| کد مطلب: ۶۵۳۵

درس‌‏آموزی هسته‌‏ای

با ورود به سال ۱۴۰۲ دقیقا دو دهه از چالش هسته‌ای ایران می‌گذرد؛ رخدادی که تاثیرگذاری آن بر مجموعه روندهای سیاست داخلی و خارجی، اقتصاد و به‌تبع آن، شرایط اجتماعی

با ورود به سال ۱۴۰۲ دقیقا دو دهه از چالش هسته‌ای ایران می‌گذرد؛ رخدادی که تاثیرگذاری آن بر مجموعه روندهای سیاست داخلی و خارجی، اقتصاد و به‌تبع آن، شرایط اجتماعی و حتی روانی مردم انکارشدنی نیست. صنعت و دانش هسته‌ای البته همچون هر فناوری و علم دیگر واجد کارکردها و پیامدهای مثبت و منفی است. دستیابی به این صنعت، هم می‌تواند پیش‌برنده بخش‌هایی از اقتصاد و توسعه کشور و پاسخگوی نیازهای مختلف در بخش‌های انرژی، پزشکی، کشاورزی و... باشد و هم می‌تواند زمینه‌ساز احساس تهدید در سطح بین‌المللی و واکنش قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای شود و موقعیت و روند توسعه کشور را به خطر اندازد. به عبارت دقیق‌تر، دانش و صنعت هسته‌ای همچون چاقویی است که می‌تواند در دست جراح، شفابخش و در دست قاتل، جان‌ستان باشد. در مقام توصیفی دیگر، دانش و صنعت هسته‌ای سکه‌ای دوروست که همچون ژانوس اسطوره رومی، چهره‌ای دوگانه دارد. یکی، چهره آرامش‌بخش و امیدآفرین که می‌تواند حس اطمینان جامعه به آینده توسعه کشور را تقویت کند و به‌ویژه در حوزه انرژی، نگرانی‌ها و دغدغه‌ها درباره اتکا و وابستگی به سوخت‌های فسیلی در آینده را کاهش دهد. اما چهره دوم، نه فقط امیدی نمی‌آفریند که با قرار دادن کشور در مسیر تهدیدها و تحریم‌های مداوم بیرونی، ایران را با خطر تعلیق و تعطیل توسعه مواجه می‌کند که حاصل آن، افزایش فقر، فساد، کاهش شفافیت و افزایش ریسک‌های اقتصادی و نهایتاً مهاجرت گسترده نخبگان و جوانان و دانشمندان و کارآفرینان است.

۱

نگاهی به دو دهه کشاکش هسته‌ای ایران، نشان از آن دارد که هر دو چهره فعالیت‌های هسته‌ای واقعیت دارد؛ اما هرچه گذشته، هژمونی چهره دوم بر افکارعمومی جامعه ایران بیشتر شده است. این واقعیت، نه امروز که یک دهه قبل خود را آشکار کرد. اکثریت مردمی که در اواسط دهه ۱۳۸۰ در سفرهای استانی همراه با رئیس پوپولیست دولت وقت، فریاد «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» سر می‌دادند؛ در پایان همان دولت و با درک تبعات تحریم‌ها بر زندگی و معیشت خود، پای صندوق‌های رای رفتند و ۱۰ سال قبل در همین روزها (۲۴خرداد۱۳۹۲) چهره‌ای را به ریاست‌جمهوری برگزیدند که شعار و هدف اصلی او، مذاکره برای خارج کردن کشور از بحران هسته‌ای و تنش‌زدایی با قدرت‌های جهانی بود. اکثریت مردم چهار سال بعد هم با رای خود بر تداوم همین سیاست، مهر تایید زدند و با حمایت از حسن روحانی، نشان دادند خواستار تعمیق و تعمیم الگویی هستند که توافق هسته‌ای از آن برآمد و می‌توانست سایر موضوعات مورد نزاع میان ایران و قدرت‌های بین‌المللی را تا حد قابل‌قبولی حل‌وفصل کند. اما این الگو نه‌تنها تعمیق و تعمیم نیافت، بلکه با فشارهای راست رادیکال در ایران و روی کار آمدن راست رادیکال در آمریکا متوقف شد. (این روند را پیش از این، در یادداشت «تداوم ترامپیسم»، مندرج در شماره ۲۲۴، مورخ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۲ بازخوانی کرده‌ام).

