| کد مطلب: ۹۹۶۵
جنگ‌های بی‌پایان

جنگ‌های بی‌پایان

سخنرانی جان مرشایمر درباره گرفتاری‌های آمریکا با چین، اوکراین و خاورمیانه

سخنرانی جان مرشایمر درباره گرفتاری‌های آمریکا با چین، اوکراین و خاورمیانه

جان مرشايمر، از شناخته شده ترين دانشمندان علوم سياسي، مبدع نظريه «رئاليسم تهاجمي» در روابط بين الملل و استاد علوم سياسي دانشگاه شيکاگو است و سابقه آموزش و خدمت در نيروهاي نظامي ايالات متحده را هم داشته است . او نويسنده کتاب هاي برجسته بسياري هم هست که قابل توجه ترين شان، «تراژدي سياست قدرت هاي بزرگ» است که چاپ 2001 است. او در اين کتاب پيش بيني کرده بود که صعود چين، صلح آميز نخواهد بود. مرشايمر البته منتقداني جدي هم دارد؛ به خصوص وقتي پس از شروع جنگ روسيه و اوکراين، او سياست هاي نادرست در ايالات متحده و غرب را زمينه ‌ساز وقوع چنين بحراني دانست؛ اما منتقدانش هم اغلب به جايگاه برجسته او در صحنه تحليل ژئوپليتيک و سياست جهاني اذعان دارند. مرشايمر اخيراً در جلسه اي در انديشکده «مرکز مطالعات مستقل» در استراليا به سخنراني پرداخت که در آن، درباره چين، جنگ روسيه در اوکراين، خاورميانه و جنگ اسرائيل عليه فلسطينيان، از نظرگاه سياست هاي ايالات متحده در گذشته، حال و آينده نظراتش را مطرح کرده است. پيش از خواندن اين مطلب ذکر دو نکته ضروري است؛ اول اينکه اين سخنراني، طبعاً براي تبديل به متن و انتشار، تعديل هايي داشته است اما اين تعديل ها همه مربوط به حذف تعارفات و جملات تکراري و تأکيدي بوده‌اند که در فضاي جلسه در تعامل با حضار مطرح شده اند اما هيچ نکته اي از صحبت هاي مرشايمر حذف نشده يا به آن اضافه نشده است. نکته دوم، در همين رابطه، اينکه مرشايمر به‌عنوان يک ژئوپلتيسين آمريکايي با سابقه نظامي، از نظرگاه يک آمريکايي و حامي منافع و نگاه ايالات متحده صحبت مي کند و به همين مناسبت است که او در حرف هايش از «کشور اسرائيل» سخن به ميان مي آورد. طبعاً همه حرف هاي او موضع روزنامه هم ميهن نيست اما جهت استفاده مخاطبان از موضع گيري هاي يکي از تحليل گران برجسته سياست بين الملل و حفظ امانت، اين گونه مواضع او به همين شکل منتقل شده اند.

موضوعي که مي‌خواهم درباره‌اش صحبت کنم، تماماً مربوط به راهبرد کلي آمريکاست. ايالات‌متحده در حال از دست دادن تمرکز است. باور من اين است که تهديد اصلي پيش روي ايالات متحده در دنيا، ظهور چين است و اين احتمال که چين تلاش کند بر آسيا مسلط شود. ما منفعت ريشه‌اي در مهار چين داريم؛ اما ايالات متحده تمرکزش را از دست داده است و مسير توجهش به سمت جنگ اوکراين در اروپا منتقل شده است و حالا هم دارد به سمت خاورميانه منتقل مي‌شود؛ با جنگ بين حماس و اسرائيل. از اين رو نمي‌تواند هم کاملاً به سمت آسيا بچرخد. اين يک اشتباه بزرگ براي ايالات متحده است. بهترين نقطه شروع براي تفکر درباره اين مسئله، بحث درباره تعادل جهاني قدرت است. بيشتر جوانان حاضر در اين جمع، در دوران تک‌قطبي به سن و سال رسيده‌اند، دوره‌اي از 1989، و پايان جنگ سرد تمام شد. تا حدود سال 2017، دوره‌اي است که معمولاً به نام دوران تک‌قطبي شناخته مي‌شود. معنايش اين است که تنها يک قدرت بزرگ روي زمين بود و اين قدرت بزرگ، ايالات متحده آمريکا بود. اين دوران تک‌قطبي بود؛ اما بسيار مهم است که متوجه باشيم، دوران تک‌قطبي را پشت سر گذاشته‌ايم. آن دوران تمام شده است. ما الان در دنيايي چندقطبي هستيم که در آن از يک قدرت بزرگ به سه قدرت بزرگ رسيده‌ايم: ايالات متحده، چين و روسيه. روسيه را هم الان قدرت بزرگ حساب مي‌کنيم، چون ولاديمير پوتين، از زماني که در سال 2000 به قدرت رسيد، روسيه را از گور به درآورد. آن‌هم روسيه‌اي که در دهه 1990، عملاً مرده بود.

