نقطه عطفی در روابط ایران و آمریکا در پیش است
انتخاباتی حیاتی برای ایران
آرام حسنزاد، پژوهشگر روابط بینالملل
انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده که در سهشنبه برگزار میشود، اهمیت زیادی دارد، بهویژه برای دولت ایران که تصمیمات استراتژیک و سیاستهای خارجی آن بهطور قابل توجهی تحت تأثیر رهبری آمریکا قرار میگیرد.
انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده که در سهشنبه برگزار میشود، اهمیت زیادی دارد، بهویژه برای دولت ایران که تصمیمات استراتژیک و سیاستهای خارجی آن بهطور قابل توجهی تحت تأثیر رهبری آمریکا قرار میگیرد. نتیجه این انتخابات میتواند شبکه پیچیدهای از تحریمهای بینالمللی، محدودیتهای اقتصادی و داینامیکهای ژئوپلیتیکی که ایران را احاطه کرده، یا تنگتر کند یا رها سازد.
این انتخابات میتواند بهعنوان یک نقطه عطف در روابط ایران و ایالات متحده عمل کند و بر آینده تعاملات بینالمللی ایران تأثیر بگذارد. برای تهران، این انتخابات تنها یک رویداد عادی دیگر در خارج از کشور نیست، بلکه یک لحظه سرنوشتساز است که میتواند آینده اقتصادی، وضعیت امنیتی و نفوذ منطقهای آن را تعریف کند.
هر تغییری در قدرت واشنگتن بهطور بالقوه میتواند توانایی ایران را برای مانور در عرصه جهانی دوباره تنظیم کند و این انتخابات بهویژه درحالیکه تنشها بین تهران و اسرائیل به نقطه بحرانی رسیده است، میتواند مسیر فصل بعدی روابط ایران و ایالات متحده را تعیین کند.
از نظر تاریخی، ایران توجه بسیار زیادی به انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده داشته است و این توجه به مراتب بیشتر از هر فرآیند انتخاباتی در دیگر کشورهاست. دلیل این امر به سرنوشتهای سیاسی و اقتصادی پیوسته دو کشور از زمان تأسیس جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۷ برمیگردد.
در طول بیش از چهار دهه، ایران سیاستهای هشت رئیسجمهور آمریکایی را شاهد بوده است که هر یک درجههای متفاوتی از فشار، رویارویی یا مذاکره را به همراه داشتهاند. برخی از آنها، مانند جیمی کارتر، در خلال بحران گروگانگیری شاهد فروپاشی پلهای دیپلماتیک بودند، درحالیکه دیگرانی مانند باراک اوباما تلاش کردند از طریق توافقهایی مانند برجام، روابط را بازسازی کنند.
اکنون، با نزدیک شدن به انتخابات پیش رو، اهمیت این موضوع بیش از هر زمان دیگری افزایش یافته است. آینده ایران بهطور قابل توجهی به تصمیمی که رایدهندگان آمریکایی امروز خواهند گرفت، وابسته است. افتراق سیاستی بین دو نامزد اصلی انتخابات، بهویژه در مورد ایران، بسیار گسترده و قابل توجه است. از یک سو، دونالد ترامپ، نامزد جمهوریخواه، بهطور مداوم خواستار بازگشت به کمپین «فشار حداکثری» است که دوره اول ریاستجمهوریاش را تعریف کرد.
این استراتژی شامل اعمال تحریمهای سختگیرانه، بهمنظور تضعیف اقتصاد کشور و وادار کردن ایران به پذیرش مسائل مرتبط با توسعه هستهای و نفوذ منطقهای، بر روی بخش انرژی حیاتی ایران بود. سیاست ترامپ همچنین کشورها و شرکتهایی را که به تحریمهای تحمیلشده از سوی ایالات متحده بر ایران پایبند نبودند، هدف قرار داد و تهران را بیشتر در صحنه جهانی منزوی کرد.
در چارچوب این رویکرد، اقتصاد آسیبپذیر ایران احتمالاً به شدت آسیب خواهد دید و افق آینده آن را تیره و تار خواهد کرد. از سوی دیگر، کامالا هریس، بهعنوان نامزد ریاستجمهوری دموکرات، انتظار میرود که به ادامه سیاستهای دولت بایدن بپردازد که بر دیپلماسی بهجای رویارویی تأکید دارد. دولت بایدن در تعاملات خود با ایران احتیاط نشان داده و در تلاش است تا پلهای دیپلماتیک را بازسازی کند، و هریس احتمالاً همین رویه را دنبال خواهد کرد.
