حلالیتطلبی بیوجه و نپذیرفتنی
وزیر علوم دولت سیزدهم هنگام خداحافظی با صندلی وزارت حلالیت طلبید؛ یکبار به زبان در مراسم تودیع و یکبار هم با نامه. در یکی از همکارانش بابت احتمال اتخاذ تصمیمات ناگهانی و در دیگری از عموم مردم و اهل علم و دانشگاهیان که ناکامیهای ندانسته، ناخواسته و نتوانستهی مدیریتی او را ببخشند. این چند کلمه را نه از باب مرور آنچه گذشت مینویسم که در جای خود لابد فایده هم دارد بلکه اشارهی من به آن است که خطاهایی صورت گرفت که در زمان خود نسبت به آنها هشدارهای جدی داده شد.
بیایید بپذیریم که حساب خطاهای ناآگاهانه با تصمیمهای نادرستی که اهل علم نسبت به آن هشدارهای جدی دادهبودند (و حتی اگر کسی هشداری هم نداده بود از فرط بدیهی بودن، کسی که کوچکترین تعلق خاطری به آیندهی ایران داشته باشد از آن پرهیزمیکند) جداست. برای رسیدگی به اینگونه خطاها که از آن یاد میکنم احتمالاً قانون و محکمه راه به جایی نمیبرد. به همین دلیل است که این نوشته رو به آینده دارد؛ آیندهای که در آن از آدمهایی که تصمیمهای ناگهانی میگیرند و به دنبال اختراع دوبارهی چرخ هستند و نسبت به کل تجارب بشری بیاعتنا هستند بترسیم و از آنها پرهیز کنیم. بد نیست یک مصداق عینی از خطاهای وزیر گذشته را مرور کنیم:
موضوع این است که بزرگترین و مهمترین سرمایهی آموزش عالی و چهبسا یک کشور نیروی انسانی متخصص و دانشور آن است. بیشتر از دوسال قبل رئیس دانشگاه تهران با حمایت رئیس دانشکدهی ادبیات که صرفاً به دلایل سیاسی و تعلقات عقیدتی به این سمت منصوب شده بود، رئیس مؤسسهی لغتنامهی دهخدا را که هنوز یازده ماه از دوران مأموریتش باقی بود برکنار کرد و یکی از همفکران خود را به جای او نشاند.
آمدن فرد جدید که هیچ درکی از اهمیت دانشورانی که سالها چراغ این نهاد علمی را زنده نگهداشته بودند نداشت باعث شد که تعدادی از برجستهترین استادان زبان و ادبیات فارسی از جمله دکتر حسن انوری، مؤلف شهیر فرهنگ سخن، دکتر رسول شایسته و دکتر سعید نجفیاسداللهی این مؤسسه را ترک گویند. کسانی که کوچکترین آشنایی با این نامها داشته باشند میدانند که در حوزهی زبان و ادبیات فارسی این بدترین لطمهای بود که میشد به یک نهاد علمی وارد آورد. تمام این اتفاقات تا آنجا که پیداست به اختلافهای فکری دهههای گذشتهی رئیس دانشکدهی ادبیات مذکور با برخی دستاندرکاران تألیف لغتنامه بازمیگشت.
در همان زمان مؤلفین لغتنامه بزرگ فارسی نامهای به همین وزیر یادشده نوشتند و ضمن شرح عالمانهی فعالیت خطیری که در مؤسسه انجام میشده نسبت به عواقب این رویهی غیرعلمی هشدار دادند. نگارندهی این سطور هم در حد بضاعت و آشنایی خود با فضای مؤسسهی لغتنامهی دهخدا یادداشتی نوشت و در روزنامهی هممیهن 23 مرداد 1401 منتشر کرد که البته در قیاس با نوشتههای اساتید فن اهمیتی نداشت.
آن نامه و مجموعهی اخبار و گزارشهایی که همان زمان در این مورد در رسانههای گوناگون منتشر شد هیچکدام حتی در این حد به چیزی گرفته نشد که مثلاً وزیرِ رفته بخواهد یکی یا جمعی از استادان برجسته را ببیند و حرف آنها را بشنود. البته من متوجه این نکته هستم که آقای زلفیگل حتی تصور دقیقی از اهمیت برخی از نامهایی که آن نامه را نوشتند نداشت؛ استادانی که عکس گرفتن با آنها هم موجب افتخار هر وزیری تواند بود.
این مقدمه باید به این نتیجه برسد که وزیرِ رفته حتی تصوری از آسیبهایی که به علم و فرهنگ زده است ندارد و این حلالیتطلبی احتمالاً ناصادقانه از بابت کارهایی نیست که جبران خسارتهای آن تقریباً ناممکن است. دیگر بعید است که نهاد فرهنگنویسی لغتنامهی دهخدا امکان تجدید حیات بیابد. برف کهولت بیش از پیش بر رخسار آن استادان درجه اول نشسته و اغلب پژوهشگران در دو سال گذشته به کار دیگری مشغول شدهاند. تقریباً همهی آنچه قطرهقطره و به قرنی به کف آمده بود بهخاطر نابلدی و چهبسا خبث طینت از بین رفت. اخبار دیگر از دانشگاههای دیگر هم در این دو سه ساله مؤید آن است که این آسیبها به بنیهی علمی مراکز علمی و دانشگاهی متأسفانه استثنا نبوده و قاعدهی کار وزیرِ رفته بودهاست.
این خسارتها با حلالیتطلبیدن جبران نمیشود. لازم است نظام کار دانشگاهی به طرفی برود که دست اهل سیاست از آن تا حد ممکن کوتاه شود. این مسیری است که جهان رفته و نتیجه گرفته و ما هم نتیجهی رفتار عکس آن را دیدهایم. همینجا بد نیست اشاره کنم که اخبار فعالیتهای غیرعادی در همین مؤسسهی لغتنامهی دهخدا همچنان به گوش میرسد. تغییر و تحولاتی موسوم به دقیقهی آخری برای تغییر سازمان اداری دانشگاه تهران و از بین بردن استقلال نسبی مؤسسه یادشده که لازم است وزیر جدید که امید است خود را از مشورت با صاحبنظران بینیاز نبیند، به آن توجه کند و حداقل تا استقرار کامل خود جلوی آن را بگیرد.