رقابت جدید/پس از سقوط بشار اسد در سوریه بازیگران منطقه در شکل دهی به نظم امنیتی منطقه به رقابت خواهند پرداخت
فهم پیامدهای سقوط بشار اسد بر نظم امنیتی جدید منطقه خاورمیانه نیازمند شناسایی کنشگران دخیل، منافع و قدرت هر یک از آنها برای ساخت نظم جدید است. پیامدهای تحولات سوریه بر نظم منطقه خاورمیانه تا بدان حد است که نیویورکتایمز رسانه آمریکایی، یک روز پیش از سقوط دمشق، نبرد سوریه را نبردی برای تسلط کل خاورمیانه توصیف کرد.
تحولات پرشتاب منطقه خاورمیانه پس از انجام عملیات طوفانالاقصی در 7 اکتبر 2023 (15 مهر 1402) و به دنبال آن جنگ تمامعیار رژیم صهیونیستی علیه حماس و حزبالله، برخورد نظامی مستقیم با جمهوری اسلامی ایران و در آخرین مرحله (البته تاکنون) سقوط دولت بشار اسد در سوریه تمامی ناظران را به حیرت افکنده است. دیری بود که سوریه دستخوش زوالی بیسابقه شده بود و این زوال، فرصتی را برای قدرتهای منطقهای فراهم کرد تا با استخدام نیروهای مورد حمایت خود، دمشق را به تصرف درآورند و به حکومت بشار اسد پایان دهند.
درحالیکه سامان سیاسی- نظامی و مهمتر از آن انسجام اجتماعی سوریه در دوران بشار اسد از هم گسیخته بود، گروههای مخالف برای درهمشکستن صفوف دفاعی و تصرف شهرهای این کشور کار چندان دشواری نداشتند. بیآنکه بخواهیم به شرح جزئیات این رویداد بپردازیم، اینجا همینقدر میتوان گفت که فروپاشی دولت بشار اسد پیامدهای درازدامنی در داخل و منطقه خاورمیانه خواهد داشت. برقراری صلحی که بر وفق فواید تمامی طرفهای درگیر داخلی و منطقهای باشد بسیار دشوار است؛ فقدان وفاق بر سر ماهیت حکومت سوریه و افتراقنظر بر سر چگونگی تنظیم روابط با کشورهای همسایه، میتواند آبستن بحرانهایی دیگر در خاورمیانه باشد.
شوربختانه تاریخ زمامداری بشار اسد در سوریه حدیث مکرر ناآگاهیها و ویرانیها بود. در طول سالهای گذشته، بیتدبیری بشار اسد آنچنان خشمی در بین گروههای داخلی سوریه بر جای نهاده بود که همینکه بادی به زخمشان خورد، رستاخیزی عظیم بهپا شد. در منطقه نیز، دولتهایی که سالها شبهای خود را با خواب نوشین سقوط اسد به صبح رسانده بودند، اکنون فرصت را برای نفوذ و بسط منافع خود مغتنم یافتهاند. دولت اسد در اثر بیتدیبریها، آنچنان در سراشیبی زوال قرار گرفته بود که برخی تحلیلگران، دولت مرکزی سوریه را یک «پوسته توخالی1» توصیف میکردند؛ «دولتی شبیه به یک اتومبیل قدیمی که توسط مکانیکهایی ناشناس و با قطعاتی یدکی سرهمبندی شده بود.»
پرداختن به پیامدهای داخلی سقوط اسد را باید دیگرانی که بر بافتار تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی سوریه آگاه هستند بهگونهای مبسوط محل بحث قرار دهند. اینجا همینقدر میتوان گفت؛ آنان که نظر بر داخل دارند، سقوط بشار اسد را یادآور خاطرات قیامهای مردمان مصر، لیبی، تونس و یمن در سالهای پس از 2011 و جنبش بهار عربی میدانند؛ مواردی که فرجام بیسرانجام آنها یا به جنگ داخلی یا به بازگشت حکومت استبدادی منتهی شد. اینبار سوریها امیدوارند این «انقلاب داخلی» به حکومتی دموکراتیک و فراگیر ختم شود.