۲

گذر از این روند بیست‌ساله، البته پیامدهای خود را بر مناسبات داخلی نیز گذاشته است و موجب شکل‌گیری و تشدید شکاف‌ها و تعارض‌ها شده است؛ شکاف‌ها و تعارض‌هایی که از پی آن، نیروهای رقیب یکدیگر را ازیک‌سو با عباراتی چون «غربگرا» و «مرعوب» و «نفوذی» و از سوی دیگر، با عباراتی چون «دلواپس» و «کاسب تحریم» و «ناآشنا با الفبای روابط بین‌الملل» توصیف می‌کنند و برچسب می‌زنند. این درحالی است که همه جریان‌های سیاسی، دولت‌ها، تیم‌های مذاکره‌کننده و مدیران سازمان انرژی اتمی که طی این دو دهه مسئولیت داشته‌اند و هم توانمندی‌های هسته‌ای و هم مذاکرات هسته‌ای را پیش برده‌اند، در اصل حفظ، تثبیت و توسعه این دانش و صنعت توافق داشته‌اند و در این جهت گام برداشته‌اند که خروجی آن، همان نکته‌ای است که مقام‌رهبری دیروز اعلام کردند: «افزایش بیش از صدبرابری امکانات هسته‌ای کشور نسبت به آغاز چالش هسته‌ای در سال ۱۳۸۲.»

اگر این واقعیت پذیرفته شود که دستاوردها و زیرساخت‌های هسته‌ای نتیجه عملکرد مسئولان و کارشناسان کشور طی چند دهه است (چنان‌که در سخنرانی دیروز هم به آن اشاره شد)، آن‌گاه می‌توان نگاهی منصفانه‌تر به راه طی‌شده داشت و فرازونشیب‌ها و ضعف‌ها و قوت‌ها را دریافت. با چنین رویکردی، دانش و صنعت هسته‌ای از پروژه‌ای سیاسی-تبلیغاتی که شبهه سود بردن جریان‌های خاص و اقلیت از آن و پیامدهای آن وجود دارد، به امری ملی ارتقا می‌یابد که همچون سایر شاخه‌های انرژی (نفت، گاز، برق و تجدیدپذیرها)، توسعه، بهره‌برداری، صادرات و سود بردن از آن، به سود آحاد جامعه است. اما در صورتی که تصویر و تصور عمومی از توانمندی هسته‌ای یک مسئله ملی نباشد؛ این تلقی تقویت می‌شود که جریان‌هایی با منافع خاص خود و با تحمیل هزینه‌های گسترده تحریم به کشور و مردم، در پی پیشبرد سیاست‌ها و خواست‌های خود هستند.

۳

بدیهی است مسئولان کشور این گزاره‌ را که مسئله هسته‌ای از جایگاه مسئله و موضوعی ملی افول کرده و بخش‌هایی از جامعه درکی از تناسب هزینه‌ها و فواید آن ندارند، قبول نمی‌کنند و احتمالاً آن را ناشی از آگاهی محدود جامعه از منافع دانش و صنعت هسته‌ای یا تبلیغات و فشارهای بیگانگان می‌دانند. اما در نگاهی کلان‌تر، به نظر می‌رسد شکل‌گیری این تصویر و تصور در جامعه ایران، ریشه‌دارتر از این گمانه‌هاست. به نظر می‌رسد ریشه این مسئله، در فقدان یک الگوی توسعه ملی است که عموم نخبگان، نیروها و جریان‌ها فهم نسبتاً مشترک و مشابهی از آن داشته باشند. اگر این الگوی توسعه ملی وجود داشت (کاری که تاحدی در برنامه چهارم توسعه صورت گرفت)، دستیابی به انرژی هسته‌ای هم می‌توانست در قالب آن تعریف ‌شود. بدین‌ترتیب، هم هزینه‌کرد برای کسب توانمندی‌های هسته‌ای درون کشور و برای نخبگان و جامعه معنی‌دار می‌شد و هم در سطح بین‌المللی، تصویر شفاف‌تر و واقع‌گرایانه‌ای از پیشرفت هسته‌ای ایران شکل می‌گرفت که زمینه فضاسازی‌ها، اتهام‌زنی‌ها، تهدیدها و تحریم‌ها را می‌کاست. اما در فقدان یک الگوی توسعه ملی که روابط خارجی کشور هم در چارچوب آن تعریف شود؛ نه فقط فناوری و دانش هسته‌ای که هر صنعت و دانش دیگری، ظرفیت آن را دارد که به‌جای فرصتی برای توسعه به عامل افزایش فشارها و تحریم‌ها بر کشور و مانع رشد اقتصادی و عامل توقف و پسرفت توسعه‌ای تبدیل شود. این، درس مهمی است که امروز و از پس دو دهه چالش هسته‌ای می‌توان گرفت. امروز هم، اگر تصمیمی برای یافتن راه برون‌رفت از این چالش گرفته شده، جا دارد از تجربیات این دو دهه آموخت و به جای اقدامات تاکتیکی و موردی و زمان تنفس خریدن، نگاهی راهبردی، توسعه‌گرایانه و جامع به مسئله هسته‌ای داشت و تصمیمی گرفت که راه روشنی به سوی آینده بگشاید؛ نه آنکه صرفاً موانع و فشارهای مقطعی را دور بزند.

دیدگاه

ویژه تیتر یک
پربازدیدترین
یادداشت
آخرین اخبار