| کد مطلب: ۱۰۵۳۶

پیشنهاد تبدیل کلانتری ۱۶ زاهدان به مرکز محله

عبدالوهاب+شهلی_بر

عبدالوهاب شهلی‌بر

مدیر گروه جا‌معه‌شناسی شهر و مطالعات منطقه‌ای انجمن جامعه‌شناسی ایران

اولین‌باری است که بعد از جمعه‌های زاهدان برای برگزاری کارگاهی آموزشی درخصوص توسعه شهری اجتماع‌محور، به اتفاق یکی از دوستان متخصص در جامعه‌شناسی شهری به این شهر آمدیم. گیت امنیتی پیچ‌در‌پیچ و دشوارگذری که در خروجی فرودگاه گذاشته‌اند، در همان دقیقه‌های اول توجه هر مسافری را به‌سمت حکمروایی امنیت‌محور شهر و استان جلب می‌کند. وارد شهر که می‌شویم و از مسیر خیابان دانشگاه و بلوار معلم عبور می‌کنیم، زیادشدن کافه‌ها و رستوران‌ها نسبت به آخرین‌باری که زاهدان را دیدم، توجه‌مان را جلب می‌کند که می‌تواند نشانی از میل به توسعه و تجربه فضاهای مدرن شهری در میان مردم شهر باشد. دوستانی که از روی رفاقت و محبت‌شان هم با ماشین شخصی به استقبال‌مان آمدند، در مدتی که زاهدان بودیم همراهی‌مان کردند و در خانه خود زحمت میزبانی رفیقانه را متحمل شدند هم، به این امر اشاره دارند و فرهنگ رو به رشد کافه‌نشینی و قهوه‌نوشی را در لایه‌های مختلف طبقاتی و درآمدی بیان می‌کنند.

صبح روز بعد، برای رسیدن به محل برگزاری کارگاه آموزشی که در حوالی مصلی است، دوربین‌های امنیتی توجهم را به خود جلب می‌کنند که بر پایه‌های فلزی قطور و جدیدی در چهارراه‌های حوالی مصلی نصب شده‌اند و چهره‌ی امنیتی جدیدی به فضای شهری داده‌اند که با دوربین‌های قوی ۳۶۰ درجه‌شان بر شهرگذران خیره شده‌اند و خودنمایی می‌کنند که نشان از ظهور دوره جدیدی از حکمرانی در زاهدان دارند.

در فاصله‌های مکثی که به‌وقت ارائه کارگاه آموزشی پیش می‌آید، ذهنم درگیر ایده‌ای است که شب قبل از آمدنم به زاهدان به ذهنم خطور کرده و چند پاراگرافی هم در موردش نوشته‌ام؛ اینکه چگونه می‌توان ازمنظر جامعه‌شناسی شهری و نیز شهرسازی، قدمی هرچند کوچک برای گذر سیستان و بلوچستان از رویکرد حکمروایی به‌شدت امنیتی‌شده کنونی به رویکرد حکمروایی توسعه‌گرا برداشت، تا منابع و فرصت‌های توسعه این استان بیش‌ازاین هدر نروند و بر دوش مردم در کنار رنج‌های ناشی از تورم، گرانی و ضعف زیرساخت‌های کالبدی و اجتماعی، رنج‌های تداوم امنیتی‌شدن فضا، تحمیل نشود تا شهر و استان حداقل به‌اندازه دیگر شهرها و استان‌های کشور بتواند به زندگی‌اش ادامه دهد و از شکنندگی شرایط کاسته شود.

ظهر پنج‌شنبه دوم آذرماه،  بعد از اتمام کارگاه آموزشی، فرصت صحبت مختصری با یکی از مدیران شهری بومی زاهدان درخصوص برنامه‌های جاری توسعه شهر، چالش‌ها، ضرورت‌های توسعه اجتماع‌محور و نیز جلب مشارکت اجتماعی مردم پیش آمد. پس از آن  بازدیدی از برخی محله‌ها ازجمله دانشگاه، خیام، بازار مشترک، جاده قدیم، حوالی شیرآباد، محله سیک‌ها، مرکز شهر، بازار چهارراه رسولی و... داشتیم و گفت‌وگو‌هایی با مردم و بعضاً شخصیت‌هایی که تصادفاً با آنها در فضاهای عمومی مواجه شدیم و فرصت گفت‌وگو پیش آمد، داشتیم که وضعیت امنیتی کنونی را از جنبه‌های متعددی نگران‌کننده ارزیابی می‌کنند و مطالبه گذر به وضعیتی جدید را دارند که ذکر مفصل آنها فراتر از حوصله این مقال مختصر است.

