کار چطور به حمله حماس کشید
روایت و تحلیل یوسی الفر افسر سابق موساد و ارتش اسرائیل از وضعیت درگیریهای اخیر اسرائیل و فلسطین
روایت و تحلیل یوسی الفر افسر سابق موساد و ارتش اسرائیل از وضعیت درگیریهای اخیر اسرائیل و فلسطین
توضیح ضروری: آنچه در این مصاحبه میخوانید، دیدگاههایی است که از سوی یک مقام پیشین اسرائیلی بیان میشود. هدف از انتشار این مطلب آشنایی با اختلافهای درونی اسرائیل و نگاهی است که مخالفان دولت نتانیاهو به دلایل و زمینههای جنگ اخیر در سرزمینهای اشغالی دارند. محتوای این مصاحبه، دیدگاهها و موضع روزنامه «هممیهن» نیست و فقط با هدف اطلاعرسانی منتشر میشود.
«آمریکاییهای حامی صلح فوری» یا Americans for Peace Now، مؤسسهای با نام مخفف اِیپیان، انجیاویی در آمریکاست که یهودیان آمریکایی حامی اسرائیل و طرفدار حل مسئله اسرائیل-فلسطین در سال ۱۹۸۱ برپا کردهاند. نام این مؤسسه از روی نام مؤسسه همتایش در اسرائیل به نام «صلح فوری» یا Peace Now برداشته شده و بهعبارتی به این معناست که این سازمان، نسخه آمریکایی همان مؤسسه در اسرائیل است. این مؤسسه در وبسایتش که شعار «باور به اسرائیل، باور به صلح» بر صدر آن نوشته شده، به سراغ یک افسر سابق موساد که امروز در قامت یک تحلیلگر امنیتی فعالیت میکند، رفته و گفتوگو کرده است. یوسیالفر، به جز سابقه فعالیت در موساد، دورهای بهعنوان افسر امنیتی ارتش اسرائیل و زمانی هم بهعنوان مدیر یک مرکز مطالعات استراتژیک در دانشگاه تلآویو سابقه فعالیت داشته است. او، همانند گردانندگان سایت و بالطبع فردی که سابقه فعالیت در موساد و ارتش اسرائیل را دارد، مثل خیلی غیراسرائیلیهای حامی اسرائیل در آمریکا و دیگر کشورهای غربی، از موضع یک حامی اسرائیل به ماجرا نگاه میکند، در دعواهای اسرائیل و فلسطین، اسرائیل را محق میداند. گروههایی مثل حماس در فلسطین را سازمان تروریستی میخواند و مواضع مشابه این را دارد، اما همزمان، با جایگاه و سوابق خود و از نظرگاه یک اسرائیلی، تحلیل، روایت و پیشبینیهایی درباره درگیریهای اخیر دارد که ارزش خواندن دارند؛ حتی اگر در جایجای آن، ادبیات و خاستگاه اسرائیلی مواضع آشکار باشد. در روزهای اخیر و پس از شروع این حمله، درباره غافلگیرشدن اسرائیل و ناکامی دستگاههای امنیتی آن حرفهای بسیار گفته شده و حالا در این گفتوگو، یک اسرائیلی، آن هم یک اسرائیلی با سابقه امنیتی و نظامی، همین موضوع را مطرح کرده، توضیح میدهد و تحلیل میکند و بهطور کلی به پیشزمینهها و پسزمینههای درگیری فعلی میپردازد. ترجمه این مصاحبه را، به همان شکل که از مواضع یک اسرائیلی بر میآید، در ادامه میخوانید.
شوکه شدهاید؟
همه شوکه شدهاند. من خودم بهعنوان یک نیروی حرفهای اطلاعاتی سابق و بهعنوان فردی که همه عمر مصرفکننده مداوم اخبار بوده است، بهت خودم را با دو تصویر تعریف میکنم. اولی در ساعت 6:30 صبح روز شنبه، ۷ اکتبر، وقتی آژیر حمله موشکی در محله ما زده شد و من و همسرم بیدار شدیم و به سمت پناهگاه دویدیم و تلویزیون را روشن کردیم تا ببینیم چه خبر است. این رویه عادی ما در همه سالهای حمله موشکی از سمت نوار غزه است.
