ترور در قلب تهران
اسماعیل هنیه در قلب تهران و براساس اخبار تائیدنشده، در منطقهای واقع در شمال تهران و مجاور (فاصله چندمتری) چند مرکز حساس ترور شد. چند سوال و نکته درباره این ترور قابل طرح است.
اول؛ هنوز مشخص نیست که این ترور به چه صورت اتفاق افتاده است. اخبار از اصابت پرتابه خبر میدهند. این پرتابه باید از یک پرنده یا سکو شلیک شده باشد. گزینههای مختلفی برای منشأ شلیک مطرح میشود که فکر کردن به هر کدام، نشان میدهد یکی از دیگری تلختر هستند. در هر کدام از این گزینهها، سیستم پدافندی زیر سوال است.
دوم؛ اسرائیل ید طولایی در روشهای مختلف ترور دارد. استفاده از سیگنال تلفن همراه یا کارگزاری مواد انفجاری در آن – بهخصوص سالهایی که باطری موبایلها قابلیت جداسازی داشت – برای قتل هدف، پیش از این توسط آنها استفاده شده است. سیگنال تلفن همراه هنوز هم مورد استفاده قرار میگیرد. با همین منطق، شخصیتهایی مثل هنیه، مغنیه، سنوار، ضیف و هر کسی که با این مسائل سروکار دارد، یک احتیاط ذاتی در قبال استفاده از تلفن همراه دارند. یا از خطوط امن و خاص استفاده میکنند، یا روشهای دیگر. با توجه به اینکه محل استراحت رئیس دفتر سیاسی حماس هدف قرار گرفته و این نوع حملات علیالقاعده مبتنی بر دریافت سیگنال دقیق از هدف است، یا باید عامل انسانی در کار باشد، یا عامل فنی. هدف گرفتن دقیق اتاق هنیه، نوید اخبار خوبی را نمیدهد.
سوم؛ چه عاملی باعث شد که اسماعیل هنیه و زیاد النخاله دبیرکل جهاد اسلامی در فضای باز به برج میلاد برده شوند؟ قاعدتاً برنامههای چنین شخصیتهای مهمی که از قضا درگیر جنگ با اسرائیل هستند نیز باید تائیدیههایی بگیرد. چراکه اسرائیل طی چند روز گذشته، نقاطی در یمن، لبنان و عراق را هدف قرار داد که دو مورد آخر به منظور ترور رهبران نظامی گروههای مقاومت بود. چند ساعت بعد از آن حملات، این نمایش انجام شد؟ این نمایشهای سیاسی قرار است به چه قیمتی تمام شوند؟
چهارم؛ چرا او را در تهران ترور کردند؟ او سفرهای زیادی انجام میداد. در هر کدام از این مقاصد میتوانست هدف قرار بگیرد. خیلی از همکاران او در کشورهای مختلف در سالهای مختلف هدف ترور اسرائیل قرار گرفتند. بیایید از دل این ترور، دو پیغام استخراج کنیم: اولا، ما تا آنجایی که فکرش را نمیکنید، جلو آمدهایم و اراده کنیم، میزنیم. (این مسئله پیش از این در خرداد ۱۴۰۰ از سوی علی یونسی وزیر پیشین اطلاعات هشدار داده شد) ثانیا، خبری از مدارا با دشمنان نیست و چرخ باید در همین مسیر بچرخد. این مورد نیز انقدر مورد استقبال نیروهای تندرو داخلی قرار گرفت که خبرگزاری تسنیم از تلاش انقلابینماها برای ایجاد انشقاق میان مردم و دولت (که فقط رئیسجمهور، معاون اول و مسئول دفتر دارد) و حاکمیت خبر داد. در حالی که بسیاری از آن انقلابینماها، حداقل برای توئیتریها آشنا بودند.
پنجم؛ خطر نفوذ همیشه گوشزد میشود. اما نه برای اینکه افراد درباره نفوذ آگاه شوند؛ مسئله نفوذ بیشتر برای برچسب زدن به دگراندیشان استفاده میشود. مسئله نفوذ و نفوذی، بسیار پیچیده است. این مفهوم در بعضی نقاط با مسئله جاسوسی همپوشانی دارد و در بعضی نقاط به کلی با یکدیگر متفاوت هستند. مطالعه مدل ترورهای اسرائیل حداقل در غزه، لبنان و سوریه نشان میدهد در عملیاتهایی که از پرتابه شیک شده از پهپاد یا هواپیما یا هر سکوی دیگری استفاده میکنند، متکی بر نقطه استقرار شخص هستند. به همین دلیل در یک ساختمان ۲۰ طبقه، به طور دقیق آن طبقهای که سوژه یا سوژهها در آن مستقر هستند، هدف قرار میگیرد.
ششم؛ اسرائیل در هفت اکتبر شکست اطلاعاتی سنگینی خورد. اما میتوانیم به سلسلهعملیاتهای اخیرش به چشم عرضاندامی دوباره در این عرصه نگاه کنیم. جمعآوری دقیق اطلاعات، برنامهریزی و هدف قرار دادن سوژهها در کشورهای مختلف پایههای این عرض اندام است. اسرائیلیها در حال حاضر راحت دست به عملیات میزنند. نگاهی به تعداد تشییع جنازههایی که این چند مدت داشتیم، بیاندازید.
هفتم؛ یکی از رفتارهای عجیب نیروهای سیاسی و رسانهای نوانقلابی، برخورد احساسی با مسائل است. برخی سعی دارند با این ترور سقوط بالگرد رئیسجمهور، ترور سردار سلیمانی، حملهی کنسولگری دمشق و بسیاری مسائل دیگر، به صورت احساسی برخورد کنند یا حتی آن را سیاسی ببینند. در حالی که سالهای سیاسی و اساسی دیدن این مسائل، در نهایت به آن منطقی ختم میشود که پس از آغاز طوفانالاقصی در میدان فلسطین شیرینی پخش میکند، چند ماه بعد در یک پرفورمنس صدها کفن کودک را دور آن میدان چیدند. منطق و حد وسطی برای آنان وجود ندارد. احساسی کردن این فضا، بیشتر برای فرار از پاسخ به سوالات سخت است.