پس روسيه قدرت بزرگ است. چين قدرت بزرگ است و البته عمو سام هم قدرت بزرگ است. عمو سام، همچنان قدرتمندترين دولت روي زمين است. در عين حال، چين يک رقيب هم‌رده است. به لحاظ اقتصادي در حال رشد است؛ به لحاظ نظامي در حال رشد است و کم‌کم در حال نزديک‌شدن به ايالات متحده است. به خاطر همين است که مي‌گويم، چين تهديد واقعي براي ايالات متحده است. روسيه، ضعيف‌ترينِ اين قدرت‌هاي بزرگ است. اين معماري کلي نظام جهاني در اين مقطع زماني است.

براي ايالات متحده، سه عرصه بوده که در آن‌ها جنگيده است. اين سه عرصه عبارتند از: اروپا، آسياي شرقي و خليج‌فارس. اروپا و آسياي شرقي. اينها مهم هستند چون قدرت‌هاي بزرگ آن‌جا هستند. اگر شما ايالات متحده آمريکا هستيد و يک قدرت بزرگ هستيد، قدرت‌هاي بزرگ ديگر برايتان مهم هستند. خليج‌فارس، مورد توجه بسيار ايالات متحده و ديگر کشورهاي جهان است، صرفاً به اين خاطر که نفت دارد و نفت، منبع بسيار ويژه‌اي است. ايالات متحده نمي‌خواهد هيچ کشوري همه نفت خليج‌فارس را کنترل کند؛ بنابراين ايالات متحده منفعت ريشه‌اي در اين دارد که توازن قوا در خليج‌فارس را حفظ کند.

به لحاظ تاريخي، ايالات متحده، بيشترين اهميت را براي اروپا قائل بوده است. اروپا به لحاظ تاريخي، بسيار مهم‌تر از آسياي شرقي بوده است، دليلش هم اين است که قدرتمندترين قدرت‌هاي بزرگ زمين، محل‌شان عمدتاً در اروپا بوده است. آلمان نازي تهديد بسيار بزرگ‌تري بود تا امپراطوري ژاپن. شوروي که در اروپا و آسيا گسترده بود، بيشتر قدرت نظامي‌اش را در اروپا متمرکز داشت؛ پس مدت‌ها ما سياست «اروپا اول» را داشته‌ايم. اين سياست بعد از 2017 تغيير کرد. براي اولين بار در تاريخ آمريکا، آسياي شرقي، مهم‌ترين منطقه جهان براي ماست. چرا اين‌طور است؟ به يک دليل بسيار ساده: رقيب هم‌رده در صحنه کيست؟ آلمان نيست، روسيه نيست، چين است. چين کجاست؟ در آسياي شرقي است؛ بنابراين، آسياي شرقي مهم‌ترين منطقه دنياست. حرف من هم اين است که ايالات متحده بايد به سمت آسياي شرقي بچرخد و در اروپا گير نکند. روس‌ها آن‌قدر مهم نيستند. آن‌ها تهديدي براي تسلط بر اروپا نيستند. خليج‌فارس هم هژمون بالقوه‌اي ندارد که در آن منطقه نشسته باشد. هيچ تک‌کشوري نيست که قرار باشد تمام نفت را صاحب شود؛ پس ما در دنيايي ايده‌آل هستيم و آزاديم که چرخش داشته باشيم؛ اما کاملاً نچرخيده‌ايم. ما به اين سمت مي‌رويم که مشغوليت عميق‌تري در اوکراين و خاورميانه داشته باشيم. وضعيت اوکراين و روسيه با گذر زمان براي ما بدتر خواهد شد و مسئله اسرائيل و فلسطين و مشکلات خاورميانه هم بدتر خواهند شد. در هر دو منطقه، تاريکي پيش روي ما است؛ يعني چرخيدن سخت است.

اگر ايالات متحده نگران مواجهه با چين است و يک قدرت بزرگ ديگر هم در سيستم است که روسيه باشد، به‌نفع شماست که روسيه سمت شما باشد. روسيه يک قدرت بزرگ است. به‌نفع‌تان است که روس‌ها در مقابله با چيني‌ها با شما باشند. حالا ما چه کار احمقانه‌اي کرده‌ايم؟ ما با حماقت روس‌ها را به آغوش چيني‌ها هُل داده‌ايم. بنابراين روس‌ها و چيني‌ها، با هم متحدند. اين به نفع ما نيست. بايد عمو سام و روسيه باشند که در مقابل چين متحدند. بحث را با جزئيات بيشتر باز مي‌کنم. اول، مي‌خواهم خلاصه‌اي درباره آسياي شرقي و آنچه از لحاظ سياست ايالات متحده نسبت به چين اتفاق افتاده حرف بزنم که بحث سرراستي است؛ اما بعد مي‌خواهم به مسائل پيچيده‌تر برسم: اول اوکراين و دوم خاورميانه.

