دموکراتها به دستورکار «اول آمریکا» خودشان نیاز دارند؟
ریشههای عمیق انزواطلبی ترامپ
چارلز کوپچان، استاد روابط بینالملل در دانشگاه جورج تاون
برند دولت ترامپ در ایالات متحده ریشههای عمیقی در تجربه آمریکا دارد و مانند نسخه اصلی انزواطلبی، تقریباً برای همه جذابیت دارد و به آن جذابیت گستردهای در میان رایدهندگان آمریکایی میدهد. دموکراتها برنامه «اول آمریکا» او را بهعنوان یک توهم استراتژیک رد میکنند. درحالیکه، آنها باید با در آغوش گرفتن بهترین مؤلفههای آن، از این امر جلوگیری کنند. دموکراتها بایستی حد وسط بین یک انترناسیونالیسم لیبرال گسترده که دیگر در داخل یا خارج از کشور پایدار نیست و افراطهای خطرناک انزواطلبی که احتمالاً با بازگشت ترامپ به ریاستجمهوری همراه است، بیابند.
جریان اصلی تشکیلاتی سیاست خارجی ایالات متحده، دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا را بهعنوان یک نوانزواطلب خطرناک، کاملاً دور از آرمانها و منافع آمریکایی میبیند.
انترناسیونالیستها در داخل و خارج، از انتخاب مجدد ترامپ در نوامبر میترسند که وی (ممکن است) نظم لیبرالی که ایالات متحده و متحدانش از زمان جنگ جهانی دوم ساخته و از آن دفاع کردهاند را از بین ببرد. چنین ترسهایی موجه است.
ترامپ ممکن است به دنبال حذف حداقل برخی از عناصر اصلی نظم لیبرال به رهبری ایالات متحده باشد اما به تصویر کشیدن رویکرد «اول آمریکا» وی، بهعنوان یک انحراف، به معنای درک ناصحیح ریشههای عمیق تاریخی و ایدئولوژیکی و همچنین جذابیت سیاسی قابل توجه آن است. دولت ترامپ پاسخی به جهان در حال تغییر است.
هیچیک از اینها به معنای انکار این معنا نیست که بازگشت ترامپ به قدرت میتواند فاجعهبار باشد. در داخل، وی ممکن است دموکراسی آمریکا را به خطر بیاندازد. در خارج از کشور نیز، انتخاب مجدد ترامپ، جهان را در معرض خطر قرار میدهد. متحدان ایالات متحده بایستی با این واقعیت روبهرو شوند که ضامن امنیتی آنها - قدرت برتر جهان - تحت تأثیر ناکارآمدی سیاسی غیرقابل حل قرار گرفته است. آنها چارهای جز زیر سوال بردن قابلیت اتکای بلندمدت به واشنگتن و انجام برنامههای دیگر ندارند.
در همین حال، خودکامهها جسورتر میشوند و دموکراسی در همه جا تضعیف میشود. با این حال، بهترین راه برای اجتناب از این نتیجه بسیار غیرجذاب، آن است که از شعار «اول آمریکا» ترامپ عقب نمانیم یا آن را صرفاً کار یک کنشگر ناآگاه نبینیم. در عوض، راه پیش رو، مستلزم رمزگشایی آن جنبش، ادراک جذابیت سیاسی قابل توجه و «از آنِ خود کردن» عناصر ارزشمند آن است. اگر دموکراتها میخواهند ترامپ و برنامههای نوانزواطلبانهاش را شکست دهند، بایستی عناصر اصلی برنامه «اول آمریکا» او را گلچین و به سمت یک خط مشی متواضعتر، خویشتندار و عملگرایانهتر حرکت کنند.
از سال ۱۷۸۹ تا ۱۹۴۱ (به استثنای مقطع کوتاهی در طول جنگ اسپانیا و آمریکا و جنگ جهانی اول)، ایالات متحده یک استراتژی بزرگ انزواگرایانه را پذیرفت که انگیزههای اساسی ترامپ، شباهت زیادی به آن دارد. رئیسجمهور جورج واشنگتن در سخنرانی خداحافظی خود در سال ۱۷۹۶ خواستار «کمترین ارتباط سیاسی ممکن» با کشورهای خارجی شد و اعلام کرد: «این سیاست واقعی ما است که از اتحاد دائمی با هر بخش از جهان خارج دوری کنیم.»
