معرفی و بررسی کتاب رابطه ایران و ایالات متحده: آغازی بر یک گفتگو
خصومتها در مقابل منافع مشترک
ایران و ایالات متحده آمریکا با وجود دوری از هم از یک جهت به هم نزدیک هستند؛ ستیزه با آمریکا اولویت اول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است و ایران یکی از مسائل و موضوعات اصلی و همیشگی سیاست خارجی آمریکا در طول چهار دهه گذشته بوده است. از این رو مطالعه این رابطه پرتنش و پیچیده اهمیت فوقالعادهای پیدا میکند و در عین حال بسیار جذاب مینماید. ایرانیان از دوره فتحعلیشاه قاجار ینگه دنیا یا اوتانازی را شناختند و ارتباط با آن بهعنوان یکی از راههای گریز ایران از چنگال روس و انگلیس مطرح شد اما دستکم تا زمان جنگ جهانی اول، چندان جدی نشد و تنها پس از این جنگ بود که دستکم استفاده از مستشاران آمریکایی و بهرهگیری از سرمایهگذاران و قدرت صنعتی آن وارد گزینههای سیاست خارجی ایران شد و دولتمردانی نظیر سیدحسن تقیزاده و حسین علاء و بعدترها حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا به آن دست یازیدند و آمریکا بهویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332 به پرنفوذترین و متحد نخست ایران بدل شد اما این رابطه با انقلاب سال 57 به یکباره واژگونه شد و به دشمنی و ستیزه بدل شد. اگرچه آمریکا در دورههایی تلاش کرده این رابطه ستیزهآمیز را به فراموشی بسپارد و راه آشتی با جمهوری اسلامی ایران را در پی بگیرد اما این آشتی مستلزم پذیرش نظم جهانی مبتنی بر قدرت واشنگتن است درحالیکه تهران از اساس سلطه آمریکا بر نظام جهانی و سیاستهای منطقهای و جهانی واشنگتن را زیر سوال برده است. این رابطه با افزایش توان هستهای ایران و مطرح شدن پرونده آن در عرصه بینالمللی و قطعنامههای شورای امنیت ابعاد پیچیدهتری نیز پیدا کرده است. شناخت این رابطه و بررسی دقیقتر آن از ضرورتهای سیاستگذاری هر دو کشور است با این حال کتابها و مقالات پژوهشی متناسب با اهمیت آن کمتر تهیه و منتشر شده است.
معرفی کتاب
کتاب «رابطه ایران و ایالات متحده» که به کوشش مشترک عباس ملکی و جان تیرمن تهیه شده، یکی از آثار قابل توجه در این باره است که بهتازگی توسط مریم هاشمینژاد به فارسی ترجمه و توسط نشر ثالث منتشر شده است. این کتاب در 222 صفحه و هفت مقاله به بررسی موضوع خود میپردازد. معمولاً کتابهای مجموعه مقاله از ضعف بزرگی رنج میبرند که مقالاتی که به لحاظ ساختار و لحن و دیدگاه تناسب کمی با هم دارند، در رابطه با یک موضوع گردهم میآیند و کتابی را پدید میآورند که به ظاهر یک اثر است اما در واقع کشکولی بیارتباط به هم را تشکیل داده است اما کتاب «رابطه ایران و ایالات متحده» کمتر از این ایراد رنج میبرد و به نظر میرسد صاحبان اثر براساس ساختار متناسب و مطلوب خود مقالاتی را از صاحبان مقالات درخواست کردهاند و مقالات تهیه شده زنجیره موضوعی متناسبی را پیگیری کردهاند. عباس ملکی در مقدمه خود که پس از حذف پیشگفتار مشترک نسخه انگلیسی برای نسخه فارسی نگاشته است بر این برنامه آگاهانه و تلاش مشترک با جان تیرمن اشاره کرده است. با این حال کتاب دارای ایراد بزرگی است که مربوط به گذشت یک دهه از زمان نگارش آن باز میگردد. در این یک دهه رابطه ایران و آمریکا و پرونده هستهای و وضعیت منطقهای غرب آسیا دچار تحولات متعددی شده و جدا از حوادث ماهیت آن نیز تغییر کرده است. این کتاب در دوران حضور محمود احمدینژاد