نسخه ایرانی برای فلسطین
مرور تاریخی مواضع تهران در مخالفت با «راهحل دودولتی» در سرزمینهای اشغالی
مشهورترین راهحل بحران فلسطین که بیشترین پذیرش و همراهی را از سوی دولتهای جهان به خود اختصاص داده، راهحل دودولتی یا two-state solution نامیده میشود؛ بر این اساس چارچوب پیشنهادی برای حل مناقشه اسرائیل و فلسطین با ایجاد دو کشور برای دو ملت: اسرائیل برای مردم یهود و فلسطین برای مردم فلسطین مطرح شده است.
بر این اساس در سال ۱۹۹۳، دولت اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) بر روی طرحی برای اجرای راهحل دوکشوری بهعنوان بخشی از توافقنامه اسلو به توافق رسیدند که منجر به تأسیس تشکیلات خودگردان فلسطین (PA) شد.
راهحل دوکشوری که در توافقنامه اسلو پیشنهاد شد، از یکسری رویدادهای تاریخی زاده شده است؛ به این ترتیب که پس از سقوط امپراطوری عثمانی، یهودیان و اعراب هر دو مدعی حق تعیین سرنوشت در فلسطین تاریخی بودند. اولین تلاش برای تقسیم زمین در سال ۱۹۴۸ منجر به تشکیل یک کشور اسرائیلی شد اما هیچ کشور فلسطینی وجود نداشت و کرانه باختری و نوار غزه به ترتیب تحت حاکمیت اردن و مصر قرار گرفتند. در جنگ ششروزه سال ۱۹۶۷، اسرائیل کرانه باختری، نوار غزه و دیگر سرزمینهای عربی را تصرف و آن را اشغال کرد که پس از آن به این ایده منجر شد که اسرائیل زمینهایی را که تصرف کرده بود با صلح با همسایگان عرب خود از جمله فلسطینیها مبادله کند.
هم انتظارات یهودیان و هم فلسطینیها برای ایجاد یک کشور مستقل در فلسطین تاریخی را میتوان در جنگ جهانی اول جستوجو کرد؛ زمانی که انگلستان تلاش کرد از اتحاد علیه حمایت امپراطوری عثمانی و قدرتهای مرکزی حمایت کند.
مکاتبات حسین-مکماهون در سالهای 1916-1915 وعده حمایت بریتانیا از استقلال اعراب را در ازای قطع حمایت اعراب از امپراطوری عثمانی داد. اگرچه مکاتبات درباره وسعت قلمرو تحت حاکمیت اعراب بحث میکرد، فلسطین تاریخی که در امتداد حاشیههای مورد مناقشه قرار نداشت و جمعیت آن عمدتاً عرب بودند، به صراحت مورد بحث قرار نگرفت و حسین بنعلی، امیر مکه، فرض میکرد که در توافقنامه گنجانده شده است. سال بعد اعلامیه بالفور وعده حمایت بریتانیا از ایجاد خانه ملی برای یهودیان در فلسطین را داد.
در دهههای بعد، امواج مهاجرت یهودیان به فلسطین منجر به افزایش قابلتوجه جمعیت یهودیان شد. نرخ سریع مهاجرت که توسط بریتانیا مدیریت میشد، با اعتراض مردم عرب مواجه شد. در سال ۱۹۴۷، درحالیکه بریتانیا آماده خروج از منطقه میشد، سازمان ملل طرحی را به تصویب رساند (معروف به قطعنامه ۱۸۱) که فلسطین را به یک کشور یهودی و یک کشور عربی تقسیم میکرد؛ ایدهای که در ابتدا توسط دولت بریتانیا در مورد آن پیشنهاد و توسط اعراب رد و در نهایت درگیریهای متعاقب آن بر سر سرزمین منجر به اولین جنگ اعراب و اسرائیل (1949-۱۹۴8) شد.
در پایان جنگ، دولت اسرائیل قلمروهای بیشتری را تصرف کرده بود، درحالیکه ماوراء اردن (اردن کنونی) کنترل کرانه باختری و مصر کنترل نوار غزه را به دست گرفت. صدها هزار فلسطینی یا فرار کردند یا اخراج شدند که بیشتر آنها پناهنده بیتابعیت شدند، درحالیکه صدها هزار یهودی گریختند یا از کشورهای عربی اخراج و در اسرائیل اسکان داده شدند. فلسطینیها که هیچ دولتی از خود نداشتند، خود را در گروههای جداگانه سازماندهی کردند تا مبارزه ملیگرایانه را ترویج کنند. این گروهها تا حد زیادی با تأسیس سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) بهعنوان یگ گروه حامی خودمختاری فلسطین در سال ۱۹۶۴ جایگزین شدند.
