درباره سیاستخارجی دونالد ترامپ و رویکردی که در پیش خواهد گرفت
بازگشت رئالیسم با طعم جکسونی
رابرت اوبراین، مشاور امنیت ملی چهارم و نهایی ترامپ در دوره اول، رابطه نزدیک خود را با ترامپ حفظ کرده است و احتمالاً برای پست وزارت خارجه یا سایر مناصب عالی سیاست خارجی و امنیت ملی در نظر گرفته خواهد شد.
رابرت اوبراین، مشاور امنیت ملی چهارم و نهایی ترامپ در دوره اول، رابطه نزدیک خود را با ترامپ حفظ کرده است و احتمالاً برای پست وزارت خارجه یا سایر مناصب عالی سیاست خارجی و امنیت ملی در نظر گرفته خواهد شد. او تماسهای نزدیک خود را با رهبران خارجی حفظ کرده و در ماه مه با نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو در اسرائیل دیدار داشته است.
نوشته اخیر او از این جهت اهمیت دارد که در صورت انتخاب بهعنوان وزیر خارجه و یا مشاور امنیت ملی ترامپ، دولت ترامپ این سیاستها را دنبال خواهد کرد. انتشار این نوشتار به معنای تائید آن از سوی روزنامه هممیهن نیست بلکه با هدف آشنایی مخاطبان با شیوه فکری دولت آینده ترامپ منتشر میشود.
رابرت اوبراین مشاور سابق امنیت ملی ترامپ: عبارتی لاتین در قرن چهارم در ادبیات بینالملل رواج یافت که میگفت «اگر صلح میخواهید، برای جنگ آماده شوید.» منشأ این مفهوم حتی به زمان امپراطور روم در قرن دوم یعنی دوران هادریان برمیگردد. گفته میشود که اصل این مفهوم به ایده هادریانوس یعنی «برقراری صلح از طریق اعمال قدرت و یا در صورت عدم موفقیت، برقراری صلح از طریق تهدید به جنگ» برمیگردد. جورج واشنگتن، رئیسجمهور ایالات متحده، این مفهوم را به خوبی درک کرده بود.
او در سال 1793 به کنگره گفت: «اگر میخواهیم صلح را به عنوان یکی از قویترین ابزارهای رفاه تضمین کنیم، باید بدانیم که همیشه باید آماده جنگ باشیم.» این ایده در دوران ریاستجمهوری تئودور روزولت هم در این جمله معروف او انعکاس یافت؛ او گفته بود:«به زبان نرم صحبت کن اما چماق را همیشه با خود داشته باش.» در دوران ریاستجمهوری رونالد ریگان نیز او این ایده را از هادریانوس وام گفت و قول داد صلح را از طریق اعمال قدرت به دست آورد و به این وعده عمل کرد.
در سال 2017، دونالد ترامپ، پس از دوره اوباما، این ایده را به کاخ سفید بازگرداند. در دوران اوباما آن ایالات متحده رئیسجمهوری داشت که احساس میکرد لازم است برای اشتباهات ادعایی سیاست خارجی آمریکا عذرخواهی کند و به این ترتیب قدرت ارتش ایالات متحده را تضعیف کرد. این رویه با روی کار آمدن ترامپ به پایان رسید. ترامپ در سپتامبر 2020 در مجمع عمومی سازمان ملل متحد اعلام کرد، ایالات متحده «سرنوشت خود را بهعنوان صلحطلب رقم خواهد زد اما صلحی که از طریق اعمال قدرت حاصل شده است.» ترامپ یک صلحطلب بود.