بهعنوان رئیسجمهور ایران و اوجگیری موضوع پرونده هستهای ایران نوشته شده و در جای جای اثر نیز به نقش سیاستهای احمدینژاد در تشدید این بحران اشاره شده است. عباس ملکی علت تهیه این اثر را اینگونه توضیح داده است: «در ۲۰۱۱ به دعوت مرکز مطالعات بینالمللی مؤسسه تکنولوژی ماساچوست (امآیتی) به بوستون رفتم. این زمان مصادف با دومین دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد در ایران بود. روابط ایران با جهان خارج، تنشآلودهتر از گذشته و تحریمهای شورای امنیت و ایالات متحده علیه کشور نیز شدیدتر شده بود. من از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۷، بارها بهعنوان یکی از مدیران وزارت امور خارجه ایران به ایالات متحده سفر کردم و از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ نیز بهعنوان پژوهشگر ارشد مدرسه علوم سیاسی کندی در دانشگاه هاروارد مشغول به کار بودم. اما این بار چهره نوشتار و گفتار کسانی که با آنها روبهرو میشدم حکایت از نوعی دوگانگی درباره ایران و مسائل آن داشت.
یک گروه کسانی بودند که عموماً توجهی به موضوعات مرتبط با ایران نداشتند و بهنوعی از مسائل استراتژیک ژئوپلیتیک و حتی انرژی مربوط به ایران فاصله میگرفتند. من بهعنوان مثال با دانیل برگین نویسنده و تاریخدان امور انرژی از گذشته و بهخصوص پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و مطرح شدن منابع نفت و گاز دریای خزر دوستی نزدیکی داشتم. برگین نویسنده کتاب پاداش است که به تاریخ نفت جهان میپردازد و مرکزیت ایران نیز در این تاریخ نگاشته شده درباره نفت، کاملاً روشن است. کتاب دوم او جستوجو است که در آن بههیچوجه از ایران و صنعت انرژی آن سخنی در میان نیست؛ گذشته از آن، برگین کتاب دیگری نیز به نام نقشه جدید دارد که در آن دیگر نه از ایران سخنی رفته است و نه از انرژیهای فسیلی، او به نوعی میگفت: «همین که در مورد ایران مطلب منفیای ننوشتهام، نشانه احترام من به این کشور است.» گروه دیگر کسانی بودند که در لباس پژوهش علمی و تحقیق نفرتی باورنکردنی نسبت به ایران نشان میدادند. تقریباً در همه اتفاقات گوشه و کنار جهان دست ایران را میدیدند و انگشت اتهام به سوی ایران نشانه میرفت؛ یکی از کسانی که در آن دوره در هاروارد بود برندا شیفر بود. او تقریباً همه کارهای خود را بر تجزیه ایران متمرکز کرده بود. کسانی که در گذشته در محافل علمی به ایران نگاه مثبتی داشتند با رفتارهای رئیسجمهور وقت ایران و استفادهای که لابیهای یهودی از آن میکردند به گونه بیسابقهای ضدایرانی شده بودند. گراهام آلیسون، رئیس وقت مرکز علم و امور بینالملل بلفر در هاروارد، عضو لابی اتحاد علیه ایران هستهای شده بود. اوضاع، دیگر با گذشته فرق داشت.»
این شرایط که ملکی توصیف کرده با به قدرت رسیدن حسن روحانی به کلی شکسته شده و دو کشور در کنار 5 قدرت دیگر موفق شدند به توافق برجام دست پیدا کنند و علاوه بر اینکه چهره ایران در عرصه بینالمللی و بهطور خاص در محافل علمی آمریکایی بهبود پیدا کرد موجی از نظرات مثبت در میان سیاستمداران آمریکایی پدید آمد. خروج ترامپ از این قرارداد نیز بیش از آنکه به تخریب چهره ایران کمک کند، وجهه آمریکا را مورد خدشه قرار داد و با گذشت زمان نیز و وقوع جنگ اوکراین و وضعیت جدید سوریه و یمن و توافق ایران و عربستان و بهتازگی جنگ غزه، موقعیت منطقه و ایران دچار تغییرات اساسی شده است.
