یا بایدن یا بنگویر
تا ماه گذشته، رویارویی میان ایران و اسرائیل عمدتاً در فضای سایه جریان داشت. اما ماه گذشته ایرانیها تصمیم گرفتند برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، این رویارویی را از فضای سایه خارج کرده و علناً و مستقیماً از خاک ایران به اسرائیل حمله کنند. برخی ناظران استدلال کردهاند که حمله موشکی و پهپادی ایران در ۱۳ آوریل به اسرائیل یک ژست نمادین بود. با این حال، با توجه به تعداد پهپادها و موشکهای شلیکشده از سوی ایران به سمت اسرائیل و قدرت انفجاری این پرتابهها، ایران به وضوح قصد داشت آسیبهایی جدی به اسرائیل وارد کند.
دنیسراس، نماینده اسبق آمریکا در امور خاورمیانه-دیوید ماکوسکی، تحلیلگر انستیتو واشنگتن: البته دفاع اسرائیل تقریباً بیعیب و نقص بود، اما باز هم نتوانست حمله ایران را به تنهایی دفع کند. همانطور که حمله ایران بیسابقه بود، مداخله نظامی مستقیم ایالات متحده و تعدادی از متحدانش از جمله برخی کشورهای عربی در دفاع از اسرائیل نیز بیسابقه بود.
فرماندهی مرکزی ایالات متحده، با مشارکت بریتانیا و اردن، حداقل یکسوم پهپادها و موشکهای کروزی را که ایران به سمت اسرائیل شلیک کرده بود، رهگیری کرد. عربستان سعودی و امارات متحده عربی نیز اطلاعاتی را به اشتراک گذاشتند که به اسرائیل در دفاع از خود کمک کرد. با توجه به اینکه جنگ اسرائیل با حماس در غزه به میزان زیادی در افکار عمومی جهان عرب منفور است، آمادگی این کشورها برای ایفای این نقش قابل توجه بود.
پنج روز بعد، زمانی که اسرائیل به حمله ایران واکنش نشان داد، درخواستهای واشنگتن برای خویشتنداری را در نظر گرفت و سه موشک به سمت تأسیسات راداری که باتری دفاع موشکی اس-300 را در اصفهان، محل کارخانه تبدیل اورانیوم ایران، هدایت میکند، شلیک کرد. این اقدام یک پاسخ بسیار محدود بود؛ پاسخی که برای جلوگیری از تلفات دادهشده بود و در عین حال نشان داد اسرائیل این توان را دارد که به سد دفاعی ایران نفوذ کرده و به هر هدفی که میخواهد ضربه بزند.
ظاهراً اسرائیل به این نتیجه رسیده است که بهترین راه برای مقابله با ایران و نیروهای مورد حمایتش در منطقه، همکاری در چارچوب یک ائتلاف است. ایجاد چنین درکی در اسرائیل نیز بیسابقه است. این ایده که آمریکاییها، اروپاییها و اعراب برای کمک به رهگیری پهپادها و موشکهای کروز پرتابشده توسط ایران علیه اسرائیل گردهم میآیند، در گذشتهی نهچندان دور، یک خواب و خیال و حتی برای اسرائیل نامطلوب به نظر میرسید.
رفتار اسرائیل در مسائل دفاعی همواره این بوده که «ما خودمان از خود دفاع میکنیم.» این رویه هم مایه غرور اسرائیل بود و هم یکی از اصول دفاعی نظامی اسرائیل به حساب میآمد و این تصور را ایجاد میکرد که هیچکس به جز اسرائیلیها مجبور نیست از طرف اسرائیل دست به اسلحه ببرد.
اما اکنون که اسرائیل نهتنها با ایران، بلکه با چندین گروه مورد حمایت ایران روبهروست، هزینه در اختیار گرفتن کنترل و مدیریت تمام این جبههها به خودی خود بسیار زیاد میشود.
این تحول و همچنین تمایلی که کشورهای عربی در ماه آوریل برای پیوستن به اسرائیل برای مقابله با توان موشکی ایران و گروههای مورد حمایتش از خود نشان دادند، نشان میدهد که پنجرهای برای ایجاد یک ائتلاف منطقهای باز شده است که استراتژی مشترکی را برای مقابله با ایران و گروههای مورد حمایتش در منطقه دنبال میکند.
