تعریف معوج از نفوذ
این فقط ایران نیست که بهدنبال افزایش نفوذ معنوی یا ایجاد مجموعهای از هواداران و حامیان فرامرزی در منطقه خودش است؛ این رویکرد ایران فقط مختص به دوران پس از انقلاب اسلامی نیست و در زمان قدیم هم وجود داشت. همه دولتها بهدنبال این هستند که نفوذ خودشان را در کشورهای پیرامونی گسترش دهند، تا هم بتوانند منافع بیشتری در کشورهای دیگر برای خود تامین کنند و هم اینکه امنیت مرزهای خود را مستحکمتر کنند. به تناسب قدرت هر دولت، حوزه نفوذ آن کشور گستردهتر و وسیعتر میشود و به سرزمینهای دورتر میرسد. این سیاست، رویکردی غیرطبیعی و غیرعادی تلقی نمیشود. کشورهایی که حوزه تمدنی گستردهتری دارند، سعی میکنند چه از طریق زبان، چه از طریق فرهنگ و از طریق دیگر عناصر سازنده تمدن خود، نفوذ و حضور خود را در منطقه حوزه تمدنی نگه دارند. هیچ ایرادی ندارد که کشورها تلاش کنند تا نفوذ خود را در منطقه خود و حتی سرزمینهای دوردستتر حفظ کنند.
نفوذ از دو طریق امکانپذیر است؛ یکسری از ابزارهای نفوذ، ابزارهای نرمافزاری هستند. برای مثال در اطراف ما کشورهایی هستند که بخشی یا تمامیِ شهروندان آن کشور به زبان فارسی صحبت میکنند. یا مثلاً در حوزه تمدن فرهنگی ایران کشورهای متعددی با درصدهای مختلفی از رسوم و سنتهای مشترک وجود دارند. پیش از انقلاب هم تلاش میشد تا نفوذ فرهنگی ایران در این کشورها تقویت شود و شهروندانی را که این رسوم و سنتها را پیگیری میکنند، تقویت کنند. برای مثال یکی از زبانهای مسلط در هند، زمانی زبان فارسی بود. در دورانهای گذشته شخصیتهای بارز فرهنگی، ادبی یا علمی را بهعنوان رایزن فرهنگی به هندوستان اعزام میکردند، چراکه اهمیت این اشتراکهای فرهنگی و تمدنی را درک میکردند. کشورهای جهان هزینههای زیادی برای نفوذ نرم انجام میدهند. جمهوری اسلامی ایران هم چنین هزینههایی انجام میدهد؛ نمیتوان از این روشِ نفوذ ایراد گرفت، بلکه باید این روش را تشویق کرد.
روش دیگر نفوذ، نفوذ سختافزاری است. نفوذ سختافزاری سختتر، پرهزینهتر و معمولاً کممنفعتتر است؛ بهویژه زمانی که نفوذ سخت با استفاده از ابزارهای نظامی و امنیتی انجام شود. به نظر من اشتباه استراتژیکی که ایران دارد، این نیست که تلاش میکند حوزه نفوذ خود را گسترش دهد، بلکه تعریفی که از نفوذ دارد، تعریفی غلط است. به یاد دارم در یکی از همایشهای سفرا، مقام معظم رهبری از سفر خودشان به پاکستان، در دوران ریاستجمهوریشان، خاطرهای تعریف میکردند و به یاد میآوردند که چه خیل عظیمی از مردم پاکستان برای استقبال از رئیسجمهور اسلامی ایران رفتهبودند. سفر ایشان در دوران ریاستجمهوری ژنرال محمد ضیاءالحق انجام شدهبود و بعید است که دولت پاکستان اساساً علاقهای به نشان دادن علاقه عمومی به این سفر در آن زمان داشت. عامل اصلی این استقبال حضور و نفوذ معنوی ایران در پاکستان پس از انقلاب اسلامی بود. آوازه انقلاب اسلامی بود که مردم پاکستان را جذب کردهبود؛ نه قدرت نظامی یا اقتصادی ایران.