بگذاريد اول کمي پس‌زمينه‌اي از تاريخ مسئله اوکراين به شما بدهم. وقتي جنگ سرد تمام شد، ايالات متحده به اين بحث پرداخت که آيا ناتو را به سمت شرق گسترش دهد يا نه. اوايل دهه 1990، در دولت بيل کلينتون تصميم گرفتيم که ناتو را به سمت شرق گسترش دهيم. روس‌ها بدون هيچ ابهامي از اول روشن کردند که اين قابل‌قبول نيست. کلاً مخالف بودند؛ اما در دهه 1990 بسيار ضعيف بودند. حتي اوايل دهه 2000 هم بسيار ضعيف بودند. در سال 1990، ما گسترش ناتو را تحميل کرديم، وقتي لهستان، مجارستان و جمهوري چک را وارد کرديم. اين 1990 بود. بعد از سال 2004 يک دسته ديگر را تحميل کرديم، وقتي دولت‌هاي بالکان، روماني، بلغارستان، اسلووني و اسلواکي را وارد کرديم. روس‌ها دارند با صداي بلند فرياد مي‌زنند که اين غيرقابل‌قبول است و اين را نمي‌خواهند، اما زيادي ضعيف هستند و ما اين وضع را به آن‌ها تحميل مي‌کنيم. آوريل 2008، وقتي است که اشتباه واقعاً بزرگ را کرديم. در نشست سالانه بخارست، آوريل 2008، گفتيم داريم اوکراين و گرجستان را وارد اتحاد مي‌کنيم. روس‌ها موضوع را بدون هيچ ابهامي مشخص مي‌کنند، در هيچ شکلي، اين اتفاق نخواهد افتاد. پوتين تصريح مي‌کند که ترجيح مي‌دهد اوکراين را نابود کند تا اجازه دهد عضو اين اتحاد شود. آمريکايي‌ها فکر مي‌کنند که به‌سادگي مي‌توانند موضوع را به پوتين تحميل کنند، همان‌طور که در 1990 کردند و همان‌طور که در 2004 کردند، پس به فشار ادامه مي‌دهيم. نه‌تنها براي گسترش ناتو فشار مي‌آوريم، بلکه همزمان داريم براي گسترش اتحاديه اروپا هم فشار مي‌آوريم و داريم سعي مي‌کنيم آنجا يک انقلاب رنگي پرورش دهيم. انقلاب نارنجي در اوکراين يادتان است. آن زمان داشتيم سعي مي‌کرديم اوکراين را به يک ليبرال‌دموکراسي تبديل کنيم که گرايش حامي غرب دارد. اين روس‌ها را طوري مي‌ترسانَد که باور نمي‌کنيد. يک اوکراين ليبرال‌دموکرات که در اتحاديه اروپاست مهم‌تر از آن در ناتوست و لب مرزشان است. بحران در 2014 راه مي‌افتد، وقتي که روس‌ها کريمه را مي‌گيرند و اين زماني است که داخل اوکراين، در دونباس، جنگ داخلي راه مي‌افتد. پس يک مشکل بزرگ در 2014 راه مي‌افتد و اين مشکل تا 2021 ادامه مي‌يابد. در پايان 2021، روس‌ها دارند تقلا مي‌کنند که به نوعي توافق برسند و آمريکايي‌ها قبول نمي‌کنند. در 24 فوريه 2022، جنگ فعلي راه مي‌افتد که هر روز درباره‌اش مي‌خوانيد. اين پس‌زمينه ماجراست.