بهرغم اهمیت پیامدهای داخلی تحولات سوریه، در این مقاله بر آنیم تا تنها به پیامدهای سقوط بشار اسد بر نظم امنیتی منطقهای خاورمیانه بپردازیم. آنگونه که از شواهد میتوان دریافت، بیتردید پیامد مهم سقوط دولت اسد آن است که آوردگاه خاورمیانه را به مبارزهای بیامان برای شکلدهی به نظم امنیتی جدید تبدیل کرده است. طرفهای درگیر هر یک بر آنند تا از فرصت زرین حاصل از سقوط اسد در راستای منافع امنیتی و ژئوپلیتیک خود بهره برند.
چنین مینماید که قدرتهای منطقهای، اقدامات اسرائیل در غزه و لبنان، سقوط بشار اسد و بازگشت ترامپ به کاخ سفید را فرارسیدن هنگامهای بزرگ و فراهمآمدن مقدمات تغییر نظم امنیتی منطقه خاورمیانه تفسیر میکنند. پدیدارشدن این برداشت در افق دید رهبران منطقه سبب شده تا آنها برای رسیدن به نظمی مطلوب و سازگار با منافع ملیشان از هیچ کوششی فروگذار نکنند و تمامی نیروهای خود را برای نیل به مقصود به کار گیرند. ناگفته پیداست که این کوشش قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای منافع جمهوری اسلامی ایران را نیز متأثر خواهد کرد.
کوشش برای ساخت نظم امنیتی جدید در منطقه خاورمیانه آنگونه که کنشگران دخیل با تمامی توان در پی ایجاد آن هستند، چنان پیامدهای سترگی برای ایران خواهد داشت که نمیتوان بدانها بیاعتنا ماند. فهم سرشت این دگرگونی و بنیانهای نظم درحال شکلگیری نیازمند تأمل استوار بر واقعیتها، اجتناب از هرگونه خیالاندیشی و کوشش برای تدوین یک استراتژی جامع و متناسب با تحولات درحال وقوع است. شتاب تحولات چنان سریع و ماهیت دگرگونیها چنان بدیع است که باید سر از چنبر تکرار و تقلید مأثورات پیشین بیرون کرد و طرحی نو در انداخت.
به سبب اهمیت، بار دیگر باید به اشاره هشدار داد که خاورمیانه درد زایمان جدیدی را تجربه میکند که محصول آن تمامی شئون حیات سیاسی و امنیتی ایران را متأثر خواهد کرد. از همین روی پرداختن بدان برای تمامی کسانی که به سرنوشت ایران اهمیت میدهند، ضرورتی اجتنابناپذیر است. با عطفنظر به اهمیت موضوع، نویسنده بر آن است که پیامدهای سقوط بشار اسد در سوریه و تحولات اخیر در خاورمیانه را بر شکلگیری نظم جدید امنیتی و ژئوپلیتیک قدرت منطقه بررسی کند. در این بین تمرکز اصلی مقاله بر کوششهای ترکیه و اسرائیل و همپیمانان این رژیم است. بیتردید این موضوع از چنان اهمیتی برخوردار است که پژوهش و تحقیق بیشتری را میطلبد. امید آن است که طرح مسئله از سوی نویسنده، سبب درانداختن مناظرهای در بین پژوهشگران برای بحثهای دقیقتر و غنیتر شود.
سقوط بشار اسد: مبارزه بر سر نظم امنیتی جدید منطقه خاورمیانه
فهم پیامدهای سقوط بشار اسد بر نظم امنیتی جدید منطقه خاورمیانه نیازمند شناسایی کنشگران دخیل، منافع و قدرت هر یک از آنها برای ساخت نظم جدید است. پیامدهای تحولات سوریه بر نظم منطقه خاورمیانه تا بدان حد است که نیویورکتایمز رسانه آمریکایی، یک روز پیش از سقوط دمشق، نبرد سوریه را نبردی برای تسلط کل خاورمیانه توصیف کرد. از نظرگاه نویسنده این مقاله، آوردگاه سوریه محل درگرفتن مهمترین نبرد و رویارویی بزرگترین رقبا برای شکلدهی به خاورمیانه جدیدی است که با حمله حماس به اسرائیل در 7 اکتبر 2023 آغاز شد.