این واقعیتی بود که با تصویرهای نادرستی که از او ارائه میشد، پنهان شده بود اما با نگاهی به سوابق او این واقعیت کاملاً واضح است. فقط در 16 ماه پایانی دولت ترامپ، ایالات متحده توافقنامه آبراهام را تسهیل کرد و صلح را برای اسرائیل و سه همسایه آن در خاورمیانه بعلاوه سودان به ارمغان آورد. صربستان و کوزوو با میانجیگری آمریکا با عادیسازی روابط اقتصادی موافقت کردند. واشنگتن با موفقیت مصر و کشورهای کلیدی خلیجفارس را تحت فشار قرار داد تا اختلافات خود را با قطر حل کنند و به محاصره این کشور پایان دهند و ایالات متحده با طالبان قراردادی منعقد کرد که تقریباً در تمام سال آخر دولت ترامپ از هر گونه حمله به نیروهای آمریکایی در افغانستان جلوگیری کرد.
ترامپ مصمم بود از ورود به جنگهای جدید و عملیاتهای ضدضدتروریستی بیپایان اجتناب کند و ریاستجمهوری او اولین دوره ریاستجمهوری از زمان جیمی کارتر بود که در آن ایالات متحده وارد جنگ جدیدی نشد یا درگیری موجود را گسترش نداد. ترامپ همچنین به یک جنگ با پیروزی ایالات متحده پایان داد و داعش را به عنوان یک نیروی نظامی سازمانیافته از بین برد و رهبر آن ابوبکرالبغدادی را نیز از بین برد.
اما برخلاف دوره کارتر، در دوران ترامپ، دشمنان ایالات متحده از ترجیح آمریکاییها برای صلح سوءاستفاده نکردند. در سالهای ترامپ، روسیه پس از تهاجم سال 2014 به اوکراین، بیشتر به جلو حرکت نکرد. ایران جرأت حمله مستقیم به اسرائیل را نداشت و کرهشمالی پس از ترکیبی از اقدامات دیپلماتیک و نمایش قدرت نظامی ایالات متحده، آزمایش تسلیحات هستهای را متوقف کرد و اگرچه چین در دوران ریاستجمهوری ترامپ موضع تهاجمی خود را حفظ کرد اما رهبری آن مطمئناً عزم ترامپ را برای حفظ خطوط قرمز به رسمیت شناخت.
برای مثال زمانی که ترامپ دستور حمله هوایی محدود اما مؤثر به سوریه را در سال 2017، صادر کرد، چین مخالفتی نکرد. ترامپ هرگز به دنبال انتشار «دکترین ترامپ» به نفع نهاد سیاست خارجی واشنگتن نبوده است. او نه به تعصب بلکه به غرایز خود و اصول سنتی آمریکا که عمیقتر از ارتدوکسهای گلوبالیست دهههای اخیر است، پایبند است. شعار«اول آمریکا» فقط مختص به آمریکا نیست.
این شعاری است که اغلب توسط مقامات دولت ترامپ تکرار میشود و دلیل خوبی هم دارد: ترامپ میداند که یک سیاست خارجی موفق مستلزم پیوستن به دولتهای دیگر و مردم دیگر کشورها است. همانطور که منتقدانش ادعا میکنند، این واقعیت که ترامپ نگاه جدیدی به کشورها و گروهها داشته است، او را صرفاً معاملهگر یا انزواطلب نمیکند. همکاری ناتو و ایالات متحده با ژاپن، اسرائیل و کشورهای عربی خلیجفارس در زمان ریاستجمهوری ترامپ از لحاظ نظامی تقویت شد.
سیاست خارجی و سیاست تجاری ترامپ را میتوان دقیقاً بهعنوان واکنشی به کاستیهای انترناسیونالیسم نئولیبرال یا گلوبالیسمی که از اوایل دهه 1990 تا سال 2017 در جریان بود، درک کرد. ترامپ مانند بسیاری از رأیدهندگان آمریکایی دریافت که «تجارت آزاد» اساساً خیلی هم آزاد نبوده است. در عمل و در بسیاری از موارد، دولتهای خارجی از تعرفههای بالا، مانعتراشی تجاری و سرقت مالکیت معنوی برای آسیب رساندن به منافع اقتصادی و امنیتی ایالات متحده استفاده میکنند و بهرغم هزینههای نظامی سنگین، دستگاه امنیت ملی واشنگتن پس از جنگ خلیجفارس در سال 1991 از پیروزیهای کمی برخوردار شد؛ درحالیکه در مناطقی مانند عراق، لیبی و سوریه متحمل شکستهای قابل توجهی شد.