الان فکر کنيم در اين جنگ دارد چه اتفاقي مي‌افتد؟ اين قطار به کدام سمت دارد مي‌رود؟ از فوريه 2022 تا آخر سال، فرض کنيد 31 دسامبر 2022، اوکرايني‌ها دارند خيلي خوب عمل مي‌کنند. روس‌ها در بسيج نيروها کند هستند و نيروي جنگي خيلي کارآمدي هم در آن مقطع نيستند. در 2022، ما کم‌کم داريم فکر مي‌کنيم که روس‌ها را شکست خواهيم داد، از دونباس بيرون‌شان خواهيم راند، از کريمه بيرون‌شان خواهيم راند و در واقع حتي شايد آن‌ها را از زمره قدرت‌هاي بزرگ بيرون خواهيم انداخت. براي همين داريم در گفت‌وگو با روس‌ها سخت مي‌گيريم؛ اما کاري که روس‌ها در پايان سپتامبر 2022 مي‌کنند اين است که 300 هزار نفر را بسيج مي‌کنند و کم‌کم ياد مي‌گيرند در ميدان نبرد چطور بجنگند. بعد در طول 2023، سالي که الان در آن هستيم، آن‌ها دارند 425 هزار نفر ديگر جمع مي‌کنند و يک پايه صنعتي دارند که به آنها اجازه مي‌دهد، حجم انبوهي مهمات توپخانه بسازند، تعداد انبوهي تانک، هواپيما و بالگرد بسازند. اوکرايني‌ها اين ظرفيت را ندارند. آن‌ها به ما متکي‌اند و ما پايه صنعتي‌شان را در لحظه تک‌قطبي فرو نشانديم. ما در غرب جمعاً ظرفيت اين را نداريم که تعداد بالاي لوله توپ، گلوله توپ، تانک و امثال اين‌ها بسازيم. روس‌ها دارند. اين چرا مهم است؟

اين يک جنگ فرسايشي است. مثل محمدعلي و جو فريزر که رودرروي هم ايستاده‌اند و جوري هم را مي‌کوبند که برق از چشم‌شان بپرد. جبهه غربي جنگ جهاني اول را تصور کنيد. اين‌طور جنگي است. اين جنگ هيچ چيز پيچيده و پرزرق‌وبرقي ندارد. در يک جنگ فرسايشي چه کسي مي‌برد؟ دو عامل مهم است. جمعيت هر کشور، چون اين به شما مي‌گويد چقدر سرباز مي‌توانيد به جبهه بفرستيد و ديگر اينکه هر طرف چقدر توپخانه دارد.

زماني که در ارتش آمريکا بودم، به ما آموزش دادند که توپخانه، پادشاه ميدان نبرد است. در يک جنگ فرسايشي، اين قطعاً صادق است. پس سوال اين است: نسبت جمعيت بين دو طرف چطور است و نسبت توپخانه چطور. نسبت جمعيت چيست؟ 5 به 1 به نفع روسيه. نسبت توپخانه چيست؟ چيزي بين 5 به 1 و 10 به 1 و بيشتر افراد فکر مي‌کنند در اين مقطع زماني 10 به 1 است، به نفع روسيه. ما در غرب نمي‌توانيم اين را به تعادل جبران کنيم. بنابراين وضعيتي داريد که اوکرايني‌ها از نظر جمعيتي عقب هستند، 5 به 1 و از لحاظ توپخانه، احتمالاً 7 به 1 يا 10 به 1 عقب هستند. هيچ‌کدام از اين‌ها را هم نمي‌توانند بهتر بکنند. در جنگ فرسايشي، اين بوسه مرگ است. علاوه‌بر همه اين‌ها، آن‌ها يک ضدحمله در 4 ژوئن امسال راه انداختند و خداي من! اوکرايني‌ها تلفات عظيمي در اين حملات متحمل شده‌اند. ما آن‌ها را تشويق کرديم که به روس‌ها حمله کنند. اين به نظر من به‌شدت ساده‌لوحانه بود. اوکرايني‌ها بايد در موضع دفاعي مي‌ماندند. بسيار تلفات متحمل شدند درحالي‌که قبلش هم به لحاظ جمعيتي و به لحاظ توپخانه عقب بودند.