کنشگران اصلی یعنی ایران، ترکیه و اسرائیل هر یک بهگونهای از تحولات سوریه متأثر خواهند شد. این بدان معناست که ماهیت تحولات سوریه اثری بیبدیل بر منطقه خاورمیانه و همچنین منافع قدرتهای فرامنطقهای آمریکا و روسیه خواهد داشت. اگر جنگ غزه، مظهر مناقشه به ظاهر لاینحل بین اسرائیل و فلسطین بود که پای حزبالله و حتی جمهوری اسلامی ایران را نیز به میان کشید، تحلیلگران نبرد بر سر سوریه را مبارزهای بس عظیمتر برای تسلط بر خاورمیانه تفسیر میکنند.
مونا یعقوبیان، رئیس مرکز خاورمیانه و شمال آفریقا در مؤسسه صلح ایالات متحده آمریکا در واشنگتن، «سوریه را شاخصی برای سنجش چگونگی تغییر پویایی قدرت در منطقه خاورمیانه میداند». در باب اهمیت سوریه برای توازن قدرت در منطقه کافی است بدانیم از نظرگاه استراتژیستهای رژیم صهیونیستی، سوریه «مرکز مراکز2» است؛ کشوری بس پراهمیت که از آن به عنوان محلی برای تقویت جبهه مقاومت استفاده میشد.
فراس مکساد، کارشناس ارشد مسائل سوریه در موسسه خاورمیانه نیز، «نبرد در سوریه را نبردی بر سر توازن قدرت بین کنشگران منطقه» میداند. با این مقدمات حال ببینیم ترکیه و اسرائیل هر کدام چه برداشتی از تحولات سوریه دارند و با اتکاء به این برداشت چه استراتژیای را در پیش خواهند گرفت.
ترکیه: پیروز نهایی نبرد سوریه؟
برخی تحلیلگران، ترکیه را اصلیترین پیروز آوردگاه سوریه میدانند. به باور حامیان این نظرگاه، ترکیه در مقام بزرگترین پشتیبان گروههای مخالف تحریرالشام و ارتش ملی سوریه با بهرهگیری از ضعف بشار اسد و اشتغال ایران و روسیه به بحرانهایی دیگر با حرکت دادن پیادهنظام خود اسد را مات و سوریه را فتح کرد. رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه مدتها با شورشیانی که دمشق را تصرف کردند، کار کرده بود؛ اکنون به نظر میرسد زمینه برای نفوذ وی در آینده سوریه بیش از پیش مساعدتر شده است.
در دوران پریشان پس از سقوط اسد، همچنان درباره آینده سیاسی سوریه پرسشهای فراوانی بیپاسخ ماندهاند اما به نظر میرسد میتوان به صراحت به طرح این نظر خطر کرد که ترکیه در مقام یک کنشگر پیروز ظاهر شده است، با نفوذی بیش از هر زمان دیگر بر شورشیانی که اکنون اکثر مناطق سوریه را تحت کنترل دارند. به گفته آسلی آیدینتاسباس3، از موسسه بروکینگز؛ رابطه ترکیه با گروههای مخالف سوری که برای سالها با دقت و صبر تمام پرورش داده شده بود، «اکنون فرصتی بیهمتا را برای نفوذ اقتصادی و سیاسی فراهم میکند. سوریه ممکن است انتقال قدرت آرامی را تجربه نکند و ممکن است بار دیگر جنگی داخلی از سر گرفته شود اما آنچه غیرقابل انکار است، نفوذ اقتصادی و سیاسی ترکیه در آینده این کشور است».