درگیری بین اسرائیل و همسایگان عربش با جنگ ششروزه در سال ۱۹۶۷ تجدید شد. اسرائیل با عقبنشینی ارتشهای مصر و اردن، نوار غزه و کرانه باختری از جمله بیتالمقدس شرقی را تحت کنترل گرفت. شبهجزیره سینا از دیگر مناطقی بود که در این جنگ توسط اسرائیل تصرف شد و فلسطینیها ادعای آن را نداشتند. در سال ۱۹۷۹ این سرزمین بهعنوان بخشی از توافقنامه صلح جامع معروف به توافقنامه کمپ دیوید به مصر بازگردانده شد. این توافق که ایده «زمین در برابر صلح» را بهعنوان یک اصل مذاکره مستحکم میکرد، شامل اصولی بود که پایه «راهحل دودولتی» را بنا نهاد.
در سال ۱۹۸۷ فلسطینیهایی که تحت حاکمیت اسرائیل زندگی میکردند قیامی را آغاز کردند که به انتفاضه اول معروف شد. وزیر دفاع اسحاق رابین در تلاش برای پایان بخشیدن به قیام، سرکوب شدیدی را آغاز کرد. با این حال، عزم فلسطینیها، او و بسیاری دیگر از اسرائیلیها را متقاعد کرد که صلح دائمی بدون به رسمیت شناختن و مذاکره با فلسطینیها ممکن نیست. درحالیکه دولت لیکود، اسحاق شامیر در سال ۱۹۹۱ گفتوگو با ساف را در مادرید پذیرفت، این گفتوگو تنها پس از سالها توقف و تحت فشار شدید ایالات متحده صورت گرفت. در سال ۱۹۹۲ رابین که در آن زمان رهبر حزب کارگر بود، با مأموریت برای پیگیری صلح با ساف بهعنوان نخست وزیر انتخاب شد.
در دهه ۱۹۹۰، توافقنامهای که بین رهبران اسرائیل و فلسطین در اسلو نروژ مورد مذاکره قرار گرفت، روندی را برای راهحل دوکشوری با مذاکره متقابل تعیین کرد که به تدریج تا پایان دهه اجرا میشد. اگرچه این روند نوید و پیشرفت اولیه را نشان داد، اما ترکیبی از نارضایتی و بیاعتمادی منجر به شکست و تاخیر آن شد.
در سال ۱۹۹۳ اسرائیل به رهبری شیمون پرز، وزیر امور خارجه رابین، یکسری مذاکرات را با سازمان آزادیبخش فلسطین در اسلو، نروژ انجام داد. در اوایل سپتامبر، یاسر عرفات نامهای به رابین فرستاد و گفت که ساف حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت میشناسد، قطعنامههای ۲۴۲ و ۳۳۸ سازمان ملل متحد (که خواستار صلح پایدار با اسرائیل در ازای عقبنشینی اسرائیل به مرزهای قبل از ۱۹۶۷ بود) را پذیرفته است و از مبارزه نظامی چشمپوشی خواهد کرد. چند روز بعد، آنها اعلامیهای از اصول (معروف به توافقنامه اسلو) را امضا و موافقت کردند که در ازای مشارکت فلسطینیها در مسائل امنیتی اسرائیل، حکومت خودگردان فلسطین را طی پنج سال ایجاد کنند. بحثبرانگیزترین موضوعات (از جمله اورشلیم، مرزهای نهایی و شهرکهای یهودی در کرانه باختری و نوار غزه، و بازگشت آوارگان فلسطینی) قرار بود پس از آن دوره پنج ساله مورد بحث قرار گیرد.
مذاکرات در حالی ادامه یافت که اسرائیل و ساف برای اجرای راهحل دوکشوری در میدان تلاش میکردند. در ماه مه ۱۹۹۴، توافقی در قاهره منعقد شد که منجر به خروج نیروهای اسرائیلی از شهرهای غزه و اریحا در همان ماه شد و تشکیلات خودگردان فلسطین (PA) را برای انجام وظایف غیرنظامی در آن مناطق تشکیل داد. حکومت خودمختار تشکیلات خودگردان در سال ۱۹۹۵ پس از انعقاد موافقتنامه موقت در کرانه باختری و نوار غزه (معروف به اسلو۲) به شش شهر دیگر گسترش یافت. هفتمین شهر، الخلیل، قرار بود در سال ۱۹۹۶ تحویل داده شود. این توافق همچنین کرانه باختری و نوار غزه را به سه نوع قلمرو تقسیم کرد: مناطق تحت مدیریت و امنیتی فلسطین («منطقه A»)، مناطق تحت مدیریت فلسطین اما مشترک. امنیت اسرائیل و فلسطین («منطقه B»)، و مناطق تحت مدیریت و امنیت اسرائیل («منطقه C»).
