دو شورای انقلاب
امامخمینی برخلاف بازرگان و بسیاری دیگر از نخبگان از همان حرکت اول انقلاب خود را رهبر انقلاب میدانست و نه رهبر انتقال
امامخمینی برخلاف بازرگان و بسیاری دیگر از نخبگان از همان حرکت اول انقلاب خود را رهبر انقلاب میدانست و نه رهبر انتقال
«من در انتظار هستم و باید عجله شود».
این جمله صریح امامخمینی خطاب به شهید سیدمحمد بهشتی در اواسط آبان 1357، نکتهای کلیدی در تحلیل رویکرد رهبر انقلاب و تمایز و تفاوت جدی ایشان با نخبگان و سرشناسان داخل کشور است که بعدها در رأس نهادهای برآمده از انقلاب قرار گرفتند. امام در این جمله کوتاه، از بهشتی (و نیز شهید مرتضی مطهری) میخواهد هرچه زودتر دستور قبلی او درباره تشکیل شورای انقلاب در داخل کشور را محقق سازند و مانع شوند از اینکه روند تحولات در میدان و خیابان از نخبگان معتمد ایشان پیشی گیرد و احیاناً، نیروهایی رادیکالتر و سازمانیافتهتر چپ غیرمذهبی بر امواج انقلاب سوار شوند و تجربههای انقلابهای بزرگ پیشین جهان را تکرار کنند. هم اسناد و روایتی که دیروز قائممقام مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی از مباحث داخلی اعضای شورای انقلاب منتشر کرد و هم خاطرات و روایتهای شخصی خود آنان (اعم از روحانیون و روشنفکران) نشان از آن دارد که آنان، برخلاف امامخمینی در پاییز 1357 تصوری از پیروزی انقلاب در آیندهای نزدیک و بازهای چندماهه ندارند و ازاینرو نیز، تعجیل در معرفی و تشکیل شورای انقلاب را ضروری نمیدانند. این مسئله، بهویژه در مورد بهشتی و مطهری که مسئولیت اصلی را در این زمینه داشتند، صائب است. دو چهره میانهرو در میان روحانیون انقلابی که ارتباط نزدیکی با نهضت آزادی داشتند و هر دو نیز در دوران پهلوی دوم، گرایش و رویکرد خود را بیشتر در جهت فعالیتهای فکری و فرهنگی و بلندمدت نشان داده بودند و برخلاف برخی دیگر از روحانیون (ازجمله آیتالله سیدمحمود طالقانی و اکبر هاشمیرفسنجانی) قرابت و گرایشی به حرکتهای تند انقلابی و گروههای چریکی چپ مذهبی نداشتند. گرچه در این میان، یکی (بهشتی) بهتدریج رویکرد تشکیلاتی و سازماندهی پررنگتری از خود نشان داد و دیگری (مطهری) همچنان بیشتر بر همان رویکرد نظریهپردازی و مباحث فکری باقی ماند.
در این میان، پرسش جدی و کلیدی این است که چرا چنین تفاوت و تمایزی در نگاه به روند تحولات و چشمانداز پیروزی انقلاب وجود داشت؟ چرا چنان که مرحوم مصطفی کتیرایی (از اعضای نهضت آزادی) از جلسه برگزار شده در منزل شهید بهشتی در آبان 1357 روایت میکند، «تقریبا هیچکس حدس نمیزد که شتاب و سرعت پیروزی انقلاب تا این حد سریع باشد. در مورد زمان پیروزی و مدت مبارزهای که برای متلاشی کردن رژیم میباید انجام میگرفت، هر کسی نظری ارائه میکرد. برخی معتقد بودند که دست کم پنج سال، بعضی حدود هفت سال و در خوشبینانهترین نظریات، زمان دوسالهای برای پیروزی انقلاب اسلامی مطرح گردید» 1 ؟ در مقابل، چرا و چگونه بود که امام دراینحد در تشکیل شورای انقلاب تعجیل داشت و حتی هدف آن را متفاوت با نخبگان روحانی و روشنفکر داخل کشور مییافت؟ (چنانکه در بخش مربوط به شورای انقلاب در کتاب «روایتی از زندگی و زمانه آیتالله سیدمحمد بهشتی» میخوانیم: «در نگاه بهشتی و دیگران که پیروزی نهایی را نزدیک نمیدیدند، شورایی که بتواند در بلندمدت مسیر مبارزه را هدایت کند، اهمیت بیشتری داشت؛ اما برای آیتالله خمینی که سقوط رژیم را نزدیک میدید، شورایی کارآمد برای شناسایی افراد و ساماندهی امور پس از مبارزه اهمیت بیشتری داشت» 2 ).