اما این شنبه روز تعطیل [۷ اکتبر، روز پایان یک هفته مناسبتی مذهبی در تقویم عبری که جشن گرفته میشود] درحالیکه گنبد آهنین داشت موشکها را بالای سر ما میزد، شبکههای خبری اسرائیل در حال پخش تکرار برنامههای شب گذشته بودند. دقایق بسیاری طول کشید تا بالاخره کسی پیدا شد که از حمله حماس حرف بزند. حتی آن موقع هم صدای این شبکه کار نمیکرد و ۱۵ دقیقه دیگر طول کشید. بعد از آن، یکی دو ساعت دیگر گذشت تا بالاخره سخنگوی ارتش اسرائیل شروع کند که درباره حمله بگوید.
این تعریف یک غافلگیری تمامعیار اطلاعاتی است: یک گروه شبهنظامی تروریستی اسلامگرا تحت حمایت ایران که نوار کوچکی از زمین را درست کنار ما اشغال کرده، توانسته شاباک [سازمان اطلاعات و امنیت اسرائیل] (مسئول مسئله غزه در تقسیم کار اسرائیل) و ارتش را در تمام ماههای آمادهسازی برای این عملیات، فریب دهد. حماس روز مساعدی را هم برای حمله انتخاب کرد: پنجاه سال و یک روز بعد از غافلگیری جنگ یوم کیپور [که با نامهای «جنگ رمضان» و «جنگ اکتبر» هم شناخته میشود، جنگی بود که در آن ائتلافی از کشورهای عربی با رهبری مصر و سوریه در شبهجزیره سینا و بلندیهای جولان، دو منطقهی در اشغال اسرائیل، حملهای غافلگیرانه کردند]. با این حال باز هم کسی متوجه نشد.
در ماههای گذشته، [یواو] گالانت وزیر دفاع و [گدی] ایزنکات، رئیس ستاد مشترک ارتش با صدای بلند هشدار داده بودند که دشمن دارد از عدماتحاد و آشفتگی در میان مردم اسرائیل الهام میگیرد. نتانیاهو و شرکایش خم چندانی هم به ابرو نیاوردند. نتانیاهو حتی سعی کرد گالانت را بابت گستاخیاش اخراج کند. شب رأیگیری کنست درباره اصلاحات غیردموکراتیک با ادعای «معقولیت»، نخستوزیر حاضر نشد با افسران ارشد اطلاعاتی دیدار کند، افسرانی که داشتند سعی میکردند توضیح دهند چه آسیبی به نمایه بازدارندگی اسرائیل وارد شده است.
همین یک هفته پیش نبود که جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی رئیسجمهور ایالات متحده گفت، «خاورمیانه امروز ساکتتر از هر زمانی در چندین دهه گذشته است»؟ احتمالاً از نتانیاهو اطلاعات گرفته است.
و تصویر دوم؟
ظهر شنبه، یک خبرنگار تلویزیونی غزه داشت زنده از یک کیبوتص [دهکدههای اشتراکی] نزدیک غزه گزارش میداد که حماس اشغالش کرده است، برای ایستگاه تلویزیونیاش در محل خودش در شهر غزه. سبک همان سبک آشنای خبرنگار جنگ بود که ما عادت داریم خبرنگاران اسرائیلی در پناهگاهها از دست آتش دشمن در جنین داشته باشند یا خبرنگاران سیانان زیر آتش روسیه در اوکراین. فقط این دفعه این حماس بود که داشت از اسرائیل اشغالی گزارش میداد! مدتی کاملاً در وضعیت ناهماهنگیِ شناختی بودم. تصاویر غیرنظامیان اسرائیلی گروگانگرفتهشده که بعدش هم دنباله اجتنابناپذیرش بود.
ارتش کجا بود؟ بیش از نیم روز طول کشید تا به سربازها به کیبوتصها و به شهر سدیروت وارد شوند. ارتش به عنوان نیرویی برای واکنش سریع کاملاً ناکام ماند. کیبوتصها واحدهای اضطراری شهروندی دارند که بهسرعت وارد عمل شوند و متهورانه هم، اما با هزینهای سنگین و تلفات، چراکه از لحاظ تعداد نفرات بسیار از دشمن کمتر بودند. بیشتر از یک روز، سخنگوی ارتش و دولت نمیتوانستند خبرها و اطلاعات بهروز به مردم بدهند.
