| کد مطلب: ۳۹۶۶۹

آقای بنیان‌گذار/ در ستایش تلاش حبیب نفیسی در تاسیس پلی‌تکنیک

چندروز پیش خواندن کتاب تازه منتشرشده «از دارالفنون تا امیرکبیر» را که به تاریخ ایجاد و رشد دانشگاه پلی‌تکنیک تهران می‌پردازد، تمام کردم. به‌طور معمول مطالعه چنین کتاب‌هایی کاری است دشوار چون در چنین متنهایی آنچه زیاد دیده می‌شود، سند و تاریخ و شرح اقدامات است و آنچه کم به چشم می‌خورد، روایت و تحلیل و توجه به آدم‌ها و ساختارهاست.

آقای بنیان‌گذار/ در ستایش تلاش حبیب نفیسی در تاسیس پلی‌تکنیک

چندروز پیش خواندن کتاب تازه منتشرشده «از دارالفنون تا امیرکبیر» را که به تاریخ ایجاد و رشد دانشگاه پلی‌تکنیک تهران می‌پردازد، تمام کردم. به‌طور معمول مطالعه چنین کتاب‌هایی کاری است دشوار چون در چنین متنهایی آنچه زیاد دیده می‌شود، سند و تاریخ و شرح اقدامات است و آنچه کم به چشم می‌خورد، روایت و تحلیل و توجه به آدم‌ها و ساختارهاست.

این یکی اما این‌گونه نبود و از همان آغاز، من یکی را سر کیف آورد. مهمترین دلیل‌اش اعتنای ویژه‌ای بود که نویسنده کتاب، به زندگی بنیانگذار این مجموعه، مهندس حبیب‌الله نفیسی داشته است؛ اینکه او چگونه با افقی وسیع، ذهنی برنامه‌ریز، عزمی مصمم و کوششی غروربرانگیز، آستین همت بالا زد و پلی‌تکنیک را با دستانی خالی اما قلبی آکنده از  مهر به مردم و وطن، تاسیس کرد. نفیسی در خانواده‌ای برجسته از خشت افتاده بود. پدربزرگ‌اش، ناظم‌الاطبای مشهور بود و پدرش علی‌اصغر نفیسی؛ نخستین وزیر بهداشت ایران. او خود نیز با جنمی که در بنیان‌گذاری پلی‌تکنیک بروز داد، ثابت کرد دست‌کمی از پدرانش ندارد. مسئله این است که نفیسی زمانی به فکر ایجاد پلی‌تکنیک افتاد که نه مملکت وضع مالی مناسبی داشت، نه استاد به اندازه کافی در دسترس بود.

ساختمان، آزمایشگاه و کارگاه که بماند. بااین‌همه او کفش‌هایی آهنین به پا کرد و دوره افتاد دور ایران و جهان و هزینه تاسیس دانشگاه را جور کرد. خودش در پاسخ به طعنه‌ها و تردیدها گفته بود: «گدایی می‌کنم و پلی‌تکنیک را تاسیس می‌کنم.» اینگونه بود که وقتی متوجه شد می‌تواند از حمایت‌های سازمان ملل بهره بگیرد، راهی نیویورک شد و آن‌قدر کوشش کرد تا موفق شد کمک یک‌و‌نیم میلیون دلاری را دریافت کند. البته به این قانع نشد و از اداره اصل 4 آمریکا نیز 2/5 میلیون دلار گرفت. بعدتر تازه سراغ برخی کشورهای اروپایی چون انگلستان، فرانسه، سوئیس، سوئد، ایتالیا و دانمارک رفت و از آن تلاش‌ها هم دست خالی برنگشت. خودش می‌گفت: «من می‌گیرم و نمی‌خرم.» همین جمله را بعدتر هم به امیرعباس هویدا گفته بود که از او پرسیده بود، چرا از بلژیکی‌ها خرید نمی‌کند.

آنچه نفیسی می‌گرفت، فقط هم پول نبود. متخصص، بورسیه، ماشین‌آلات و دوره‌های مشترک هم بود. اینگونه برخی از بهترین استادهای غربی آمدند و به دانشجویان ایرانی درس دادند. در کل تلاش‌های نفیسی در گردآوری هزینه و امکانات دانشگاه پلی‌تکنیک را می‌شود تحت عنوان «دپیلماسی علمی» در دانشگاه‌های این کشور درس داد. کاری که او کرد، کارستانی بود عظیم. البته  نفیسی در چشم برخی از مدیران، خار بود. طبیعی هم بود که چنین باشد.

مدیر دولتی که دست‌اش در جیب بودجه مملکت است کجا و کسی چون نفیسی که برای مملکت کسب اعتبار هم می‌کند، کجا؟ دانشجویان اما قدر و قیمت‌اش را می‌دانستند و همراهش بودند و می‌فهمیدند رئیس دانشگاهی که از هشت صبح تا هشت شب زحمت می‌کشد و بعد می‌رود منزل با همسر و فرزندانش شام می‌خورد و دوباره برمی‌گردد به خوابگاه تا پای سخنان دانشجویانی بنشیند که به قول خودش در طول روز وقت ندارند با او درد و دل کنند، چه وجود گرانبهایی است.

قدر نفیسی را البته و اما دولتی‌ها ندانستند و او در آغاز دهه 1340 از ریاست پلی‌تکنیک برکنار شد. چندسال بعد که بازگشت اما این‌بار دانشجویان جدید با او دچار اصطکاک‌هایی شدند. او هم استعفا داد و رفت موسسه‌ای خصوصی ساخت به‌نام «تکنیکوم نفیسی» (NIT) که آرزو داشت بتواند در هر شهرستانی شعبه‌ای از آن افتتاح کند و در درازمدت بشود رقیب MIT. چنین البته نشد و بعد از پیروزی انقلاب چندماهی را هم به‌اتهام همکاری با رژیم گذشته، در اوین گذراند.

دادگاهش اما یکی از شورانگیزترین دادگاه‌ها شد؛ چون در آن جمع کثیری از فارغ‌التحصیلان پلی‌تکنیک که در میان‌شان از انقلابیون و مسئولان وقت جمهوری اسلامی هم بود، حاضر شدند و بر بی‌گناهی او شهادت دادند. در کیفرخواست او آمده بود که پدربزرگش، طبیب ناصرالدین‌شاه بوده و ایشان نسل اندر نسل در خدمت طاغوت بوده‌اند.

تاسیس مدارس مختلطی چون پلی‌تکنیک و علم وصنعت، نگهداری یک تفنگ تزئینی و معرفی یک جوان به ساواک نیز در همین کیفرخواست قرائت شد. آخری را پدر همان جوان، همان‌جا تکذیب کرد و درنهایت قاضی دادگاه، آیت‌الله محمدی از نفیسی دعوت کرد که کنار او بنشیند. نفیسی تبرئه شد و دانشجویانش او را در آغوش گرفتند، اما او دلش از آن زندان و محاکمه شکست. به‌قول خانواده‌اش، «دیگر آن انسان سابق نشد» و در مردادماه 1363 نیز در تهران درگذشت. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
پربازدیدترین
آخرین اخبار