با این حال، برای استفاده از این فرصت، اسرائیل، ایالات متحده و کشورهای عربی – بهویژه عربستان سعودی - باید ماهیت منحصربهفرد این فرصت را شناخته و از آن استفاده کنند. پیشرفت با میانجیگری ایالات متحده در توافق عادیسازی بین اسرائیل و عربستان سعودی، کمک زیادی به تحکیم این ائتلاف در حال ظهور خواهد کرد.
اگر سعودیها، که متولی دو مکان مقدس اسلام هستند، با اسرائیل صلح کنند، احتمالاً روابط اسرائیل با دیگر کشورهای سنی در داخل و خارج از خاورمیانه دستخوش تحول خواهد شد. دولت جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده و همچنین رهبران اسرائیل و عربستان سعودی، نشان دادهاند که همچنان مایلند چنین توافقی به زودی اتفاق بیفتد. اما دولت بایدن معتقد است که جنگ در غزه باید قبل از ادامه مذاکرات در مورد عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل متوقف شود.
این امید وجود دارد که مذاکرات در مصر در مورد معامله گروگانها بین اسرائیل و حماس در نهایت به نتیجه برسد و آتشبسی حداقل ششهفتهای ایجاد کند. اما دولت بایدن نباید تمام تخممرغهایش را در این سبد بگذارد.
بارها و بارها، حماس ابراز امیدواری کرده که توافقی قریبالوقوع رخ دهد اما این توافق در نهایت حاصل نشده است. در صورت عدم توافق میان اسرائیل و حماس در مصر، دولت بایدن باید به تنها گزینه باقیمانده که واقعبینانه است روی آورد و آن تشویق اسرائیل برای اعلام آتشبس یکطرفه در غزه به مدت چهار تا شش هفته است.
این تصمیم اسرائیل ممکن است تنها راه برای ایجاد شرایط برای پیشبرد توافق عادیسازی روابط بین اسرائیل و عربستان باشد. البته، آتشبس یکجانبه در اسرائیل بحثبرانگیز خواهد بود، هم به این دلیل که توقفِ نبرد در غزه، تلاشهای نظامی کابینه نتانیاهو را با آزادی گروگانها قطع میکند و دیگری به این دلیل که به نظر میرسد اسرائیل در صورت پذیرفتن یکجانبه آتشبس، امتیازی به حماس واگذار میکند که در قبالش چیزی دریافت نکرده است.
اما یک آتشبس یکجانبه چهار تا شش هفتهای در واقع مزایای استراتژیک بسیاری برای اسرائیل به دنبال خواهد داشت درحالیکه معایبش بسیار اندک است. در حقیقت، اگر مذاکرات اسرائیل با حماس یک بار دیگر شکست بخورد و اگر رهبران اسرائیل بخواهند امیدوار باشند که گروگانها را تا زمانی که هنوز برخی از آنها زنده هستند آزاد کنند، باید رویکرد متفاوتی اتخاذ کنند.
این واقعیت که اسرائیل هنگام طراحی اقدام نظامی خود به پاسخ ایران، از دولت بایدن حرفشنوی داشت، نشان میدهد که مسیر دولت بایدن برای متقاعد کردن اسرائیل به اتخاذ چنین تصمیمی باز است. در واقع، ممکن است واقعیت جدیدی در اسرائیل در حال شکلگیری باشد؛ واقعیتی که میتواند نحوه رویکرد دفاعی، بازدارندگی و شرایط منطقه را تغییر دهد.
پیشزمینه استراتژی مهار
وقتی صحبت از استراتژی دفاعی اسرائیل به میان میآید، باید گفت که اسرائیل مدتهاست متعهد به انجام نبردها بدون دخالت دیگران بوده است. تنها چیزی که از ایالات متحده میخواست این بود که اطمینان حاصل شود که اسرائیل ابزار لازم برای انجام این کار را دارد. بنابراین کمکی که اسرائیل برای دفاع از خود در برابر ایران دریافت کرد، نهتنها خوشایند اسرائیلیها بلکه از نظر کابینه نتانیاهو ضروری نیز بود.