پایگاه نظامی اطراف غزه توسط نیروهایی تصرف شدند که تسلیحات زیادی نداشتند اما تعدادشان زیاد بود. چند ساعت، حصار مرزی غزه-اسرائیل کاملاً باز بود و نیروهای حماس و غیرنظامیان غزه با گروگانها میرفتند و میآمدند. تزئین آخر این پروسه ازکارافتادن دستگاه نتانیاهو، شبکههای اجتماعی که بیشتر مطالبش هم فریبنده یا جعلی بود، بر فضا مسلط شد.
الان که در روز دوشنبه، ۹ اکتبر دارم اینها را مینویسم، هنوز نیروهای حماس داخل اسرائیل هستند. رویهمرفته اینها نشانه ازکارافتادگی سیستمی هستند.
چرا این غافلگیری موفق شد؟
البته مفید است که به اسرائیل، صبح یک روز سبت [شنبه و روز عبادت مذهبی] حمله کنی، یا در واقع، صبح یک روز تعطیل مناسبتی. اما این اصلاً نزدیک به توضیح کلیت اتفاقی که افتاد هم نیست. در حالت عادی (که قبول دارم اینجا عبارت خوبی نیست) همه در اسرائیل میفهمند که یک نفر در پناهگاه در غزه میتواند یک دکمه را فشار دهد و به طرفهالعینی موشکها را به سمت اطراف غزه یا حتی به تلآویو بفرستد. گنبد آهنین عملاً خسارت را صفر میکند، اسرائیل موقتاً غافلگیر میشود، نیروهای هوایی اسرائیل در واکنش بمباران میکنند، نهادهای اطلاعاتی مصری میآیند میانجیگری میکنند و یک نمونه دیگر «چمنزنی» در غزه [اصطلاحی که نظامیان اسرائیلی به کار میبرند، برای حملات معمولاً شدیدی که عملاً بهصورت فصلی توسط نیروهای اسرائیلی در غزه انجام میشود] ثبت میشود.
اما این دفعه فرق داشت: موشکها، پوشش یک نفوذ سنگین و هماهنگ در حصار امنیتی غزه توسط صدها نیروی حماس بودند، از زمین، از هوا (با کایت) و از دریا.
اولین توضیح غافلگیری اسرائیل هم همین جاست: اسرائیل خودش را قانع کرده بود که حصار امنیتیاش جواب خواهد داد؛ اما حالا، ناگهان صبح یک روز تعطیل، حماس داشت در بیش از ۲۰ نقطه با مواد منفجره و بلدوزر آن را باز میکرد. مقایسه با خط بارلِو در کنار کانال سوئز در سال ۱۹۷۳ اجتنابپذیر است: یک مانع فیزیکی حسابی تعریفی قبلی که شکست خورد. [خط بارلو، مجموعهای از استحکامات به طول ۱۵۰ کیلومتر بود که اسرائیل پس از اشغال شبهجزیره سینا در سال ۱۹۶۷ ساخته بود و بنا بود غیرقابل نفوذ باشد، اما در ۱۹۷۳، ارتش مصر در فاصله دو ساعت تصرف و از آن عبور کرد.] حماس حتی زحمت کشید و مانورهای «بیضرر»ی را آن طرف حصار برگزار کرد که جلوی چشم ما نیروهایش را جمع کند. باز، تکرار فریب مصر و سوریه در ۱۹۷۳.
این تصور، یک مفهوم بیپایه بود که به صورت خودمان خورد. دومی، باور اسرائیل به «صلح اقتصادی» بود: اگر شکم غزهایها پر باشد و انتظار داشته باشند که زندگیشان روبهبهبود برود، از خشونت پرهیز میکنند. حماس اخیراً این توهم اسرائیلی را تقویت کرد: معترضانِ حصار را ساکت کرد و بهجایش از اسرائیل درباره افزایش کمک مالی قطر به نوار و توافق با میانجیگری مصر برای اجازه ورود هزاران کارگر روزمزد غزهای به اسرائیل امتیاز گرفت. مقامات رابط اسرائیل، خیالشان راحت شد و به این ارزیابی رسیدند که حماس مصمم به همزیستی مسالمتآمیز و همراه با شکوفایی است. حماس قطر و مصر را هم فریب داد.