ترامپ به اسلاف خود نظیر اندرو جکسون و رویکرد جکسون در سیاست خارجی بسیار فکر میکند. جکسون معتقد بود زمانی که مجبور به اقدام هستید، متمرکز و نیرومند باشید، اما از زیادهروی بیش از اندازه اجتناب کنید. دوره دوم ترامپ شاهد بازگشت رئالیسم با طعم جکسونی خواهد بود. دوستان واشنگتن امنتر و متکی به خود خواهند بود و دشمنانش بار دیگر از قدرت آمریکا خواهند ترسید. ایالات متحده قوی خواهد بود و صلح برقرار خواهد شد.
چه اتفاقی افتاد؟
در اوایل دهه 1990، به نظر میرسید که جهان در آستانه دومین «قرن آمریکایی» است. پرده آهنین سقوط کرده بود و کشورهای اروپای شرقی با کمونیسم مخالفت کرده و پیمان ورشو را کنار گذاشته و برای پیوستن به اروپای غربی و بقیه جهان آزاد صف کشیدند. اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 به تاریخ پیوست. به نظر میرسید کشورهایی مانند چین که در مقابل جریان آزادی مقاومت میکردند، حداقل از نظر اقتصادی لیبرال شوند و هیچ تهدیدی برای ایالات متحده وجود نداشت. جنگ خلیجفارس تقویت نظامی ایالات متحده در دهه قبل را تأیید کرد و به تأیید این موضوع کمک کرد که جهان فقط یک ابرقدرت دارد.
آن وضعیت را با امروز مقایسه کنید. چین به یک دشمن نظامی و اقتصادی بزرگ تبدیل شده است. این امر بهطور معمول تایوانِ دموکراتیک را تهدید میکند. گارد ساحلی چین عملاً در یک وضعیت طولانی درگیری با شدت کم با فیلیپین، متحد پیمان ایالات متحده، است که میتواند جرقه جنگ گستردهتری را در دریای چین جنوبی بزند. پکن اکنون بزرگترین دشمن واشنگتن در فضای سایبری است و مرتباً به شبکههای تجاری و دولتی ایالات متحده حمله میکند.
تجارت و شیوههای تجاری ناعادلانه چین به اقتصاد آمریکا آسیب رسانده و ایالات متحده را برای تامین کالاهای تولیدی و حتی برخی از داروهای ضروری به چین وابسته کرده است. اگرچه مدل چین چیزی شبیه جذابیت ایدئولوژیک برای انقلابیون جهان سوم و رادیکالهای غربی که کمونیسم شوروی در اواسط قرن بیستم داشت، ندارد، اما رهبری سیاسی چین تحت هدایت شیجینپینگ اعتماد کافی برای معکوس کردن اصلاحات اقتصادی و درهم شکستن آزادی در هنگکنگ داشته است.
شی خطرناکترین رهبر چین از زمان مائوتسه تونگ است و هنوز برای همهگیری COVID19 که از ووهان سرچشمه میگیرد، پاسخگو نیست. چین اکنون یک شریک متعهد و مفید در مسکو نیز دارد. جو بایدن در سال 2018، و یک سال پس از ترک سمتش بهعنوان معاون رئیسجمهور، مقالهای را با عنوان «چگونه در برابر کرملین بایستیم؟» نوشت. اما تهاجم تمامعیار روسیه به اوکراین در سال 2022 نشان داد که مسکو بههیچوجه از صحبتهای تند او نهراسید. این جنگ همچنین این حقیقت شرمآور را فاش کرده است و آن اینکه اعضای اروپایی ناتو برای یک شرایط جنگی جدید آماده نیستند.