نویسندگان شاخص
با این حال این کتاب بهخاطر بهرهگیری از پژوهشگران و استادان برجسته بینالمللی اثری درخور و ارزشمند است. نویسندگان کتاب هر یک دارای تخصص و دانش گستردهای درباره رابطه ایران و آمریکا هستند و از این جهت این کتاب را به اثری ارزشمند بدل میکند. رابرت جرویس، یکی از برجستهترین نظریهپردازان روابط بینالملل و روانشناسی سیاسی استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل در دانشگاه بینالملل هاروارد و دانشگاه کلمبیا است. مهمترین اثر او برداشت و سوءبرداشت در سیاست است که تاکنون به فارسی ترجمه نشده است. جان تیرمن، نظریهپرداز سیاسی مدیر مرکز مطالعات بینالمللی مؤسسه مطالعات تکنولوژی ماساچوست است. یکی از کتابهای او «دشمنان زیبنده: روابط ایران و آمریکا و جنگ ایران و عراق از ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۸» است. سیدحسین موسویان، دیپلمات مذاکرهکننده ارشد هستهای و پژوهشگر دانشگاه پرینستون در امور خاورمیانه و هستهای است. او مؤلف کتاب «ایران و آمریکا گذشته شکستخورده و راهی بهسوی صلح» است. استیون میلر، استاد علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد و مدیر برنامه امنیت بینالمللی در مرکز علم و امور بینالملل بلفر؛ سردبیر مجله امنیت بینالمللی و عضو آکادمی علوم و هنر آمریکاست. او نویسنده کتاب استراتژی و بازدارندگی هستهای است. ماتیو بان، استاد انرژی، امنیت ملی و سیاست خارجی در مدرسه علوم سیاسی کندی در دانشگاه هاروارد است. آخرین کتاب او «دشمن خودی» نام دارد. کیهان برزگر، استاد روابط بینالملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی و رئیس سابق مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه در تهران است. او مؤلف کتاب «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه» بین حوادث یازده سپتامبر ۲۰۰۱ و تحولات عربی ۲۰۱۱ است. حسین بنایی، دانشیار مطالعات بینالمللی در مدرسه مطالعات بینالمللی و جهانی در دانشگاه ایندیانا در بلومینگتون است. او همراه با جان تیرمن یکی از نویسندگان کتاب جمهوریهای اسطورهای روایتهای ملی و منازعه ایران و آمریکا است. رابرت ریردان، فارغالتحصیل علوم سیاسی از مؤسسه فناوری ماساچوست و دانشیار مدرسه علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی است؛ عنوان رساله دکتری او «چانهزنی هستهای؛ کاربرد هویج و چماق در منع گسترش هستهای» است. عباس ملکی، استاد سیاستگذاری انرژی در دانشگاه صنعتی شریف و معاون اسبق وزارت امور خارجه ایران (۱۹۸۵-۱۹۹۷) است.
دوتن از برجستهترین نویسندگان این کتاب یعنی جان تیرمن و رابرت جرویس در فاصله انتشار نسخه انگلیسی و برگردان فارسی درگذشتهاند اما با وجود گذشت زمان از مقالات این کتاب دیدگاه علمی و کنکاش موضوع از نگاه استادان و پژوهشگران بینالمللی ارزش این کتاب را دوچندان کرده است. مقاله نخست به قلم رابرت جرویس با عنوان «ایالات متحده و ایران؛ برداشتها و تلههای سیاست» با گزارهای که آغاز کرده امروز کاملاً دور از ذهن به نظر میرسد: «ممکن است تا زمان انتشار این کتاب، آمریکا و ایران درگیر جنگ شده باشند». با این حال لحن نویسندگان مقالات همدلانه است و درصدد هستند انگیزهها و خواستههای طرفین را در موضوع با بیطرفی و دیدگاه روشن درک و تبیین کنند.