در آغاز حرکت گروههای مخالف برای تصرف شهرهای سوریه، رئیسجمهور ترکیه سکوت اختیار کرد اما شتاب حرکت این نیروها رجب طیباردوغان را نیز بر سر ذوق آورد. وی در پایان نمازجمعه پیش از سقوط بشار اسد در ترکیه با اطمینان خاطر مدعی شد: «البته هدف دمشق است. امیدواریم که حرکت گروهها برای تصرف پایتخت بدون حادثه باشد». دو روز بعد گروههای مخالف، دمشق را به تصرف درآوردند. ترکیه بلافاصله سفارت خود در سوریه را پس از 13 سال بازگشایی و ابراهیم کالین، رئیس سازمان اطلاعات ملی ترکیه در تصاویری که از تلویزیون ترکیه پخش شد، در پایتخت سوریه دیده شد.
ترکیه در مقام اصلیترین طرف گفتوگو با گروه هیئت تحریرالشام که از سوی آمریکا و اروپا به عنوان گروه تروریستی شناخته میشود، نفوذ فراوانی را در بین رهبران آن دارد. به گفته گونل تول4 در فارینافرز، از بین تمامی بازیگران اصلی منطقه، آنکارا قویترین کانالهای ارتباطی و بیشترین سابقه همکاری با گروههای اسلامگرا را دارد، گروههایی که اکنون کنترل دمشق را در اختیار دارند. آنکارا با محافظت از این گروه در برابر حملات دولت سوریه با استقرار نیروهای ترکیه در استان ادلب، نقش مهمی را در بقاء تحریرالشام داشته است.
افزون بر این، کمکهای اقتصادی و گاه بشردوستانه ترکیه به این گروه و برای توزیع در بین شهروندان ادلب، سبب تقویت مشروعیت تحریرالشام شده است. در عرصه بینالمللی نیز ترکیه به سخنگوی اصلی سوریه تبدیل شده است. در پی تحولات پس از سقوط بشار اسد، وزارت امور خارجه ترکیه در بیانیهای رسمی ضمن حمایت قاطع از حاکمیت، وحدت سیاسی و تمامیت ارضی سوریه، اسرائیل را به نقض معاهده صلح و ورود غیرقانونی به خاک سوریه محکوم کرد.
با وجود این ترکیه برای بسط نفوذ خود در سوریه با دشواریهایی نیز مواجه است. به گفته تحلیلگران در کنار وجود نیروهای کُرد مورد حمایت آمریکا در شمال شرق سوریه، یکی از بزرگترین نگرانیهای ترکیه فروپاشی نهادها و بوروکراسی سوریه و ناتوانی تحریرالشام در اداره کشور است؛ به همین سبب نیز رهبران گروههای مخالف بر حفظ نهادهای سوریه تأکید میکردند.
گرچه اکنون هیئت تحریرالشام تأثیرگذارترین گروه در سوریه است، اما برای تثبیت جایگاه خود به ناچار باید با سایر گروهها از جمله ارتش ملی سوریه و همچنین یک ائتلاف سکولار به رهبری کردها در شرق سوریه که توسط ایالات متحده آمریکا حمایت میشود رقابت کند. افزون بر این، تحریرالشام برای کسب حمایت بینالمللی به ناچار باید دولتی فراگیر در سوریه را تشکیل دهد و به وعدههای خود برای احترام به حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی در سوریه عمل کند؛ امری که میتواند مخالفت گروههای رادیکال را سبب شود.
با وجود این چالشها، تحلیلگران در مجموع سقوط بشار اسد را دستاوردی بزرگ برای ترکیه میدانند. اینکه ترکیه با سقوط بشار اسد چه استراتژیای را در پیش خواهد گرفت بیش از همه به برداشت رهبران این کشور و شخص رجب طیب اردوغان بستگی دارد. اگر ترکیه سقوط اسد را تنها فرصتی برای تأمین منافع امنیتی و بازگشت آوارگان سوری در نظر بگیرد، استراتژی این کشور به تشکیل یک دولت فراگیر و حفظ تمامیت سرزمینی سوریه محدود خواهد شد؛ البته دولت فراگیری که کردهای سوریه نیز نه به عنوان نیرویی مستقل یا خودمختار بلکه به عنوان بخشی از دولت مرکزی در نظر گرفته شوند.