آن‌ها شکست خواهند خورد. شکست خواهند خورد. هيچ راهي ندارد که اوکرايني‌ها بتوانند پيروز شوند. شکست‌خوردن در اينجا يعني چه؟ روس‌ها کل کشور را تصرف نخواهند کرد. اين اشتباه عظيمي خواهد بود. اوکراين قطعه زمين عظيمي است و به‌علاوه مردم زيادي، به‌خصوص در بخش‌هاي مرکزي و غربي اوکراين هستند که قوميت‌شان اوکرايني است و از روس‌ها متنفرند. اشغال اين منطقه، ديوانگي خواهد بود. آنچه روس‌ها در نهايت خواهند کرد اين است: آن‌ها الان حدود 23‌درصد اوکراين را در کنترل دارند. به باورم سعي خواهند کرد 20‌درصد ديگر را هم بگيرند. روس‌ها 4 اوبلاست [از تقسيمات کشوري برخي از بازمانده‌هاي شوروي سابق] و کريمه را به خاک خود ضميمه کرده‌اند و بر اين باورم که سعي خواهند کرد 4 اوبلاست ديگر را هم ضميمه کنند. همزمان، تلاش بسياري هم خواهند کرد تا اوکراين را به دولتي بازمانده و ناکارآمد تبديل کنند. در سياست اوکراين دخالت خواهند کرد، در اقتصاد اوکراين دخالت خواهند کرد و هر کاري بتوانند خواهند کرد تا اوکراين را ويران کنند و ويران نگهش دارند، همان‌طور که در 2008 گفتند چنين خواهند کرد و بعد از آن هم مستمراً چنين گفته‌اند. در اين وضعيت، غير از اينکه اين شکستي نابودکننده براي اوکراين خواهد بود، مشکل اين است که اوکراين کاملاً از جنگ بيرون انداخته نخواهد شد. چيزي که به دست مي‌آيد، توافق صلح نخواهد بود. نبرد متوقف خواهد شد، آتش‌بسي خواهد بود و شما يک درگيري منجمد خواهيد داشت. بسيار شبيه کره در مدار 38 درجه‌شمالي [خط تقسيم دو کره] خواهد بود. درگيري منجمد خواهد بود و پتانسيل تشديد تنش، دائماً وجود خواهد داشت. ايالات متحده در اوکراين و اروپاي شرقي مشغول خواهد ماند و هر کاري بتواند خواهد کرد تا به روسيه آسيب بزند. اين‌طور نخواهد بود که ما با وقار شکست بخوريم. اين‌طور نخواهد بود که در اوکراين شکست بخوريم و به سمت آسيا بچرخيم. در اوکراين خواهيم ماند. به حمايت از اوکراين ادامه خواهيم داد. به جست‌وجوي فرصت براي ضربه‌زدن به روسيه ادامه خواهيم داد. روس‌ها هم به دنبال فرصتي خواهند بود که به ما ضربه بزنند. يک رقابت امنيتي بد در اروپاي شرقي خواهيم داشت. هيچ پاياني براي مشکلي که در اوکراين با آن مواجهيم، ديده نمي‌شود. اين هم باز نشان مي‌دهد که ما در آوريل 2008، چه اشتباه عظيمي کرديم، وقتي سعي کرديم اوکراين را وارد ناتو کنيم؛ اما اصل حرفم اين است که اين وضعيت، چرخش را بسيار سخت خواهد کرد؛ اين مسئله اوکراين.

اگر من ماه گذشته اينجا آمده بودم، حرفم را اينجا تمام مي‌کردم! اما حالا ما يک مشکل عظيم ديگر هم در مقابل‌مان داريم که من نمي‌دانم چه کسي انتظارش را داشت! من که قطعاً انتظارش را نداشتم! اسرائيلي‌ها که قطعاً انتظارش را نداشتند! اما اگر به 6 اکتبر برگرديد، به نظر مي‌آيد که خاورميانه منطقه‌اي در صلح است. در مقايسه با آنچه در اروپاي شرقي در جريان بود، به نظر به شکل قابل‌توجهي منطقه‌اي در صلح به نظر مي‌آمد. جيک ساليوان [مشاور امنيت ملي رئيس‌جمهور ايالات متحده]، عملاً همين را گفت که خاورميانه مدت‌هاست اين‌قدر خوب به نظر نيامده؛ اما بعد، 7 اکتبر از راه رسيد، حماس به اسرائيل حمله کرد و به شکلي مرگبار و مؤثر هم اين کار را کرد و البته اسرائيلي‌ها هم با اعلام جنگ عليه حماس واکنش نشان دادند و حالا شما اين درگيري عظيم را داريد، بين اسرائيل و حماس که خطر گسترش و تشديد را دارد، به سمتي که ممکن است حزب‌الله وارد شود. ممکن است درگيري در کرانه باختري راه بيفتد، يا حتي ممکن است ايراني‌ها وارد شوند. پس اين واقعاً وضعيت خطرناکي است. بسيار شبيه اوکراين، اينجا هم ما در باتلاق فرو خواهيم رفت و اين يکي به اين زودي‌ها هم تمام نمي‌شود.