ایران نیز در حال پیوستن به چین و روسیه در محور نوظهور خودکامههای ضدآمریکایی است. در ایران نیز مانند پکن و مسکو، حکومت جسورتر شده است. مقامات ایران اغلب ایالات متحده و متحدانش را تهدید میکنند. طبق معتبرترین تخمینها، ایران اکنون اورانیوم غنیشده کافی برای ساخت یک سلاح هستهای در کمتر از دو هفته را جمعآوری کرده است. نیروهای نیابتی ایران، از جمله حماس، آمریکاییها را میربایند و میکشند و در ماه آوریل، برای اولین بار، ایران به اسرائیل، نزدیکترین متحد واشنگتن در خاورمیانه، مستقیماً حمله کرد و صدها هواپیمای بدون سرنشین و موشک شلیک کرد.
در نزدیکی آمریکا نیز اوضاع خوب نیست. در مکزیک، کارتلهای مواد مخدر در برخی مناطق، دولت موازی تشکیل میدهند و افراد و مواد مخدر غیرقانونی را به داخل ایالات متحده قاچاق میکنند. ونزوئلا خودکامه است و ناتوانی دولت بایدن در تامین امنیت مرزهای جنوبی ایالات متحده شاید بزرگترین و شرمآورترین شکست دولت او باشد.
شفاف در مورد چین
این روند ضعف و شکست آمریکا آشکارا نشان میدهد که چرا ترامپ باید صلح را از طریق قدرت بازگرداند. رقابت فوری با چین اولویت اصلی آمریکا است. بایدن از ابتدای دوره ریاستجمهوری خود پیامهای متفاوتی درباره تهدید پکن ارسال کرده است. اگرچه بایدن تعرفهها و کنترلهای صادراتی وضعشده توسط ترامپ را حفظ کرده است، اما مقامات کابینهاش را در یک سری از سفرها به پکن فرستاده است. البته آنها هشدارهای قاطعانه در مورد تجارت و امنیت دادهاند، اما همچنین شاخه زیتون را نیز به چین نشان دادند و وعده بازگرداندن برخی از محدودیتها را ارائه کردند. اما نشستها و اجلاسها فعالیت سیاسی هستند نه دستاورد.
در همین حال، پکن به آنچه رئیسجمهور آمریکا و مشاوران ارشد او در ملأ عام میگویند توجه زیادی دارد. بایدن از اقتصاد چین بهعنوان یک «بمب ساعتی متحرک» یاد کرد، اما به صراحت گفت: «من نمیخواهم چین را مهار کنم» و «به دنبال صدمه زدن به چین نیستم. اگر چین خوب عمل کند، وضعیت همه ما بهتر خواهد شد.» باور کردن به چنین چیزی به معنای این است که چین واقعاً دشمن آمریکا نیست.
حزب کمونیست چین با رقابت با ایالات متحده به عنوان رهبر جهانی در توسعه فناوری و نوآوری در زمینههای حیاتی مانند وسایل نقلیه الکتریکی، انرژی خورشیدی، هوش مصنوعی و محاسبات کوانتومی، به دنبال گسترش قدرت و امنیت خود است. برای انجام این کار، پکن به یارانههای عظیم، سرقت مالکیت معنوی، و شیوههای تجاری ناعادلانه متکی است. بهعنوان مثال، در صنعت خودرو، پکن از قهرمانان ملی مانند BYD حمایت کرده است که با یارانههای سرازیرشده و با هدف ورشکستگی خودروسازان سئول، میلیونها خودروی الکتریکی ارزانقیمت را به بازارهای ایالات متحده و کشورهای همپیمانش عرضه کرده است.