مفهوم سومی که هیچ اساسی در واقعیت نداشت، سیاسی بود. جریان راستگرای مذهبی اسرائیلی که فعلاً حاکم است، طمع قلمرو کرانه باختری را دارد و ایده دولت فلسطینی در آنجا را رد میکند، یعنی ایده راهحل دودولتی را رد میکند. این موضوع مذاکره جدی با تشکیلات خودگردان فلسطین را کنار میگذارد، تشکیلاتی تحت تسلط سازمان آزادیبخش فلسطین که مکرراً آماده بحث درباره دو دولت بوده است.
اما حماس هم راهحل دودولتی را رد میکند، چون مشروعیت دولت اسرائیل و مشروعیت هویت ملی یهودی را رد میکند. نتیجتاً، موعودباوران راستگرای اسرائیلی فضایی ساختهاند که تلاش برای همزیستی مسالمتآمیز با حماس در غزه را توجیه کنند؛ بدون مذاکره سیاسی. در حالیکه همزمان نقشه میریزند تا تدریجاً در کرانه باختری قلمروها را ببلعند و فلسطینیهای آنجا را تحقیر کنند تا جایی که حداکثر جایگاه شهروند درجه دومی داشته باشند.
پس در رسمیترین سطح، هم حماس و هم اسرائیلِ نتانیاهو، راهحل دودولتی را رد میکند، در موضعی ایدئولوژیک که مشوق نوعی همکاری متقابل بینشان شده است. حماس هم اسرائیلیها را از توهمات آپارتایدی تزئینشدهشان بیرون نیاورد. به موضعگیری اخیر وزیر دارایی موعودگرای افراطی، بصلئیل اسموتریچ توجه کنید: «حماس یک سرمایه است، تشکیلات خودگردان فلسطین یک دردسر.»
این لااقل بخشی از اعتماد ازدسترفته عموم به رهبری سیاسی اسرائیل را توضیح میدهد. این را هم توضیح میدهد که چرا استقرار ارتش اسرائیل بهعنوان ارتشی اشغالگر در کرانه متمرد باختری، در میان جمعیت روبهافزایش شهرکنشینان باعث شد این نیرو آموزش و آمادگی کافی را نداشته باشد که بتواند سریع به کمک ساکنان تحت حمله اطراف غزه بیاید. ارتشی که جای دیگری مشغول بود، حفاظت کافی از این ساکنان نکرده بود و این ساکنان، رسماً پشت موتورهای حماس به غزه برده شدند، بهعنوان زندانیانی نشانه موفقیت.
باز بدفهمی اطلاعاتی چهارم اسرائیل، به چشمانداز حملهای چندجبههای از سوی شبهنظامیان اسلامگرای وصل به ایران مربوط بود. به لطف «اصلاحات قضایی» غیردموکراتیک نتانیاهو، اسرائیل اخیراً ضعیف و گرفتار آشوب تصور شده بود. اما نهادهای اطلاعاتی اسرائیل فرض کرده بودند که دشمن اسلامگرایشان از این ضعف با حملهای هماهنگ از غزه، مرز لبنان، کرانه باختری و از داخل اسرائیل، سوءاستفاده خواهد کرد. اطلاعات ارتش بسیار مطمئن بود که چنین حملهای از چندین جبهه میآید؛ آنقدر که حتی بعد از اینکه حماس (و جهاد اسلامی) روز شنبه بهتنهایی حمله کرد، چشمهای همه ساختارهای هشدار اولیه اسرائیلی به سمت لبنان بود، نیروهای ذخیره ارتش همزمان با جنوب، به سمت شمال هم اعزام شدند و به شهروندان شهرکهای نزدیک مرز لبنان، همانند اطراف غزه، کمک برای تخلیه منطقه ارائه شد.
لازم به گفتن نیست که هنوز هم ممکن است یک حمله چندجبههای از سوی اسلامگراها رخ دهد و وقوع یک حمله خونین اسرائیلی درون نوار غزه کلید بخورد یا توجیهش کند.