در مورد برنامه هستهای ایران، هریس احتمالاً به دنبال بازگشت به برجام، توافق هستهای خواهد بود که ترامپ بهطور مشهور آن را کنار گذاشت. یک دولت تحت رهبری هریس بهدنبال بازگرداندن ایران به رعایت مفاد توافق هستهای خواهد بود و ممکن است در ازای نظارت بیشتر بر فعالیتهای هستهایاش، تسهیلهایی در تحریمها ارائه دهد. این رویکرد بهطور چشمگیری با سیاستهای رویارویی ترامپ در تضاد است.
همچنین مهم است که به زمانبندی انتخابات پیشروی ایالات متحده اشاره کنیم که در لحظهای حساس برگزار میشود؛ زمانی که تنشها بین ایران و اسرائیل به اوج بیسابقهای رسیده است. در طول سال گذشته، این دو کشور به سمت رویارویی نظامی مستقیم نزدیکتر شده و چندین خط قرمز را نیز رد کردهاند. نیروهای اسرائیلی و ایرانی در حملات تلافیجویانه شرکت کردهاند و خطر جنگ تمامعیار بر منطقه سایه افکنده است. بنابراین، اهمیت این انتخابات بیشتر شده است، زیرا سیاستهای رئیسجمهور بعدی ایالات متحده میتواند این وضعیت انفجاری را تشدید یا کاهش دهد.
بازگشت به موضع تهاجمیتر ترامپ ممکن است منجر به تشدید درگیری شود، درحالیکه رویکرد دیپلماتیکتر میتواند فرصتهایی برای کاهش تنشها فراهم کند. دولت فعلی بایدن-هریس رویکردی متعادلتر در مورد درگیری ایران و اسرائیل اتخاذ کرده و تلاش کرده است تا از تشدید بیشتر این تنشها جلوگیری کند.
بهعنوان مثال، کاخ سفید از احتیاط در مورد اقدامات نظامی اسرائیل، بهویژه در ارتباط با سایتهای هستهای ایران، حمایت کرده است. این دولت به نظر میرسد که بر دیپلماسی بهعنوان ابزاری کلیدی برای حل این مسائل تأکید دارد، که در تضاد با لحن تند و جنگطلبانه دوران ترامپ است.
با این حال، اگر ترامپ دوباره به ریاستجمهوری برسد، احتمال اتخاذ موضعی سختگیرانهتر بسیار بالا است. او اخیراً حمایت خود را از حملات اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران اعلام کرده و این نشان میدهد که یک دولت دوم ترامپ احتمالاً فشارها بر تهران را افزایش خواهد داد و منطقه را به سمت درگیری آشکار نزدیکتر خواهد کرد. شایان ذکر است که دولت ایران چهار سال سیاست «فشار حداکثری» دولت ترامپ را تحمل کرده و پیامدهای آن بسیار شدید بود.
صادرات نفت ایران که زمانی منبع اصلی درآمد بود، به پایینترین سطح تاریخی خود رسید. تحریمها اقتصاد را فلج کردند و باعث کاهش قابل توجه ارزش پول ملی ایران شدند که در نتیجه آن، تورم و مشکلات اقتصادی گستردهای بروز کرد. دولت تهران در مدیریت این بحرانها با چالشهای جدی مواجه شد، زیرا منابع مالی کاهش یافت و ناآرامیهای اجتماعی افزایش یافت.
جنگ اقتصادی ترامپ زخمهای عمیقی بر اقتصاد ایران وارد کرد و بازگشت به چنین سیاستهایی احتمالاً این چالشها را تشدید خواهد کرد و دولت ایران را در موقعیتی حتی دشوارتر قرار خواهد داد. همچنین ضروری است که به اقدامات بیسابقهای که دولت ترامپ انجام داد، همچون ترور هدفمند سردار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس ایران، اشاره کنیم.
این اقدام که جهان را شگفتزده کرد، تنشها بین ایالات متحده و ایران را به اوج جدیدی رساند و برای اولین بار در حافظه تاریخی دو ملت، دو کشور در آستانه جنگ قرار گرفتند. ترور سلیمانی یادآور ماهیت غیرقابل پیشبینی سیاست خارجی ترامپ است؛ موضوعی که ایران هرگز فراموش نکرده است. اگر ترامپ دوباره انتخاب شود، احتمال بروز چنین رویاروییهای دیگری وجود دارد که سایه آن بر روابط دو کشور باقی خواهد ماند.