اما چنین کمکی موجب میشود که اسرائیل نیز در قبال کمککنندهها و بهخصوص ایالات متحده آمریکا، تعهدی داشته باشد. دیگران در دفاع از اسرائیل شرکت میکنند، این حق را به دست میآورند که از اسرائیل بخواهند که منافع و نگرانیهای آنها را در نظر بگیرد. پس از اقدام نظامی ایران، بایدن برای رهبران اسرائیل روشن کرد که آنها نیازی ندارند اقدام ایران را تلافی کنند، زیرا دفاع آنها به خودی خود موفقیت بزرگی بوده.
در واقع بایدن قصد داشت به اسرائیل بفهماند که این دفاع به معنای شکست حمله ایران بوده است. اما از نظر اسرائیل، پاسخ ندادن به ایران، به کلی با مفهوم اساسی بازدارندگی اسرائیل در تضاد است. استراتژی بازدارندگی اسرائیل میگوید اگر به ما حمله کنید، هزینه خواهید داد و هیچکس نمیتواند ما را تحت فشار قرار دهد تا به تهدیدات پاسخ ندهیم. اما در عین حال بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، نتوانست بهراحتی درخواست آمریکا را رد کند.
مفهوم بازدارندگی اسرائیل همیشه پاسخهای آن را در برابر تهدیدات مستقیم شکل داده است؛ به استثنای یک مورد که امروز ارزش یادآوری دارد. در طول جنگ خلیجفارس در سال 1991، شب پس از حمله نیروهای آمریکایی به عراق، صدامحسین، رئیسجمهور عراق با موشکهای اسکاد به اسرائیل حمله کرد. موشه آرنس، وزیر دفاع اسرائیل و دیگر مقامات ارشد نظامی میخواستند تلافی کنند.
اما دولت جورج اچدبلیوبوش، رئیسجمهور ایالات متحده، بهویژه جیمز بیکر، وزیر امور خارجه، اسحاق شامیر، نخستوزیر اسرائیل را متقاعد کرد که این کار را نکند. بیکر به شامیر اطمینان داد که اسرائیل میتواند اهداف خاصی را که میخواهد هدف بگیرد به ایالات متحده بدهد و ایالات متحده آنها را هدف قرار خواهد داد. اما او همچنین تاکید کرد که جهان در برابر صدام ایستاده است و اگر اسرائیل مستقیماً انتقام بگیرد، خطر برهم زدن ائتلافی که با عراق میجنگد، وجود خواهد داشت. صدام در تلاش بود تا درگیری را به جنگ اعراب و اسرائیل تبدیل کند و به نفع اسرائیل نبود طبق خواست صدام وارد بازی شود.
البته یک تفاوت بزرگ بین سال 1991 و امروز وجود دارد: در آن زمان، ارتش ایالات متحده به عراق حمله میکرد، نه اینکه صرفاً برای رهگیری موشکهای عراق اقدام کند. اما آمریکا امروز قصد حمله به ایران را ندارد. گفتنی است، در سال 1991، اسرائیل مانند امروز در غزه در میانه جنگ دیگری قرار نداشت و برخلاف امروز، اسرائیل همچنین با حزبالله در جبهه شمالی پرتنشاش که بهراحتی میتواند به یک درگیری همهجانبه تبدیل شود، تبادل آتش نمیکرد.
در سال 1991، نخستوزیر اسرائیل مشاورهی رئیسجمهور و وزیر امور خارجه آمریکا را پذیرفت زیرا میدانست که به نفع اسرائیل است که ائتلاف علیه صدام دست نخورده بماند. شامیر همچنین معتقد بود که با پاسخ مثبت به ایالات متحده، میتواند روابط خود را با بوش که به دلیل اختلافنظر در مورد سیاست شهرکسازی اسرائیل تیره شده بود، ترمیم کند.
