل ایران، روسیه و متحدان آنها در منطقه. این امر، فضا را برای سایر بازیگران فراهم میکند تا در سیاستهای خلیجفارس مداخله و منطقه را بیثبات کنند.
از سوی دیگر، چنین توافقنامههای نامحبوبی در درازمدت، پایدار نخواهند ماند. اگر شهروندان کشورهای امضاکننده توافق آبراهام، فشار کافی بر سیاست خارجی ایجاد کنند، این توافقنامه باید فورا مورد بازنگری قرار بگیرد. این به آن معناست که بازیگرانی مانند ایالاتمتحده مجبورند برای حمایت از توافق آبراهام، خود را با نیروهای ضددموکراتیک در منطقه همسو کنند و مانع هرگونه آزادسازی سیاسی احتمالی شوند. بنابراین، یکی دیگر از نتایج نادیده گرفتن پیامدهای اجتماعی این توافق، فرسایش بیشتر مشروعیت آمریکا است.
شاید مهمتر از همه اینها و فراتر از خطری که این امر برای دولتهای امضاکننده توافق ایجاد میکند، خطری است که برای سیستم بینالمللی ایجاد میشود. اگر مدیریت استبدادی منازعه، بهطور فزایندهای به یک هنجار شاخص در بخشهای بزرگی از جهان تبدیل شود، این امر احتمالا در درازمدت باعث ایجاد مخالفت و خشم بیشتر و همچنین بیثباتی بیشتر خواهد شد.
بنابراین، چنین پیشامدهای صلحِ غیرلیبرالی باید برای همه ما نگرانکننده باشد. اگر هدف این توافقها، درگیری کمتر و کاهش حمایت از نیروهای افراطی است، پس صلحِ غیرلیبرال که بر تداوم خشونت دولتی استوار است، نباید شایسته جشن گرفتن باشد.
ترجمه: مجتبی پارسا