حمله آمریکا به عراق و نظم خاورمیانه
دونالد ترامپ، رئیسجمهور احتمالی آینده، بهوضوح اعلام کرده است که تمایلی به ادامه جنگ در سوریه ندارد و از جنگ در اوکراین نیز چندان استقبال نمیکند.
اگر یک سفرکننده در زمان از سال ۲۰۲۴ به دهه ۱۹۸۰ میرفت و چشمانداز آینده خاورمیانه را ترسیم میکرد، احتمالش زیاد بود که با ناباوری و حتی تمسخر مواجه شود. او مجبور بود توضیح دهد که چگونه حکومتهای قوی و باثباتی مانند حکومت قذافی در لیبی، صدام در عراق و خاندان اسد در سوریه، یا از بین رفتهاند یا در لبه نابودی قرار گرفتهاند، و کشورهایشان به میدان نبردی برای قدرتهای منطقهای و بینالمللی تبدیل شدهاند.
وقتی از او پرسیده میشد که این تحولات چگونه رخ داده است، پاسخ او احتمالاً با سال ۲۰۰۳ و تهاجم آمریکا به عراق آغاز میشد. این حمله نهتنها باعث سرنگونی صدام حسین شد، بلکه نظم شکنندهای را که عراق نقشی کلیدی در حفظ آن داشت، متلاشی کرد. نتیجه، ایجاد فضایی برای ظهور گروههای افراطی مانند داعش و باز شدن راه برای قدرتگیری ایران در عراق بود.
او توضیح میداد که چگونه حمله ایالات متحده به عراق، کشوری با ساختاری باثبات اما سرکوبگر، به جنگ داخلی و فروپاشی کامل انجامید. ایران با استفاده از خلأ قدرت، نفوذ خود را در عراق گسترش داد و عراق به تدریج به یک دولت وابسته به تهران تبدیل شد. آمریکا، پس از خروج از عراق، مجبور شد برای مهار داعش دوباره وارد عمل شود؛ گروهی که از بقایای القاعده شکل گرفت و کنترل بخشهای وسیعی از عراق و سوریه را به دست آورد.
او شاید به معمر قذافی و لیبی نیز اشاره میکرد. باید توضیح میداد که چگونه سقوط قذافی در سال ۲۰۱۱، که با بمباران ناتو و حمایت غربیها از شورشیان محقق شد، نه به دموکراسی، بلکه به یک دولت شکستخورده انجامید. لیبی از آن زمان تاکنون صحنه جنگهای داخلی و رقابت قدرتهای منطقهای و بینالمللی بوده است. او همچنین به پیامدهای این سقوط برای قدرتهای جهانی اشاره میکرد؛ اینکه کره شمالی، با دیدن سرنوشت قذافی که تسلیحات هستهای خود را کنار گذاشت و سپس سرنگون شد، تصمیم گرفت هرگز برنامه هستهای خود را متوقف نکند.
در مورد سوریه، او احتمالاً میگفت که خاندان اسد، که از دهه ۱۹۷۰ حاکم این کشور بودند، چگونه از یک رژیم سرکوبگر اما باثبات، به نمادی از جنگ داخلی، فروپاشی و هرجومرج تبدیل شدند. بشار اسد، که زمانی بهعنوان اصلاحطلب شناخته میشد، با پاسخ خونین خود به اعتراضات مسالمتآمیز سال ۲۰۱۱، جنگ داخلی را شعلهور کرد. این جنگ نهتنها سوریه را ویران کرد، بلکه باعث مداخله قدرتهای خارجی و رقابت نیابتی میان ایران، ترکیه، روسیه، و ایالات متحده شد.
او توضیح میداد که چگونه سوریه به میدان رقابتی برای همه تبدیل شده است؛ اسرائیل بخشهایی از خاک این کشور را تصرف کرده، ترکیه به دنبال تضعیف کردهاست، و ایران و روسیه برای حفظ نفوذ خود تلاش میکنند. همه اینها در حالی رخ میدهد که ایالات متحده، متحدان کُرد خود را بارها و بارها تنها گذاشته و نیروهای نیابتیاش در برابر ترکیه یا گروههای اسلامگرا آسیبپذیر شدهاند.
در پایان، سفرکننده زمان احتمالاً با حسرت به راهبرد محتاطانه چین اشاره میکرد. او میگفت که برخلاف قدرتهای غربی و منطقهای، چین توانسته است بدون دخالت مستقیم، از منابع خاورمیانه بهره ببرد. شاید او نقلقولی از یک دیپلمات چینی را به یاد میآورد که گفته بود: «چرا باید وارد چنین آشوبی شویم؟»
ترکیه، که بسیاری معتقدند بهنوعی پشت تصرف کنونی اسلامگرایان در سوریه است، فرصتی تازه برای سرکوب جنبش استقلالطلبانه کردها در مرزهای خود با سوریه یافته است. این امر به برخوردهای خشونتآمیز با نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF)، که از حمایت آمریکا برخوردارند، در شمال شرقی این کشور منجر شده است. جالب آنکه تمام منابع نفتی این منطقه نیز در همانجا قرار دارند. آیا آمریکا بار دیگر کردها را رها خواهد کرد؟
حال باید دید واکنش ایالات متحده چه خواهد بود. دونالد ترامپ، رئیسجمهور احتمالی آینده، بهوضوح اعلام کرده است که تمایلی به ادامه جنگ در سوریه ندارد و از جنگ در اوکراین نیز چندان استقبال نمیکند. او پیشتر در دوره اول ریاستجمهوریاش تلاش کرد نیروهای آمریکایی را از سوریه خارج کند اما ناکام ماند. بهنظر میرسد او در آغاز دوره دوم خود بار دیگر این تلاش را تکرار کند. این اقدام، اگر به درستی انجام شود، میتواند حمایت گستردهای را در داخل آمریکا به همراه داشته باشد.