در مقابل اگر ترکیه، سقوط اسد را آغازی برای بسط نفوذ منطقهای خود در نظر بگیرد و آن را احیای همان تحولات کشورهای عربی پس از سال 2011 تفسیر کند، بیگمان، کوششی را برای تغییر نظم سیاسی-امنیتی منطقه خاورمیانه آغاز خواهد کرد. کوشش ترکیه برای بهرهبرداری از فرصت سیاسی حاصل از سقوط اسد در سوریه و حرکت در تشکیل یک بلوک منطقهای با همراهی قطر میتواند، خاورمیانه را به آوردگاه رقابتی جدید تبدیل کند.
ترکیه که در دور نخست خیزش کشورهای عربی در سال 2011 سعی بر آن داشت تا در مقام الگویی برای کشورهای اسلامی مطرح شود با شکست نیروهای مورد حمایت خود در تونس، مصر و سوریه، اکنون و در سال 2024، موفقیتی بزرگ را کسب کرده است. برخی آن را طلوع «ماه کامل5» ترکیه توصیف کردهاند. اردوغان مدتهاست که در آرزوی بازسازی قدرت ترکیه در سراسر قلمروهای امپراطوری عثمانی است. برای اردوغان، سقوط بشار اسد میتواند آغازی برای پیشبرد آرزوی دیرینه وی باشد.
به گفته تحلیلگران، آثار موفقیت ترکیه احتمالاً در کشور همسایه عراق محسوستر خواهد بود. مدتهاست که ترکیه در مناطق شمالی عراق حضور داشته و با کردهای این کشور همکاری میکند. تشکیل یک حکومت سنی در سوریه میتواند دامنه نفوذ ترکیه در بین اهل سنت عراق را نیز گسترش دهد. به نظر میرسد ترکیه دامنه نفوذ خود را تنها به سوریه و عراق محدود نخواهد کرد. رهبران آنکارا برآنند تا از فرصت فراهم آمده در جهت بسط نفوذ در آفریقا و آسیای مرکزی و قفقاز نیز استفاده کنند.
تنها چهار روز پس از پیروزی مخالفان در سوریه، اردوغان مأموریت میانجیگری بین سومالی و اتیوپی، دو متحد نزدیک ترکیه، برای کاهش تنشها را با موفقیت انجام داد. نفوذ ترکیه در لیبی و پشتیبانی از دولت مورد حمایت سازمان ملل در این کشور میتواند دامنه نفوذ ترکیه را در منطقه مدیترانه گسترش دهد. مهمتر اینکه، ترکیه با حمایت نظامی و دیپلماتیک از باکو در طول جنگ 2020 قرهباغ علیه ارمنستان، حضور خود را در آذربایجان و منطقه کلیدی قفقاز تقویت کرده است.
با وجود این، بیتردید کوشش ترکیه برای بسط نفوذ خود در مناطق یادشده واکنشهای منطقهای و فرامنطقهای را نیز به دنبال خواهد داشت. پیوند ترکیه با گروهای اسلامگرایی چون هیئت تحریرالشام و اخوانالمسلمین تهدیدی برای اسرائیل، مصر و پادشاهیهای منطقه خلیجفارس است. اسرائیل که نگران قدرتگرفتن گروههای اسلامگرا در سوریه است با اقدامات آنکارا برای شکلدهی به یک ائتلاف سنی و اسلامگرا رقابت خواهد کرد.
عربستان و امارات متحده عربی از گسترش نفوذ ترکیه در بین کشورهای اسلامی نگران خواهد بود. برای عربستان سعودی، امارات متحده عربی و مصر ائتلاف ترکیه با گروههای اسلامگرا بسیار خطرناکتر از جاهطلبیهای اسرائیل است. نزدیکی ترکیه به آذربایجان، واکنش شدید جمهوری اسلامی ایران را در پی خواهد داشت. از سوی دیگر، آمریکا و روسیه نیز توسعه نفوذ ترکیه را چندان تاب نخواهند آورد.