برای حفظ برتری رقابتی خود در برابر این هجوم، ایالات متحده باید بهترین مکان جهان برای سرمایهگذاری، نوآوری و تجارت باقی بماند اما قدرت فزاینده نظارتی ایالات متحده، از جمله اجرای بیش از حد تهاجمی قوانین ضدانحصار، تهدیدی برای نابودی سیستم تجاری آزاد آمریکایی است. حتی در شرایطی که شرکتهای چینی از حمایت ناعادلانه پکن برای از کار انداختن شرکتهای آمریکایی برخوردار میشوند، دولتهای ایالات متحده و متحدان اروپایی آن رقابت را برای شرکتهای آمریکایی سختتر میکنند. این رویه به انحطاط ملی میانجامد. دولتهای غربی باید این مقررات غیرضروری را کنار بگذارند.
از آنجایی که چین به دنبال تضعیف قدرت اقتصادی و نظامی آمریکاست، واشنگتن باید این هجوم را جبران کند؛ درست همانطور که در دوران جنگ سرد برای تضعیف شوروی انجام داد. جانت یلن، وزیر خزانهداری آمریکا گفته است که «جدایی کامل اقتصادی از چین نه عملی است و نه مطلوب» و ایالات متحده «این ایده را که باید اقتصاد خود را از چین جدا کنیم، رد میکند». اما در واقع واشنگتن باید به دنبال جدا کردن اقتصاد خود از چین باشد.
ترامپ بدون اینکه این سیاست را به این شکل توصیف کند، با اعمال تعرفههای بالاتر بر نیمی از کالاهای صادراتی چین به آمریکا، سیاست جداسازی را آغاز کرد و این گزینه را در برابر پکن قرار داد که در صورت تغییر رفتارش، وضعیت به حال عادی باز خواهد گشت. اکنون زمان آن فرا رسیده است که با اعمال تعرفه 60 درصدی بر کالاهای چینی، همانطور که ترامپ از آن حمایت کرده، و اعمال کنترلهای سختتر صادراتی بر روی هر فناوری که ممکن است برای چین مفید باشد، فشار وارد آوریم.
البته واشنگتن باید خطوط ارتباطی خود با پکن را حفظ کند، اما ایالات متحده باید دیپلماسی اقیانوس آرام خود را بر متحدانی مانند استرالیا، ژاپن، فیلیپین و کره جنوبی، شرکای سنتی مانند سنگاپور و شرکای نوظهور مانند اندونزی و ویتنام متمرکز کند. منتقدان میگویند که درخواست ترامپ از متحدان آمریکا در آسیا برای کمک بیشتر به دفاع از خود ممکن است آنها را نگران کند. برعکس: گفتوگوهای من با مقامات منطقه نشان داده است که آنها از صحبتهای آشکار ترامپ در مورد نیاز به روابط دوطرفه استقبال میکنند و معتقدند رویکرد او امنیت را افزایش میدهد.
مانورهای نظامی مشترک با چنین کشورهایی ضروری است. تایوان سالانه حدود 19 میلیارد دلار برای دفاع از خود هزینه میکند که کمتر از سه درصد از تولید اقتصادی سالانه آن است. اگرچه این میزان هزینهکرد بهتر از اکثر متحدان و شرکای ایالات متحده است، اما هنوز خیلی کم است. کشورهای دیگر در این منطقه خطرناک نیز باید بیشتر هزینه کنند. نقص تایوان صرفاً تقصیر خودش نیست: دولتهای گذشته ایالات متحده سیگنالهای متفاوتی در مورد تمایل واشنگتن برای تامین تسلیحات مورد نیاز تایوان و کمک به دفاع از این کشور ارسال کردهاند.
دولت بعدی آمریکا باید روشن کند که همراه با تعهد مستمر ایالات متحده، انتظار میرود تایوان بیشتر برای دفاع از خود هزینه کند و گامهای دیگری مانند افزایش مدت خدمت سربازی بردارد. در همین حال، کنگره باید با اعطای انواع کمکهای مالی، وامها و انتقال تسلیحاتی که ایالات متحده مدتهاست به اسرائیل پیشنهاد داده است، به ایجاد نیروهای مسلح اندونزی، فیلیپین و ویتنام کمک کند. فیلیپین بهویژه در مقابله با نیروهای چینی در دریای چین جنوبی به حمایت سریع نیاز دارد.