مقاله دوم برداشت ایرانیها از سیاستهای ایالات متحده در مورد ایران دیدگاه آیتالله خامنهای به قلم سیدحسین موسویان یکی از اعضای تیم مذاکرهکننده هستهای ایران در ابتدای مطرح شدن این پرونده نیز به بررسی یکی از مهمترین موضوعات مطرح در قبال رابطه دو کشور پرداخته است و با توجه به شناخت و آگاهی موسویان از موضوع، بهخوبی خطوط اصلی این دیدگاه را روشن کرده است. این مقاله از مقالات ماندگار این کتاب است و میتواند همیشه راهگشا و روشنکننده وضعیت رابطه ایران و آمریکا از نگاه رهبری ایران باشد. موسویان در بخشی از این مقاله مینویسد: «این دیدگاههای عمومی آیتالله خامنهای بهعنوان مبنایی برای اهداف سیاست خارجی ایران در نظر گرفته میشوند؛ اهدافی که امروزه شامل موضوع هستهای نیز میشود. مواضع رهبر انقلاب ایران در طول دو دهه گذشته همواره ثابت و بیانکننده دیدگاه روشنی از جایگاه ایران در جهان و بر مبنای الف) حقوق حاکمیتیاش بهعنوان عضوی مسئول در جامعه بینالملل و ب) وظیفهاش در حمایت از منافع مسلمانان سراسر جهان بوده است. سوابق مکتوب درباره این مواضع روشن است. اولین و مهمترین مسئله این است که آیا آمریکا به دنبال تغییر نظام در ایران است یا خیر. آیتالله خامنهای قاطعانه بر این باور است که نگاه دولت آمریکا به جمهوری اسلامی مبتنی بر نفی موجودیت این نظام است. ایشان معتقد است حتی درخواستهای مکرر ایالات متحده از ایران مبنی بر تغییر رفتار به منزله مقدمهای برای سلب هویت اسلامی ایران است تا دولتی دستنشانده در ایران مستقر و از منابع طبیعی آن بهرهبرداری کند. مسئله غیرعادی این است که بعد از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ و تجاوز عراق به خاک ایران، همه قدرتهای جهانی با وجود آنکه در نود درصد موارد با یکدیگر اختلافنظر داشتند با حمایت از صدام ثابت کردند که همه متفقالقول معتقد بودند باید این درخت نوپا ریشهکن شود و شعله انقلاب اسلامی خاموش شود. اظهارات خصمانه آمریکاییها سوءظنها را نسبت به ایالات متحده تشدید کرد تا جایی که حتی تلاشهای جدی رئیسجمهور، اوباما، برای تعامل با ایران نیز صادقانه تلقی نشد. این موضوع زمانی آشکار شد که اوباما در دو نوبت مستقیماً به رهبر انقلاب نامه نوشت و پیشنهاد کرد که بر نارضایتیهای گذشته غلبه و روابط مبتنی بر احترام متقابل را احیا کنند. آیتالله خامنهای با احتیاط نسبت به عقبگردهای گذشته و نیات واقعی آمریکا، به نامه اول پاسخ مثبت داد و چشماندازی را برای نزدیکی روابط ایجاد کرد. با این حال، این فرصت دیری نپایید. حمایت ایالات متحده از معترضان در جریان انتخابات مورد مناقشه ریاستجمهوری ایران در ۲۰۰۹ بهعنوان تلاشی برای براندازی تلقی شد. نامه دوم اوباما از سوی آیتالله خامنهای پاسخی دریافت نکرد. او در این بار گفته بود: «کدام رفتار را باور کنیم؟ آیا او به دنبال برقراری روابط مبتنی بر اعتماد و احترام است یا اینکه مردم در مخالفت با نظام به خیابان بیایند؟» او ادامه میدهد که به باور ایران هدف آمریکا در پرونده هستهای ایران نیز خنثی کردن پیشرفتهای علمی ایران است.
تفسیری از دشمن سرسخت برداشتهای آمریکا از ایران به قلم ماتیو بان و استیون میلر و برداشتهای ایران از سیاست آمریکا در منطقه به قلم کیهان برزگر دو مقاله هستند که هر یک برداشتهای یکسو از سوی دیگر را تشریح کرده است. ماتیو بان و استیون میلر در مقاله خود با عناوین دشمن بالذات، حکومت دینی شرور، رژیم ستمگر، دشمن سرسخت و سرکش، حامی تروریسم، تهدیدی برای اسرائیل، رقیب متحدان خلیجفارس آمریکا و تهدید هستهای به بیان سرفصلهای برداشت آمریکایی از ایران پرداختهاند. سفارش مقالات متناسب با هم به نویسندگان و پژوهشگران برجسته ایرانی و آمریکایی از مزیتهای عمده این کتاب محسوب میشود. جان تیرمن در مقاله بعدی به بررسی برداشتهای آمریکا از سیاست ایران در قبال منطقه پرداخته است و حسین بنایی نیز در مقاله بعدی با عنوان آینده روابط ایران و آمریکا در کنار مقاله آخر با عنوان بهبود روابط ایران و آمریکا و غلبه بر سوگیریهای برداشتی به قلم عباس ملکی و رابرت ریردان به بررسی آینده روابط دو کشور پرداخته است.
نتیجهگیری
نویسندگان این کتاب که از پژوهشگران و سیاستگذاران سابق ایرانی و آمریکایی در امور بینالملل هستند، تلاش کردهاند تا لفاظی و شعارپردازیهایی را که تاکنون مشخصه بسیاری از بحثهای میان طرفین بوده است، کنار بگذارند و با درگیر شدن با دیدگاههای یکدیگر به مسئله شکست روابط میان دو کشور بپردازند. هدف ایجاد زمینههای مشترک و دقیقاً همان چیزی بوده است که عنوان این کتاب نشان میدهد. شناسایی سوءبرداشتها و سوءتفاهمهای قابل حل که طبیعتاً میان دو طرف بروز میکند یکی از تلاشهای این اثر است که در عین حال به دنبال این است که در کجا میتوان منافع مشترکی یافت و در کجا میتوان اختلافات را مدیریت کرد تا هیچیک از طرفین اقداماتی را انجام ندهند که منجر به منازعات پرهزینه شود و در نهایت به منافع هر دو ملت آسیب برساند. در این کتاب سعی شده به بررسی و ارائه راهحلهایی برای نزدیکی در انگارهها و تفکرات ریشهداری که منجر به جدایی این دو کشور از یکدیگر شده است، پرداخته شود؛ تلاشی برای فراتر رفتن از برداشتهای خصمانهای که خصوصاً از انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ بر روابط ایران و آمریکا سایه افکنده است. در واقع آنچه این اثر را از ادبیات تاریخی متمایز میکند، ایدههایی است که در این باره از سوی نظریهپردازان این کتاب ارائه میشود اما در نهایت آنچه در این کتاب جای آن خالی است، نظریهپردازی درباره آینده روابط ایران و آمریکاست.
کتاب بر این باور است که طنز اصلی در شکست ایالات متحده و ایران برای بهبود روابط و حل و فصل اختلافات باقیمانده در این است که دو کشور از بسیاری جهات برای تبدیل شدن به شرکای استراتژیک و اقتصادی، کاملاً مناسب یکدیگرند. ایالات متحده و ایران منافع مشترک مهمی دارند, از جمله جریان آزاد نفت در خلیجفارس، ثبات در عراق و افغانستان و بهرهبرداری و ترانزیت امن منابع نفت و گاز. از بسیاری جهات، این حوزههای منافع مشترک نسبت به حوزههایی که دو دولت منافعشان با یکدیگر در تضاد است، وزن سنگینتری دارند. روابط ایران و آمریکا اکنون در نقطهای حساس قرار دارد؛ انتخابهایی که در ماهها و سالهای آینده درباره برنامه هستهای و سایر مسائل مبرم انجام میشود، رویدادهای محتمل و بلندمدت آینده را مشخص میکند. ایران مجهز به سلاح هستهای یا حملات هوایی ایالات متحده به تأسیسات هستهای ایران میتواند هرگونه بهبود