از همان ابتدا، برخی از اسرائیلیها و فلسطینیها به دنبال برهم زدن راهحل دودولتی بودند. ملیگرایان مذهبی در هر دو طرف معتقد بودند که دولتهای مربوطه حق واگذاری هیچ بخشی از زمین را ندارند. در سال ۱۹۹۴، در خلال همپوشانی جشنواره یهودی پوریم و ماه مقدس اسلامی، باروخ گلدشتاین، یهودی افراطی به سوی نمازگزاران مسلمان در پناهگاه ابراهیم بر فراز غار ماچپله (که مقبره پدرسالاران نیز نامیده میشود) در الخلیل تیراندازی کرد. در همان سال، حماس بهعنوان یک سازمان مبارز فلسطینی راهحل تشکیل دو کشور را رد و کارزار بمبگذاریهای انتحاری را آغاز کرد. با این حال تیر خلاص به راهکار اسلو در۴ نوامبر ۱۹۹۵شلیک و رابین در حین شرکت در یک راهپیمایی صلح توسط یک یهودی افراطی ترور شد.
ایده «دولت واحد دموکراتیک»
مخالفت ایران با تقسیم سرزمین فلسطین و راهحل دودولتی، موضعی تاریخی است؛ سازمان ملل در مجمع عمومی مورخ ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ قطعنامه ۱۸۱ درباره فلسطین را به رأی گذاشت که از پنجاه و هفت نفر اعضای آن روز سازمان ملل متحد ۳۳ رأی به تقسیم سرزمین فلسطین و ۱۳ رأی مخالف و ۱۱ رأی ممتنع دادند. ایران اما از جمله اعضای کمیسیون تحقیق سازمان ملل در موضوع فلسطین بود که بهطور قاطع به این قطعنامه رای مخالف داد. طبق مفاد این قطعنامه فلسطین به دو منطقه به این شرح تقسیم میشد که «۱- منطقه عرب متشکل از ۱۲ هزار کیلومترمربع با ۶۵۰ هزار سکنه عرب و ۱۱هزار یهودی.2-منطقه یهودینشین با مساحت ۱۴۲۰۰ کیلومترمربع و ۵۴۰ هزار نفر یهودی و ۴۶۰ هزار عرب. 3-شهر بیتالمقدس به صورت یک شهر بینالمللی تحت نظارت سازمان ملل متحد اعلام گردید».
فضلالله کیا، دیپلمات ایرانی و معاون وقت دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل در خاطرات خود با عنوان «خاطرات خدمت در فلسطین» به تفصیل به مسئله مزبور پرداخته که یکی از مهمترین مقاطع این کتاب درباره چگونگی تصویب قطعنامه ۱۸۱ سازمان ملل، مخالفت صریح ایران با این قطعنامه و پیشنهاد تاریخی ایران درباره فلسطین است.
نصرالله انتظام، نماینده وقت ایران در سازمان ملل متحد در مخالفت با این طرح گفته بود که «نقشه تقسیم فلسطین با منشور ملل متحد مخالفت داشته و احتمال دارد اجرای این طرح کشورهای خاورمیانه را به میدان آتش و آهن و خون تبدیل نماید». نماینده ایران برای جلوگیری از این پیشآمد رعایت حقوق اعراب را خواستار و اظهار داشت، «ایران علیه طرح تقسیم فلسطین رأی خواهد داد».
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷نیز جمهوری اسلامی ایران پس از وقفه برقراری روابط غیررسمی محمدرضا پهلوی با اسرائیل، بار دیگر بر این موضع تاریخی تهران تاکید و از بهرسمیت شناختن تلآویو امتناع کرد. در همین چارچوب نیز یاسر عرفات، رهبر فتح تنها شش روز پس از پیروزی انقلاب به ایران آمد و زمانی که از وی سوال کردند چرا بیخبر به تهران آمده، در پاسخ گفت انسان برای رفتن به خانهاش اجازه نمیگیرد. او نخستین مهمان خارجی حکومت جدید بود و شور و شوقش از خلال سخنانی که در بدو ورود به ایران زد کاملاً مشخص است: «انسان وقتی که به منزل خودش میآید، احتیاج به اجازه ندارد. امروز، یکی از روزهای بزرگ پیروزی مسلمانان جهان است. انقلاب ایران برای فلسطین یک پیروزی بزرگ است. وقتی وارد فضای هوایی تهران شدم، احساس کردم که به فضای بیتالمقدس وارد شدهام. ایران و امام خمینی نشان دادند که امت ما (مسلمانان) هیچگاه سر فرود نخواهند آورد. ایرانیان حصاری را که اطراف برادران فلسطینی بود شکستند و این انقلاب بزرگ شما، ضامن پیروزی ماست. امام خمینی را، ما رهبر و امام اول میدانیم. خیر به زودی از مشرقزمین خواهد آمد تا همه منطقه را فرا گیرد. هر چه تاریکی زیاد گردد، صبح نزدیکتر میشود، و ما این را با انقلاب ایران به چشم دیدیم». در جریان همین سفر نیز دفتر نمایندگی اسرائیل در تهران که ساختمانی به نام آژانس یهود بود، در اختیار سازمان آزادیبخش فلسطین قرار گرفت.