از نظر شما اهداف جنگ حماس چیست؟
پیش و بیش از هر چیز، آزادکردن نیروهای حماس که در زندانهای اسرائیل زندانی هستند. این توضیح میدهد که انگیزه حماس در سوءاستفاده از اشغال موقت کیبوتصهای اسرائیلی نزدیک مرز برای گرفتن اسیران نظامی و غیرنظامی بهعنوان مهرههای چانهزنی در یک تبادل زندانی بزرگ، چه بود. نباید فراموش کنیم که یحیی السنوار، رهبر غزهای حماس بیش از ۲۰ سال در اسرائیل زندان بود، تا وقتی که در کنار هزار نفر دیگر در تبادل زندانی با یک سرباز ارتش اسرائیل (گیلعاد شلیط) در سال ۲۰۱۱، آزاد شد. السنوار احساس میکند حیثیتاً وظیفه دارد زندانیهایی مثل خودش را آزاد کند.
زنان جوان، بچهها و هشتادوچندسالههای اسرائیلی که الان در غزه نگه داشته شدهاند (در کنار اسیران ارتش اسرائیل و چندین نفر غیراسرائیلی) در واقع مهرههای چانهزنی حماس هستند. جنبش اسلامگرای فلسطینی از هر راهی استفاده میکند تا آنها را به نمایش بگذارد، به اشکالی که قلب افکار عمومی اسرائیلی را به درد بیاورد.
دوم، با نگاه به زمانبندی و رویکرد راهبردی ایران بهعنوان حامی حماس، این حملات بهدنبال اخلال در توافق امنیتی و عادیسازی مثلثی عربستان سعودی-اسرائیل- ایالات متحده است؛ توافقی که اتفاقاً کار چندانی هم برای بهبود اوضاع فلسطینیها نمیکند. وقتی این اتفاق حتمی بیفتد که حماس ویدئوهای اهالی غزه را درحالیکه دارند در حملات هوایی و زمینی اسرائیل میمیرند، پخش کند، ریاض بهسختی خواهد توانست توافقی را به نتیجه برساند و اسرائیل به سختی خواهد توانست دربارهاش مذاکره کند.
سوم، دفاع از مسجدالاقصی. این دولت نتانیاهو، با پیشگامی موعودگرایان شهرکنشین، اسموتریچ و [ایتمار] بنگویر، مصمم است حضور فزایندهای از یهودیان در محدوده مسجدالاقصی نمایش دهد. یهودیان افراطی قصدشان را از اجرای مراسم قربانی حیوانات در آن مکان تبلیغ میکنند. این موضوع بهطور خاص در هفتههای اخیر روزهای مقدس یهودیان مشهود بود. شاباک هشدارهایی داد که این داینامیک «تصرف یهودی» در کنار افزایش خشونتهای شهرکنشینان، خشم اسلامگرایان را برخواهد انگیخت و انگیزهبخش تهاجمشان خواهد شد، اما این هشدارها عمدتاً گوش شنوایی نداشت.
توجه داشته باشید که در ادبیات اسلامی، الاقصی، به تمامی آن منطقه و حتی تمامی اورشلیم گفته میشود. حماس و جهاد اسلامی، این مسئله را از ایدههای مرکزی همراهیشان کردهاند.
چهارم، اینکه حماس دارد زمینهچینی میکند تا وقتی محمود عباس از صحنه رهبری خارج شد، کرانه باختری را هم در اختیار بگیرد. بهدنبال رادیکالکردن شهروندان عرب اسرائیل هم هست. حمله به اسرائیل به شکلی چشمگیر، وسیلهای است برای هدفی. تا همین جای کار هم تظاهرات حمایتی در کرانه باختری را دیدهایم و تلاشهایی حامیانه از سوی اعراب نقب برای بستن جادههای نقب در مقابل رفتوآمدهای ارتش اسرائیل را. اسرائیل قبلاً در مه ۲۰۲۱ در دوران عملیات محافظ دیوارها [عملیات اسرائیل که پاسخ اسرائیل به عملیات شمشیر قدس از سوی گروههای مقاومت فلسطین بود] طعم این داخلیشدن درگیری را چشیده بود. این دیگر بخشی از روند نزولی اسرائیل در تبدیلشدن به موجودیتی دوملیتی، خشن و درگیر است.