انزواطلبی تا قرن بیستم بهخوبی دوام آورد، البته، تا حدودی، به این دلیل که رگههای ایدئولوژیک متعدد جذابیت سیاسیاش را گسترش داد. انزواطلبی چیزی را برای همه عرضه میکرد. برای واقعگرایان، بهدرستی، نشاندهنده تحکیم انفصال جغرافیایی و راهبردی؛ برای آرمانگرایان، به معنای طفره رفتن از سیاست حاد و امکان سرمایهگذاری در رفاه اقتصادی کشور به جای ابزار جنگ؛ برای ملیگرایان محافظهکار، دفاع از حاکمیت و تقویت اعمال یکجانبه قدرت ایالات متحده به انزواطلبی؛ برای لیبرالها، وسیلهای برای تضمین دولت کوچک و آزادی داخلی؛ برای گروههای ضدمهاجر، انزواگرایی به معنای حفظ همگنی اجتماعی از طریق دور نگه داشتن جهان غیرسفیدپوست و برای افزارمندان، گسترش حمایتگرایی و جلوگیری از واردات بود.
از ترس اینکه جاهطلبیهای توسعهطلبانه آلمان نازی و ژاپن، ایالات متحده را درگیر رقابت قدرتهای بزرگ کند، اردوگاه انزواطلبی در سپتامبر ۱۹۴۰ کمیته «اول آمریکا» را ایجاد کرد که تمامی تلاشاش را برای دور نگه داشتن از جنگ جهانی دوم کرد. اما حمله ژاپن به پرل هاربر در سال ۱۹۴۱، اجماع انزواطلبی را متزلزل کرد. ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم نقطه عطف تاریخی را رقم زد و راه را برای آغوش ملت از یک انترناسیونالیسم گسترده باز کرد.
اندکی پس از آن، شروع جنگ سرد تمایل واشنگتن برای تعامل جهانی را تسریع کرد. در اوایل دهه ۱۹۵۰، این انترناسیونالیسم لیبرال و نه انزواطلبی بود که سیاست ایالات متحده را تسخیر کرد. فرافکنی قدرت آمریکا و ایجاد و دفاع از یک نظم باز و چندجانبه در میان دموکراسیهای همفکر، به سود همه طیفهای سیاسی بود. نتیجه یک قرارداد میانهرو و دوحزبی در پشت انترناسیونالیسم لیبرال که برای مدت طولانی بهعنوان پایه سیاسی Pax Americana عمل میکرد.
با این حال، امروز آن اجماع انترناسیونالیستی از هم پاشیده شده است؛ درست مانند اجماع انزواطلبانه در سال ۱۹۴۱. اهداف واشنگتن در خارج از کشور دیگر با ابزار داخلیاش در تعادل نیست. صنعتیزدایی و تهی شدن از طبقه متوسط، هجوم مهاجران و تغییرات سریع در ساختار جمعیتی کشور قبلاً استراتژی کلان ایالات متحده را شکل داده بود اماترامپ وارد شد و در سخنرانی افتتاحیه خود در سال ۲۰۱۷ گفت: «مردان و زنان فراموش شده کشور ما دیگر فراموش نخواهند شد.»
از این لحظه به بعد، اول، آمریکا خواهد بود. هر تصمیمی در مورد تجارت، مالیات، مهاجرت و امور خارجی به نفع کارگران و خانوادههای آمریکایی خواهد بود. ترامپ به جای مقاومت در برابر خواست عمومی جهت چرخش داخلی، آن را تقویت کرد و قول داد که دولت ایالات متحده را از بار خارجیاش رها و توجه و منابع خود را بر جبهه داخلی متمرکز کند. این وعده، حمایت میلیونها آمریکایی را به دست آورد که احساس میکردند - و هنوز هم احساس میکنند - از انترناسیونالیسم لیبرال عقب ماندهاند.
ترامپ از وعده انتخاباتیاش برای بازگرداندن آمریکاییهای شاغل کوتاهی کرد اما هنوز سیاست نوانزواگرایی وی جذابیت عمومی قابل توجهی دارد. این کشور اکنون بر سر نقش خود در جهان کشمکش دارد. اگر دموکراتها میخواهند جنبش «اول آمریکا» را شکست دهند، باید آن را بهتر ادراک کنند و سپس با اخذ جذابترین مؤلفههای آن، صدای ترامپ را از آنِ خود کنند.