چرا اين را مي‌گويم؟ اولين چيزي که وقتي درباره اسرائيل و ايالات متحده حرف مي‌زنيد، بايد يادتان باشد اين است: اين دو کشور، مثل دوقلوهاي به‌هم‌چسبيده‌اند. هيچ ترديدي در اين باره نيست. فکر نمي‌کنم اين مسئله جنجالي‌اي باشد. فکر نمي‌کنم هيچ وقت رابطه‌اي بين دو کشور باشد که از رابطه اسرائيل و ايالات متحده نزديک‌تر باشد؛ بنابراين براي ايالات متحده خيلي سخت است که به شکلي معنادار، از اسرائيل فاصله بگيرد. نکته دوم اين است که ريشه اصلي مشکل در اينجا، اختلاف اسرائيل و فلسطين يا درگيري اسرائيل و فلسطينيان است. اين اختلافي است که مدت‌هاست برقرار است. آنچه بايد بفهميد، ذات مشکل است، چون توضيح مي‌دهد که الان چه خبر است و چه اتفاقي احتمالاً در طول زمان خواهد افتاد. ايالات متحده عميقاً علاقه‌مند بوده است که در اسرائيل يک راه‌حل دودولتي درست کند. آنچه ايالات متحده علاقه‌مند به انجامش بوده است، ايجاد يک دولت فلسطيني در کرانه باختري و غزه و اورشليم شرقي است که در همسايگي يک کشور يهودي، يعني اسرائيل زندگي کند. اينجا ما شکست خورده‌ايم. نتوانسته‌ايم اسرائيلي‌ها را به سمت پذيرش اين ايده هُل بدهيم و هيچ راه‌حل دودولتي‌اي در کار نيست. آنچه اسرائيلي‌ها و دولت اسرائيل مي‌خواهد، اسرائيل بزرگتر است. اسرائيل بزرگتر، شامل کرانه باختري، غزه و اسرائيل 1967 يا اسرائيل «خط سبز» است. نکته مهم اين است که حدوداً 3/7ميليون فلسطيني و حدودا 3/7يهودي اسرائيلي در اسرائيل بزرگتر هستند. برابري حدودي بين تعداد فلسطيني‌ها و يهوديان اسرائيلي وجود دارد. وقتي به اسرائيل، به‌عنوان يک کشور يهودي فکر مي‌کنيد، اين را بايد متوجه باشيد که دولت يهودي، همان‌قدر فلسطيني در خود دارد که يهودي. يک کارشناس جمعيتي بسيار برجسته اسرائيلي مي‌گويد در اسرائيل بزرگتر، تعداد فلسطيني‌ها اندکي از يهودي‌ها بيشتر است. به‌علاوه، وقتي به روندهاي جمعيتي در طول زمان نگاه مي‌کنيد، تعداد فلسطيني‌ها از يهودي‌ها بيشتر خواهد بود. در اين شرايط چه مي‌کنيد؟ آنچه اتفاق افتاده اين است که اسرائيلي‌ها نمي‌خواهند به فلسطيني‌ها حقوق برابر بدهند. اگر حقوق برابر به فلسطيني‌ها بدهند، اسرائيل خيلي زود ديگر دولت يهودي نخواهد بود، چون فلسطيني‌ها از يهودي‌ها بيشترند. اگر الان هم چنين نباشد، قطعاً در آينده چنين خواهد بود.

فلسطيني‌هايي که در غزه هستند، اساساً محاصره شده‌اند. در غزه ايزوله شده‌اند. معمول است که غزه «بزرگترين زندان سر باز دنيا» خوانده شود. عملاً هر روايتي هم که درباره وضعيت زندگي آن فلسطيني‌هاي غزه بخوانيد، اوضاع کاملاً وحشتناک است. هيچ ترديدي در اين باره وجود ندارد. دارند در وضعيتي وحشتناک زندگي مي‌کنند، عملاً در يک زندان. اسرائيل مرزهاي دور غزه و حريم هوايي بر فراز غزه را کنترل مي‌کند. اين‌ها مسائل قابل‌مناقشه‌اي نيستند. حدود 1/2ميليون نفر از آن 3/7ميليون نفر فلسطيني در غزه هستند. اسرائيلي‌هايي که در بحث مقابل فلسطيني‌ها سخت گرفته‌اند، از همان 1948 که کشور اسرائيل تشکيل شد، در وضعيتي هستند که فلسطيني‌ها هرازگاهي منفجر خواهند شد! درباره اولين انتفاضه شنيده‌ايم. درباره انتفاضه دوم هم شنيده‌ايم. انتفاضه‌ها، قيام‌هاي فلسطيني‌ها بوده‌اند. فلسطيني‌ها دولت-‌ملت خود را مي‌خواهند، همان‌طور که يهوديان دولت-‌ملت خود را مي‌خواهند. بسيار قابل‌درک است که صهيونيست‌ها علاقه‌مند بودند که به فلسطين بيايند و يک کشور يهودي ايجاد کنند، يک دولت-‌ملت يهودي. اين کاملاً قابل‌درک است؛ اما همان‌طور که وقتي من پسربچه بودم مادرم يادم داد، چيزي که براي اين غاز خوب است، براي آن غاز هم خوب است! [اصطلاح عاميانه قديمي انگليسي، به اين معنا که آنچه براي کسي مطلوب است، براي هم‌نوعش هم مطلوب است.] اگر يهودي‌ها دولت-‌ملت خودشان را مي‌خواهند، تعجب مي‌کنيد که فلسطيني‌ها هم دولت-‌ملت خودشان را مي‌خواهند؟ نه! سياستگذاران آمريکايي، به‌خصوص رؤساي‌جمهور آمريکايي هم اين را مي‌فهميدند. کاملاً مي‌فهميدند و فشار شديدي بايد بر اسرائيلي مي‌آوردند که يک راه‌حل دودولتي را بپذيرند؛ اما در انجام اين کار ناتوان بوديم. نمي‌توانستيم فشار شديد بر اسرائيل بياوريم.