پنجم، قابلتصور است که حماس همچنان امیدوار است، دیگر اسلامگرایان، یعنی حزبالله در لبنان، ایران، گروههای نیابتی در سوریه و توپخانه موشکی ایران را هم مستقیم به میان معرکه بکشاند. میتوان تصور کرد که چیدن صحنه برای یک حمله چندجبههای اسلامگرایانه به شکل یک مجموعه واکنش زنجیرهای، از ابتدا نیت ایران بوده است که در طول دیدارهای مکرر رهبران در بیروت در ماههای اخیر، برنامهاش را با حماس و حزبالله چیده است. در این ارتباط، شواهد بسیاری هست که نشان میدهد حماس الگوی نفوذ و عبور از حصار و تصرف شهرکهای مرزی را از حزبالله یاد گرفته است.
در نهایت، زمانبندی: حزبالله بهدرستی این تصور را از اسرائیل داشت که بسیار دچار تفرقه علیه خودش شده است و ارتش دارد از نارضایتیهای داخلی رنج میبرد، همه را هم در 9 ماه فاجعهبار «اصلاحات قضایی» غیردموکراتیک، نتانیاهو کلید زده بود. اینکه همه خلبانها شنبه برای کار حاضر شدند. اگر حماس بتواند نیروهای اسرائیلی را به درگیری درون محیط شهری شلوغ اسلامگرای غزه بکشاند، یعنی به جایی که ارتش اسرائیل میتواند تلفات بسیار ببیند، حماس میتواند امیدوار باشد که باز هم اختلاف بیشتری در میان یهودیان اسرائیلی بیاندازد و از این رو همه اهداف ذکرشدهاش را پیش ببرد. اسرائیل پیشتر هم در این نقطه بوده است: در فضای فاجعهبار بعد از حمله ۱۹۸۲ لبنان.
اگر تصرف و اشغال دوباره اینقدر خطرناک هستند، اهداف جنگی اسرائیل چه هستند؟
طبق گزارشها گویا ارتش اسرائیل چهار لشکرش را فرا خوانده است. احتمالاً با درنظرداشتن یک هجوم زمینی بزرگ. این نشاندهنده این حس کلی است که بعد از ناکامی به این شدت در همزیستی با حماس در غزه، اسرائیل باید حماس را نابود کند. این رویکردی بود که در ادبیات بسیاری از گزارشگران شوکه و مبهوت اسرائیلی در ۷ اکتبر [روز حمله] بود. در اظهارات کوتاه نخستوزیر نتانیاهو در آن روز هم بازتاب داشت.
نابودکردن حماس، بدون تردید ممکن است؛ اما با چه هزینهای؟ رهبران حماس جایگزینپذیر نیستند؟ بعد اسرائیل با غزهای که دوباره اشغال کرده چه کند؟ برای ادارهاش وطنفروش پیدا کند؟ با زور سرنیزههای اسرائیلی دوباره سازمان آزادیبخش فلسطین را آنجا بکارد؟
تا یکشنبه، موضع رسمی اسرائیلیها کمی ملایمتر شده بود و رسیده بود به اینکه «زیرساختهای نظامی حماس را در نوار [غزه] نابود» کنند. نیروی هوایی اسرائیل از قبل هم مشغول دقیقاً همین کار بود. اما یاد نگرفتهایم که زیرساخت را میشود جایگزین کرد؟ دوباره به نسخه پرطمطراقی از «چمنزنی» برنگشتهایم؟
چالشی که در مقابل نقشهکشان جنگی اسرائیل است، اینجاست. باید اهداف جنگی واقعبینانهای برای اسرائیل تعریف کنند که خواست عمومی را برآورده کند؛ خواست عمومی برای انتقام، برای آزادکردن اسرائیلیهای اسیر و برای اینکه یک بار برای همیشه، یک عامل فلسطینی یا عرب جای دیگر برای مدیریت نوار پیدا شود؛ با این حال، ارتش اسرائیل باید همه اینها را به شکلی به دست بیاورد که تلفات اسرائیلی سنگین متحمل شود، تلفاتی که نظر عمومی را نسبت به کلیت عملیات بد خراب خواهد کرد و به حماس و ایران اجازه خواهد داد اعلام پیروزی در جنگ بسیار خونینی کنند که به آن افتخار خواهند کرد.