عدم درهمتنیدگی، آن زمان و اکنون
پس از تلاش نادرست جنبش «اول آمریکا» برای دور نگه داشتن ایالات متحده از جنگ جهانی دوم، «انزواگرایی» به واژه ناپسندی تبدیل شد. از آن زمان، انترناسیونالیستها این اصطلاح را در خصوص افرادی مانند پاتریک بوکانان، عضو جمهوریخواه سابق کنگره، ران پل و اکنون ترامپ بهکار میبرند که سادهلوحانه در مورد مطلوبیت و قابلیت انفصال استراتژیک توهم میزنند.
انترناسیونالیستها، معتقدند حتی اگر انزواطلبی در دورههای پیشین معنا داشت-زمانی که اقیانوسهای گسترده در شرق و غرب امنیت طبیعی ایالات متحده را تامین میکردند- در جهان امروز با توجه به پیشرفتهای متعدد - از جمله موشکهای بالستیک، وابستگی متقابل اقتصادی، ارتباط فضای سایبری و تغییرات آب و هوا- دیگر انفصال استراتژیک گزینههای قابل قبولی نیستند.
این نقد انزواطلبی صحیح است؛ ایالات متحده، دیگر، هرگز نمیتواند از امنیت طبیعی که قبلاً داشت، برخوردار شود. با این حال، تصور اولیه از انزواگرایی نهتنها بر مزایای جدایی جغرافیایی، بلکه همچنین بر عدم درهمتنیدگی مبتنی بود. اگر دونالد ترامپ نتواند به تعهد ناتو به دفاع دستهجمعی احترام بگذارد، (این امر) سابقه قبلی داشته است.
در سال ۱۷۹۳، جورج واشنگتن بهطور یکجانبه به اتحادی که ایالات متحده با فرانسه در سال ۱۷۷۸ برای جلب کمک فرانسه در طول انقلاب منعقد کرده بود، وفا نکرد. دلیل اصلی این «خیانت شرمآور»، همانطور که جیمز مدیسون، نماینده ویرجینیا عنوان کرد، این بود که واشنگتن آن را مغایر با منافع ملی دانست که کشورش به جنگ دیگری با بریتانیا کشیده شود. ایالات متحده برای بیش از ۱۵۰ سال اتحاد نظامی دیگری نیز منعقد نکرد.
بدبینی ترامپ نسبت به ملتسازی و ترویج دموکراسی
به همین ترتیب، انزواگرایی ترامپ بیشتر با انگیزه یکجانبهگرایی است تا جستوجو برای بیطرفی استراتژیک. ترامپ با تاکید بر اینکه ما هرگز آمریکا را وارد هیچ توافقی نمیکنیم که تواناییمان را برای کنترل امور کاهش دهد، به مجمع عمومی سازمان ملل متحد اطلاع داده است که «ما هرگز حاکمیت آمریکا را به یک بوروکراسی جهانی غیرمنتخب و غیرپاسخگو تسلیم نخواهیم کرد».
برای ترامپ، اتحادها آمریکا را محدود میکنند؛ بهویژه زمانی که متحدان سهم عادلانه خود را از هزینه دفاعی تقبل نمیکنند. یکجانبهگرایی ترامپ، خودی را شکست میدهد و متحدانی را که ایالات متحده برای دفاع از منافع مشترک و اقدام دستهجمعی به آنها نیاز دارد، از خود دور میکند. اما موضع محتاطانه وی در قبال برخی مسائل مزمن، کمک کرد. ترامپ، روند خاتمه دادن به جنگ فاجعهبار واشنگتن در افغانستان را آغاز کرد.
بنا بر گزارشها، او عقلانیت اعطای عضویت اوکراین در ناتو را - با دلایل درستی - زیر سوال برده است. اعلامیه ناتو مبنی بر تعهد «غیرقابل بازگشت» به عضویت اوکراین، که ناتو را ملزم به دفاع از کشور در صورت حمله میکند، اساساً با عدم تمایل کنونی این ائتلاف به جنگ در دفاع از اوکراین در تضاد است. جیدیونس، معاون ترامپ، در مخالفت با کمک بیشتر ایالات متحده به اوکراین اشتباه میکند، اما در برخی موارد حق با اوست.
