امید ازدسترفته
درباره نسبت هنرمندان با ساختار سیاسی
درباره نسبت هنرمندان با ساختار سیاسی
محسن صالحیخواه
روزنامهنگار
هنرمند خوب کسی است که موضعی مثل ما داشته باشد. اگر برخلاف این باشد، بعد از مرگش هم او را رها نمیکنیم. آخرین نمونهاش، قتل فجیع داریوش مهرجویی است؛ عدهای پس از مرگ مهرجویی، او را بهخاطر پس زدن پاپاراتزی سیاسی موبایل به دست در لوکزامبورگ، دوباره مورد حمله قرار دادند و عدهای دیگر، به خاطر حرفهایی که در یک مستند مربوط به شبکهای فارسیزبان در خصوص حجاب و برخی مسائل دیگر زده بود، از خجالت مرحوم درآمدند. انگار در این میان، هیچکس حق ندارد «خودش» باشد.
1 |
گریز از مرکز
چرا هنرمندان بهخصوص آنهایی که شناختهشدهتر هستند، سعی میکنند فاصلهشان را با ساختار حفظ کنند؟ این سوالی مهم است که پاسخ آن را نه در وقایع امروز و دیروز بلکه باید در سلسله وقایعی که طی سالهای گذشته اتفاق افتاده، جستوجو کنیم.
هشت سال پیش در همین کشور، روزهایی را به چشم دیدیم که اگر نخستوزیر اسرائیل در کنگره آمریکا موضعی ضد ایران میگرفت، بازیگری شناختهشده بدون اینکه دست و دلش بلرزد، عکس قاسم سلیمانی را منتشر میکرد و در کپشناش مینوشت: «کابوس نتانیاهو سردارمون حاج قاسم». یا سال۱۳۹۸ که سردار سلیمانی در بغداد ترور شد، هنرمندان و ورزشکارانی که شاید هیچکس فکر نمیکرد روزی تصویر یک سردار سپاه را در صفحههای شخصیشان منتشر کنند، ساکت نماندند و واکنش نشان دادند. بهطور طبیعی، این واکنشها با استقبال نوانقلابیون و دنباله سایبریشان در فضای مجازی روبهرو شد. انگار نه انگار که میشد در بین آن کسانی که سوگوار شهادت سردار سلیمانی بودند، هنرمندانی را نیز پیدا کرد که در خصوص وقایع آبان ۹۸، ساکت نماندند. آن زمان با اسم رمز «سلبریتیهای بیسواد»، هنرمندان و ورزشکاران در فضای مجازی و سطح رسانههای جریان راست رادیکال مورد هجوم قرار گرفتند. البته، هنرمندان در فقره شهید سلیمانی هم از جانب اپوزیسیون خارجنشین متحمل ضرباتی شدند.
میتوانیم اینطور بگوییم که از سال ۹۸ بهاینسو، فاصله چهرههای شناختهشده از ساختار- که پیش از این فاصله کمی نبود - نیز بیشتر شده است. این فاصله نمودهای مختلفی داشته؛ برخی ایران را ترک کردند و مواضعی سختتر، تندتر و غیرقابلبازگشت گرفتند. برخی عطای همکاری با تلویزیون را به لقایش بخشیدند و به سینما و پلتفرمها پناه بردند. برخی دیگر نیز البته سکوت را انتخاب و تلاش کردند مورد بهرهبرداری هیچ طرفی قرار نگیرند.
2 |
رعایت فاصله با ساختار
همیشه این نکته نظرم را جلب میکرد که چرا برخی فیلمها و سریالهای خاص، بازیگران تقریباً ثابتی دارد و بسیاری از ستارهها یا بازیگران بیشتر شناختهشده، حاضر به همکاری با این پروژهها نیستند؟ به نظر میرسد این وضعیت، بهخاطر ساختار حاکم بر رسانههای ما باشد که آنها را سوای از تعریفهای شناختهشده جهانی، بازتعریف کرده است. در اکثر کشورهای دنیا، تلویزیون یک مدیوم رسانهای مثل سینماست. چهرههای شناختهشده و آثار شناختهشده خود را دارد و ستارههای سینما نیز در آثار آن حاضر هستند. اما در کشور ما، بهخاطر نوع تشکیلات تلویزیون، همکاری با آن نیز میتواند بهطور خاصی تعبیر شود. به همین دلیل است که بسیاری از هنرمندان سعی میکنند فاصله خود را با تلویزیون نیز حفظ کنند. البته حالا که جریان خالصسازی با قدرت مشغول کار است، این جاده دوطرفه پهنتر شده و آسیبهای فراوانی به تلویزیون زده. وقتی یک هنرمند، مجری، ورزشکار یا هر چهره دیگری به این نتیجه برسد که حضورش در قاب تلویزیون باعث برداشتهایی از سوی منتقدان و سوءبرداشتهایی از سوی نوانقلابیون میشود، قاعدتاً باید دست رد به سینه دعوتی بزند که میتواند کارنامه و کارهایش را خدشهدار کند. ترجیح میدهد فاصلهاش را حفظ کند.
3 |
روزهای بیبازگشت
وقتی سالهای پس از آبان ۱۳۹۸ را از نظر میگذرانیم، میشود احساس کرد که تا مدتی پیش امید به تغییر هم در میان مردم و هم در میان سلبریتیها وجود داشت. جشن شادی مردم پس از برجام را خاطرتان هست؟ حضور هنرمندان در کمپینهای انتخاباتی اصلاحطلبان و حسن روحانی را چطور؟ چه چیزی اصغر فرهادی، داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی، کامبوزیا پرتوی، کیومرث پوراحمد و دیگر هنرمندان را به حمایت از انتخابات رساند؟ پیشنهاد میکنم یکبار دیگر فیلم حمایت هنرمندان در سال ۸۸ را ببینید.
«امید» کلیدواژه پیدا و پنهان صحبتهایی است که در این فیلم میشنوید. از ۱۴ سال پیش تاکنون، این امید به مرور زمان از بین رفته است. وقتی امید از بین برود، باورها رنگ ببازد، نشود از چیزی دفاع کرد، آن چهرهای که حرفش میان مردم خریدار دارد، سعی میکند برای خودش بدنامی نخرد و موضعی بگیرد که هم فاصلهاش با ساختار را نشان دهد و هم نشاندهنده همراهیاش با مردم باشد. اینکه موضعگیریها درست یا نادرست است، بحثی جداگانه میطلبد. اینجا مهم روند و سیری است که تا امروز طی شده؛ امید از بین رفته.