بوش از تصمیم شامیر قدردانی کرد، اما دو رهبر همچنان بر سر ارائه 10 میلیارد دلار ضمانت وام از سوی ایالات متحده، که اسرائیل برای مدیریت افزایش مهاجران از اتحاد جماهیر شوروی به آن نیاز داشت، به بحث و جدل ادامه دادند. بوش میخواست این تضمینها را مشروط به توقف شهرکسازی اسرائیل در کرانه باختری کند. اما شامیر موافقت نکرد و دولت بوش تا زمانی که با جانشین شامیر، اسحاق رابین، بر سر کاهش ارزش تضمینها به میزانی که ایالات متحده تخمین میزند که اسرائیل سالانه برای شهرکسازی هزینه میکند، به توافق نرسید، تضمینی ارائه نکرد.
اضطرار ایجاد کنید
ماهیت واکنش اسرائیل به حمله ایران نشان میدهد که نتانیاهو نیز مایل است نگرانیهای آمریکا را در نظر بگیرد البته نه به اندازه شامیر که واشنگتن را آرام کند، بلکه بهنوعی که واکنش اسرائیل را به وضوح محدود میکند. امروز، نتانیاهو همچنان تحت فشار است تا شکافهای موجود در روابط خود با رئیسجمهور آمریکا را ترمیم کند؛ شکافهایی که نه بر سر اهداف جنگی اولیه اسرائیل در غزه - که تضمین میکند حماس دیگر هرگز نمیتواند اسرائیل را تهدید کند - بلکه به دلیل رویکرد اسرائیل در کارزار نظامی و اقدامات بشردوستانهی بازشده در غزه به وجود آمده است.
به مانند رخدادهای سال 1991، حرفشنوی اسرائیل از آمریکا در پاسخ به یک حمله خارجی، به خودی خود باعث تغییر مجدد روابط اسرائیل با ایالات متحده نمیشود. با نزدیکتر شدن حمله اسرائیل به رفح، روابط بین بایدن و نتانیاهو میتواند تیرهتر شود. اما یک توافق عادیسازی روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی با میانجیگری آمریکا مهمترین چیزی است که میتواند مسیر روابط را تغییر دهد.
بایدن میداند که از آنجایی که سعودیها برای نهایی کردن یک توافق عادیسازی روابط به یک دستاورد سیاسی معتبر برای فلسطینیها نیاز دارند، نتانیاهو باید بخشی از پایگاه سیاسی خود را که سرسختترین مخالفتها با تشکیل دولت فلسطین را اعمال میکند، بپذیرد و مذاکرات نمیتواند پیشرفت جدی داشته باشد مگر اینکه بحران انسانی در غزه کاهش یابد و این چیزی است که بدون آتشبس بهراحتی انجام نمیشود.
بدون شک انجام چنین اقدامی از نظر سیاسی برای نتانیاهو دشوار خواهد بود. او احتمالاً استدلال خواهد کرد که یک توقف، فشار نظامی را از روی حماس خواهد برداشت. با این حال، اسرائیل که از ماه نوامبر تاکنون حضور نظامی خود را در غزه به شدت کاهش داده است، آنقدر فشار نظامی بر حماس وارد نمیکند که در ماه میانجیگری معامله گروگانها انجام شد. از آن زمان تاکنون هیچ گروگانی آزاد نشده است.
این واقعیتی است که نشان میدهد یحیی سنوار، رهبر حماس در غزه، هیچ فشار جدی برای درخواست مهلت احساس نمیکند. تهدید اسرائیل به حمله به رفح ممکن است فشار بر سنوار را افزایش دهد؛ اما تا زمانی که نتانیاهو به قول خود به بایدن مبنی بر اینکه هیچ تهاجمی قبل از تخلیه یک میلیون و 400 هزار فلسطینی که در این منطقه حضور دارند، انجام نخواهد شد، پایدار بماند. از آنجایی که تخلیه فلسطینیان از رفح نهتنها شامل جابهجایی افراد میشود، بلکه به حصول اطمینان از اینکه آنها مکانی برای رفتن دارند که دارای سرپناه، غذا، آب و داروی کافی باشد نیز مربوط است، تخلیه رفح به خودی خود چهار تا شش هفته و احتمالاً بیشتر طول میکشد.
