مرگ بیطرفی میانجیگران جنگها
در ماههای اخیر، مقامات اسرائیلی مرتباً حماس را با داعش مقایسه میکنند. این مقایسه مزایای آشکاری برای اسرائیل دارد که امیدوار است با مقایسه دشمن خود با گروهی که بهطور گستردهای بزرگترین دشمن اوایل قرن بیستویکم دیده میشد، سمپاتی جهانی را جلب کند. اما این سوال هم پیش میآید که اگر حماس بهاندازه دولت اسلامی بد است پس چرا رهبران آن همچنان میتوانند در چندین کشور عربی پناه بگیرند؟ در مورد قطر، کشوری که رهبران سیاسی حماس از سال 2012 در آن مستقر شدهاند، پاسخ آن عملی است. اسرائیل به یک میانجیگر قابل اعتماد نیاز دارد تا بتواند برای بازگرداندن گروگانهای در دست حماس به توافق برسد. دوحه تاکنون با تسهیل مذاکرات که منجر به آزادی 105 گروگان در طول یک هفته آتشبس در ماه نوامبر شد، ارزش خود را نشان داده است. اما این توافق تاریخ انقضایی دارد. مقامات امنیتی اسرائیل تهدید کردهاند رهبران حماس را هر کجا که باشند خواهند کشت، حتی اگر مجبور باشند در خاک قطر این کار را انجام دهند. صداهای میانهروتر اسرائیل استدلال میکنند که توافق دوحه با حماس نمیتواند پایدار باشد. یول گازانسکی، یکی از مقامات پیشین امنیتی اسرائیل اخیراً در فارنافرز مینویسد: «آمریکا و اسرائیل برای استفاده از قدرت نفوذ خود با حماس همچنان نیاز دارند به دوحه تکیه کند تا دستاوردهای اساسی را کسب کند؛ حتی اگر قطر باید در نهایت روابط خود را با این سازمان قطع کند.» چنانچه جنگ در غزه و اوکراین در حال اوج گرفتن است، کشورهای بیطرف تحت فشار فزایندهای قرار گرفتند تا برای یک طرف موضعگیری کنند. سوئیس که زمانی نمونه بارز داور بینالمللی بهشمار میرفت، به کمپین اعمال تحریمها علیه کرملین پیوست و حتی آسمان خود را بهروی هواپیماهای روسی بست. فنلاند به ائتلاف ناتو پیوست و سوئد هم تابستان امسال میتواند بهعضویت درآید. قطر که مدتهاست بهعنوان میانجیگر ایدهآل بین اسرائیل و حماس دیده میشود، ممکن است بهزودی مجبور شود بین پشتیبان آمریکایی خود و شبهنظامیان فلسطینی انتخاب کند. این موضوع تاحدی طبیعی است. وقتی صحبت از بیطرفی میشود، جنگ جایی است که اصطلاحاً لاستیک به جاده میخورد. جنگطلبان تقریباً همیشه به درگیریهای خود بهعنوان خیر واقعی در مقابل شر کامل نگاه میکنند. پاسکال لوتاز، استاد دانشگاه کیوتو و کارشناس بیطرفی میگوید: «براساس تئوری صرف جنگ، بیطرفی امکانناپذیر است. هر زمانی که خیر با شر میجنگد، مبارزه نکردن با شر برابر شر بودن است.» با این حال کشورهایی که در جنگ مبارزه میکنند بیشتر وقتها به کشورهای بیطرف بهعنوان میانجیگر روی آوردهاند، بهویژه زمانی که نیروی نظامی شانس موفقیتهای محدودی دارند. پس اگر بیطرفها ناپدید شوند چه اتفاقی میافتد؟ قطر خیلی اتفاقی به کشور بیطرف تبدیل شد. این کشور کوچک حاشیه خلیجفارس تا اواسط دهه 90 میلادی کشوری وابسته به عربستان سعودی دیده میشد؛ زمانی که برنامه جاهطلبانهای را برای محافظت از امنیت خود راهاندازی کرد تا روابط دوستانهای تقریباً با هر کشور دیگری در منطقه غیرقابل کنترل برقرار کند. چند سال پس از گذشت این پروژه، دوحه فهمید که حالا مزیت رقابتی چشمگیری دارد. مهران کامروا، استاد دانشگاه جورجتاون قطر مینویسد: «به آنها (قطریها) اجازه داد تا از نظر استراتژیکی در جایگاهی قرار بگیرند که کانالی میان بازیگرانی برقرار کنند که در هیچصورت دیگری با یکدیگر صحبت نمیکنند.» دوحه تا اواخر سالهای 2000 در چندین مذاکرات اصلی صلح در چاد، سودان و یمن میانجیگری کرده بود. بهرغم بحرانهایی در جریان بهار عربی و بعدها مشاجرات با همسایگان حاشیه خلیجفارس، شهرت قطر به بیطرفی باقی ماند. دیپلماتهای قطری مذاکرات جنحالی را بین آمریکا و دشمنان تندش برگزار کرده و حتی به آزادی کودکان اوکراینی در اسارت روسیه کمک کرده است. البته دوحه از لحاظ سنتی بیطرف نیست. به گفته لوتاز برای کشورهایی مثل سوئیس و استرالیا، بیطرفی تعهد رسمی به بیرون ماندن از جنگ است که به آنها اجازه میدهد امنیت خود را بدون ورود به جنگ حفظ کنند. این امر منفعلانه است: اگر با من کاری نداشته باشید، من هم کاری با شما ندارم. نسخه بیطرفی قطر غیررسمی و بیشتر جاهطلبانه است. همانند بیطرفهای سنتی، هدف اولیه دوحه دور ماندن از خطر در منطقهای مستعد درگیری است. اما موضوع مهم و دوم، افزایش پروفایل قطر بهعنوان کشوری کوچک است که در درگیریهای ژئوپلیتیکی بزرگ با حفظ استقلال خود نفوذ پیدا میکند. این موضوع توضیح میدهد که چرا مقامات عالیرتبه قطر اغلب بهطور مستقیم در میانجیگری شرکت میکنند.