نیروی دریایی هم باید یکی از ناوهای هواپیمابر خود را از اقیانوس اطلس به اقیانوس آرام منتقل کند و پنتاگون باید به فکر استقرار کل تفنگداران دریایی در اقیانوس آرام باشد و آن را از ماموریتهای خاورمیانه و شمال آفریقا خلاص کند. پایگاههای ایالات متحده در اقیانوس آرام اغلب فاقد دفاع موشکی و حفاظت کافی از جتهای جنگنده هستند. این نقص باید به سرعت برطرف شود.
از کابل تا کییف
بایدن همچنین با سوءمدیریت فاجعهبار نحوه خروج از افغانستان، دولت آمریکا را به شدت تضعیف کرد. دولت ترامپ درباره توافقی مذاکره کرد که به دخالت ایالات متحده در جنگ پایان داد، اما ترامپ هرگز اجازه چنین عقبنشینی آشفته و شرمآور را نمیداد. میتوان یک خط مستقیم از بینتیجه بودن خروج از افغانستان در تابستان 2021 به تصمیم ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه برای حمله به اوکراین در شش ماه بعد ترسیم کرد.
پس از اینکه روسیه هشدارهای بایدن در مورد عواقب حمله به اوکراین را نادیده گرفت و به اوکراین حمله کرد، بایدن به رئیسجمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی پیشنهاد کرد کییف را ترک کند، که فرار مفتضحانه اشرف غنی، رئیسجمهور افغانستان از کابل در تابستان قبل را تداعی میکرد. خوشبختانه زلنسکی این پیشنهاد را رد کرد. دولت بایدن از آن زمان تاکنون کمکهای نظامی قابل توجهی به اوکراین ارائه کرده است، اما اغلب در ارسال انواع تسلیحات به کییف که برای موفقیت به آن نیاز دارد، تعلل کرده است. 61 میلیارد دلاری که کنگره اخیراً برای اوکراین تخصیص داده است - علاوه بر 113 میلیارد دلاری که قبلاً تصویب شده است - احتمالاً برای جلوگیری از شکست اوکراین کافی است اما به اندازهای نیست که او را قادر به پیروزی کند.
در همین حال، به نظر میرسد بایدن برنامهای برای پایان دادن به جنگ نداشته باشد. ترامپ، به نوبه خود، به صراحت اعلام کرده است که مایل است حل و فصل جنگ را از طریق مذاکره پیش ببرد و به کشتار پایان داده و امنیت اوکراین را حفظ کند. رویکرد ترامپ ادامه دادن کمکهای مرگبار به اوکراین است که توسط کشورهای اروپایی تامین میشود، درحالیکه درها را برای دیپلماسی با روسیه باز نگه میدارد و مسکو را با درجهای از غیرقابلپیشبینی بودن از تعادل خارج میکند.
او همچنین ناتو را تحت فشار قرار میدهد تا نیروهای زمینی و هوایی را به لهستان ببرند تا تواناییهای خود را به مرز روسیه نزدیکتر کند و به طور واضح روشن کند که این ائتلاف از تمام خاک خود در برابر تهاجم خارجی دفاع خواهد کرد. واشنگتن باید مطمئن شود که متحدان اروپاییاش متوجه میشوند که ادامه دفاع آمریکا از اروپا منوط به این است که اروپا نقش خود را از جمله در اوکراین انجام دهد.
اگر اروپا میخواهد نشان دهد که در دفاع از اوکراین جدی است، باید این کشور را فوراً در اتحادیه اروپا بپذیرد و از پروتکل بوروکراتیک الحاق چشمپوشی کند. چنین اقدامی پیامی قوی به پوتین خواهد داد که غرب، اوکراین را به مسکو واگذار نخواهد کرد. این امر همچنین به مردم اوکراین امید خواهد داد که روزهای بهتری در راه است.