بیتردید آمریکا با قدرتگرفتن گروههای اسلامگرا و همچنین سیاست ترکیه برای مقابله با کردهای سوریه مخالفت خواهد کرد. این دو امر میتوانند زمینه تضاد منافع آمریکا و ترکیه در سوریه را فراهم کنند. حضور ترکیه در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز نیز میتواند مخالفتهای روسیه را در پی داشته باشد.
باید در انتظار نشست و دید رهبران ترکیه سقوط بشار اسد را چگونه تفسیر خواهند کرد و با اتکاء به برداشت خود کدامیک از دو استراتژی امنیتجویی تدافعی (در نظر گرفتن سقوط بشار اسد به عنوان فرصتی برای تأمین امنیت و بازگشت آوارگان سوری) و یا توسعهطلبی تهاجمی (تشکیل یک بلوک از دولتهای همسو، کوشش برای بسط نفوذ در خاورمیانه، آفریقا و آسیای مرکزی و قفقاز) را در پیش خواهد گرفت. ناگفته پیداست که انتخاب استراتژی دوم، پیامدهایی بس عمیق بر منافع جمهوری اسلامیی ایران خواهند داشت.
اسرائیل: بهرهمندترین کنشگر از سقوط اسد؟
اسرائیل موجودیتی است که سقوط اسد را فرصتی بزرگ تفسیر میکند. نتانیاهو تحولات اخیر خاورمیانه را رخدادی همسان با پایان جنگ جهانی اول و امضای معاهده سایکس-پیکو میداند. پیامدهای سقوط اسد از نظرگاه حامیان اسرائیل آنچنان پراهمیت بوده است که برخی آن را زمینهساز تبدیل رژیم به «تعیینکننده دستورکار سیاسی منطقه6» قلمداد میکنند. از نظرگاه اینان، با روی کار آمدن دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب آمریکا در ماه آینده، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل در موقعیتی قویتر برای پیشبرد برنامههای اسرائیل در منطقه قرار خواهد گرفت. درباره چشمانداز حاصل از سقوط بشار اسد و پیامدهای آن برای اسرائیل میتوان دو دیدگاه را از یکدیگر متمایز کرد:
از یکسو برخی گروههای رادیکال در داخل اسرائیل، آشفتگی و پریشانی اوضاع کنونی خاورمیانه را بزرگترین فرصت برای ترسیم مجدد مرزهای خاورمیانه تلقی میکنند. الوف بنن در هاآرتص مینویسد: «به نظر میرسد نتانیاهو بر آن است تا در مقام رهبری که مرزهای اسرائیل را پس از 50 سال عقبنشینی توسعه داده است، میراثی از خود بر جای بگذارد». جنبش شهرکنشینان یهودی که نمایندگانی قدرتمند در دولت ائتلافی نتانیاهو دارند، دولت را برای اشغال بخشهایی از سرزمین غزه تحت فشار قرار دادهاند.
افزون بر این، دولت آینده ترامپ در آمریکا نیز ممکن است به اسرائیل برای الحاق رسمی بخشهایی از کرانه باختری چراغ سبز نشان دهد؛ اشغال «موقت» سرزمین سوریه ممکن است دائمی شود. در دوردست، نتانیاهو به دشمن اصلی خود یعنی جمهوری اسلامی ایران چشم دوخته است. نتانیاهو مصمم است که از برقراری ارتباط مجدد بین ایران و حزبالله لبنان جلوگیری کند. اسرائیل برای از بین بردن تمامی ظرفیتهای نظامی سوریه، نیروی دریایی و هوایی این کشور و تصرف اراضی فراتر از بلندیهای جولان، عملیات گستردهای را آغاز کرده است.