به هنگام رفتن به‌سمت بازار مشترک از جلوی مصلی و کلانتری ۱۶ زاهدان عبور می‌کنیم. دوستانی که همراهی می‌کنند، روایت‌هایی از اتفاقاتی که در این حوالی طی بیش از یک‌سال گذشته اتفاق‌افتاده ارائه می‌دهند ازاین‌رو در جریان حافظه جمعی حک‌شده بر فضا قرار می‌گیریم.

هرچند دیوارهای کلانتری نونوار و سفیدکاری شده‌اند اما این مکان بعد از

8 مهر، نقش نمادینِ منفی‌ای در اذهان ایرانیان به‌خصوص مردم بلوچ یافته است که به این فکر می‌کنم اگر تغییر کاربری پیدا کند و به مکانی فرهنگی به‌مثابه نوعی مرکز محله تبدیل شود، می‌تواند قدم شهرسازانه کوچکی برای عبور از فضای قطبی‌شده کنونی میان طیف وسیعی از مردم و نیز حاکمیت باشد. چون این مکان، انگار تبدیل به نمادی جدید از تشدید الگوی حکمرانی امنیتی در سیستان و بلوچستان پس از یک واقعه دهشتناک شده است. می‌دانم که پیشنهاد حساس و شاید پرریسکی را مطرح می‌کنم و ممکن است از هر دو سوی قدرت و جامعه، نقد شوم؛ یکی بگوید دارم موضوعی تمام‌شده را زنده می‌کنم و دیگری بگوید اتفاقات تلخ در سیستان و بلوچستان را به یک مکان کوچک و نه‌چندان مهم تقلیل می‌دهم. اما من پژوهشگر جامعه‌شناسی شهری و شهرسازی و کمی کنشگر، احتمالاً حق داشته باشم که ایده تخصصی خودم را جهت عبور از این وضعیت استثنایی و بغرنج در سیستان و بلوچستان ـ که خشونت‌های آشکار و پنهانی در دل آن کماکان جریان دارند ـ را بنویسم تا شاید قدری از فضای امنیتی شدت‌گرفته در استان کاسته شود و گفت‌وگویی شکل گیرد. شاید اجماعی حداقلی در لایه‌های فکری طرفین مناقشه برای گذر به وضعیتی کمتر امنیتی و بیشتر توسعه‌ای به‌وجود آید که در آن وضعیت جدید هم، سرنوشت مردم بلوچ، متفاوت از تحولات کلیت جامعه ایرانی نخواهد بود؛ که سخن فرداست، نه امروز. البته بدیهی است که عملیاتی‌کردن چنین ایده‌ای نیازمند مطالعات دقیق‌تر تخصصی جامعه‌شناسانه و نیز شهرسازانه است.

در پیشنهاد تبدیل کلانتری ۱۶ زاهدان به مرکز محله با کاربری فرهنگی، این نظریه شهرسازانه نهفته است که تولید کالبد جدید، منجر به تغییر رفتار اجتماعی شهروندان می‌شود؛ هرچند تولید چنین کالبد جدیدی خود منتج از نظریه اجتماعی گفت‌وگوگرا و خشونت‌پرهیز  است. خلق فضایی جدید در مکانی که در ذهنیت جمعی ایرانیان و به‌طور خاص مردمان بلوچ، محل اعمال خشونت علیه مردم است، شاید راه باریک مدنی و عامی جهت گشودن فصل جدیدی از الگوی حکمرانی اجتماعی و غیرامنیتی در سیستان و بلوچستان باشد تا رویکرد توسعه زیرساخت‌ها، مشاغل و خدمات عام‌المنفعه گسترش یابد تا از فقر و نابرابری

کاسته شود.

دیوید بلینگتون، استاد برجسته مهندسی دانشگاه پرینستون زمانی نوشت، زیرساخت‌ها شیوه‌ای برای نمادین‌کردن دوره‌های تاریخی و بیان ایده‌های مسلط در مورد چگونگی سازمان‌دادن به اقتصاد و جامعه هستند. بنابراین خلق فضاهای کالبدی اجتماع‌گرا، حامل ایده‌های جدید هم هستند. اما ممکن است پرسیده شود که مگر یک مرکز محله چه کارکردی می‌تواند داشته باشد که به‌مثابه پیشنهادی برای بهبود وضعیت یک مناقشه گسترده و چندبعدی ارائه می‌شود؟