مشکل زمانی ایجاد شد که نفوذ صرفاً در ابعاد نظامی و امنیتی تعریف شد. هیچکس معتقد نیست که مبارزه با تروریسم در منطقه یا کمک به مبارزه با اشغالگری اسرائیل، اقدام و رویکرد غلطی از سوی ایران بود، اما مشکل جایی است که در مسیر اعمال نفوذ عناصر دیگر تعیین قدرت نادیده گرفتهشدند. در نفوذ نرم، رقبای منطقهای و بینالمللی نه احساس تهدید شدید میکنند و نه موضعگیری ستیزهجویانه انجام میدهند. حتی اگر قرار به تقابل باشد، رقبا هم تلاش میکنند که با ابزارهای نرم وارد مواجهه شوند. ولی نفوذ به یک پرونده امنیتی و نظامی تبدیل میشود، رقبا هم احساس میکنند که باید با ابزارهای قدرت سخت با آن مقابله کنند. نخستین اولویت هر دولتی امنیت داخلی خودش است و تلاش میکند که اولویت شهروندان کشور هم نگاه به داخل باشد و نه نگاه به بیرون. کشورهای میزبان نفوذ سخت، نخستین طرفی هستند که تلاش میکنند از سیطره نفوذ خارجی خلاص شوند. مسئله دیگر این است که وقتی طرفی مانند ایران تلاش میکند از طریق ایجاد شبکه حامیان امنیتی و نظامی، نفوذ خود را در کشوری دیگر گسترش دهد، قاعدتاً هدفی را دنبال میکند. مثلاً ایران ممکن است در کشوری همسایه، بهدنبال مقابله با یک دشمن خارجی یا دستکم ایجاد مزاحمت برای دشمن خارجی منطقهای یا فرامنطقهای باشد. در این شرایط طرفی مانند ایران از یک طرف خود را با منافع اساسی کشور میزبان از لحاظ امنیتی در تضاد قرار دادهاست و در عین حال به دلیل مواجهه با طرف سوم در خاک آن کشور، هزینههای زیادی باید تقبل کند. در چین شرایطی دیگر رقبای منطقهای هم با این هدف که جلوی آثار مخرب احتمالی چنین نفوذی را بگیرند، وارد عمل میشوند.
برای روشنتر شدن این مطلب میتوان حضور ایران در عراق را مثال زد. عراق یک جامعه موزائیکی چندقومیتی و چندمذهبی است. شاید اکثریت جامعه عراق را به لحاظ جمعیتی شیعیان تشکیل بدهند اما جمعیت سنی عراق هم بسیار قدرتمند هستند و سالهای طولانی در این کشور حکومت داشتهاند. کردها هم یک واحد قومیتی نسبتاً متحد محسوب میشوند. برای دولت عراق مهمترین اولویت حفظ منافع و امنیت داخلی خودش است. جمهوری اسلامی ایران نتوانستهاست تعریف مشترکی از منافع خودش با منافع دولت عراق و منافع دیگر بازیگرانی که در عراق حضور دارند، به دست بیاورد. این معضل در کشورهای دیگر منطقه هم وجود دارد. در کشورهایی که ایران حامیانی دارد یا گروههایی منتسب به ایران فعالیت میکنند، هنوز تعریفی از منافع مشترک و تعریف مشترک از امنیت به دست نیامدهاست و ایران نتوانستهاست از طریقی که برای کشور میزبان ایجاد خسارت و مشکل نکند، اهداف خودش را تامین کند. در عراق، چه دوست داشتهباشیم و چه دوست نداشتهباشیم، از نگاه بخش بزرگی از شهروندان و سیاستمداران عراقی، آمریکا بهرغم اشغال نظامی عراق، بهعنوان منجی شناخته میشود که این کشور را از سلطه صدامحسین نجات داد. من تردید ندارم که تمام دولتمردانی که در عراق سر کار میآیند، اعم از نوری مالکی، حیدر عبادی یا عادل عبدالمهدی و محمدشیاع سودانی بیش از هر چیز به امنیت کشور خودشان فکر میکنند. علاوه بر این، همه این سیاستمداران خودشان را وامدار آمریکا میدانند. آمریکا هنوز در این کشور پایگاه دارد و سفارت این کشور هزار نفر پرسنل دارد. دولت عراق دستکم باید بتواند از امنیت منافع کشوری که میزبان سفارتش است و آن را منجی کشور میداند، حفاظت کند. به اضافه اینکه بغداد به لحاظ اقتصادی، کمکهای مالی، سازوکارهای امنیتی و ساختار سیاسی که آمریکا ایجاد کردهاست، به شدت به آمریکا وابسته است و هنوز هم بسیاری از رهبران سیاسی و قومی با واشنگتن ارتباطهای عمیقی دارند. دولت عراق نمیتواند بپذیرد که گروههایی باشند که به سفارت آمریکا خمپاره و موشک شلیک کنند. اینجاست که تضاد منافع امنیتی معنا پیدا میکند. این گروهها اگر به ایران وابستگی داشتهباشند، در واقع خودشان و ایران را در برابر منافع و امنیت عراق و آمریکا قرار دادهاند.
همین مسئله در یمن هم ایجاد شد. ایران و عربستان سعودی به دلیل نفوذ ایران در یمن، سالیان درازی با هم دچار اختلاف عمیق و اساسی شدند. شیعیان زیدی یمن به لحاظ مذهبی و به لحاظ تاریخی اشتراکهای زیادی با ایران دارند. کسی اشکالی در همکاری و دوستی میان ایران و شیعیان یمن نمیبیند. اشکال زمانی ایجاد میشود که بخشی از شیعیان یمن با کمک ایران علیه یک بازیگر سوم مانند عربستان سعودی وارد منازعه شوند. در این شرایط ایران و عربستان، خواسته یا ناخواسته وارد یک جنگ نیابتی با یکدیگر میشوند. مسئله این نیست که در این نبرد جمهوری اسلامی ایران برنده شود یا عربستان سعودی، مسئله اینجاست که این پرونده به یک نزاع گسترده تبدیل میشود که منابع هر دو رقیب را از بین میبرد. درحالیکه ما میتوانستیم در طول سالیان گذشته منابع خودمان را برای توسعه و پیشرفت کشور هزینه کنیم، به دلیل منازعه طولانیمدت با کشورهای ثالثی که در کشورهای تحت نفوذ ما منافعی داشتند، منابع خود را زایل کردیم. ما نتوانستیم در یمن منافع مشترک با عربستان سعودی تعریف کنیم تا دستکم براساس بخشی از اهداف همسو زمینه همکاری و گفتوگو را فراهم کنیم. نمیتوان تمامی تقصیر جنگ یمن را برعهده ایران گذاشت اما میتوان گفت که ایران نتوانست برای جلوگیری از این منازعه درازمدت هوشمندانه عمل کند تا منابع زیادی را از دست ندهد. اگر دیپلماسی درستی براساس تعریف منافع مشترک شکل میگرفت، ممکن بود که دولت فراگیری در یمن با حضور حوثیها و شیعیان زیدی شکل بگیرد و برای این کار نیازی به یک جنگ ۷ساله و قطع روابط ایران و عربستان نبود.
نفوذ سخت ایران در منطقه، به یک الگوی تکراری تبدیل شدهاست. ایران سرمایهگذاری میکند، رقبا به میدان میآیند و چون قدرت اقتصادی رقبای منطقهای ایران بیشتر است و از لحاظ بینالمللی هم چه بین قدرتهای جهانی و چه در سازمانهای بینالمللی حمایت گستردهتری دارند، میتوانند ایران را وارد منازعههای فرسایشی کنند که هم منابع ایران را زایل میکند و هم باعث میشود تعداد حامیانمان در کشورهایی که بر اثر منازعات تحت تاثیر قرار گرفتهاند، کمتر شود.