اروپا و تخریب مذاکرات صلح؟
در پی نشست هفته گذشته مقامهای اروپایی و اوکراینی در پاریس، گفته میشود ۲۶ کشور بر سر مشارکت در تشکیل نوعی نیروی نظامی برای استقرار در خاک اوکراین پس از پایان درگیریها، به توافق رسیدهاند.

در پی نشست هفته گذشته مقامهای اروپایی و اوکراینی در پاریس، گفته میشود ۲۶ کشور بر سر مشارکت در تشکیل نوعی نیروی نظامی برای استقرار در خاک اوکراین پس از پایان درگیریها، به توافق رسیدهاند.
سه هفته پیش از آن، ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، در کنفرانس مطبوعاتی اجلاس انکوریج خاطرنشان ساخته بود که امنیت اوکراین باید به عنوان بخشی از هرگونه توافق نهایی تضمین گردد. با این حال، مقامات روس همواره تأکید کردهاند که این تضمین نمیتواند در قالب استقرار نیروهای رزمی غربی در اوکراین باشد. به دنبال نشست اخیر، پوتین با این اعلام که چنین نیرویی یک «هدف مشروع» برای ارتش روسیه خواهد بود، بر شدت تنشها افزود.
حال این پرسش مطرح میشود که چرا رهبران اروپایی بر طرحهایی اصرار میورزند که در صورت اجرا، آنها را در معرض خطر رویارویی مستقیم با بزرگترین قدرت هستهای جهان قرار میدهد. پاسخ، نگرانکننده به نظر میرسد. یک احتمال را میتوان در میزان اعتبار اظهارات روسیه جستوجو کرد. پوتین در اوایل جنگ به «تهدیدهای هستهای» متوسل شد؛ اما اروپاییها خطوط قرمز روسیه را شکستند و با واکنشی مواجه نشدند. احتمال دیگر، ریشه در رویکرد هنجارمحور و دیرینه غرب نسبت به مسائل امنیتی اروپا از پایان جنگ سرد به این سو دارد.
این دیدگاه که اخیراً توسط مارک روته، دبیرکل ناتو نیز تکرار شد، اصرار دارد که مسکو نمیتواند حق حاکمیت کییف برای پذیرش نیروهای خارجی را وتو کند. البته، استناد به اصول، تأثیر چندانی در جلوگیری از اقدام نظامی روسیه در فوریه ۲۰۲۲ نداشت. تلاشهای پیشین برای نادیده گرفتن روسیه، مانند اجلاس سال ۲۰۰۸ ناتو در بخارست که در آن از اوکراین و گرجستان برای عضویت دعوت به عمل آمد، خود زمینهساز تهاجم روسیه به گرجستان تنها چند ماه بعد شد.
همچنین، مدافعان سرسخت «حق انتخاب»، اصل «امنیت تجزیهناپذیر» را به سادگی نادیده میگیرند؛ اصلی که آن هم در منشور پاریس آمده و تأکید دارد که هیچ دولتی نباید امنیت خود را به بهای به خطر انداختن امنیت دیگران تأمین کند.
برخلاف برخی گمانهزنیها، هرگونه نیروی حافظ امنیت، تنها پس از خاتمه جنگ در اوکراین مستقر خواهد شد. بنابراین، مگر آنکه طرحهای کنونی صرفاً یک اهرم اولیه در مذاکرات آینده با مسکو باشد، اصرار بر استقرار نیروی نظامی غربی بلافاصله پس از آتشبس، این انگیزه را به روسیه میدهد که برای جلوگیری از چنین پیامدی، به جنگ ادامه دهد. از این رو، پافشاری بر تشکیل چنین نیرویی در مقابل مخالفتهای مکرر روسیه، نشان میدهد که درخواستهای اروپا برای آتشبس، کاملاً صادقانه نیست.
با در نظر گرفتن این حقایق، به نظر میرسد درخواستهای اروپا برای آتشبس نه از سر اعتقاد، بلکه برآمده از مصلحت سیاسی است. هدف واقعی طرحهای کنونی ائتلاف برای استقرار نیرو پس از جنگ، ممکن است تخریب امکان هرگونه مذاکره موفق برای پایان دادن به درگیریها باشد. این رویکرد با دیگر جنبههای سیاست فعلی اروپا، مانند تهدید به تحریمهای بیشتر علیه روسیه بدون ارائه پیشنهادی واقعبینانه برای کاهش آنها به عنوان یک اهرم تشویقی، همخوانی دارد.
این نتیجهگیری نباید غافلگیرکننده باشد. هرچند اوکراین ممکن است به تدریج در میدان نبرد متحمل شکست شود، اما نخبگان امروز اروپا عمدتاً بر این باورند که یک «توافق بد» برای پایان جنگ، از ادامه خودِ جنگ گزینه بدتری است. شاید اروپاییان معتقدند که اوکراین آنقدر مقاومت خواهد کرد تا تلفات روسیه سرسامآور شده و اقتصادش فرو بپاشد. یا شاید از افول جایگاهی میهراسند که یک عقبنشینی و صلح از سر مصالحه با روسیه به همراه خواهد داشت.
از منظری بدبینانهتر، حتی اگر روسیه خطوط دفاعی اوکراین را در هم بشکند، این امر میتواند به تقویت اتحاد اروپا کمک کرده و سرانجام افکار عمومی را برای افزایش هزینههای دفاعی متقاعد سازد؛ درحالیکه مسکو در هر صورت قادر به کنترل اوکراینی ناآرام نخواهد بود.
رهبران اروپایی باید پیش از پافشاری بر این منطق، عمیقتر تأمل کنند. تفاهمنامه اخیر خط لوله «قدرت سیبری ۲»، در صورت اجرا، میتواند با انتقال گاز غرب سیبری به چین (گازی که میتوانست به بازارهای اروپایی اختصاص یابد)، چرخش بلندمدت روسیه به سوی شرق را تثبیت و نهادینه کند. علاوه بر خطر تشدید تنش نظامی، یک جنگ فرسایشی و گسست متعاقب آن در روابط اقتصادی روسیه و اروپا، پیامدهای راهبردی به همراه خواهد داشت که هنوز قطعی نشدهاند و اجتناب از آنها هوشمندانهتر است.