در پرتو این واقعیتها، اسرائیل مجبور است وضعیت اضطرار ایجاد کند. اگر تا چند هفته آینده نتواند به رفح برود، آتشبس میتواند به این معنی باشد که اسرائیل دست از حمله میکشد، اما مزایای زیادی به دست میآورد. آتشبس چهار تا شش هفتهای به سازمانهای بینالمللی اجازه میدهد تا شدت بحران انسانی غزه را کاهش دهند و به نگرانیهای جهان درباره قحطی در غزه رسیدگی کنند.
آنها میتوانند مکانیسمهای بهتری را برای اطمینان از اینکه کمکهای بشردوستانه کافی نهتنها وارد غزه میشود، بلکه در واقع بین نیازمندان توزیع میشود، ایجاد کنند. آتشبس توجه جهان را دوباره به حماس و وضعیت گروگانهای اسرائیلی معطوف خواهد کرد و روایت شکاکانهای که در مورد اسرائیل در سطح بینالمللی حاکم شده است را از بین میبرد و فشار بر اسرائیل را برای پایان دادن بدون قید و شرط جنگ، کاهش میدهد.
مطمئناً، وزیران راست افراطی اسرائیل نظیر بزالل اسموتریچ و ایتامار بنگویر با هرگونه آتشبس یکجانبه، صرفنظر از مدتزمان آن، مخالفت خواهند کرد. اما اهداف جنگی آنها با نتانیاهو یا افکار عمومی اسرائیل یکی نیست. آنها میخواهند غزه را دوباره اشغال کنند و بدون شک با هرگونه پیشرفتی در رابطه با عربستان سعودی که مستلزم امتیاز دادن به خواستههای فلسطینیها باشد، مخالفت خواهند کرد. بنابراین در بازهای از زمان، نتانیاهو باید بین بایدن و بنگویر یکی را انتخاب کند.
به بیان سادهتر، آتشبس یکجانبه اسرائیل برای چهار تا شش هفته فرصتی استراتژیک ایجاد میکند؛ بهویژه اگر گشایشی برای عادیسازی روابط با عربستان سعودی باشد و همسویی ضمنی منطقهای را که پس از اقدام نظامی ایران علیه اسرائیل پدیدار شد، به واقعیتی عینیتر تبدیل کند. از نظر دولت بایدن، نقشی که کشورهای عربی در کمک به دفاع از اسرائیل در برابر حمله ایران ایفا کردند، یک تحول ملموس و جدید است که نیاز به پیگیری سریع دارد.
اولویتهای زمانی و سیاسی ایالات متحده نیز، دستیابی به پیشرفت در عادیسازی روابط بین اسرائیل و عربستان را ضروری میکند. با نزدیک شدن به انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، دریافت تایید سنا برای کمکهای مستقیم ایالات متحده به این توافق - که شامل یک معاهده دفاعی دوجانبه ایالات متحده و عربستان سعودی و یک مشارکت غیرنظامی-هستهای بین دو کشور است - قطعاً دشوارتر خواهد شد.
رفتار جدیدی که بحران ایران و اسرائیل در ماه آوریل در بسیاری از کشورها برانگیخت، نشان میدهد که واقعیتهای دیرینه در خاورمیانه میتواند تغییر کند. اسرائیل اکنون فرصتهای استراتژیکی پیش روی خودش دارد. به ندرت پیش آمده که اسرائیل نیاز فوری به استفاده از یک فرصت استراتژیک بالقوه داشته باشد. اما این موضوع در مورد ایالات متحده نیز صادق است.
بایدن علاقه شدیدی به نشان دادن این واقعیت دارد که توانسته جنگ اسرائیل و حماس و هرج و مرج ایجادشده توسط گروههای دیگر را به نوعی مدیریت کند. اکنون فرصتی برای ایجاد یک خاورمیانه با ثبات به وجود آمده است و نمیتوان گفت که این فرصت تا چه زمانی پابرجا خواهد ماند.