او در مقالهای برای نیویورکتایمز در ماه آوریل به درستی اشاره کرد: «دولت بایدن هیچ برنامه قابل قبولی برای پیروزی اوکراینیها در این جنگ ندارد. هر چه آمریکاییها زودتر با این حقیقت روبهرو شوند، زودتر میتوانیم این آشفتگی را برطرف کنیم». مردم آمریکا سزاوار یک بحث دقیق و واقعبینانه در مورد ماهیت و برجسته بودن منافع ایالات متحده در اوکراین هستند. رایدهندگان آمریکایی نیز شایسته گفتن حقیقت هستند: بعید است که اوکراین در بیرون راندن نیروهای روسیه از قلمرواش موفق شود، حتی با تداوم حمایت قدرتمند غرب. آمادگی ترامپ برای دستیابی به یک راهحل از طریق مذاکره، تسلیم شدن نیست: این یک عملگرایی است.
جهان همانطور که هست
بدبینی ترامپ نسبت به ملتسازی و ترویج دموکراسی در خارج از کشور نیز با موضع انزواطلبانه آمریکای اولیه طنینانداز میشود. مطمئناً، آمریکاییها از بدو تأسیس بر این باور بودند که در حال آغاز آزمون منحصربهفرد در ایجاد حکومت جمهوری هستند؛ آزمونی که در نهایت قرار بود با بقیه جهان به اشتراک بگذارند. با این حال، بنیانگذاران و جانشینان آنها نسبت به توانایی ایالات متحده برای مهندسی تغییر سیاسی در خارج از کشور تردید داشتند بنابراین فهمیدند که باید دموکراسی را در درجه اول به عنوان نمونه گسترش دهند.
همانطور که جان کوئینسی آدامز، وزیر امور خارجه وقت آمریکا در سال ۱۸۲۱ بیان کرد، ایالات متحده «در جستوجوی هیولاها برای نابودی به خارج نمیرود.» همچنین، زمانی که رئیسجمهور جیمز مونرو در سال ۱۸۲۳ به قدرتهای بزرگ اروپا درباره هرگونه «استعمار آینده» در نیمکره غربی هشدار داد، ترجیحات سیاسی اروپا را پذیرفت و تاکید کرد که این سیاست ایالات متحده بود که در مسائل و نگرانیهای داخلی هیچیک از قدرتها دخالت نکند؛ دولت دوفاکتو را بهعنوان دولت مشروع تلقی کند؛ برای ایجاد روابط دوستانه با آن. ترامپ در دوران ریاستجمهوریاش این گونه انزواطلبی را بیش از حد مورد استفاده قرار داد و علاقهاش را به مستبدانی مانند ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه و کیمجونگاون، رهبر کره شمالی نشان داد اما رویکرد وی به استراتژی کلان، نشاندهنده احتیاط لازم برای ترویج دموکراسی در ورای مرزها است.
او به درستی هدف ایالات متحده در خاورمیانه را در «اینکه ما میتوانیم از کشورهایی که هیچ تجربه یا علاقهای در تبدیل شدن به یک دموکراسی غربی ندارند، دموکراسیهای غربی بسازیم ایده خطرناکی است» تعقیب نمود. او در مجمع عمومی سازمان ملل گفت که «ما به دنبال تحمیل سبک زندگی خود به کسی نیستیم» و «من حق هر ملتی را برای دنبال کردن آداب و رسوم، اعتقادات و سنتهای خود ارج مینهم.»
در جهانی وابسته و جهانیشده، آمادگی عملگرایانه ترامپ فراتر از خطوط تمایز ایدئولوژیک ممکن است نتایج بهتری نسبت به طرح قرن بیستویکم با عنوان «نبرد بین دموکراسی و خودکامگی»، همانطور که جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا انجام داده، به همراه داشته باشد. استقبال اولیه ایالات متحده از انزواطلبی نیز از اعتقاد راسخ بنیانگذاران مبنی بر اینکه جاهطلبی در خارج از کشور به بهای آزادی و رفاه در داخل خواهد بود، پدید آمد.