موضوع را يک قدم جلوتر ببريم: خيلي حرف جنجالي‌اي است که اسرائيل را با توجه به رفتارشان با فلسطيني‌ها يک دولت آپارتايد بخوانيم؛ اما ديده‌بان حقوق بشر، عفو بين‌الملل و بيتسلم - بيتسلم، يکي از گروه‌هاي پيشگام حقوق بشر در دنياست و يک گروه اسرائيلي هم هست. ديده‌بان حقوق بشر، عفو بين‌الملل و بيتسلم، هر سه گزارش‌هاي مهمي منتشر کرده‌اند که اسرائيل را يک دولت آپارتايد مي‌خواند. پس اين واقعيتي است که با آن مواجه هستيد. مشکل هم اينجاست که هيچ راهي ندارد که اسرائيلي‌ها روزي با يک راه‌حل دودولتي موافقت کنند، چون مرکز ثقل سياسي در اسرائيل، در طول زمان بسيار به راست چرخيده است و احتمالاً بيشتر هم خواهد چرخيد. زنان اسرائيلي، بچه‌هاي زيادي دارند، در مقايسه با «حق تولدي‌هاي» غربي [مهاجران و مسافراني که از غرب به اسرائيل مي‌روند]. به‌طور ميانگين، زنان اولتراارتدوکس، حدود 7 بچه دارند. يعني اولتراارتدوکس‌هايي که الان 13‌درصد جمعيت هستند، احتمالا در 2050 يا 2060 حدود 30‌درصد جمعيت خواهند بود. اولتراارتدوکس‌ها، به دلايل متنوعي براي اسرائيل مشکل هستند؛ چون اول اينکه، در ارتش خدمت نمي‌کنند، دوم اينکه، شوهران‌شان کار نمي‌کنند و عملاً با حمايت‌هاي دولتي معيشت مي‌گذرانند؛ اما علاوه‌براين‌ها، سياست‌شان، راست افراطي است. اولتراارتدوکس‌ها با يک راه‌حل دودولتي همدل نخواهند شد. به‌علاوه، بعد از آنچه در 7 اکتبر رخ داد، وقتي به اسرائيلي‌ها بگوييد «بياييد به سمت يک راه‌حل دودولتي برويم» طوري بهتان نگاه مي‌کنند انگار ديوانه شده‌ايد.

همه اين‌ها يعني به نظر من، به جز اسرائيل بزرگتر، تنها اميد براي اينکه اختلاف بين فلسطيني‌ها و يهودي‌ها حل شود، يک راه‌حل دودولتي بود. راه‌حل دودولتي هم اتفاق نخواهد افتاد. آن قطار ايستگاه را ترک کرده است! همان‌طور که گفتم ايالات متحده و اسرائيل دوقلوي به‌هم‌چسبيده هستند بنابراين، همان‌طور که وضعيت در اسرائيل، خراب و خراب‌تر مي‌شود، ما هم با گرهي بازنشدني به اين وضعيت چسبيده‌ايم.