دولت ایران همچنین پس از انقلاب همزمان با نفی دودولتی در سرزمینهای فلسطینی، راهکار «ایده دولت واحد دموکراتیک» یا همان «رفراندوم» را برای تعیینتکلیف موضوع پیشنهاد داد. آیتالله خامنهای، رهبر ایران این ایده را اینگونه تشریح میکنند که «چند میلیون فلسطینی مقیم خارج بازگردند و ساکنان اصلی فلسطین - چه مسلمان، چه مسیحی، چه یهودی - رفراندوم کنند تا مشخص شود چه حکومتی بر کشورشان حاکم باشد. این پیشنهاد جمهوری اسلامی در سازمان ملل هم ثبت شده است. هرچه از صندوق بیرون آمد، آن نظام مورد قبول است».
رهبر ایران همچنین در تازهترین سخنرانی خود در جمع بسیجیان گفتند:«به دروغ میگویند که «ایران میگوید بایستی یهودیها را یا صهیونیستها به دریا بریزند»؛ نه، این حرف را قبلها دیگران یا کسانی از عربها گفتند؛ ما هیچوقت نگفتیم این را؛ ما کسی را به دریا نمیریزیم. ما میگوییم نظر، نظر مردم است؛ آن دولتی که با آراء مردم فلسطین تشکیل شد، درباره مردمی که آنجا هستند و از کشورهای دیگر آمدهاند تصمیمگیری خواهد کرد؛ ممکن است به همه آنها بگوید در فلسطین بمانید ــ کمااینکه در بعضی از کشورهای آفریقا که بنده زمان ریاستجمهوری رفتم آنجا، [مردم] مبارزه کردند و پیروز شدند؛ انگلیسیها آنجا حاکم بودند، بومیها توانستند انگلیسیها را مغلوب کنند، امّا همان انگلیسیها را در کشور خودشان نگه داشتند؛ مصلحت دانستند نگه داشتند، اینها هم ممکن است نگه دارند ــ ممکن هم هست بگویند نه، بعضی بروند یا همه بروند؛ اختیار با آنها است؛ ما هیچوقت در این زمینه نظری نداریم».
کمال خرازی، رئیس شورای راهبردی روابط خارجی در مصاحبهای موضع جمهوری اسلامی را اینگونه تعریف کرده است که «موضع و راهحل ایران برای بحران فلسطین، ایجاد یک دولت واحد است، بهطوریکه شامل مسلمانان، مسیحیان و یهودیانی باشد که اصالتاً در این سرزمین میزیستهاند. بر این اساس باید همهپرسی درباره آینده فلسطین برگزار شود.»
مخالفت جمهوری اسلامی ایران با «دودولتی» اما موجب نشده است تا تهران این موضوع را سد راه همراهی و حمایت جهان اسلام و جامعه بینالمللی بداند؛ در همین چارچوب نیز تهران از تمامی بیانیهها و قطعنامههایی که در این سالها و بهویژه پس از حمله اسرائیل به غزه متعاقب عملیات طوفانالاقصی، در لزوم پایان بحران و جنگ و حل و فصل مسئله فلسطین صادر شده و در آن موضوع راهحل دودولتی مطرح شده است، حمایت کرده و رای مثبت داده است.
ریشه اتهام «یهودستیزی» علیه ایران
متهم کردن ایران به تلاش برای نابودی اسرائیل یا انتساب خلاف واقع موضوع «به آب ریختن یهودیان» به رهبر انقلاب اما بیش از هر مؤلفه دیگری ریشه در اظهارات رادیکال محمود احمدینژاد، رئیس دولتهای نهم و دهم دارد که نخستین بار در صحت رویداد «هولوکاست» شبهه وارد و جبهه متحدی را علیه ایران شکل داد تا جمهوری اسلامی ایران به «یهودستیزی» متهم شود. این اظهارات رئیسجمهور وقت ایران همچنین موجب شد تا مجمع عمومی سازمان ملل متحد با تصویب قطعنامهای، انکارکنندگان هولوکاست را محکوم کند.