درگیر شدن در رقابتهای قدرتهای بزرگ مستلزم یک دولت فدرال و تشکیلات نظامی بزرگ است که به نوبه خود، خودکامگی در داخل را تهدید و منابعی که بهتر برای سرمایهگذاری داخلی مولد هزینه میشوند را منحرف میکند. وقتی صحبت از دفاع از آزادی در داخل به میان میآید، ترامپ بیتردید سنتهای آمریکایی را زیر پا میگذارد و تلاش میکند نتیجه انتخابات ۲۰۲۰ را باطل کند و این امر را با ابراز علاقه به تحمیل دقیقاً همان نوع استبدادی که بنیانگذاران از آن میترسیدند، ابراز کرد.
با این حال، حملات ترامپ علیه آنچه که آن را «دولت سایه» تلقی میکرد، با بدبینی آزادیخواهانه به دولت فدرال طنینانداز میشود و حتی با وجود اینکه از تشکیلات نظامی قابل توجهی که بنیانگذاران آن، با آن مخالف بودند حمایت میکند. ترامپ عملاً ملتسازی و کمکهای خارجی را به عنوان عاملی بیهوده به تصویر میکشد و استدلال میکند که واشنگتن باید پول مالیاتدهندگان را برای حل مشکلات در داخل خرج کند تا در خارج از کشور؛ بسیاری از آمریکاییها موافق هستند.
مرزها و موانع
در خصوص مهاجرت، برنامه ترامپ در راستای احساسات ضدمهاجرپذیری است که با پذیرش طولانیمدت انزواطلبی در این کشور همراه بود. در قرن نوزدهم، بسط نفوذ ایالات متحده در دریای کارائیب و آمریکای لاتین توسط مخالفان گسترده افکار عمومی و نخبگان برای آوردن بیشتر سیاهپوستان، اسپانیاییتبارها و کاتولیکها به بدنه سیاست ایالات متحده مسدود گردید.
ایالات متحده بیش از نیمی از مکزیک را در پایان جنگ مکزیک-آمریکا (۱۸۴۶-۱۸۴۶) ضمیمه کرد، اما دولت ایالات متحده نه مردم مکزیک بلکه سرزمین آن را میخواست، که به زودی توسط سفیدپوستان سکنی گزید. تشدید انزواطلبی در دوران بین دو جنگ همزمان با افزایش شور و حرارت ضدمهاجران بود. در سال ۱۹۲۴، کنگره قانونی را تصویب کرد که براساس آن تعداد یهودیان و کاتولیکهای واردشده به کشور تا ۹۰ درصد کاهش یافت و مهاجرت از آسیا به طور کامل ممنوع شد. در طول دهه ۱۹۳۰، ایالات متحده حدود یک میلیون مهاجر را از مکزیک اخراج کرد که بسیاری از آنها شهروند ایالات متحده بودند.
نئوانزواطلبی ترامپ با استقبال مشابهی از احساسات ضدمهاجرتی احاطه شده است. بهعنوان رئیسجمهور، وی سهمیههای مهاجران را کاهش داد، به اقلیتها اشارات توهینآمیز کرد و برای ساختن دیوار در مرز با مکزیک تلاش نمود. ترامپ اکنون بر روی یک پلتفرم ضدمهاجران، کارزار انتخاباتی به راه میاندازد و متعهد میشود که میلیونها مهاجر غیرقانونی را که به گفته وی «خون کشور ما را مسموم میکنند» اخراج کند.
بسیاری از آمریکاییها مهاجرت را بزرگترین چالش پیش روی کشور میدانند، به همین دلیل است که اکثر دموکراتها نیز، نیاز فوری به اصلاح سیستم را میبینند. بایدن به سختی تلاش کرد تا اصلاحات اساسی دوحزبی در سیاست مهاجرت را تضمین کند، اما جمهوریخواهان، به تشویق ترامپ، این تلاش را تا اوایل سال جاری متوقف کردند. پس از آن، بایدن گام فوقالعادهای را برای صدور فرمان اجرایی مبنی بر بسته شدن موقت مرزهای جنوبی در زمانی که میانگین هفتروزه عبور غیرقانونی روزانه از ۲۵۰۰ عبور میکند، برداشت.