از نظر حامیان این رویکرد، کوشش اسرائیل باید با اتکاء به قدرت نظامی و حمایت بیدریغ آمریکا و غرب بر تضعیف محور مقاومت، توسعه سرزمینی و در نهایت حمله به ایران متمرکز شود. به باور تحلیلگران تمرکز نتانیاهو پس از آتشبس در لبنان و سقوط بشار اسد در سوریه بر جمهوری اسلامی ایران متمرکز شده است. گویی نتانیاهو بر آن است تا بر اساس ادعاهای خود ساختار امنیتی خاورمیانه را تغییر دهد و در این بین بیش از همه بر قدرت نظامی و حمایت آمریکا سرمایهگذاری کرده است. حامیان این رویکرد، تحولات کنونی منطقه را فرصت مناسبی برای پیشبرد این استراتژی میدانند.
در سویی دیگر، برخی دیگر از تحلیلگران اسرائیلی، ضمن پذیرش فرصت حاصل از سقوط بشار اسد از رهیافتی استراتژیک و بلندمدتتر حمایت میکنند. این دسته خواهان پیوند موفقیتهای نظامی با ابتکارات سیاسی برای تغییر شکل نظم امنیتی منطقه خاورمیانه هستند. دو تن از مقامات عالیرتبه امنیتی رژیم صهیونیستی آموس یادلین و آونر گولوف در فارینافرز شرایط کنونی خاورمیانه را فرصتی مغتنم برای شکلدهی نظم منطقهای مطلوب اسرائیل میدانند.
به باور آنها آنچه امروز در خاورمیانه درحال وقوع است را میتوان به بهترین شکل، مبارزهای بر سر یک نظم جدید منطقهای درک کرد. از نظرگاه این دو، از زمان آغاز عملیات 7 اکتبر علیه اسرائیل تاکنون سه چشمانداز حماس، ایران-حزبالله و آمریکا برای شکلدهی به نظم خاورمیانه شکست خورده و اکنون زمان انجام چهارمین و واقعبینانهترین چشمانداز یعنی چشمانداز اسرائیل است. در یک سال گذشته اسرائیل تنها قدرت نظامی خود را برای شکلدهی به نظم منطقه به کارگرفته است.
اکنون زمان آن است که این اقدام با یک راهبرد سیاسی همراه شود. در این راهبرد، اسرائیل باید با عادیسازی روابط با کشورهای منطقه و بهویژه عربستان سعودی، مسیر را برای انجام تحولی بزرگ در نظم منطقهای خاورمیانه هموار کند. اسرائیل باید با پیگیری راهبردی منسجم و معتدل با تشکیل اتحادی منطقهای با کشورهای سنی منطقه بهویژه عربستان سعودی، موفقیتهای نظامی را به یک پیروزی سیاسی مهم تبدیل کند.
در این راهبرد، اسرائیل باید بر تهدیدات امنیتی مهم منطقه بهویژه ایران متمرکز شود و همزمان جبههای متحد را در برابر تلاشهای ترکیه و قطر برای تقویت نفوذ اخوانالمسلمین در جهان عرب تشکیل دهد؛ رسالتی که پس از فروپاشی رژیم اسد بیش از پیش ضروری مینماید. در نهایت این راهبرد باید چشمانداز روشنی را برای آینده سیاسی فلسطین عرضه کند.
حامیان این رویکرد بر این باورند که اسرائیل برای تحقق این راهبرد اکنون موقعیت مناسبی را در اختیار دارد؛ اما به تنهایی قادر به انجام آن نیست. پیشبرد این راهبرد نیازمند حمایت و همراهی آمریکا و همچنین کشورهای منطقه است. اسرائیل نیازمند رهبری آمریکا و کوشش کشورهای منطقه برای مشروعیتبخشی به راهبرد خود است. در گام نخست اسرائیل باید با ایالات متحده آمریکا، عربستان سعودی، بحرین، مصر، اردن، امارات متحده عربی و هر کنشگر دیگری که مایل به تغییر نظم خاورمیانه است، نشستی را در پایتخت یکی از کشورهای عربی برگزار کند.