این تمایز تحلیلی و تفاوت برآورد روند تحولات، بیش از همه بین مهندس مهدی بازرگان با امام وجود داشت. بازرگان چنانکه پیش از این در مقاله «همفکر با بازرگان، همراه با امام» 3 آوردهام، نهفقط برآوردی مشابه امام از پیروزی سریع انقلاب نداشت، بلکه با ایشان و نیز دکتر ابراهیم یزدی دراینباره که پیروزی سریع مطابق با مصلحت است، تعارض مبنایی داشت. این اختلافنظر را صادق طباطبایی نیز در روایت دیدار بازرگان و امام در نوفللوشاتو تایید میکند: «آقای بازرگان در اوایل آبان آمد و دو سه جلسه با امام گفت وگو کرد. البته من در این جلسات حضور نداشتم. قبل از دیدار با امام، من با ایشان در منزل یکی از دوستانمان ـ آقای کریم خداپناهی ـ در پاریس ملاقات کردم، همانجا هم اعتقادمان بر این بود که آقای بازرگان مقداری از تند بودن حرکت امام و اینکه روند انقلاب در داخل کشور و حرکتهای مردمی نتواند پابهپای ایشان بیاید، نگرانی داشت و معتقد بود هر قدم که محکم شد آنگاه گام بعدی برداشته شود. قبل از ملاقات با امام این اظهارات را ما از ایشان شنیدیم و بعد از آنکه با امام ملاقات کرد، مشخص شد که ایشان در همان مواضع خودشان مصرّ است و معتقد است که با همین روال میشود شاه را از ایران بیرون کرد. آنطوری که من شنیدم، امام در مورد مسائل مربوط به شورای انقلاب با ایشان گفت وگو کرده بودند» 4 . روشن است که این اختلافنظر با چنین دیدارها و مذاکراتی پایان نیافت؛ چنانکه این تفاوت تحلیلی دوران مبارزه، پس از پیروزی انقلاب و با شکلگیری دولت موقت نیز ادامه یافت و حتی تشدید شد که نهایتاً، به استعفا و جدایی بازرگان و میداندار شدن طیفهای رادیکال همسو با امام انجامید.
اما ریشه این تفاوت و تعارض میان امام و بازرگان (و بهشکل کلانتر میان رهبری انقلاب در خارج از کشور با رهبران و مبارزان معتمد رهبری انقلاب در داخل کشور که میتوان آن را تحت عنوان «پاریسیها» و «تهرانیها» صورتبندی کرد)، چه بود؟ برای پاسخ به این پرسش، در سه سطح تحلیل میتوان به ارزیابی تفاوت و تمایز میان برآورد «پاریسیها» و «تهرانیها» از روند انقلاب و پیروزی آن پرداخت.
سطح تحلیل خرد: امام فراتر از دیگران
1 |
در این سطح تحلیل، تفاوت میان امام با دیگران به ویژگیهای شخصیتی ایشان نسبت داده میشود. در این رویکرد، دو گرایش اصلی دیده میشود.
در گرایش نخست، برخی ناظران و راویان انقلاب که اغلب در تبارشناسی سیاسی با امامخمینی قرابت دارند و یا از شاگردان ایشان هستند و یا خود را از میراثداران اندیشه سیاسی ایشان معرفی میکنند، تلاش دارند این پیشبینی امام از پیروزی سریع انقلاب و تفاوت نظر ایشان با نیروهای داخل کشور را تبیین و توجیهی قدسی کنند و آن را نه ناشی از درایت و تحلیل ایشان بهعنوان «رهبر انقلاب»، بلکه ناشی از جایگاه و مشروعیت الهی که تحتعنوان «نایب امام» تعریف میشود، نشان دهند. در این رویکرد، امامخمینی از برخی رمزها و رخدادهای آینده آگاهی دارد که نخبگان و شخصیتهای عادی (حتی مراجع تقلید، علما و روحانیون) از آن بیبهرهاند. همین گرایش است که بهتدریج، بسترساز نسبت دادن مشروعیت حکومت به امر قدسی و طرح نظریاتی همچون «کشف و نصب» در حوزه مباحث ولایتفقیه میشود.
اما در گرایش دوم، برخی دیگر در قالب همین رویکرد تحلیلی اما در سطحی پایینتر و بدون ارائه تصویری قدسی از امام، پیشبینیهای ایشان را ناشی از ویژگیهای شخصی متمایز ایشان با دیگر سیاستمداران تعبیر و تفسیر میکنند. ویژگیهایی همچون شجاعت، درایت و قاطعیت که در اغلب رهبران انقلابها دیده میشود و ماکس وبر آن را تحتعنوان «رهبری کاریزماتیک» تئوریزه میکند. اما فراتر از این رویکرد که میتوان آن را مبتنی و متکی بر تحلیلهایی ماورای واقعیت ملموس (چه در وجه قدسی «نایب امام» و چه در وجه عرفی «رهبر کاریزماتیک») دانست، سطوح تحلیلی واقعگرایانهتر و ملموستری را میتوان تبیین کرد.
سطح تحلیل میانه: تفاوت پاریس و تهران
2 |
در این سطح تحلیل، تفاوت میان امام با دیگران به موقعیت و حضور ایشان در خارج از کشور و بهویژه حلقه یاران و مشاوران اصلی امام در پاریس (نوفللوشاتو) نسبت داده میشود. در این رویکرد که طبعاً در روایتهای مشاوران و نزدیکان امام در پاریس (بهویژه دکتر ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنیصدر و صادق قطبزاده) پررنگتر هم میشود؛ نفس حضور در خارج از کشور منجر به این میشود که رهبری انقلاب چشمانداز متفاوتی از روند تحولات در قیاس با نیروهای داخل کشور داشته باشد. این تفاوت، ناشی از سه مسئله است.
مسئله نخست اینکه، رهبری انقلاب و نیروهای خارج از کشور، به نسبت نیروهای داخل کشور خیلی کمتر در معرض رژیم پهلوی و اقدامات دستگاههای نظامی و امنیتی آن (ارتش و ساواک) بودند و به همین جهت، آنچه از آن بهعنوان «قدرت و هیمنه نظم مستقر» میتوان یاد کرد و با وجود گسترش موج اعتراضات، همچنان هر روز در خیابانها و دانشگاهها و زندانها و... خودنمایی میکرد؛ برای نیروهای داخل کشور بسیار ملموستر و محسوستر بود. از این جهت، بسیار طبیعی است که آنان «صبح پیروزی» را بسیار دورتر ببینند و از «درازی شب یلدا» بگویند و راهبرد و تشکیلات و سازمانی، متناسب با آن را بجویند.
مسئله دوم اینکه، مشاوران و نزدیکان امام در پاریس، اغلب از طیفها و جریانهایی رادیکالتر از نیروهای داخل کشور بودند. یزدی، بنیصدر، قطبزاده و دیگران همگی چهرههایی بودند که برخلاف بازرگان، بهشتی و مطهری، گرایش به رادیکالیسم داشتند و حتی سوابق آموزشها و فعالیتهای چریکی داشتند. بسیاری از آنان در قالب «نهضت آزادی خارج از کشور» و یا «انجمنهای اسلامی اروپا و آمریکا» در همه این سالها که پس از برخورد ساواک با تشکیلات چریکی (مجاهدین خلق، فدائیان خلق، حزب ملل اسلامی، هیئتهای مؤتلفه و...)، نشان چندانی از مبارزه در داخل نبود، همچنان در خارج از کشور فعالیت داشتند و بعضاً دچار شکاف و تعارض راهبردی با نیروهای همسو و همفکر خود در داخل کشور شده بودند که این مسئله، هم در جبههملی، هم در نهضت آزادی و حتی در میان روحانیون نزدیک و همراه امام دیده میشود. طبعاً، حضور چنین چهرههایی در کنار امام در پاریس و تحلیلها و مواضع آنان، بر ایشان نیز تاثیر میگذاشت و ایشان را نیز با قرائت و تحلیل رادیکالتر از روند تحولات همسو میکرد. (با لحاظ این فرض که خود ایشان نیز از همان سال 1342 در گرایش رادیکال و انقلابی قابل تعریف بودند، گرچه با مبارزات چریکی و «خط ترور» مرزبندی جدی و مبنایی داشتند). به تعبیری، میتوان حلقه مشاوران و نزدیکان امام در پاریس را «شورای انقلاب اول» نامید که ریاست و رهبری آن را شخص ایشان در دست داشتند و نسبت به «شورای انقلاب دوم» در تهران، سوابق و مواضع و راهبردهای رادیکالتری را در میان انقلابیون معتمد امام نمایندگی میکردند. به تعبیری، میتوان اصل فکر تاسیس و تشکیل «شورای انقلاب دوم» در تهران را به «شورای انقلاب اول» در پاریس نسبت داد و در میان بزرگانی چون بهشتی، مطهری و بازرگان (و بعدها، کریم سنجابی) که از تهران به پاریس آمدند و به دیدار امام رفتند، کانال ارتباط تهران-پاریس و مسئول شکل دادن «شورای دوم» بودند.
مسئله سوم، روند کلی تحولات جهانی و موقعیت سیاسی-تاریخی خاصی بود که در آن مقطع حادث شد و به نظر میرسد رهبری انقلاب و «شورای انقلاب اول (پاریس)» به آن توجه بیشتری داشت تا «شورای انقلاب دوم (تهران)». خروج از عراق و مهاجرت به پاریس و قرار گرفتن در قلب سیاست و تحولات اروپا و جهان، نیز در این توجه بیشتر مؤثر بود. آمدوشد بسیاری از روزنامهنگاران و رسانههای مهم جهان به نوفللوشاتو، تماسهای پیداوپنهان با سیاستمداران و نظریهپردازان غربی و مهمتر از همه، روی کار آمدن دولت جیمی کارتر در سال 1355 و سیاست فضای باز او و فشاری که به محمدرضا پهلوی وارد میکرد، از جمله مسائلی بود که امام و مشاوران ایشان را به ضرورت «شتاب بیشتر» و «سود جستن از فرصت» وامیداشت. امام گرچه گرایش و قرابتی به مصدق نداشت، اما احتمالاً به این مسئله توجه داشت که روی کار آمدن گرایشهای راست جمهوریخواه در دولت آیزنهاور و همسویی آن با کارتلهای نفتی و نظامی (در قیاس با دولت دموکرات ترومن)، چه تاثیری بر همسویی بیشتر آمریکا با بریتانیا و دربار در مقطع نهضت ملی شدن نفت و نهایتاً، رخداد 28مرداد 1332 شد. امام و مشاوران ایشان، احتمالا تجربه دولت کندی در اوایل دهه 1340 و فشار دموکراتها بر شاه را نیز به یاد میآوردند که منجر به روی کار آمدن دولت میانهروی علی امینی و فضای نسبتاً بازتر سیاسی در آن مقطع شد؛ فضایی که با روی کار آمدن دوباره جمهوریخواهان در دوره ریجارد نیکسون، کاملاً از میان رفت و در مقابل، امنیتیترین دوران پهلوی دوم و پایان تعارفات زبانی درباره «حکومت دموکراتیک در کشورهای متحد آمریکا» را رقم زد و شاه را به «دیکتاتور کامل در داخل» و «ژاندارم منطقه در خارج» تبدیل کرد. با چنین سوابقی بود که رهبر انقلاب و مشاوران ایشان در پاریس، تاکید داشتند باید قدر فرصت دولت کارتر را دانست و نگذاشت تا با پایان آن و بازگشت احتمالی جمهوریخواهان رادیکال، بار دیگر دست شاه در تشدید برخوردهای نظامی-امنیتی با مخالفان باز شود و بار دیگر، آتش انقلاب را خاموش کند. با چنین تحلیلی بود که به روایت صادق طباطبایی، امام از کندی روند شورای انقلاب در تهران گله میکرد و میگفت: «آقایان فکر میکنند که این فرصتهای تاریخی همیشه فراهم میشود و با خود میگویند حالا میتوانیم بقیه مذاکرات یا مطالب را بگذاریم برای فردا یا فلان زمان دیگر. نمیدانند که چه شرایط خاصی فراهم آمده است و باید حداکثر بهرهبرداری را از آن بکنند» 5 .
سطح تحلیل کلان: انقلاب یا انتقال؟
3 |
در این سطح تحلیل، تفاوت میان امام با دیگران به تفاوت مبنایی برمیگردد که شاید از همان ابتدای نهضت در سال 1342 و بدون تردید با اوجگیری حرکت انقلابی در سال 1357 بین ایشان و اغلب نخبگان میانهروتر وجود داشت. در نگاه امام، آنچه در حال وقوع بود، یک «انقلاب» بود که نه فقط باید در آن، شاه میرفت که باید نظم مستقر زیروزبر میشد و نظم و نظامی نو جای آن میآمد. امام برخلاف دیگران، در این مورد شکی نداشت و اگر هم داشت، با فراهم شدن مجموعه بسترهای داخلی و خارجی (بهویژه از اواخر سال 1356)، این شک را کنار گذاشت. این درحالی بود که برای بسیاری از انقلابیون میانهرو، آنچه در حال وقوع بود، یک «انتقال» بود که در چارچوب آن، اتفاقی که رخ میداد، رفتن شاه و بازگشت به قانون اساسی مشروطه و یا حداکثر، الغاء نهاد سلطنت بود. نهفقط بازرگان، سنجابی و آیتالله شریعتمداری که میتوان مدعی شد بهشتی و بسیاری دیگر از روحانیون داخل کشور هم، چنین تصویر و تصوری از هدف تحولات داشتند. این دو نگاه متفاوت، ناگزیر به تعریف دو راهبرد متمایز سیاسی نیز منجر میشد. در رویکرد «انقلاب» که امام آن را تعقیب میکرد، شتاب بیشتر و حرکت سریع و تند و انقلابی ضروری بود و اصولا، ذات حرکت انقلابی هم جز این نیست. در این رویکرد، اصل بر پیروزی انقلاب است، حتی اگر زیرساختها، نهادها، دستگاهها و مجموعه بوروکراسی به هم بریزد و هزینههای مادی و معنوی زیادی هم به کشور تحمیل شود. البته، روند تحولات و نوع رهبری انقلاب به شکلی بود که با کمترین خشونت همراه بود و بسیاری از نهادها و دستگاههای دولتی به همان شکل سابق، پس از انقلاب به فعالیت خود ادامه دادند (و مهمتر از همه، امام با انحلال ارتش مخالفت کردند). اما اگر سیر تحولات نیز به این سمت نمیرفت و پیروزی انقلاب مستلزم هزینههای بسیار جدیتر هم میشد، در رویکرد انقلابی قابلپذیرش بود. چنان که پس از انقلاب، این رویکرد تداوم یافت و به تقابل و جدایی آن از رویکرد مبتنی بر «انتقال» (که بازرگان عالیترین نماد و مصداق آن بود)، انجامید. در واقع، آنچه بازرگان از آن بهعنوان «انقلاب ایران در دو حرکت» یاد میکند و ذیل آن، «حرکت اول» (مبارزات تا 22بهمن 1357) را میستاید و «حرکت دوم» (تداوم رویکردهای انقلابی پس از 22بهمن 1357) را زیر سوال میبرد و به نقد میکشد؛ ناشی از آن است که او برخلاف امام، «انقلاب» را صرفاً یک «انتقال» میدید و میخواست خیلی زود روال امور به کانالهای بوروکراتیک بازگردد و روند تحولات در حوزههای مختلف سیاست داخلی و خارجی و جامعه و اقتصاد و... ذیل تدابیر نخستوزیر و دولت موقت، «عادیسازی» شود. با چنین نگاهی، در دوران مبارزه تا پیروزی نیز، هرچه روند تحولات کندتر، بطئیتر و «گامبهگام» پیش میرفت، بهتر بود؛ چراکه ازیکسو، چرخ آسیاب انقلاب را کندتر میکرد و امکان مدیریت آن را فراهم میساخت و ازسویدیگر، تخریبها و هزینههای «انتقال» بسیار کمتر از «انقلاب» بود و در نتیجه، فردای پیروزی انقلاب، دولت موقت و مستقر با چالشهای کمتری در اداره کشور مواجه میشد. این، تعارض اصلی امام با بازرگان و دیگران بود. شکاف میان «شورای انقلاب اول» با طیف میانهروی «شورای انقلاب دوم». همان تعارضی که نهایتاً در 13آبان 1358 و با «انقلاب دوم» کار را یکسره کرد. تعارض میان «رهبر انقلاب» با «مدیران انتقال»؛ همانهایی که بهشتی هم آنان را تکنوکراتهایی برای اداره دولت میدید و دربارهشان میگفت: «در جستوجوی تکنوکراتهایی هماهنگتر با انقلاب اسلامی بودند، اما در این حد پیدا نکردند» 6 ...
پینوشتها:
1. سایت جماران به نقل از حمید انصاری، 21شهریور 1402، کدخبر: 1607278.
2. روایتی از زندگی و زمانه آیتالله سیدمحمد بهشتی، جعفر شیرعلینیا، نشر سایان، 1397، ص114.
3. «همفکر با بازرگان، همراه با امام/ درباره ابراهیم یزدی که لولای میان روشنفکران دینی با رهبری انقلاب بود»، محمدجواد روح، روزنامه هممیهن، شماره 313، هفتمشهریورماه 1402، صفحات 3-1.
4. خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جلد سوم، 1387، ص117.
5. همان، ص145.
6. روایتی از زندگی و زمانه آیتالله سیدمحمد بهشتی، جعفر شیرعلینیا، نشر سایان، 1397، ص118.