ترامپ، همچنین حمایتگرایی را احیا کرده است. اگرچه ایالات متحده از همان روزهای اولیهاش به شدت به تجارت با سایر کشورها متکی بود، اما به جای تجارت آزاد به دنبال تجارت منصفانه و برای درآمد و حمایت از صنایع داخلی بر تعرفهها متکی بود. عقبنشینی ژئوپلیتیک ایالات متحده در دهه ۱۹۳۰ با عقبنشینی شدید در جبهه تجاری مصادف شد. قانون تعرفه اسموت هاولی در سال ۱۹۳۰ باعث چندپاره شدن اقتصاد جهانی و فروپاشی تجارت بینالمللی شد.
ترامپ در دوران ریاستجمهوری خود به شدت بر مؤلفه حمایتگرایانه انزواطلبی تکیه داشت. وی درباره منطقه تجارت آزاد آمریکای شمالی مجدداً مذاکره کرد، به تلاشها برای انعقاد مشارکت ترانس پاسیفیک و مشارکت تجاری و سرمایهگذاری ترانس آتلانتیک پایان داد و طیف گستردهای از تعرفهها را اعلام نمود. ترامپ متعهد شده است که در صورت انتخاب مجدد، مجموعهای از تعرفههای جدید از جمله ۶۰ درصد بر همه کالاهای چینی و ۱۰ درصد بر محصولات سایر کشورهای جهان را اعمال کند.
ترامپ حتی ایده بازگشت زمان به قرن نوزدهم را با حذف مالیات بر درآمد شخصی و تکیه بر تعرفه برای همه درآمدهای فدرال مطرح کرده است. بار دیگر، ترامپ به سیگنالهای درخواستی از سوی رایدهندگان پاسخ میدهد و بهدنبال جلب نظر بسیاری از آمریکاییهایی است که در نتیجه تجارت آزاد دچار نابسامانی اقتصادی شدهاند. جای تعجب نیست که بایدن نهتنها به تکیه بر تعرفهها (بهویژه بر کالاهای چینی) برای ارتقای تولید ادامه داده بلکه به سیاست صنعتی برای ایجاد شغل، ارتقای امنیت اقتصادی و مقابله با تغییرات آب و هوایی روی آورده است.
جلوگیری از «اول آمریکا»
برند دولت ترامپ در ایالات متحده ریشههای عمیقی در تجربه آمریکا دارد و مانند نسخه اصلی انزواطلبی، تقریباً برای همه جذابیت دارد و به آن جذابیت گستردهای در میان رایدهندگان آمریکایی میدهد. دموکراتها برنامه «اول آمریکا» او را بهعنوان یک توهم استراتژیک رد میکنند. درحالیکه، آنها باید با در آغوش گرفتن بهترین مؤلفههای آن، از این امر جلوگیری کنند.
دموکراتها بایستی حد وسط بین یک انترناسیونالیسم لیبرال گسترده که دیگر در داخل یا خارج از کشور پایدار نیست و افراطهای خطرناک انزواطلبی که احتمالاً با بازگشت ترامپ به ریاستجمهوری همراه است، بیابند. این حد وسط مستلزم ایستادن در کنار چندجانبهگرایی بایدن و سرمایهگذاریاش در اتحادهای قدیمی و مشارکتهای جدید است؛ کنشهایی که اقدام جمعی تحت رهبری ایالات متحده و وجهه کشور بهعنوان یک کنشگر جمعی را احیا کرده است.
در عین حال، ایالات متحده باید از حملات بیش از حد استراتژیک، مانند افغانستان و عراق، که رأیدهندگان را تشویق میکند به سمت جایگزینهای انزواطلبی گرایش پیدا کنند، اجتناب نماید. در اوکراین، این حد وسط مستلزم تلاش برای میانجیگری آتشبس و تمرکز بر حصول اطمینان از اینکه ۸۰ درصد کشوری که هنوز تحت کنترل کییف، امن، مرفه و باثبات باشد، میباشد.
با توجه به اینکه اوکراین در برابر تهاجم بیامان از سوی یک همسایه بزرگتر قرار دارد، این نتیجه با هر معیار معقولی بهعنوان یک موفقیت واجد شرایط خواهد بود. در خاورمیانه، واشنگتن باید مترصد پایان دادن به خشونت در غزه باشد و سپس راهی برای تعیین سرنوشت فلسطینیان و عادیسازی روابط اسرائیل با همسایگانش ایجاد کند. ایالات متحده بایستی در مقابل جاهطلبی چین بایستد، اما همچنین از تحریکات غیرضروری که میتواند به یک گسست ژئوپلیتیکی برگشتناپذیر منجر شود، اجتناب کند.
واشنگتن باید به شدت برای همکاری با پکن برای مهار رقابت و پیشبرد تلاشهای مشترک برای مقابله با چالشهای جهانی تلاش کند. ایالات متحده نمیتواند مانند دوران طولانی انزواطلبی، از جهان دوری کند. اما دیگر نیز نمیتواند به دنبال اداره جهان باشد؛ کاری که نه قدرت انجام آن را دارد و نه اجماع داخلی. در عوض، آمریکاییها باید بیاموزند که در دنیایی با تنوع ایدئولوژیک و مفاهیم متعدد نظم زندگی کنند و با سایر مراکز قدرت، اعم از دموکراسی و غیردموکراتیک بهطور یکسان تعامل کنند. واقعگرایی پراگماتیک باید حکمرانی ایالات متحده را هدایت کند.
حد وسط بین انترناسیونالیسم لیبرال گسترده و افراطهای خطرناک انزواطلبی
دموکراتها همچنین باید بر اصلاح سیستم مهاجرتی ناکارآمد تمرکز کنند. هجوم کنترلنشده مهاجران در سراسر مرزهای جنوبی کشور، جامعه ایالات متحده را بیشتر دوقطبی خواهد کرد و نیروهای دست راستی را تقویت خواهد کرد. مانند گذشته، احساسات ضدمهاجرتی و انزواطلبی دست به دست هم میدهند. دموکراتها باید با طرحریزی برنامههای معتبر برای تامین امنیت مرزها، ایجاد یک سیستم منظم برای رسیدگی به مهاجرت قانونی و ایجاد مسیری برای حل و فصل وضعیت میلیونها مهاجر غیرقانونی، جلوی افراطهای ضدمهاجرتی ترامپ، از جمله اخراجهای دستهجمعی را بگیرند.
دموکراتها همچنین باید در اولویت قرار دهند تا آمریکاییهای شاغل دوباره روی پای خود بازگردند. بازسازی طبقه متوسط نقطه شروع بازسازی هسته سیاسی است که برای بازگرداندن شالوده سیاسی هدفمند و پایدار انترناسیونالیسم ضروری است.
تعرفهها باید بخشی از این تلاش باشند، اما فقط بخشی کوچک. تعرفه ۶۰ درصدی بر کالاهای چینی که ترامپ پیشبینی کرده بود، به شدت به مصرفکنندگان آمریکایی ضربه میزند و خطر تکهتکه شدن اقتصاد جهانی را به همراه خواهد داشت، درست مانند قانون اسموت هاولی. افزون بر این، حتی اگر حمایتگرایی و سیاست صنعتی برخی از مشاغل تولیدی را بازگرداند، این رویکرد مشکلات پیش روی سرزمین غیرصنعتی کشور را برطرف نخواهد کرد.
بازسازی طبقه متوسط مستلزم ایجاد مشاغل با درآمد خوب در بخش خدمات است؛ جایی که اکثر آمریکاییها در آن کار میکنند. این چالش مستلزم سرمایهگذاری مبتنی بر مکان، توسعه و آموزش نیروی کار و شکلگیری اکوسیستم آموزشی و اشتغال است که آمریکاییها را برای مشاغل عصر دیجیتال آماده میکند.
دموکراتها همچنین باید برنامههایی را برای کنترل هزینه مسکن، غذا، سوخت، مراقبت از کودکان و آموزش عالی به نمایش بگذارند. این اصلاح بهطور همزمان به دو هدف فوری دست مییابد. شکست ترامپ و جلوگیری از خطرات انتخاب مجدد وی با در اختیار گرفتن عناصر کلیدی و کمک به تقویت پایههای داخلی انترناسیونالیسم ایالات متحده. بدین ترتیب رهبری ایالات متحده در جهانی که شدیداً به قدرت و هدف آمریکا نیاز دارد، تثبیت میشود.