باز يک قدم جلوتر برويم. اول اينکه ما منفعتي عميق در ثبات در خاورميانه داريم. قبل از 7 اکتبر ما داشتيم با عربستان سعودي کار مي‌کرديم که عربستان سعودي و اسرائيل را به نوعي مصالحه برسانيم. توافقات ابراهيمي را در دوران ترامپ به تسهيلش کمک کرده بوديم، بين اسرائيل و بحرين، مراکش و امارات متحده عربي و روابط بين اسرائيل و اين سه کشور، بهبود قابل‌توجهي پيدا کرده بود. دولت بايدن داشت تلاش مي‌کرد يک توافق ابراهيمي ديگر حاصل کند. اين يکي لقمه بزرگش مي‌شد. با اسرائيل و عربستان سعودي. آن موضوع کلاً تمام شد. عربستان سعودي، قاطعانه با آنچه دارد در جنگ اسرائيل عليه فلسطيني‌ها اتفاق مي‌افتد، مخالف است. احتمالي در کار است که حزب‌الله وارد اين درگيري شود. اسرائيلي‌ها و حزب‌الله دارند در مرز شمالي اسرائيل، راکت ردوبدل مي‌کنند. اين احتمال هست که ايران وارد شود. اين احتمال هست که درگيري در کرانه باختري راه بيفتد. از 7 اکتبر، حدود 90 نفر در کرانه باختري کشته شده‌اند. در زمينه خاورميانه، پتانسيل اينکه اين ماجرا در چرخه‌اي بيفتد و از کنترل خارج شود، واقعاً بسيار بسيار نگران‌کننده است. ما يک ناوگروه را فرستاده‌ايم. گروه ناوهاي هواپيمابر يو‌اس‌اس جرالد فورد را فرستاده‌ايم نزديک ساحل اسرائيل. اين ناوگروه، يعني نيروهاي آمريکايي، سه موشک کروز را زده و متوقف کرده است که حوثي‌ها در يمن به سمت اسرائيل شليک کرده بودند. يعني به شکلي بسيار مهم، ما همين الان هم در نبرد درگير شده‌ايم، البته درگيري بسيار جزئي. اگر اين درگيري هم به‌شکلي شديد از کنترل خارج شود، ما هم احتمالاً به درون ماجرا کشيده خواهيم شد. به‌علاوه، چنان‌که گفتم، هيچ اميدي نيست که اين مسئله به اين زودي‌ها تمام شود.

بَعد، بُعد ديپلماتيک ماجرا است. روس‌ها و چيني‌ها عاشق اين وضعيت هستند. کلي دارند در اين باره حرف مي‌زنند که آمريکايي‌ها چطور در ايجاد يک راه‌حل ديپلماتيک که به فلسطيني‌ها کشور خودشان را بدهد، ناکام بوده‌اند و اين هم البته پيامي است که در تمام جهان بازتاب دارد. در دنياي عربي همه جور مشکل پيدا کرده‌ايم. اين ممکن است به يک تحريم نفتي ديگر منجر شود. به‌علاوه، جنوب جهاني هم هست. ما بسيار علاقه‌مند بوديم و هستيم که هم‌دستي جنوب جهاني را به‌خصوص براي کمک به ما در اوکراين به دست بياوريم. حالا در نتيجه اين وضعيت در جنوب جهاني بسيار گرفتار مشکل شده‌ايم.

بنابراين در نتيجه درگيري اعراب و اسرائيل يا درگيري فلسطيني‌ها و اسرائيل، از نظر ثبات در خاورميانه و از نظر موضع ديپلماتيک در سراسر دنيا دچار مشکل عميقي هستيم. باز، اين هم يکي از وضعيت‌هايي است که هيچ راه‌حلي ندارد که من بتوانم ببينم. اميدوارم که اشتباه کنم. اميدوارم شرمنده شوم و سال بعد وقتي دوباره براي سخنراني مي‌آيم، بتوانم بگويم اشتباه مي‌کردم. درباره اوکراين هم همين صادق است؛ اما من نمي‌بينم که وضعيت اوکراين يا وضعيت خاورميانه آن زمان بهتر از الان شده باشد.

اين‌ها من را به نتيجه حرفم مي‌رساند. ما يک رقيب هم‌رده داريم. تا جايي که من مي‌دانم، دولت بايدن، تک‌تک افرادش، به شما خواهند گفت تهديد اصلي که ايالات متحده با آن مواجه است، چين است. هيچ‌کس نيست که با اين مخالف باشد. حرف من اين است که ما در وضعيتي هستيم که نمي‌توانيم کاملاً به سمت آسيا بچرخيم تا با آن تهديد مواجه شويم. چون گير افتاده‌ايم، الان در خاورميانه و از قبلش هم در اوکراين. به‌علاوه، روس‌ها را که بايد سمت ما باشند، به خاطر سياست‌هاي ساده‌لوحانه‌مان، به سمت چيني‌ها هل‌شان داده‌ايم. اوضاع خوب نيست!

نکته نهايي‌ام اينکه ما در غرب عاشق «نظم مبتني بر قواعد» هستيم. هميشه درباره نظم مبتني بر قواعد حرف مي‌زنيم. فکر مي‌کنيم مهم است که از قواعد تبعيت کنيم و البته غرب و ايالات متحده نقشي کليدي در برقراري اين نظم مبتني بر قواعد ايفا کرده‌اند که به نفع ما هم هست؛ اما نظم مبتني بر قواعد، در نتيجه وضعيت اوکراين و خاورميانه، پاره‌پاره شده است و همين‌طور در نتيجه ديگر رفتارها از سمت ايالات متحده. بنابراين، همه اين‌ها يعني ما تا خرخره گرفتاريم.

ترجمه و تنظيم: روح انگيز رها

دیدگاه

ویژه بین‌الملل
پربازدیدترین
آخرین اخبار