مطابق با نظریه اریک کلایِننبرگ در کتاب کاخ‌هایی برای مردم، مراکز محلات گونه‌ای از زیرساخت‌های اجتماعی‌اند که گفت‌وگو و تعامل میان اهالی یک محله را تقویت می‌کنند و موجب توسعه سرمایه اجتماعی میان تنوع هویتی می‌شوند. پلیس هم در ایران در دوره‌هایی تلاش داشت برای ارتقای اعتبار و سرمایه اجتماعی‌اش، خودش را به‌عنوان نهادی اجتماعی، نه صرفاً امنیتی تعریف کند و اقدام به تقویت معاونت اجتماعی‌اش و نیز گسترش مطالعات اجتماعی نمود. بنابراین اینکه تصمیم بگیرد یک پاسگاه تبدیل‌شده به نمادی از خشونت ـ  در دل یک واقعه تاریخی ـ را به مرکزی فرهنگی برای مردم تبدیل کند تا راهی برای افزایش سرمایه اجتماعی‌اش ازطریق تولید فضا برای مردم و تعریف نسبتی جدید با آنها باشد. در تجارب جهانی ـ البته با نظام‌های سیاسی متفاوت ـ  نمونه‌های زیادی از تبدیل ساختمان‌های پلیس، با همکاری شهرداری‌ها به فضاهای اجتماعی وجود دارند.

معماری به‌نام جین گانگ در آمریکا تلاش می‌کند تا ساختمان پلیس را که مکان غالب و نماد وضع امنیتی ستیزه‌های نژادی بوده بدل به زیرساختی جامع و مروج تعامل میان گروه‌های مختلف کند. گانگ که در شیکاگو زندگی می‌کند و وابستگی‌های عمیق به این شهر دارد، شاهد درگیری‌های خشن و بی‌اعتمادی روزافزون میان اداره پلیس شیکاگو و جماعت‌های اقلیتی بود. شرکت او به‌نام استودیو گانگ، شروع به انجام مصاحبه‌های تک‌نفره و گروهی با رهبران مدنی و مقامات محلی در محلاتی کرد که در آنها ساکنان و پلیس، بیشترین جدایی را از هم داشتند. در یکی از این نشست‌ها آنها به چیزی نو رسیدند؛ چه می‌شود اگر ساختمان پلیس، بدل به یک مرکز محله، با امکانات فراغتی شود و جوانان بتوانند بدون ترس، از آن استفاده کنند؟

زمانی که خواسته‌ها یکی شدند، تصمیم گرفتند یک نمونه اولیه بسازند که شامل مواردی چون یک آرایشگاه، یک کافه رستوران، یک پارک و زمین‌بازی آراسته، یک تالار ورزش و یک سالن عمومی با وای‌فای مجانی باشد که همه اینها درش به روی ماموران پلیس و شهروندان، بدون‌تفاوت باز بود. (کلایننبرگ، ۱۳۹۹)

بدیهی است من این رویا را ندارم که طراحی و ایجاد یک ساختمان جدید، در محل یک کلانتری خاص در زاهدان، مسائل بنیادی سیستان و بلوچستان را حل کند، اما به‌هرحال می‌تواند گامی شهرسازانه در جهت احترام به مردم و گشودن باب گفت‌وگو ـ به‌صورت عملی ـ بین حاکمیت و مردم، در یک مناقشه خاص باشد.

در انتشار این ایده دودل بودم که مخاطبان مردمی و نیز حکومتی، چه برداشتی از آن خواهند داشت. ولی با درکی که از وضعیت فضای کالبدی و اجتماعی زاهدان و بعد از ادامه سفرم به‌سمت سراوان پیدا کردم، متوجه شدم که اگر حاکمیت و مردم از این وضعیت دوقطبی هرچه سریع‌تر عبور نکنند، ممکن است استان سیستان و بلوچستان در یک وضعیت اسقاطی‌شدن آرام و تدریجی قرار بگیرد که پیامدش چیزی جز؛ تشدید فقر و نابرابری، شدت‌گرفتن ناامنی اجتماعی، قربانی‌شدن فرصت اقتصادی و توسعه‌ای نخواهد بود. امیدوارم این یادداشت فضا را به‌سمت طرح ایده‌های جدید برای اجتماعی‌کردن الگوی حکمرانی حاکمیت در سیستان و بلوچستان

بگشاید.

 

منبع:

کلایننبرگ، اریک (۱۳۹۹) کاخ‌هایی برای مردم؛ زیرساخت‌های اجتماعی، مبارزه با نابرابری و قطبیشدن و افول حیات مدنی، ترجمه حسین ایمانی جاجرمی، تهران: شیرازه.

 

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی