اصلاحطلبان و انتخابات مجلس
محمد رهبری دکتری جامعهشناسی سیاسی این روزها اصلاحطلبان و در رأس آن سیدمحمد خاتمی علیه رویههای حاکم بر کشور انتقادات زیادی طرح میکنند؛ اگرچه این مواضع مورد
محمد رهبری
دکتری جامعهشناسی سیاسی
این روزها اصلاحطلبان و در رأس آن سیدمحمد خاتمی علیه رویههای حاکم بر کشور انتقادات زیادی طرح میکنند؛ اگرچه این مواضع مورد استقبال بخشی از مردم و نیروهای سیاسی قرار گرفته است اما همچنان توسط بخشی از جامعه بدبینانه تفسیر میشود. اگر به کامنتهای مردم در شبکههای اجتماعی رجوع کنیم، این بدبینی به مواضع انتقادی اصلاحطلبان بهوضوح دیده میشود. بسیاری از آنها میگویند «دوباره نزدیک انتخابات شد و اصلاحطلبان پیدایشان شد». اما این گزاره در دل خود چه معنایی را نهفته دارد؟ معنای این گزاره آن است که اصلاحطلبان دوباره قصد فریب ما برای شرکت در انتخابات را دارند. بهعبارت دیگر، کسانی که این نگاه را به اصلاحطلبان و مواضع انتقادی آنها دارند، براساس تجارب گذشته و عملکرد اصلاحطلبان نسبت به آنها بیاعتمادند و معتقدند که اصلاحطلبان «قدرتطلب» و «فرصتطلب» هستند که بدون آنکه منافع مردم را در نظر بگیرند خواهان کسب قدرت هستند؛ اما برای کسب قدرت مردم را فریب میدهند.
این بیاعتمادی عمیق در میان بخشهایی از مردم، یکی از عواملی است که تاکنون مانع از احیای اصلاحطلبان در جامعه شده است. بیاعتمادی که ریشه در تجارب گذشته خصوصاً سالهای ۹۶ تا ۱۴۰۰ دارد؛ زمانی که مردم فوجفوج به نیروهای مورد حمایت اصلاحطلبان رأی دادند و به آنها اعتماد کردند، اما در عمل و در پایان مجلس دهم و دولت حسن روحانی احساس کردند نهتنها زندگیشان بهتر نشده، بلکه اصلاحطلبان نیز از مردم آنچنان که باید دفاع نکردهاند و صرفاً بهدنبال منافع خودشان بودهاند.
اما آیا واقعاً اصلاحطلبان صرفاً بهدنبال منافع خودشان بودهاند و نسبت به منافع ملی بیتوجه بودهاند یا آنکه واقعاً منافع ملی را هم دنبال میکردند، اما کاری از دستشان برنیامد؟ هرچند نمیتوان انکار کرد که اقلیتی در میان اصلاحطلبان صرفاً بهدنبال منافع خودشان بودهاند، اما شواهد نشان میدهد که قاطبه و اکثریت این جریان به دنبال تأمین منافع ملی بودهاند؛ اما نتوانستهاند در این راستا اقدام مؤثری کنند که برای مردم نتایج ملموس داشته باشد. نشان بارز آن را میتوان در جریان گرانی بنزین در آبان 1398 دید؛ زمانی که نمایندگان اصلاحطلب مجلس، مصرانه خواستار لغو تصمیم «شورای سران قوا» بودند، اما توان انجام این کار را نداشتند؛ و یا آنکه نمایندگان مجلس دهم FATF را دو بار تصویب کردند، اما به سد شورای نگهبان و مجمع تشخیص خوردند و در عمل آن مصوبه تاکنون بیفایده بوده است.
مثالهای زیادی از این دست میتوان زد که نشان میدهد اصلاحطلبان در مجلس بهدنبال حل مشکلات مردم و یا دفاع از آنها هم بودهاند؛ اما در موارد متعددی به در بسته خوردهاند. بهنظر میرسد نمایندگی در مجلس شورای اسلامی اختیارات کافی برای حل مسائل مردم را نداشته و این امر در گرو همراهی نهادهای متعدد دیگری بوده است که اصلاحطلبان در آنجا حضور نداشتهاند. این امری است که بسیاری از مردم نیز متوجه شده و بخشی از آنها نسبت به کارکرد تقنینی مجلس دچار تردید شدهاند و احساس میکنند نهادهای دیگر بهجای مجلس قانونگذاری میکنند و یا میتوانند جلوی تصمیمات مجلس را بگیرند. بنابراین، تا زمانی که این تردید نسبت به کارکرد تقنینی مجلس در میان مردم وجود داشته باشد، تلاش برای مشارکت در آن میتواند به «قدرتطلبی» یا «فرصتطلبی» تعبیر شود. وقتی مردم تصور کنند که نهاد مجلس کارکرد ذاتی خود را ندارد و با حضور در آنجا نمیتوان هیچ تغییر ملموسی به نفع مردم ایجاد کرد، عملا تلاش برای حضور در آن نهاد به قدرتطلبی تعبیر خواهد شد و باعث کاهش اعتماد میشود.
توجه به این مسئله در نحوه مواجهه اصلاحطلبان با انتخابات مجلس آینده میتواند راهگشا باشد. در شرایطی که بخشی از مردم نسبت به اصلاحطلبان بیاعتماد شدهاند و براساس تجارب گذشته تصور میکنند که آنها صرفا به فکر منافع خودشان هستند، هر عملی از سمت اصلاحطلبان که به این تصویر دامن بزند، خطاست و بیاعتمادی را تعمیق میکند. اگر مردم تصور کنند که نهاد مجلس کارکرد چندانی ندارد، مشارکت در آن را به قدرتطلبی تعبیر خواهند کرد. بنابراین، اصلاحطلبان اگر خواهان شرکت در انتخابات مجلس هستند، باید بتوانند ادله و شواهدی به مردم ارائه کنند که این مشارکت میتواند منجر به تغییر و بهبود زندگی مردم شود. این نهفقط وظیفه اصلاحطلبان که وظیفه ساختار سیاسی نیز هست. اگر ساختار سیاسی نیز خواهان افزایش مشارکت مردم در انتخابات است، باید اقداماتی انجام دهد که مشخص شود مجلس کارکرد دارد. اما اگر مردم متقاعد نشوند که مجلس کارکرد دارد و از طریق مشارکت در انتخابات میتوانند در زندگیشان تغییر ملموسی ایجاد کنند، آنگاه بعید است که در انتخابات مشارکت چندانی داشته باشند و آنگاه به هر کسی که در آن مشارکت میکند، به چشم شخص قدرتطلبی نگاه میکنند
که به منافع مردم بیتوجه است؛ امری که منجر به تعمیق بیاعتمادی و از بین رفتن همین سرمایهاجتماعی باقیمانده میشود.