در روابط را برای آیندهای غیرقابل پیشبینی مسدود سازد. به همین ترتیب روابط با طرفهای ثالث - کشورهای حاشیه خلیجفارس، عراق، روسیه، چین و سوریه - نیز تأثیر مهمی بر روند آینده روابط ایران و آمریکا خواهد داشت. بهراحتی میتوان تلاشها برای بهبود روابط میان ایالات متحده و ایران را بهویژه در شرایط فعلی سادهلوحانه تلقی کرد. موانعی بر سر راه نزدیکی این دو کشور تحمیل میشوند و هر گونه تلاش جدی برای پر کردن شکاف میان دو پایتخت از نظر سیاسی برای رهبران هر دو کشور خطرناک خواهد بود. به همین ترتیب، مواضع ایالات متحده و ایران در مورد چندین موضوع مهم آشتیناپذیر به نظر میرسد. با این حال، واقعیت این است که در بلندمدت حساب کردن روی هر یک برای دیگری اجتنابناپذیر است. ایران با داشتن یکی از بزرگترین ذخایر نفت و گاز در جهان و جمعیت نسبتاً زیاد (که به زودی از آلمان بیشتر خواهد شد)، نرخ سواد نسبتاً بالا و طبقه گسترده متوسط و تحصیلکرده، میتواند بازاری استثنایی باشد که با هیچ کشور دیگری در منطقه قابل قیاس نیست و به سختی قابل جایگزینی است. وضعیت موجود در هر دو طرف ناپایدار است. بازار ایران و سهم آن از منابع نفت و گاز جهان، موقعیت استراتژیک و جمعیت زیاد و رو به رشد آن، همگی باعث شده است ایران ناگزیر به بازیگر بزرگ سیاسی و اقتصادی منطقهای، اگر نگوییم جهانی، تبدیل شود. این واقعیتی است که ایالات متحده به ناچار باید خود را با آن وفق دهد. به موازات آن نیز، گسترش مداوم و جهانی فرهنگ آمریکایی، هنجارهای دموکراتیک و سرمایه و فناوری که همگی جذابیت داخلی زیادی در ایران دارند، در نهایت باید از سوی محافظهکاران در تهران که این نیروها را تهدیدی وجودی میبینند، در نظر گرفته شوند. تاریخ هوادار هیچیک از دو طرف نیست. تلاش برای کاهش تنش میان ایالات متحده و ایران و تقویت همکاری و ارتباطات بهتر، به این معنا نیست که دو طرف ملزم به پذیرش بیقید و شرط دیدگاههای یکدیگر یا مشروعیت سیاستها یا سیاستگذاریهای یکدیگرند. با این حال، هر دو طرف باید بپذیرند که در صورت انزوای دیپلماتیک یا استفاده از نیروی نظامی، نمیتوانند به بهترین نحو منافعشان را دنبال کنند؛ چنین رویکرد عملگرایانهای نسبت به روابط در فرهنگ سیاسی هیچیک از دو کشور بیگانه نیست. ایالات متحده مدتهاست با کشورهای غیردموکراتیکی که نظامها و اعتقادات سیاسیشان اساساً با هنجارهای غربی متفاوت است بهطور تمام و کمال رابطه برقرار کرده است. در برخی موارد ایالات متحده اتحادهای طولانیمدتی را با چنین کشورها از جمله چندین متحد مهم خود در خاورمیانه حفظ کرده است. دلیل اینکه ایالات متحده این موضع را اتخاذ کرده، معمولاً این است که بتواند از رهگذر روابط دوستانه به بهترین شکل بر این کشورها تأثیر بگذارد اما در مورد ایران خلاف این رویکرد را در پیش میگیرد. نیروهای سیاسی بیشماری در ایران وجود دارند که مایلند شاهد حرکت کشور به سوی فضای بازتر و اصلاحات دموکراتیک باشند. اگر واشنگتن سیستم سیاسیای را که این نیروها در آن فعالیت میکنند بپذیرد و این بهانه را که ایالات متحده تهدیدی سازشناپذیر است از چنگ مخالفان داخلیشان درآورد، بیشتر میتواند به آنها کمک کند. ایران عملگرایی مشابهی را در سیاست خارجی خود نشان داده است و بهدنبال بهبود روابط با اتحاد جماهیر شوروی، روسیه، چین، سوریه، هند و بسیاری از کشورهای دیگر، بهرغم تفاوتهای گسترده ایدئولوژیک، فرهنگی و مذهبی بوده است.