جنگ غزه و پیمان ابراهیم
محمد جعفری دانشآموخته روابط بینالملل و پژوهشگر مسائل منطقه از پانزدهم سپتامبر ۲۰۲۰ که امارات متحده عربی و بحرین، طرحی موسوم به «پیمان ابراهیم» را با اسرائیل
محمد جعفری
دانشآموخته روابط بینالملل و پژوهشگر مسائل منطقه
از پانزدهم سپتامبر 2020 که امارات متحده عربی و بحرین، طرحی موسوم به «پیمان ابراهیم» را با اسرائیل به امضا رساندند، مناسبات میان اعراب و تلآویو دستخوش تغییرات و دگرگونیهای جدی قرار گرفته و البته از سوی دیگر، منطقه نیز وارد چالش جدی جدیدی شد.
پیمانی که به موجب آن، ابوظبی و منامه ضمن برقراری و تثبیت روابط با تلآویو، دیگر کشورهای عربی را نیز برای قدم گذاشتن در این ورطه ترغیب کرد. در ادامه، همانگونه که دور به نظر نمیرسید، مراکش نخستین کشور عربی بود که پس از این دو شیخنشین حاشیه خلیجفارس دست دوستی به سوی اسرائیل دراز کرد و سودان در ایستگاه بعد به این آشتیکنان چالشبرانگیز پیوست. البته این پایان سناریوی پیمان ابراهیم نبود و قدم بزرگ بعدی از سوی منامه در برقراری روابط بین عربستان سعودی و اسرائیل هدفگذاری شد. فارغ از جوانب مختلف این ماجرا و اینکه انعقاد چنین پیمانی چه آورده قابل اعتنایی برای طرفین شریک در آن به همراه داشته، نباید از نظر دور داشت که همانگونه که محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان سعودی در اظهار نظری عنوان کرده، برقراری روابط بین ریاض و تلآویو، بزرگترین رخداد سیاسی بینالمللی پس از جنگ سرد خواهد بود؛ رخدادی که میتواند بسیاری از مناسبات منطقهای و فرامنطقهای را تحتالشعاع خود قرار داده و منطقه را وارد فضای جدیدی از چالشها و ارتباطات میان بازیگران-منطقهای و جهانی-کند. پیش از ذکر هر نکته دیگری، نباید از این مهم نیز غافل شد که اساساً
کنشگری جدی و میدان گرفتن اسرائیلیها در منطقه را نباید صرفاً مولود تحرکات دیپلماتیک یکسویه از ناحیه قدرتی چون ایالات متحده و یا نهایتاً رغبت شیوخ جنوب خلیجفارس به آشتی با دشمن دیرینه آنها در اسرائیل بدانیم. بلکه بدون تردیدی، چنین تحول جدی و سوق اعراب-یا حتی کشورهایی نظیر جمهوری آذربایجان-به دامان اسرائیل را نمیتوان، چندان با مواضع تهران نیز بیارتباط دانست. چراکه تنشهای فزاینده میان تهران و اعراب-بهخصوص پیش از میانجیگری پکن و توافق ایران و عربستان-نقش جدی را در آغاز تحرکات این بازیگران منطقهای و سوق یافتن آنها به سوی اسرائیل ایفا کرد و اگر بنای کتمان این مهم را داشته باشیم، چشم بر واقعیات تحولات منطقه، بهخصوص در دهه اخیر بستهایم.
با این همه درحالیکه پیمان ابراهیم در حال رقم زدن دومینووار آشتی اعراب با اسرائیل بوده و به نقطه عطفی چون دوستی محتمل-یا به عبارت دقیقتر؛ عنقریب-ریاض و تلآویو رسیده بود، آغاز جنگی در نوار غزه با حمله گروه حماس به سرزمینهای اشغالی مهرههای این صفحه بازی را بر هم ریخت و روند این سناریو را-دستکم تا مدتزمان قابلتوجهی- دستخوش اخلال کرد. بهعبارت دیگر و به گفته بسیاری از صاحبنظران برجسته در حوزه روابط بینالملل، گروه جنبش مقاومت اسلامی(حماس) که آرمان فلسطین را در میان اعراب و بهخصوص در نزد شیخ آنها-عربستان سعودی-کمرنگتر از گذشته و به تعبیری در آستانه فراموشی میدید، تلاش کرد تا با این اقدام، بار دیگر آزادی فلسطین را به دغدغه نخست اعراب بدل کرده و از نفوذ روزافزون استراتژیک اسرائیل در میان قبیله عرب جلوگیری کند. امری که البته در وهله نخست به نظر میرسد که در نیل به سوی آن نیز چندان بیتوفیق نبوده و بهعنوان نمونه، سران سعودی را برای حمایت از فلسطین در جنگ با دولت نتانیاهو وارد چالش جدی کرده است؛ اقدام نظامیای که البته در میان غافلگیری قابلتوجه سرویسهای جاسوسی بینالمللی و بهخصوص موساد صورت گرفته و
دولت مستقر در تلآویو را نیز با چالش مشروعیت داخلی همراه کرد. در مجموع میتوان گفت که عجالتاً، به چالش کشیده شدن تحقق پیمان ابراهیم از یکسو و زیر سوال رفتن کارآمدی دولت نتانیاهو نزد افکار عمومی داخلی اسرائیل از سوی دیگر را میتوان نخستین دستاوردهای اقدام نظامی حماس علیه اسرائیل دانست. رخدادی که بدون تردید در چند دهه اخیر بیسابقه بوده و میتواند با ورود حزبالله لبنان به این گود بر دامنه تبعات و پیامدهای آن افزوده شود. ضمن آنکه نباید فراموش کرد، برخلاف پایکوبی برخی برای روشن شدن این آتش، عارضه شعلههای آن از دامان فلسطینیان نیز به دور نبوده و میتواند شمار زیادی از غیرنظامیان را قربانی خود کند.