رئیسجمهوری وقت در آبانماه ۱۳۸۴ در همایشی با عنوان «جهان بدون صهیونیسم» حضور یافت و گفت: «میگویند مگر میشود دنیای بدون آمریکا و صهیونیسم را شاهد باشیم؟ ولی شما به خوبی میدانید که این شعار و هدف یک هدف دستیافتنی و حتماً شدنی است.» رئیس دولت نهم افزود: «من تردید ندارم که موج جدیدی که در فلسطین عزیز به راه افتاده و امروز در دنیای اسلام نیز شاهد آن هستیم، موجی از معنویتی است که سراسر دنیای اسلام را فراگرفته و بهزودی این لکه ننگ را از دامان دنیای اسلام پاک خواهد کرد و این شدنی است». آغاز سلسله واکنشهای جامعه جهانی علیه رئیس دولت در ایران از همین سخنرانی آغاز شد و شورای امنیت سازمان ملل در ارتباط با سخنان احمدینژاد بیانیهای صادر و آن را محکوم کرد. در بیانیه شورای امنیت آمده بود: «اعضای شورای امنیت اظهارات در خصوص اسرائیل را که به عالیجناب آقای محمود احمدینژاد، رئیسجمهوری اسلامی ایران نسبت داده شده است، محکوم میکنند. اعضای شورا از بیانیه ۲۷ اکتبر دبیرکل سازمان ملل حمایت میکنند که خاطرنشان میکند تحت منشور سازمان ملل تمام اعضا متعهد شدهاند از تهدید یا استفاده از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری خودداری کنند».
وی در آذرماه ۱۳۸۵ و در «کنفرانس دوربان ۲» این ادعا را تکرار و خواستار تشکیل کمیته حقیقتیاب برای بررسی این واقعه شد. رئیس دولت نهم در یکی از سخنرانیهای خود گفت: «ما پیشنهاد کردیم اگر شما دروغ نمیگویید اجازه بدهید یک گروه از محققین بیطرف و منصف بیایند در اروپا، با مردم گفتوگو کنند و اسناد را ببینند و نتایج تحقیق خودشان را درباره افسانه هولوکاست به اطلاع ملتها برسانند».
این سخنان رئیسجمهور وقت حتی واکنش هارون یشایایی، رئیس انجمن کلیمیان تهران را به همراه داشت که در نامهای به وی نوشت:«انکار کشتار یهودیان میتواند ارزشهای انقلاب اسلامی را فدای احساساتی زودگذر و به شدت سیاسی کند». رئیس انجمن کلیمیان تهران در این نامه نوشت:«چگونه ممکن است فاجعه جنگ جهانی دوم و وقایع و اثرات آن که موجب نابودی حدود پنجاه میلیون انسان در نقاط مختلف جهان شده و میهن ما بیش از سایر نقاط جهان از آثار و عواقب آن لطمه دیده است را از پشت شیشه کدر تعصبهای روزمره سیاسی، عمدتاً ناشی از فرهنگ سکولار غربی بررسی کرده و جنایات فاشیستهای هیتلری را توجیهپذیر جلوه داد؟»
افسانه خواندن هولوکاست از سوی احمدینژاد در جمع مردم سیستانوبلوچستان موجب شد تا سخنگوی وزارت امور خارجه اسرائیل بگوید:«جهان چشمانش را بر حکومت ایران و برنامه هستهای ایران بگشاید. این نظرات افراطگرایانه رئیسجمهور ایران چشم جامعه جهانی را باز کند و هر توهمی را درباره این رژیم کنار بگذارد».
هرچند دولت دوم محمود احمدینژاد نسبت به ۴ سال نخست چرخش بحثبرانگیزی داشت و اسفندیار رحیممشایی، معاون رئیسجمهور و یار غار او در سخنانی غیرمنتظره که با واکنش رهبر انقلاب نیز مواجه شد، گفت:«ایران امروز با مردم آمریکا و اسرائیل دوست است. هیچ ملتی در دنیا دشمن ما نیست. این افتخار است. ما مردم آمریکا را از برترین ملتهای دنیا میدانیم» اما تاثیر سخنان و اقدامات او موجب شد تا اتهام «یهودستیزی» به ایران به محور اصلی رهبران رژیم صهیونیستی بدل شده و از سوی افکار عمومی جهان نیز باورپذیر باشد.