نتیجه کلی؟
الان، واحدهای ذخیره اسرائیلی هستند که باید تجهیز شوند و آموزش ببینند. شهرکهای اطراف غزه باید تخلیه شوند. این هفته شاهد صدها مراسم تدفین دلخراش خواهیم بود. امید است که کابینه جنگی سربرآورد که مخالفان سیاسی را هم در خود جای دهد. افراطیها را از جایگاههای قدرت بردارد. این «اصلاحات قضایی» تفرقهافکن را کنار بگذارد و لااقل بخشی از اعتماد عمومی به رهبرانش را برگرداند؛ پیش از آنکه ارتش اسرائیل حمله کند.
همه اینها، با نخستوزیری که از تصمیمات بزرگ میگریزد و با مقامات ارشد امنیتی که ناکامیهای آشکار امنیتی و نیز در مراحل اولیه، عملیاتیشان، اتوریتهشان را کاهش میدهد و تا اینجای کار نتوانستهاند خودشان را قانع کنند که به ناکامی راهبردی اذعان کنند؛ همه اینها، با ساختار قدرتی که چنان شرمنده و آسیبپذیر است که مردم را برای فهمیدن واقعیت اقدامات حماس و گروگانگرفتن شهروندان، بهجای تلویزیون (سانسورشده) اسرائیل، به شبکههای اجتماعی میفرستد که چندان قابلاعتماد نیستند؛ همه اینها هم باید بهرغم مقایسههای گزاف با پرل هاربر و یازده سپتامبر رخ دهد، پیش از آنکه اسرائیل (به شکلی اجتنابناپذیر؟!) در نتیجه تصاویر صدها شهروند عرب مرده، کمکم حمایت ایالات متحده و جهان را از یک واکنش بسیار شدید اسرائیلی، از دست بدهد.
در بحث حمایت علنی از سوی همسایههای عربی که دوست و «در حال عادیسازی» هستند هم، روی اینها حساب نکنند. پخشکردن شیرینی در لبنان، پیام «ما که هشدار داده بودیم» از سوی ریاض به اسرائیل و کشتن دو توریست اسرائیلی توسط پلیسهای مصری در روز شنبه، احتمالا شرح بهتری از واکنش کوچه و خیابان عربهاست. حداکثر چیزی که اسرائیل میتواند به آن امیدوار باشد، البته موقتاً، حمایت غیرعلنی عربها در مقابل این تلاشی است که ایران مهندسیاش کرده است و اینکه درگیری به فراتر از غزه گسترش پیدا نکند. همین الان هم نشانههای هشدار در مرز شمالی اسرائیل هست.
با این حال، با این فرض که این مسئله گسترش نمییابد و به یک آتش چندجبههای منطقهای تبدیل نمیشود، از لحاظ آمارها، ابعاد و تهدید راهبردی علیه اسرائیل، هیچ مقایسهای بین اتفاق ۱۹۷۳ و الان نیست.
در نهایت، باید یک بهخودآمدن نهادی بابت محاسبات غلط فاجعهبار دستگاههای اطلاعاتی اسرائیلی در کار باشد. یک بهخودآمدن سیاسی هم باید باشد، برای نخستوزیر و متحدانش که با اصلاحات غیردموکراتیکشان و نقشههای ویرانگر ضدفلسطینیشان، این وضعیت را پیش آوردند. در یک کشور عادی، همهشان تا شنبهشب استعفا میدادند. اما ندادهاند. تحقیقات رسمی زمان خواهد برد.
همزمان حتی درحالیکه محض تنوع، همه اسرائیلیها دارند کنار هم قرار میگیرند، باید حواسمان به نخستوزیر باشد که ببینیم او بهعنوان کسی که همیشه یک تاکتیکچین باهوش است، تلاش کند که از زیر بار پذیرش ناکامی مطلق در بالاترین سطح راهبردی، در برود. سفیدشویی ماجرا شروع شده است. امیت سگال، مجری برجسته راستگرای مذهبی میگوید: «همهمان مقصریم.»
نه! بههیچوجه! رهبران منتخب و رهبران امنیتیمان مقصرند. الان که شبهنظامیان اسلامگرا دارند ما را به صحنه جنگ میکشند، این را فراموش نکنیم.