اهداف این نشست باید تشکیل یک اتحاد بین ایالات متحده آمریکا، اعراب و اسرائیل بر اساس یک چشمانداز مشترک منطقهای، پیشبرد روند عادیسازی بین اسرائیل و عربستان سعودی (و در حالتی ایدهآل، کشورهای دیگری مانند عمان و اندونزی)، تشکیل یک چارچوب امنیتی جدید منطقهای و تهیه نقشه راهی برای غزه بدون حماس باشد. در این نشست همچنین باید راهبردی برای افزایش حضور کشورهای عرب خلیجفارس در سوریه با هدف تضعیف نفوذ ایران و اخوانالمسلمین عرضه شود.
در گام دوم باید موضوع فلسطین را نیز در نظر گرفت. با وجود پذیرش مسئله فلسطین و ضرورت پرداختن بدان در چشمانداز اسرائیلی، حامیان این رویکرد بر این باورند که هرگونه طرحی برای آینده سیاسی فلسطین باید متمایز از طرحهای گذشته از جمله طرح تشکیل دو دولت باشد. بر این اساس باید ساختاری برای حکومت فلسطینیها در نظر گرفت که عاری از نیروهای تندرو و رادیکال باشد. افزون بر این، رهبران عرب باید توافق کنند که بازسازی غزه توسط ائتلاف تنها پس از غیرنظامی شدن کامل این سرزمین انجام خواهد شد. در این مرحله اسرائیل نیز باید ارتش خود را از غزه خارج کند.
این دو رویکرد، محور مناظرات تحلیلگران رژیم صهیونیستی برای بهرهبرداری از دوران پس از سقوط بشار اسد در سوریه هستند. اینکه رهبران رژیم کدامیک را در دستور کار خود قرار دهند افزون بر تحولات داخلی اسرائیل و دیدگاه طیفهای سیاسی این رژیم به تحولات منطقه و بلوکبندیهای جدید قدرت بستگی خواهد داشت.
در پایان باید به اشاره یادآور شد که بهرغم کوشش اردوغان و نتانیاهو برای پیشبرد استراتژی مطلوب خود در راستای تغییر نظم امنیتی و سیاسی منطقه خاورمیانه، رویاهای آنها برای تسلط از نقاط ضعف مشابهی رنج میبرد. اسرائیل و ترکیه در منطقهای با اکثریت مردمان عربزبان کنشگرانی غیرعرب هستند. بیتردید در جهان عرب هیچ اشتیاقی برای بازسازی امپراطوری عثمانی وجود ندارد.
اسرائیل همچنان یک کنشگر خارجی در خاورمیانه است؛ رژیمی که بهرغم تمامی کوششها همچنان منبع ترس، بیاعتمادی و حتی نفرت است. افزون بر این، ترکیه و اسرائیل برای تغییر سامان سیاسی-امنیتی خاورمیانه از اقتصادی نیرومند برخوردار نیستند. اقتصاد ترکیه در اثر تورمهای ویرانگر تضعیف شده است. اسرائیل نیز با همه توان فنی و نظامیاش رژیمی کوچک تنها با جمعیت کمتر از 10 میلیون نفر است. با داشتن سرزمین و جمعیتی چنین کوچک، رژیم صهیونیستی هیچ شانسی برای استیلاء در منطقه ندارد.
آنچه در بالا عرضه شد، ترسیم کوششهای احتمالی ترکیه و اسرائیل برای تغییر نظم سیاسی-امنیتی منطقه خاورمیانه پس از سقوط بشار اسد در سوریه است. تحولات آتی نشان خواهد داد که هر یک از این دو کنشگر کدامین استراتژی را در پیش خواهند گرفت. از آنجاییکه راهبرد ترکیه و اسرائیل بیتردید منافع حیاتی ایران را متأثر خواهد کرد، بررسی دقیق و واقعبینانه اقدامات این دو کنشگر ضرورتی اجتنابناپذیر است.
پینوشتها:
1- hollow shell
2-hub of hubs
3- Asli Aydintasbas
4- Gonul Tol
5- full moon
6- Middle East’s agenda-setter